چهارشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۸۶ - ۰۶:۳۰
۰ نفر

محمد سرابی: چند درصد از جمعیت هر کشور با بقیه متفاوت هستند که البته در جوامع تفاوت دارد. بر این اساس باید در ایران بین 300 تا 400 هزار نفر دانش‌آموز استثنایی داشته باشیم.

آنقدر کم هوش نیستند که بتوان آنها را زندانی کرد و آنقدر باهوش نیستند که بتوان آنها را آزاد گذاشت. بچه‌های مرزی یک عمر در مرز میان معلولان ذهنی و انسان‌های عادی زندگی می‌کنند.

 برای برخورد با کسانی که به نظر ما معلول ذهنی یا اصطلاحاً عقب مانده نامیده می‌شوند، روش‌هایی مشخص شده است که رایج‌ترین آن آسایشگاه است؛ جایی شبیه زندان. خانواده‌هایشان گهگاه به دیدن آنها می‌روند یا اصلاً نمی‌روند. آنها نیز کسی را نمی‌شناسند، از وضعیت شکایت نمی‌کنند و تا آخر عمر کوتاه خود در آسایشگاه باقی می‌مانند.

 ولی بچه‌های مرزی متوجه رفتار اطرافیان می‌شوند. آنها حتی یک بی‌اعتنایی کوچک را هم درک می‌کنند. با آنان چه باید کرد؟ برای هوش تعاریف متعددی ارائه شده است. عموم مردم معمولاً توانایی حل مسئله را هوش می‌دانند یا به کسی باهوش می‌گویند که دارای سرعت انتقال و حاضر جوابی باشد.

 اگرچه هیچ کدام از این صفات تضادی با هوش ندارند ولی در این بحث نظریه «پیاژه» روانشناس مشهور سوئیسی مورد توجه قرار می‌گیرد. پیاژه که تحقیقات بسیاری در مورد کودکان و مراحل شکل‌گیری شخصیت آنها انجام داد، هوش را «تأثیر دائمی و متقابل فرد با محیط که در یک رابطه متعادل باعث سازگاری می‌شوند» تعریف می‌کند. بر این اساس هوشمندترین فرد آن کسی است که با محیط اطراف بیش از همه سازگار می‌شود و در صورت تغییر شرایط بازهم زودتر از دیگران به هماهنگی خواهد رسید. نوابغی که جهان را تغییر می‌دهند نیز جزء همین گروه هستند چون در درجه اول ابزارها و موقعیت‌ها را به خوبی شناخته و درک کرده‌اند.

برای تشریح موضوع باید به مفهوم دیگری نیز توجه کرد. «آی‌کیو» یا «بهره هوشی» یکی از معیارهای سنجش قدرت ذهنی افراد است. در بیانی بسیار ساده‌ آی‌کیو از تقسیم سن عقلی بر سن تقویمی بدست آمده و نشان می‌دهد که ذهن فرد چند درصد از آن چیزی است که باید باشد.

اکثریت انسان‌ها بین 90 تا 110 هستند(100 درصد آنچه که باید باشند). نوابغ بهره 150 و عقب ماندگان ذهنی بین 70 تا 50، معلولیت خفیف 50 تا 40 متوسط و 40 تا 25 معلولیت شدید ذهنی دارند. آی‌کیو پایین‌تر از 25 سنجش و گزارش نمی‌شود. نوابع و عقب‌ماندگان 2 یا3 درصد افراد جامعه هستند و قسمت اصلی اجتماعات انسانی از افراد کاملاً معمولی ساخته شده است.

نمودار بهره‌هوشی به روش‌های مختلفی از طرف روانشناسان تقسیم‌بندی شده و اعتقاد بر این است که اگر در یک آزمون دقیق و علمی فردی بهره‌هوشی بالاتر از 69 و کمتر از 90 را کسب کند در زمره افراد مرزی قرار می‌گیرد. اگرچه در مورد این اعداد اختلاف نظرهایی وجود دارد ولی به‌طور کلی فرد مرزی یا border line شخصی است که پایین‌تر از سطح هوش عمومی جامعه و بالاتر از عقب ماندگان ذهنی قرار دارد. این شخص با مشکلات هر دو گروه درگیر خواهد بود.

 نقص را باور کنید

کودک تازه به دنیا آمده سالم به نظر می‌آید. شیر می‌خورد و می‌خوابد. به نور و صدا واکنش نشان می‌دهد. همه خانواده و فامیل از تولد او خوشحال هستند و مادر بیشتر از بقیه. ولی کم‌کم مادر نگران می‌شود. بچه‌های دیگر در 5 ماهگی می‌توانند به کمک دیگران بنشینند ولی فرزند او تا 8 ماهگی نمی‌تواند. بچه‌های دیگر از یک سالگی حرف زدن را تمرین می‌کنند ولی فرزند او تا سه سالگی نمی‌تواند بایستد.

 بچه‌های دیگر در دو سالگی یک جمله کامل را به زبان می‌آورند ولی فرزند او تا چهار سالگی تنها کلمات نامفهومی را فریاد می‌کشد.دکتر غنچه راهب می‌گوید: «مادران و بعضاً خانواده‌ها حداکثر تلاش خود را می‌کنند تا نقص فرزند خود را باور نکنند. انکار یکی از واکنش‌های عاطفی در مقابل حوادث ناگوار است.

مادر به دنبال شواهدی می‌گردد تا فرزند خود را به سطح دیگر بچه‌ها برساند. بعد از این دوره تلاش خواهند کرد مقصر را پیدا کنند و دائماً به دنبال حادثه‌ای یا شخص بی‌احتیاطی هستند که باعث این بدبختی شده است. تا وقتی که این واکنش‌ها ادامه داشته باشد کودک درمان نمی‌شود. حتی وقتی فرزند خود را به نزد پزشک می‌برند و پزشک کندذهنی کودک را تأیید می‌کند، به پزشک بعدی و بعدی مراجعه می‌کنند شاید از بین دو نفر آنها یک نفر نظر دیگری داشته باشد.»

 با بزرگتر شدن کودک نقص عقلی بیشتر مشخص شده و بالاخره زمانی می‌رسد که خانواده باید بیماری را پذیرفته و فکری برای آموزش او بکنند. کودکانی که معلولیت ذهنی دارند به دو گروه تربیت‌‌پذیر با بهره کمتر از 50 و آموزش‌پذیر با بهره بالای 50 تقسیم می‌شوند.

گروه تربیت‌پذیر را می‌توان تا حدی آموزش داد که بتواند در کنار دیگران به زندگی بپردازد. ولی همیشه نیازمند آنها خواهد ماند. گروه آموزش‌پذیر سطح بالاتری از توانایی‌ها را فرا می‌گیرد و با کمک آنها می‌تواند مشاغل سطح پایین‌ را انجام دهد. گروه آموزش‌پذیر در صورت دریافت آموزش‌های مؤثر نیازهای اولیه خود را برآورده می‌کنند و به دلیل درآمد حرفه‌های ساده‌ای که اختیار می‌کنند سربار دیگران نخواهند بود.

این شغل‌های ساده در هر جامعه‌ای وجود دارند ولی آموزش‌های مرتبط با آن و آموزشگران کارآزموده در همه جا فراهم نیست. شهناز پناهی فوق‌لیسانس روانشناسی تربیتی می‌گوید: «افراد کندذهن در فراگیری حرفه‌هایی که تکرار زیاد داشته باشند، موفق خواهند بود. آنها در حافظه کوتاه‌مدت ضعیف هستند ولی اگر با شغلی مواجه باشند که مجموعه‌ای از اعمال تکراری را شامل شود به راحتی آن را انجام می‌دهند. در مدارس استثنایی به این کودکان جمع و تفریق و خواندن و نوشتن را آموزش می‌دهند ولی آنها نیاز به آموختن عملی حرفه‌های ساده دارند.»

در این میان باید به تفاوت جوامع سنتی و مدرن نیز توجه کرد. در روستاها و شهرهای قدیمی ایران افرادی بودند که به مشاغلی مانند کارگری در کاروانسراها یا باربری و شاگردی در بازار می‌پرداختند و اگرچه که گاه مورد طعنه و تمسخر قرار می‌گرفتند ولی قادر به ادامه زندگی بودند.

 پناهی دلیل آن را ناشناخته بودن بیماری می‌داند: «در جامعه سنتی از فرد مرزی انتظار داشتند مانند انسان‌های سالم رفتار کند و در ابتدا با او هم مانند دیگران رفتار می‌شد. همین نقش و انتظارات برابر باعث می‌شد تا فرد در جامعه به زندگی پرداخته و نهایتاً با صفت شیرین‌عقل شناخته شود.

او پس از مدتی بنا به فرهنگ آن جامعه ازدواج کرده و صاحب فرزند می‌شد.» امروزه در برخی از طبقات پایین جامعه ایران هنوز هم این رفتار با افراد مرزی آموزش‌پذیر دیده می‌شود در حالی که بعضی از طبقات تحصیلکرده و صاحب درآمد بالا بلافاصله از زمان تشخیص پزشکی بیماری، کودک را از محیط جدا کرده و هراسان از آسیب‌دیدن وی را در انزوا نگه می‌دارند که در سال‌های بعد راه ورود او به اجتماع را بسیار سخت خواهد کرد. عالی‌ترین نوع آموزش برای کودکان مرزی گذراندن اوقات روزانه در آموزشگاه‌های حرفه‌‌آموزی است؛ امکانی که در کشور ما فراهم نیست.

 مسئول کیست

 در ایران هیچ آموزشگاه دولتی ثابت یا سازمان مردمی گسترده‌ای برای رسیدگی به کودکان مرزی وجود ندارد. والدین فرزندان خود را تا سال پنجم ابتدایی به مدارس استثنایی یا اگر امکان داشته باشد به مدارس معمولی می‌فرستند. آنها تا پایان دوره راهنمایی نیز می‌توانند در مدارس استثنایی تحصیل خود را ادامه بدهند ولی پس از آن چه باید کرد؟ شاید دلیل اصلی این مشکلات را بتوان بی‌توجهی به این گروه از افراد دانست. هیچ آمار مشخصی از افراد مرزی در کشور ما وجود ندارد.

خدمات و آموزش‌هایی که برای معلولان ذهنی پیش‌بینی شده به تناسب عقب‌ماندگان ذهنی عرضه می‌شود و کودکان مرزی در آن جایی نخواهند داشت. مدارس ویژه هم اغلب از طبقه‌بندی درستی بهره‌مند نیستند. تنها گروه فعال در این زمینه انجمن حمایت از حقوق توانخواهان دیرآموز- خورشید است.

مدتی پیش افرادی از والدین بچه‌های دیرآموز برای مشارکت در یک کارگاه تولیدی دعوت کردند. این طرح شامل تأسیس و راه‌اندازی یک کارگاه سنگ‌تراشی بود که مورد پشتیبانی و حمایت فرد بانفوذی قرار داشت. پس از دریافت مبالغ بالایی از هر خانواده، کارگاه تأسیس شد و مجوزهای تجاری و صنعتی لازم را با اتکا به عنوان «خیریه» به دست آورد. خانواده‌های پسرانی که در کارگاه مشغول کار شدند از رسیدن به آرزوی خود بسیار خشنود بودند ولی این وضعیت چند ماه بیشتر ادامه نداشت و کارگاه با بهانه سودآور نبودن تعطیل شد.

 سهم پرداختی به خانواده‌ها و امتیازاتی که به این واسطه توسط برگزارکنندگان دریافت شده بود نیز بی‌پاسخ ماند. انجمن خورشید درست پس از این ناکامی تأسیس شد. این انجمن با کمک 40 نفر از والدین و پوشش دادن 20پسر دیرآموز به فعالیت می‌پردازد.

شهلا جلیلی روانشناس عمومی و از اعضای این انجمن می‌گوید: «بعد از ماجرای کارگاه سنگ‌تراشی و زمانی که فهمیدیم به هیچ جا نمی‌توانیم امید داشته باشیم تصمیم گرفتیم یک انجمن مردمی تشکیل دهیم ولی مشکل اصلی ما این است که نه تنها انجمن بلکه فرزندان ما هم شناخته شده نیستند.» وی که خود صاحب چنین فرزندی است، می‌افزاید: «الان اصلی‌ترین نیاز ما تنها مکانی است که بتوانیم روزها در آن کلاس درس را تشکیل دهیم. قبلاً اتاقی در یکی از مراکز به ما داده بودند ولی وقتی تعدادمان بیشتر شد بهانه آوردند و دیگر بچه‌ها را راه ندادند.»

 ترس والدین، توصیه پزشکان

پزشکان به والدین توصیه می‌کنند که فرزندانشان را از جامعه جدا نکنند و آنها را از ارتباط با دیگران نترسانند ولی به نظر والدین در جامعه خطرات زیادی در کمین فرزندان آنهاست. عمده‌ترین خطری که تقریباً اغلب والدین از آن هراس دارند سوءاستفاده جنسی است و صفحات حوادث روزنامه‌ها هر چند وقت یک بار از وقوع چنین جرایمی خبر می‌دهند.مانند دیگر زمینه‌ها دختران همیشه بیشتر آسیب می‌بینند.

 سال پیش دختری که دارای معلولیت ذهنی ولی جسمی ظاهراً بالغ بود از منطقه افسریه ربوده شده و تا مدت‌ها در مکان‌های مختلف تهران و لواسان نگهداری می‌شد تا سرانجام پلیس مجرمان را دستگیر کرد. دختران کندذهن حتی در محله نیز در امان نیستند.

والدین یک فرد کندذهن در هراس دائمی به سر می‌برند و اگر او ساعتی دیرتر به خانه برگردد، احتمال هرگونه حادثه‌ای را مرور می‌کنند. از طرف دیگر کشش‌ها و تمایلات غریزی در یک فرد دیرآموز باقی خواهد ماند و او هر چقدر که صاحب درک بالاتری باشد بیشتر از آن رنج می‌برد. از این جهت وی نیازمند مراقبت مضاعف است.

دکتر راهب می‌گوید: «بسیاری از والدین این کودکان دائماً با ناکامی درونی خود در کشمکش هستند و هر از چندی در این خیال فرو می‌‌روند که پس از آنها چه بر سر فرزندشان خواهد آمد.

 در جامعه ما با این افراد سه نوع برخورد صورت می‌گیرد. گروهی از آنها می‌ترسند در حالی که از افراد کندذهن به همان اندازه افراد عادی احتمال خشونت می‌رود. گروهی آنها را مورد تمسخر قرار می‌دهند که شاید عقب‌ماندگان ذهنی متوجه این رفتار نشوند ولی بچه‌های مرزی از هر تحقیری رنج خواهند برد و گروه سوم به دنبال سوء‌استفاده از آنها هستند.»

کد خبر 27937

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز