همشهری آنلاین- مهدی تهرانی: آخرین فیلم سیدنی پولاک یک تریلر طولانی است. «مترجم» (interpreter) که ۱۲۸ دقیقه زمان دارد؛ آخرین ساخته پولاک فقید در مقام کارگردان بوده است.

سیدنی پولاک

جولاي 2015 يادآور درگذشت يكي از محترمترين و بهترين سينماگران تاريخ است. هفت سال از مرگ سيدني پولاك بازيگر؛ نويسنده و كارگردان و تهيه كننده نامدار سينما  مي‌گذرد. پولاك ده سال پيش در چنين روزهايي با سرطان مبارزه مي‌كرد و نهايتا در 73 سالگي در 2008 درگذشت.

در باره "مترجم" انتقاد اکثریت این است که پولاک مثل همیشه عمل کرده ؛ اما ضعف اساسی در قسمتهایی از فیلمنامه و همچنین انتخاب بسیار غلط بازیگر نقش اول زن (یعنی نیکول کیدمن که ایفاگر کاراکتر سیلویا در فیلم است) باعث این همه افول در نتیجه کار شده است. اولین باری که پولاک به سرش زد تا لوکیشن فیلمش واقعا سازمان ملل باشد، با تمام پیگیری‌هایش به بن بست رسید. تا سرانجام كوفي عنان به او مجوز حضور و فيلمبرداري در صحن سازمان را داد.

  با این شرط که استفاده از لوکیشن مورد بحث ، سالن اصلی و کریدورهای تودرتو و باشکوه در روزهای تعطیل انجام گیرد. به قول پولاک ، این گونه بلیت ورود به بهشت کریدورها به دست می‌آید. 

  • با بلیت اما بدون فیلمنامه

از ژوئن 2001، پولاک به دنبال این قصه بود. او ابتدا به سراغ چارلز راندولف (سناریست اول مترجم) رفت. آنچه او ارائه کرده بود، حتی با یکماهی که وقت صرف بازنویسی اش کرد اصلاچنگی به دل نمی‌زد.

شان پن

تجربه 7ماهه پولاک با اسکات فرانک برای بازنویسی مجدد سناریو نیز تنها به این مهم منجر شد که چندین بار پولاک به صورت نمادین و فانتزی با فرانک دست به یقه شد و تهدید کرد که جلوی روی او، تمام صفحات سناریو را خواهد سوزاند.

اما سرانجام کار به دست استیون زیلیان رسید. (برای شناختن استیون زیلیان آثاری مانند ماموریت غیرممکن ، سقوط شاهین سیاه ، دار و دسته نیویورکی و فهرست شیندلر را به یاد بیاورید) پولاک اعتراف کرده که حتی قبل از حاضر شدن سناریوی اصلی در نظر داشته است زن نقش اول فیلم او نیکول باشد.

انتخابی که سراسر اشتباه بود و باعث شد فیلم او با سر به زمین بخورد. وقتی پولاک برای پیدا کردن هنرپیشه مرد برای ایفائ کردن نقش «توبین کلر»  شان پن رسید با ناامیدی قضیه را برای او شرح داده که البته پن نیز این فرصت به دست آمده برای کار با پولاک را از دست نداد.

به هر روی سناریو بویژه دیالوگ‌های ناقص آن در پایان هفته دوم ، دیگر حاضر شده بود. اما ضرری که از این روند متوجه افت فیلم شد غیرقابل انکار است.

  • شان برای 5 روز مدرسه می رود

داستان «مترجم از ابتدا تا انتها در 5 روز شکل می‌گیرد و به انتها می‌رسد. از لحظه ای که نیکول کیدمن (سیلویا) آن دیالوگ‌های محرمانه را می‌شنود تا وقتی آقای تروریست دستگیر می‌شود.

اما قبل از شروع کار، شان پن به یک مدرسه اعزام شد که نام این موسسه «مدرسه ویژه بازآموزی ماموران امنیتی » است و طی آن شان پن به آنچه که تصور می‌کرد به دردش می‌خورد تا نقش «توبین کلر» را بهتر بازی کند، توجه می‌کرد. اما نقش و اجرای او ربطی به دانسته های این مدرسه پلیسی نداشت.

زیرا پن باید مردی را با خلقیات خاص و درونی او خلق می‌کرد، نه مردی با داشته های صرف امنیتی و پلیسی. تخصص کلر افسر ارشد و کار کشته FBI در فرماندهی و کنترل عملیات هایی است که بر ضد تروریست‌ها اعمال می‌شود و به شناسایی و برهم زدن اقدامات تروریستی منجر می‌شود.

مردی به ظاهر خشن و کله خراب که در امور عاطفی شدیدا سرخورده و زخمی است ، از این رو در نگاه اول آدمی بسیار بی احساس و بدون عاطفه به نظر می‌رسد. اما در نهایت در می‌یابیم که درونیات کلر شدیدا انسان دوستانه است.
از این رو هر چند پن برای پیاده کردن نقش خود هیچ دردسری نداشت ، اما بازی خوبی در نقش ماموری که ظاهر و باطنش در کهکشان اخلاقیات هزاران کیلومتر با یکدیگر فاصله دارند به نمایش گذاشت و بدون شک حضور پن یکی از معدود امتیازات «مترجم» است.

  • تعلیق پولاکی از جنس خودش

پولاک از ابتدا برای نقش سیلویا دغدغه‌ای نداشت. اما نقش کلر باید به حد کافی قوام یافته از کار در می‌آمد. شخصی که بتواند سیلویا را تحت نظر بگیرد، او را مجبور به همکاری کند و در این حین تا آنجا که می‌تواند اعصاب او را خط خطی کند و در یک کلام آزارش دهد. و برای این کار چه کسی بهتر از شان پن.

مترجم سیدنی پولاک

ضمن این که طرز برخورد سیلویا در ابتدا به گونه‌ای است که حرص کلر را در می‌آورد. او در ارائه توضیحاتش به کلر شفاف و صمیمانه برخورد نمی‌کند و گویی توضیحات زیاد درمورد این ماجرا (آنچه که این مترجم زبانهای آفریقایی از آن دیالوگ های محرمانه ابتدای فیلم به طور اتفاقی شنود کرده) از سوی وی برملا شدن رازی نهان در سینه سیلویا منجر می‌شود.

رازی که سالهاست او آن را مخفی کرده است. اما کلر که در کارش استاد و کار کشته است، از ابتدا با این ماموریت و همکاری با سیلویا بدبین بوده و دوست دارد همان ابتدا کله این مترجم مونث پرافاده را بکند. کار به جایی می‌رسد که در مواقعی ما هم به عنوان تماشاگر فیلم از طرز رفتار پر از سایه سیلویا، به شک می‌رسیم.

تماشاگر که ابتدا از این همه خشونت کلر در رفتار با سیلویا (بی محلی کردن ، مسخره کردن ، تحویل نگرفتن دیگر همکاران او و در مجموع متلک پرانی‌های کلر از جنس به در بگو تا دیوار بشنود) به ستوه آمده و از کلر متنفر شد و دوست داشت این افسر ارشد امنیتی برود زیر گل و دلش برای سیلویا می سوخت که با چه دیوانه ای هم کلام شده ، حالا نظرش بر می‌گردد و دلش برای کلر می سوزد که چگونه دارد بازی می خورد و با چه زن بد جنس و شیطان صفتی روبه رو شده است.

این همان تعلیق ویژه و مختص پولاک است. یکی از ویژگی‌های تعلیق پولاکی ، زیاد و کم کردن فتیله این تعلیق و کشدار کردن آن است. با این توضیح که در اواسط فیلم وقتی سایه ای لرزان تردید نسبت به سیلویا در ذهن تماشاگر جوانه می‌زند، با ارائه یکی دو اتفاق هر چند کوچک وزن تعلیق از سوی پولاک دیگر تماما به سیلویا برمی گردد و شک و تردید تماشاگر لاجرم دیگر از جنس سایه های لرزان نیست.

چیزی شبیه مجسمه‌های چندین تنی ثابت و استوار است. بویژه این که پولاک به سادگی ابراز این تغییر وزن و جابه جایی احساس را در اختیار تماشاگر می گذارد. برای مثال ، بی اعتمادی کلر به سیلویا وقتی شدت می گیرد که شخصیت های زیاد و عجیب و غریبی از جمله برادر سیلویا (سیمون) وارد معرکه می شوند و رابطه ای مرموز آنها با یکدیگر و با این دخترک مترجم به عنوان عضوی از گروهشان بسیار تاریک جلوه می کند. مهمترین کار پولاک انسجام همه چیز در لحظات پایانی است.

سرانجامی واضح ، دستگیری تروریست ، تحبیب قلوب و آشتی بین «سیلویا» و «کلر». این انسجام پولاکی مانند همان تعلیق ویژه و دوست داشتنی پولاکی همه باعث می شوند تا او به عنوان راننده در یک ایستگاه بسیار خلوت و حتی پرت که البته سرشار از آرامش است و بدون هیچ رخداد نابهنگامی ، تماشاگر را از اتوبوس ماجرایش پیاده می کند در حالی که جاده این قصه هم به انتها رسیده است.گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است.

کد خبر 303887

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار سینما

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha