دوشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۶ - ۱۸:۵۶
۰ نفر

ترجمه الهام طهماسبی: «عصر» ماجرای احساس برانگیز عشق جاودانه مادر و دختری است که به یکدیگر نزدیک می‌‌شوند.

رمان سوزان مینوت اثری پرفروش و بسیار موفق از کار درآمد. آن قدر موفق که جفری شارپ تصمیم گرفت براساس آن فیلمی را تهیه کند. شارپ حقوق داستان را خرید و خود مینوت فیلمنامه را به همراه مایکل کانینگهام نوشت. کانینگهام برنده جایزه پولیتزر و نویسنده «ساعت‌ها»، با این که درگیر نوشتن فیلمنامه‌ای دیگر بود، پس از خواندن رمان، چنان مجذوب آن شد که پذیرفت فیلمنامه‌اش را به همراه نویسنده داستان، بنویسد. فیلمنامه نوشته شد و ... جفری شارپ در جست‌وجوی کارگردانی بود که بتواند این فیلمنامه را به درستی به تصویر بکشد. در همین حین تماشای «بی‌فرجام» اولین ساخته بلند لاجوس کولتای، باعث شد تا آنها فیلمساز مورد نظرشان را بیابند.

لاجوس کولتای یک کارگردان مجاری است که البته تا پیش از «عصر» تنها یک فیلم بلند در مقام کارگردان در کارنامه داشت. البته او فیلمبردار چیره‌‌دستی بود که یک بار هم نامزد دریافت جایزه اسکار شده بود.

«عصر» با آن که اولین کار انگلیسی زبان  سازنده مجارش بود، اثر بسیار موفقی از کار در آمد. با فیلنامه‌ای پرنکته و انبوهی بازیگر مطرح و البته یک کارگردانی هوشمندانه و تحسین‌برانگیز.

فیلم عصر روایت زنی در بستر مرگ است که رازها و هیجانات زندگی گذشته‌اش را برای دخترانش بازگو می‌کند. فیلمنامه فیلم، با اقتباس از رمان هنرمندانه «سوزان مینوت»، به طور مشترک توسط او و «مایکل کانینگهام» (نویسنده فیلم ساعتها و خانه‌ای در آن سوی جهان) نوشته شده است. این فیلم به خاطر حضور بازیگران مطرح و با افکار عمیق درباره مرگ و حسرت گذشته و ترسیمی ویژه و بدون جانبداری از وجود یک زن (که می‌تواند متعلق به هر نسلی باشد) به اثری قابل تامل تبدیل شده است.

پشتوانه قوی ادبی و بازیگران مناسب در این فیلم می‌توان حتی با مخاطبان سخت‌گیر هم ارتباط برقرار کرده و آنها را راضی کند.

لاجوس کولتای پس از ساخت فیلم نخست خود «بی‌سرانجام» شروع به ساخت فیلم عصر بر مبنای رمان سنگین ادبی مینوت کرد.

در این فیلم «ونسا ردگریو» نقش «آن» کهنسال را بازی می‌کند و کنستانس (با بازی ناتاشا ریچاردسون) و «نینا» (تونی کالت) دختران وفادار او هستند و در لحظات آخر عمر مادر به نزد او آمده‌اند. «آن» زیرلب و در حالت تب و هذیان جملات را بریده بریده می‌گوید چیزهایی مثل: من و هنریش، «بادی» را کشتیم.... (این شبیه یکی از صحنه‌های فیلم پل‌های مدیسون کانتی است).

ماجرای فیلم در فلاش‌بکی به گذشته و به سال 1950 برمی‌گردد. زمانی که مادر، جوان است و به عنوان زنی جوان و خواننده‌ای جاه‌طلب از نیویورک به ساحل «رداسلیند» آمده تا در نامزدی دوستش «لی‌لا وتین بورن»‌(با بازی مامی گومر) شرکت کند.

در ویلای تابستانی «تین بورن»ها، «آن» مجذوب و شیفته رفتار ملایم و جذاب دکتر «هریس آردن» (با بازی پاتریک ویلسون) می‌شود، دوست «آن»، «لی‌لا»‌ در آستانه ازدواج با مرد نجیبی است که به او علاقه‌ای ندارد، لی‌لا برادری بد ذات و پست به نام «بادی» (با بازی هیودانسی) دارد که به علت اعتیاد دچار رفتاری نامتعادل است...

غنی کردن یک عصر ساده با چنین معانی دراماتیکی، شاید سبب دلزدگی برخی از تماشاگران فیلم شود. علاوه بر این اشکال عمده فیلم عصر، ناتوانی کارگردان و تدوین‌گر فیلم (آلیسون – سی – جانسون) در تثبیت ریتم روایت است، روایت داستان، در طول زمان، مدام به عقب و جلو می‌رود (به طور دائم با فلاش‌بک به گذشته رفته و سپس به زمان حال برمی‌گردیم).

این فرم روایت نامنسجم (که به نظر می‌رسد در روی کاغذ راضی‌کننده و معقول بوده است) در روی پرده سبب کاهش جذابیت آن می‌شود. داستان فیلم به عنوان ادای دین و ادای احترام به استفان والدرلی (کارگردان فیلم ساعتها)، بیشتر از آن که به روشن کردن جزئیات و روایت دقیق و درست ماجرا بپردازد، تنها تلاش می‌کند، بین گذشته و حال ارتباط برقرار کند (تا جایی که حتی در مرگ یکی از کاراکترهای کلیدی، بازتابی از غم و اندوه چندانی در فیلم دیده نمی‌شود).

فیلم، تلاش می‌کند مفاهیمی عمیق و پرمعنا، درباره احساسات و عواطف مادر و دخترانش را به تصویر بکشد. کنستانس زنی است که ازدواج کرده و مادری شاد و سرزنده است اما نینا زن تنهای جاه‌طلب و بی‌قراری است که در زمینه کاری خود به جایی نرسیده است و احساسات او به نوعی بازتاب آرزوهای گمشده مارش (آن) است.

ریچاردسون و به ویژه لوکت (در نقش دو خواهر) بسیار خوب در نقش‌هایشان ظاهر شده‌اند. ایفای نقش آنها و حتی کشمکش‌های کوچک خواهرانه‌شان آنقدر طبیعی و راحت است که به خوبی تم چندنسلی بودن فیلم را شکل داده است (پرداختن به حضور نسل‌های مختلف در فیلم) به‌رغم وجود لحظاتی کوتاه در فیلم که بازی‌های بازیگران قابل لمس نیستند و کاملا غیرطبیعی‌اند، اما اغلب بازیگران بازی‌های خوبی ارائه داده‌اند.

مثلا هر چند «کلردنس» ( که نقش جوانی «آن» را بازی می‌کند) اصلا شباهتی به «ردگریو» (بازیگر نقش کهنسالی «آن») ندارد اما کاملا جذاب و با نشاط ظاهر می‌شود. (به خصوص در صحنه‌ای که او توسط مادر «لی‌لا» به شدت تحقیر شده است) و درخشش گوهر در نقش شخصیت متزلزل «لی‌لا» به شکلی است که حتی تحسین منتقدین سرسخت فیلم را برهم انگیخته است. دنسلی هم در نقش بادی وتین بورن در شکل دادن به شخصیت موجودی منزوی و خود ویرانگر بسیار موثر عمل کرده است.

در کنار اینها اما، بازیگر نقش پرستار «آن» (اتکیف) بسیار سرد و بی‌روح است و در لحظاتی که سرگرم پرستاری «آن» در بستر بیماری است هیچ نوع گرما و احساس مهربانی در او دیده نمی‌شود. فیلم عصر، رابطه واقعی مادر و دختر و وابستگی آنها را در حالتی دوگانه نشان می‌دهد. مادر (که در یک لحظه ضعیف و سالخورده و گنگ و لحظه بعد کاملا هوشیار است) و ریچاردسون، از سویی رابطه‌ای محبت‌آمیز دارند و از سوی دیگر در لحظاتی به خاطر رازهایشان در برابر هم جبهه می‌گیرند. «کولتای» در ساختن فیلم عصر، با خلق تصاویری شاعرانه، نگاه خاصی را در فیلمسازی ابداع کرده است. مثل تصویر خوابیدن «آن» در یک قایق یا در تخت که یکباره با کرم‌های شبتاب سوسوزن پوشیده می‌شود و به فیلم فضایی سوررئال می‌بخشد.

از محاسن دیگر فیلم می‌توان به انتخاب لوکیشن‌های زیبا و خوش منظره و طراحی صحنه «کارولین هانانیا» اشاره کرد (که با دقت و وسواس خاصی صحنه‌های زمان گذشته را، در طراحی صحنه بازسازی کرده است) و همین‌طور موسیقی درخشان فیلم یکی از نقاط قوت «عصر» است که توسط «جان ای‌پی» «کارزمارک» ساخته شده است.

ورایتی/ 21 ژوئن 2007

کد خبر 27436

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز