دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۰:۱۸
۰ نفر

همشهری آنلاین: شکست روابط دیپلماتیک آمریکا و اسرائیل، کشتار مردم غزه، سالگرد مراسم تحلیف رئیس جمهور و ... از جمله موضوعاتی بودند که در ستون سرمقاله برخی از روزنامه‌های دوشنبه-۱۳ مرداد- جای گرفتند.

احمد شیرزاد . فعال سیاسی و استاد دانشگاه در روزنامه شرق با تيتر «کارنامه دولت؛ در دوران‌گذار»نوشت: روزنامه شرق؛۱۳ مرداد

امروز 13 مردادماه، سالگرد تحلیف دکتر روحانی است. اگر به انتظارات جامعه از دولت جدید با لایه‌ای از واقع‌بینی بنگریم، رضایت نسبی از عملکرد دولتمردان، وجود داشته است و به هر حال، فرآیند نگران‌کننده‌ای که اقتصاد و سیاست خارجی ایران به‌ویژه از سال 91 طی کرد؛ متوقف شده است. اما اگر به ایده‌آل‌ها بنگریم و مسیر توسعه‌ای کشورهای اطراف ما که پتانسیلی نصف ما داشتند؛ در نظر گرفته شود، اهمیت زمان ازدست‌رفته و فرصت بسیار گذران پیش‌رو، بیشتر درک خواهد شد. در یک سال گذشته، منحنی‌های آماری که نزولی شده بودند، اغلب، ثابت نگه داشته شده و در پاره‌ای موارد، روند صعودی پیموده‌اند؛ اما این کافی نیست. دنیای پیرامون ما صبر نمی‌کند تا خود را به قافله رشد و توسعه آنان برسانیم بلکه با شتاب بسیار به حرکت خود ادامه خواهد داد. طی یک سال گذشته چالش‌هایی وجود داشت که حل آنها در مدت‌زمان کوتاه‌تری، امکانپذیر بود.

در آمار مرکز آمار ایران آمده بود که رشد منفی4/5 در سال 91 به منفی 2/2 در زمان دولت جدید رسیده است اما به هر حال این عدد همچنان منفی است و این یعنی بهره‌مندی ایرانیان از مواهب زندگی، کاهش یافته است. در زمان مجلس ششم، کشور رشد پنج‌درصدی را تجربه می‌کرد و نگارنده و همکارانم، هنگام بررسی سند چشم‌انداز 20ساله و برنامه چهارم توسعه که منطبق با آن نگارش یافته بود، رشد اقتصادی هشت‌درصدی را کاملا قابل‌دسترس می‌دیدیم.

متاسفانه در هشت سال استقرار دولت‌های نهم و دهم، این روند به وضعیت نگران‌کننده‌ای، تغییرجهت داد. اگر می‌خواهیم به مسیر روبه‌رشد برگردیم، باید دانست که زمان شعار سپری‌شده و باید عملگرایی علمی را در دستور کار قرار داد. در یک سال گذشته وزارت امور خارجه با عملکرد مطلوب، تلاش کرد وضعیت دشوار سیاست خارجی را سامان دهد و اگر شرایط داخلی بهتر بود، امکان رسیدن به توافق در همان پایان شش‌ماهه توافقنامه ژنو وجود داشت. تمدید چهارماهه این توافق، به سود ایران نیست و باید امیدوار بود پیش از این مدت‌زمان، توافق جامع حاصل شود. پس از آن می‌توان از وزارت نفت نام برد که با وجود شرایط دشوار تحریم، فضای صنعت نفت کشور را مثبت کرده است. کارشناسان از بخش کشاورزی و رشد مثبت آن نیز سخن می‌گویند و وزارت علوم با وجود همه موانع توانسته در دانشگاه‌ها دلگرمی ایجاد کند. وزارت بهداشت اگرچه با کمبود بودجه حاصل از وضعیت اقتصادی مواجه بوده اما با اجرای طرح تحول نظام سلامت، رضایت نسبی مردم را کسب کرده است. اما وزارت آموزش‌وپرورش همچنان، به کندی حرکت می‌کند و وزارت کشور، توقع رای‌دهندگان به دولت یازدهم را برآورده نکرده است.

توقع مردم از دولت برای یک سال آینده؛ بالاست. به هر حال یک سال گذشته، دوران انتقالی بود و مردم به خوبی، محدودیت‌های این شرایط را درک می‌کنند اما برای یک سال آینده، اعضای دولت حتما متوجه توقعات مردم هستند. به نظر می‌رسد اگر در سیاست خارجی تحولی رخ دهد، راه برای فعالیت بهتر مدیران باز می‌شود؛ اما اگر این اتفاق دیرتر بیفتد فرصت‌ها از دست خواهد رفت. کشور بیش از این نیازمند استفاده از مدیران کارآمد است و تندروها بهتر است دست از مخالفت با این روند بردارند. به‌عنوان نمونه، در حوزه وزارت علوم، شخصیت‌های معتدلی مانند دکتر توفیقی نیز از سوی نمایندگان تندرو مجلس تحمل نمی‌شوند. برخی مدیران ممکن است باب طبع طیفی از مجلسیان فعلی نباشند اما برای استفاده بهینه از مدیران کارآمد کشور، باید سطح تحمل را افزایش داد.

شايد وقتش رسيده باشد، امريكا!

ساسان آقايي در روزنامه اعتماد نوشت:روزنامه اعتماد؛۱۳ مرداد

اين دو لحظه مهم از تاريخ قرن جديد بود كه بايد ثبت مي‌شد؛ جان كري روبه سردبيران رسانه‌هاي مهم امريكايي نشسته بود تا توضيح دهد كه سفرش به خاورميانه و قاهره چه فرآيندي داشته و «شكست ديپلماتيك امريكا» را در لابه‌لاي جمله‌هاي يك وزير خارجه پرمشغله و سناتور كهنه‌كار پنهان سازد. ميكروفنش باز بود و كري آخرين ژست‌هايش را تمرين مي‌كرد. ناگهان آمار تازه‌يي از قربانيان حمله‌هاي هوايي صبح ارتش اسراييل را به او دادند، تمام عصبانيت و اندوه خودش را در اين كنايه ريخت؛ «واقعا چقدر دقيق و هدفمند نشانه‌گيري مي‌كنند!». جمله وزير خارجه امريكا كه قلب عمليات نظامي اسراييل را نشانه مي‌رفت، ضبط شده بود، CNN آن را روي آنتن برد و روابط سرد واشنگتن-تل‌آويو را پيش چشم مردم دنيا جار زد اما اين همه ماجرا نبود. پيش از آن، در اسراييل، رسانه‌ها گزارش بيست‌ دقيقه مكالمه اوباما-نتانياهو را فاش ساختند كه به هر چيزي شباهت داشت جز گفت‌وگوي دو متحد و دو دوست. اوباما از نتانياهو مي‌خواست تا «قرباني كردن غيرنظاميان» را بدون هيچ شرطي متوقف سازد و نخست‌وزير اسراييل تنها يك پاسخ داشت؛ «نه» كه با لحني گستاخانه و غيرمحترمانه ادا مي‌شد. چند ساعت پيش از اين مكالمه تلخ، نتانياهو همين پاسخ را بدرقه راه جان كري كرده بود و بازگشت وزير خارجه با دست‌هاي خالي از خاورميانه شرمساري ديپلماتيك امريكا را آشكار مي‌ساخت؛ شرمسار از اينكه ابرقدرت قرن، قدرت مهار فرزند گستاخ خاورميانه‌يي خود را ندارد.

براي چندين دهه، در تمام جهان اينگونه تصور مي‌شد كه اسراييل نمي‌تواند از فرمان متحد ابرقدرت خود سرپيچي كند، همه جنگ‌ها را با چراغ سبز ايالت‌هاي متحد برمي‌افروزد و ماشين جنگي اسراييل زماني متوقف مي‌شود كه چراغ قرمز كاخ سفيد را مي‌بيند و اين فرضيه با دست‌كمي از واقعيت هم دمخور بود؛ تمام وزيران خارجه و ميانجيگران گذشته امريكايي كه به تل‌آويو سفر مي‌كردند، مي‌توانستند به موفقيت ديپلماتيك خود اميدوار باشند و با اهرم چماق و هويج، متحد سنتي واشنگتن را وادار به كاري كنند كه ايالت‌هاي متحد مي‌خواهد. جان كري شايد نخستين امريكايي بديمني است كه از تل‌آويو با سرافكندگي بازمي‌گردد و باراك اوباما شايد نخستين رييس‌جمهور امريكا باشد كه متحد او در قلب مناقشه تاريخي خاورميانه، يك دولت راديكال سركش و ستيزه‌جوست كه نه‌تنها سازش و صلح در قاموسش جايي ندارد كه بي‌پروا، دوست استراتژيك خود را به ‌هيچ مي‌گيرد. اين شكاف استراتژيك ميان واشنگتن و تل‌آويو البته يك روزه پديد نيامده است؛ در تمام اين سال‌ها بنيامين نتانياهو با شهرك‌سازي‌هاي غيرقانوني در مرزهاي 1967، ناديده گرفتن روند صلح و در پيش گرفتن يك گفتمان افراطي و پارادوكسيكال با واشنگتن درباره «پرونده ايران»، به مانند يك دريل بي‌توقف، مشغول ژرفا بخشيدن به دره اختلاف‌هاي سياسي دو سو بود و باراك اوباما را كه در روزهاي نخست نشستن پشت ميز بيضي دفتر كارش، اميد فراواني به روند صلح در مناقشه تاريخي خاورميانه داشت، به اين نتيجه رساند كه نتانياهو «مرد صلح» نيست، رهبري است غيرسازنده و ياغي كه نمي‌شود با او كار كرد.

به همين سبب هم در شش سال گذشته و به ويژه از زمان روي كار آمدن دولت دوم نتانياهو ما مداوم دو صداي متفاوت از دو متحد سنتي را شنيده‌ايم؛ امريكا خواهان گفت‌وگو با ايران بوده، اسراييل مدعي بمباران ايران، واشنگتن فلسطينيان را به روند صلح فراخوانده و اسراييل شهرك‌سازي‌هاي غيرقابل‌قبول و غيرقانوني را شدت بخشيده، اوباما از راهكار «دو ملت، دو دولت» سخن گفته و نتانياهو آن را مردود برشمرده و سرانجام اكنون كه تل‌آويو بر فلسطين آتش مي‌ريزد و واشنگتن آتش‌بس مي‌خواهد.

از نظر سياسي، همه اين اتفاق‌ها ممكن است كه در انتخابات نوامبر به زيان باراك اوباما تمام شود. لابي يهود آشكارا يك كارزار رسانه‌يي كه از روزنامه‌هاي چاپ تل‌آويو آغاز مي‌شود و به رسانه‌هاي يهودي امريكا مي‌رسد را عليه كاخ سفيد به راه انداخته و براي نخستين‌بار است كه بي‌پرده‌ترين و بي‌پرواترين انتقادها از دكترين ايالت‌هاي متحد امريكا در رسانه‌هاي اسراييلي منتشر مي‌شود، آتش انتقادها آنقدر تند است كه گاهي به نظر مي‌رسد از نظر آنها نخستين دشمن اسراييل، باراك اوباماست اما بهتر از هر كسي «بي‌بي» اين را مي‌داند كه به شكل سنتي اين دموكرات‌ها هستند كه در امريكا، دوستاني نزديك‌تر براي اسراييل به‌شمار مي‌روند، نه جمهوريخواهان و شايد اين روزها رسانه‌هاي محافظه‌كار و رهبران جمهوريخواه «دوري از اسراييل» را محور انتقادهاي خود از باراك اوباما قرار داده باشند اما تاريخ روابط دو متحد سنتي نشان مي‌دهد كه در دوران جمهوريخواهان، دست تل‌آويو بسته‌تر است و نزديكي نفتي جمهوريخواهان به اعراب، رتبه دوستي امريكا و اسراييل را تخفيف مي‌دهد. براي دست‌راستي‌هاي راديكال اسراييل، هيچ زماني دشوارتر از دوراني نبود كه سمبه پرزور جرج بوش آنها را وادار به سازش‌هاي مقطعي و عقب‌نشيني‌هاي پي‌درپي مي‌كرد و وزير دارايي آريل شارون نبايد دوران دشوار نخست‌وزيري او را از ياد برده باشد كه اسراييل زير فشار امريكا، وادار به عقب‌ نشستن از غزه براي دادن شانسي به نقشه راه كاخ سفيد شد.

نتانياهو خوب مي‌داند فشار امريكا چگونه از ايهود اولمرت نخست‌وزيري ساخت كه اگر كمي ديگر در سپهر سياسي اسراييل باقي مي‌ماند، ممكن بود با امتيازهاي چشمگير و بي‌سابقه‌يي به فلسطينيان، كاخ روياها و آرزوهاي دست‌راستي‌هايي چون نتانياهو را براي هميشه ويران كند و او بهتر از هر كسي مي‌داند كه اگر روز چهارشنبه هر كس ديگري جز باراك اوباما پشت خط تلفن كاخ سفيد بود، نمي‌توانست اين‌همه بي‌پروا به رييس‌جمهور امريكا بگويد: «ديگر درباره حماس‌ روي حرف من حرف نزنيد». مي‌گويند دنيا وارونه شده و دست‌كم ميان واشنگتن- تل‌آويو گويا اين فرضيه درست از آب درآمده؛ خط‌ونشان نخست‌وزير اسراييل براي ليدرشيب غرب همان لحظه تاريخي نماديني است كه نشانه‌هاي گذشته‌يي از دست رفته و آينده‌يي جديد را در خود دارد؛ انگار به ما مي‌گويد كه از اين پس، ميان امريكا و اسراييل ديگر هيچ چيز مانند گذشته نخواهد بود.

آيا ماه عسل 60 ساله امريكا و اسراييل پايان يافته است؟ نه آري و نه خير؛ پاسخ درست اين پرسش است، چيزي ميان اين دو. اسراييل بدون پشتيباني استراتژيك امريكا تنها و تنها و تنهاست و هرگز هم روزي نخواهد آمد كه امريكا بتواند پاشنه آشيل هژموني «قدرت نرم» خويش را به شكلي كامل درمان و با اسراييل چون ديگر سيستم‌هاي سياسي دنيا، نه يك استثنا رفتار كند. رابطه ميان اين دو چيزي است مانند قانون فيزيكي و حياتي «ماده و انرژي» كه جدايي‌ناپذيرند اما شايد حالا وقتش رسيده باشد كه اين رابطه كمي تغيير قيافه دهد، شايد اين امريكا كه پشت تريبون‌ها ناچار است همه‌جانبه رفتار خونبار اسراييل را توجيه و پشتيباني كند، به گستاخي و سركشي ويرانگر فرزندخوانده‌اش نياز داشت تا تكاني بخورد. پشتيباني مطلق و محض از اسراييل و استفاده مداوم از حق «وتو» در شوراي امنيت به سود آنها، در تمام اين دهه‌ها يك كاستي در دكترين ايالت‌هاي متحد به‌‌ويژه پس از 1990 و فروپاشي اتحاد جماهير شوروي بوده است. در دو دهه گذشته، ايالت‌هاي متحد برپايه دكترين تازه‌يي كه با ژست‌هاي فريباي حقوق بشر و دموكراتيك استيلاي هژمونيك امريكا را در سراسر جهان دنبال مي‌كرد، توانست با بهره‌گيري از استراتژي سافت‌پاور (قدرت نرم) از يك ابرقدرت زورگو به سمت يك قدرت به ظاهر معقول تغيير چهره دهد اما مساله اسراييل همواره به‌تنهايي چهره تازه امريكا را از ديد منتقدانش خدشه‌دار كرده و باورپذيري هژموني جديد ليبراليسم امريكايي را در سپهر افكار عمومي دنيا دشوار ساخته، به ويژه در چنين روزهايي كه مردم غزه گروه گروه قرباني مي‌شوند و امريكا همچنان مشغول تاييد اسراييل است و جريان پايداري و ايستادگي فلسطينيان و مقاومت آنها در اين روزها بيش از هميشه به امريكا يادآوري مي‌كند كه نمي‌توان به استانداردهاي دوگانه در مناقشه خاورميانه ادامه داد.

در اين دو دهه البته امريكا به ويژه در دوران جمهوريخواهان بسيار كوشيد تا با ترفندها و تدبيرهاي مختلف، به مناقشه ديرين خاورميانه پايان دهد تا با بروز و ظهور صلح، خود را از شر پشتيباني يك‌سويه از اسراييل برهاند اما همه اين راهكارها تا به امروز بي‌نتيجه باقي مانده و ايالت‌هاي متحد هنوز هم نقش يك‌طرفه‌يي در مناقشه‌يي دارد كه ميانجيگر آن بيش از هر چيزي، نيازمند «بي‌طرفي» است. براي اينكه امريكا از جانبداري كنوني به نقش بي‌طرفانه‌يي در مناقشه فلسطيني-اسراييلي سوق يابد، هنوز راه بسياري پيش‌روي استراتژيست‌هاي وزارت‌خارجه اين كشور است اما شايد عصر يخبندان روابط اوباما-نتانياهو، نشانه آغاز فصلي‌ باشد كه در آن امريكا و هژموني آن به اين نياز پي مي‌برد كه خود را از دمل‌هاي كهنه يك رابطه بيمار برهاند. كسي نمي‌داند وقتي باراك اوباما تصميم گرفت گوشي تلفن دفتر كارش را پس از جدلي تلخ با هم‌پيمان خود در تل‌آويو بگذارد به چه فكر مي‌كرد، شايد با خودش گفته باشد كه «اين رسم يك دوست و متحد نيست، هميشه يك دردسر است» و زماني كه اين پچ‌پچ‌ها در جامعه امريكا بالا بگيرد، آن‌وقت امريكا از خودش خواهد پرسيد؛ «چرا؟» و گسست همه رابطه‌ها درست از همين چرا آغاز مي‌شود.

شکوفه‌های پیروزی

حسین شمسیان در ستون سرمقاله روزنامه كيهان نوشت:روزنامه کیهان؛۱۳ مرداد

روزی که کاندولیزا رایس، وزیرخارجه دولت جرج بوش، با سرمستی و غرور ناشی از حمله نظامی به عراق و قدرت‌نمایی در منطقه خلیج‌فارس، از «تولد خاورمیانه جدید» سخن می‌گفت و ویرانی‌ها و تلفات انسانی این تجاوز آشکار را «درد زایمان» این تولد جدید قلمداد می‌کرد، در نظر بسیاری از تحلیل‌گران جهانی، کار تمام شده بود و آمریکا، در کوتاه‌ترین زمان ممکن، به اهداف خود در ایجاد خاورمیانه‌ای جدید، منطبق با خواست‌ها ونقشه‌هایش دست می‌یافت. اما امروز و با گذشت چند سال از آن رویا، رایس سخنان تازه‌ای می‌گوید. او به سران آمریکا و اسرائیل درباره وقوع قریب‌الوقوع یک بحران داخلی در کشورهایشان هشدار می‌دهد، از آنها می‌خواهد که یک موضوع را بسیار جدی بگیرند و در اثر جدی‌گرفتن آن موضوع، حمله اسرائیل به غزه را مهار کنند!‌اما  آن موضوع چیست و چه چیزی او را اینچنین برآشفته و وادار به این سخنان کرده است؟

1- یک هفته قبل، دانشجویان دانشگاه‌های سراسر کشور، دیداری با رهبر‌معظم انقلاب داشتند. با اینکه هیچ‌کس از موضع نظام اسلامی و رهبر عزیز انقلاب در مسئله فلسطین بی‌اطلاع نیست، اما در آن دیدار حضرت آقا نکته‌ای را به صراحت بیان کردند که خواب غرب و اسرائیل را آشفته کرد و البته بارقه امید را در دل مظلومان فلسطین و ملت‌های حامی آنها زنده کرد. آن سخنان، این بود: «این جور نیست که اگر چنانچه دست قدرت در مقابل صهیونیست‌ها نشان ندهیم، آنها به کسی رحم کنند، ملاحظه کسی را بکنند، حق کسی را رعایت کنند، ابدا! تنها علاجی که تا قبل از نابودی این رژیم وجود دارد، عبارتست از اینکه فلسطینی‌ها بتوانند قدرتمندانه برخورد کنند... این اعتقاد ماست که کرانه باختری هم مثل غزه باید مسلح شود. دست قدرت لازم است. کسانی که علاقمند به سرنوشت فلسطینند، اگر می‌توانند کاری بکنند، کار این است، در آنجا هم باید مردم را مسلح کنند. قدرت داشته باشند و قدرت‌نمایی بکنند والا با برخورد رام و مطیع و سازشکارانه هیچ کاری به نفع فلسطینی‌ها انجام نخواهد گرفت...»

این سخنان، صریح‌ترین اعلام رسمی استراتژی جدید و فرمان شکل‌گیری آرایش جدید در منطقه‌ای بود که چند سال قبل،  از نظر تحلیل‌گران، کارش تمام شده بود  ولی اکنون ثابت شد که خاورمیانه- همان منطقه‌ای که نقشه آن در جلسات محرمانه آمریکا طراحی و اجرای آن به نوکران عربشان سپرده شده بود- از آنها فرمان نمی‌گیرد و شرایط منطقه، نه ‌در اتاق فکرهای آنها، که در حسینیه امام خمینی(ره) ترسیم می‌شود.

2- چند روز بعد از آن سخنان حضرت آقا، سردار قاسم سلیمانی، در نامه‌ای تاریخی و بی‌نظیر، ضمن شماتت سران مرتجع و نوکرصفت کشورهای عربی، از حماسه پایداری و پایمردی مردم غزه و فرماندهان آنها تشکر کرد و به آنها از وعده نصرت الهی گفت و وعده کرد که خشم ملت‌های مسلمان «در وقت لازم» بر سر اسرائیل خواهد بارید. غربی‌ها، حاج قاسم را به خوبی می‌شناسند و می‌دانند که حضورش و نگاهش، چه قوت قلبی در عراق، سوریه و لبنان بوده و حرف او با حرف‌های دیپلماتیک وچندپهلوی برخی سیاسیون عرب فرق دارد. می‌دانند که همین چند روز قبل بود که یک مقام عالی‌رتبه ارتش عراق سرکوب و توقف پیشروی داعش را مرهون طراحی سلیمانی دانسته بود و گفته بود که سردار سلیمانی بود که توانست داعشی‌ها را از چندصدمتری حرم امامین عسگریین در سامرا، به وسط بیابان‌های سامرا عقب بنشاند و کاری کند که دست آنها به این حرم نرسد.
3- سخنان رهبر معظم انقلاب و نامه‌ای که سردار سلیمانی به تاسی از فرمانده‌اش نوشت، باعث شد که رایس در گفتگو با یو‌اس‌ای تودی، نتواند نگرانی‌اش را پنهان کند: «اسرائیل و آمریکا باید منتظر بحران «داخلی» همچون جنبش وال‌استریت باشند. سخنان اخیر رهبر ایران درباره مسلح شدن منطقه، هشداری بسیار جدی است. سپاه پاسداران ایران در نقش‌آفرینی در کشورهای مخالف خویش، قدرت فوق‌العاده‌ای دارد، باید اسرائیل را در حمله به غزه مهار کرد!»

غرب از چند چیز نگران است و امروز برای رفع نگرانی خود به تکاپو افتاده است:
الف: آنها سال‌ها برای حفظ و تقویت اسرائیل و ساختن چهره‌ای موجه از این رژیم پلید و شیطانی در جهان کوشیده‌اند و امروز شاهد تظاهرات ده‌ها هزار نفری در آمریکا و قلب اروپا و دیگر نقاط گیتی هستند و این یعنی اسرائیل اگر تا دیروز به زور تبلیغات وسیع رسانه‌های غرب، ماهیت این رژیم جعلی و سفاک بر مردم جهان پوشیده بود امروز در افکار عمومی جهان  ماهیت ضدبشری و نامشروع آن برملا شده است همین دیروز بود که اکونومیست نوشت: «اسرائیل دیگر نمی‌تواند برروی افکار عمومی اروپا حساب کند و دولتمردان غربی هم مجبور به تبعیت از آرای مردم خواهند شد.»

ب: همین چند روز جنگ، سرمایه‌گذاری غرب در حدود 2 دهه گذشته را نابود کرده است!  آنها بیش از بیست سال است با پی بردن به نقش اسلام در بیداری و قیام مردم مسلمان، سعی در ایجاد نسخه بدل‌های دروغین از اسلام کرده‌اند  و برای نیل به این هدف، 2 راه شیطانی را در پیش گرفته‌اند نخست آنکه آنها بیش از بیست سال است گروه‌های مسلح خشن و وحشی را با عنوان زیبا و مقدس «جهاد» به جان مردم مسلمان انداخته‌اند گروه‌هایی که با تفکرات وهابی و سلفی، از برخی کشورهای عرب مرتجع همچون عربستان و قطر تغذیه شده و در هر مقطع، خدمات فراوانی به اهداف آمریکا کرده‌اند. از اسامه بن‌لادن و گروه القاعده تا بوکوحرام در نیجریه و این آخری «داعش» که به اذعان و اقرار یک مقام بلند پایه امنیتی آمریکا، نسخه 7 (ورژن هفتم) القاعده است! این گروه‌ها از یک سو اسلام‌هراسی و تنفر از اسلام را در میان جهانیان منتشر کردند و از دیگر سو با جنگ داخلی و برادرکشی، سعی در انحراف افکار و انرژی‌ها و نیروهای مسلمین از مسئله اصلی یعنی اسرائیل نمودند. امروز و پس از 29 روز از آغاز جنگ اسرائیل علیه مردم غزه، هر2 کارکرد این گروه‌ها باطل شده است! تصاویر وحشتناک جنایات صهیونیست‌ها، در رسانه‌های جهان، جای سر بریدن‌های داعش را گرفته و مردم جهان فهمیده‌اند که باید از این قوم وحشی و شرور ترسید نه از مسلمانانی که مظلومانه آماج این حملاتند و دیگر اینکه بازار مفتی‌های دربار آل‌سعود را که تلاش می‌کردند این گروه‌های وحشی را مجاهد! معرفی کنند کساد کرده و این پرسش را در اذهان برخی از فریب‌خوردگان ساده‌لوح پیش کشیدکه اگر اینها مجاهد بودند، امروز باید به کمک مردم غزه می‌رفتند و می‌دانیم که هیچیک از گروه‌های وهابی و سلفی کمترین التفاتی به این مردم بی‌پناه ندارند! و این یعنی پایان ژست مجاهد بودن القاعده و داعش و بوکوحرام و هر اسم ننگین دیگری که با وحشیگری  ادعای مسلمانی و مجاهد بودن دارد.

اما روش دوم آمریکا در نسخه بدل سازی، اسلام آمریکایی است که نمونه‌‌های آن اسلام عربستان و شیوخ خائن خلیج فارس یا اسلام ترکیه است. آنها سال‌ها کوشیدند این کشورها و روش مسلمانی آنها را بعنوان الگوی زیست مسلمانی معرفی کنند و جمهوری اسلامی را افراطی و خشن و درحال ستیز با دنیا جا بزنند! امروز که مفتی‌های وهابی، رسماً راهپیمایی علیه اسرائیل را حرام اعلام می‌کنند، تشت رسوایی و دروغین بودن این اسلام هم از بالای بام به زمین افتاده و سال‌ها سرمایه‌گذاری غرب برای محبوب و مفید جلوه دادن این مدل اسلام، به فنا رفته است.

ج: برای آمریکا، حفظ هیمنه و ابهت اسرائیل بسیار مهم و استراتژیک است. با اینکه افسانه شکست ناپذیری ارتش اسرائیل در جنگ‌های 33 روزه و 22 روزه فرو ریخته بود اما تکرار آن برای سومین بار برای آمریکا بسیار شکننده و تلخ است. آنها با مانور شدید خبری، سعی در مخفی نگه داشتن تلفات سربازان سفاک اسرائیل دارند. اما حقیقت پنهان نمی‌ماند و چه ساکنان مناطق اشغالی و چه مردم جهان از آن باخبر می‌شوند. روز قبل بود که الشرق الاوسط به استناد  اطلاعات محرمانه از منابع امنیتی اسرائیل، تعداد سربازان صهیونیست را که در 27 روز جنگ به هلاکت رسیده‌اند 497نفر اعلام کرده بود! سوراخ بودن گنبد آهنین با میلیاردها دلار سرمایه‌گذاری و به اسارت درآمدن کودک‌کش‌های جانی هم باید به این فهرست افزوده شود. اینها کافیست که قبول کنیم رژیم صهیونیستی آن غول شکست‌ناپذیری که نمایش داده می‌شد نیست!

ترس از تغییر آرایش منطقه و موازنه به ضرر آمریکا و به سود جبهه متحدان ایران اسلامی و همین 3 علت، علت‌های کافی و قابل قبولی است که بپذیریم رایس و دیگر دولتمردان غرب برای مهار حمله به غزه و کنترل اوضاع به تکاپو بیفتند و به دنبال راه فرار آبرومندی بگردند.

در این بین ممکن است عده‌ای با دیدن صحنه‌های دردناک و غم‌انگیز کشته و زخمی شدن چند هزار نفر از مردم مظلوم غزه دشمن را پیروز میدان دانسته و همه چیز را از دست رفته بدانند! که باید گفت با آنکه این غم بزرگ و غمی جانکاه و مصیبتی عظیم است، اما بهای آزادی و غلبه بر دشمن تا دندان مسلح، بیش از اینهاست و ملت ایران که امروز بر بام عزت و استقلال ایستاده، همین مسیر را با سختی‌ها و تلخی‌هایی به مراتب بیشتر طی کرده و پشت سر گذاشته و امام‌راحل این تجربه بزرگ را راهگشا برای همه ملل مستضعف و مظلوم عالم می‌دانند آنجا که فرمودند: «تجربه انقلاب اسلامی در ایران با خونبهای هزاران شهید و مجروح و خراب شدن منزل‌ها و به آتش کشیده شدن خرمن‌های کشاورزان و کشته شدن بسیاری در بمب‌گذاری‌ها و اسیر شدن فرزندان انقلاب و اسلام به دست دژخیمان بعث عراق و هزاران گونه تهدید و فشار اقتصادی و جانی به دست آمده است. ملت ایران تجربه پیروزی بر کفر جهانی را در خراب شدن منازل خود بر سر کودکان در خواب به دست آورده و با فداکاری‌ها و مجاهدات، انقلاب و کشور خود را بیمه کرده است و ما به تمام جهان تجربه‌هایمان را صادر می‌کنیم و نتیجه مبارزه و دفاع با ستمگران را بدون کوچکترین چشمداشتی، به مبارزان راه حق انتقال می‌دهیم و مسلماً محصول صدور این تجربه‌ها، جز شکوفه‌های پیروزی و استقلال و پیاده‌ شدن احکام اسلام برای ملت‌های دربند نیست.»

بايد از تاريخ عبرت بگيريم

كاظم انبارلويي در روزنامه رسالت نوشت:روزنامه رسالت؛۱۳ مرداد

"بايد از تاريخ عبرت بگيريم." اين جمله، تكيه كلام بنيان‌گذار جمهوري اسلامي حضرت امام خميني از تاريخ مشروطيت و جريان شهادت جانگذاز مرحوم آيت‌الله شهيد شيخ فضل‌الله نوري است. (1) اين‌ روزها سالروز صدور فرمان مشروطيت و نيز سالگشت شهادت آيت‌الله شيخ فضل‌الله نوري است. كسي كه با شجاعت و هوشمندي در برابر انحراف از مسير مردمي و الهي مشروطيت ايستاد و با نثار جان خود جلوي جريان ضد دين و ضد مردم و ضد منافع و مصالح ملي، فداكارانه ايستاد و نگذاشت پرچم استيلاي غرب‌زدگي در ايران به حالت اهتزاز بماند. تاريخ مشروطه را بايد از زوايه ديد امام خميني‌(ره) نگريست. امام همواره با تاسف، از اختلاف بين علما و روحانيون در صدر مشروطه ياد كرده است و از انگلستان به عنوان يك توطئه‌گر كه مي‌خواست قوانين غربي را جايگزين احكام اسلام در جريان مشروطه كند، نام مي‌برد. (2)

امام (ره) در اين مورد مي‌فرمايد:‌ "يك نقشه‌اي بود و نگذاشت مشروطه آن طوري كه علماي بزرگ طرحش را ريخته بودند عملي شود. مرحوم حاج شيخ فضل‌الله نوري را به خاطر اينكه مي‌گفت؛ مشروطه بايد مشروعه باشد و آن مشروطه‌اي كه از غرب و شرق به ما برسد قبول نداريم، در همين تهران دار زدند و مردم هم پاي آن رقصيدند يا كف زدند!" (3)

مرحوم حاج شيخ فضل‌الله نوري از شاگردان درجه اول ميرزا محمدحسن شيرازي و از مجتهدين تراز اول و از پيشوايان مردمي نهضت مشروطه بود. چه شد كه او را در تهران به دار آويختند و فداكاري‌ها و زحمات او را در نهضت مشروطه ناديده گرفتند؟

امام (ره) در پاسخ به اين پرسش كه چه كسي شيخ فضل‌الله نوري را اعدام كرد؟ مي‌فرمايد: "شيخ فضل‌الله مجاهد مجتهد داراي مقامات عاليه را يك دادگاه درست كردند و يك نفر منحرف روحاني نما او را محاكمه كرد و در ميدان توپخانه تهران به دار كشيدند.(4) شما مي‌دانيد چه كسي مرحوم شيخ فضل‌الله نوري را محاكمه كرد، يك معمم زنجاني، يك ملاي زنجاني محاكمه كرد و حكم قتل او را صادر كرد. وقتي معمم، ملا، مهذب نباشد فسادش از همه بيشتر است." (5)

اين ملاي زنجاني كه بود؟ تاريخ مي‌گويد او شيخ ابراهيم زنجاني از اعضاي جمعيت فراماسون در ايران و نماينده سه دوره مجلس شوراي ملي بود. آيت‌الله شهيد شيخ فضل‌الله نوري به حكم او به دار آويخته شد.

او همان كسي بود كه در جريان اولتيماتوم معروف روسيه، راي به پذيرش آن داد!

امام (ره) در واكاوي اين حادثه ننگين در تاريخ معاصر مي‌فرمايد: "يك عده‌اي نمي‌خواستند در اين كشور، اسلام قوه داشته باشد.... نقشه اين بود براي اينكه اسلام را منعزل كنند و كردند و از آن به بعد ديگر نتوانست مشروطه يك مشروطه‌اي باشد كه علماي نجف مي‌خواستند. حتي قضيه مرحوم شيخ فضل‌الله نوري را در نجف هم يك جور بدي منعكس كردند كه آنجا هم صدايي از آن در نيامد. جوّي درست كردند... اين جّو اسباب اين شد كه آقا شيخ فضل‌الله را با دست بعضي از روحانيون محكوم كردند و بعد آوردند وسط ميدان به دار كشيدند و شكست دادند اسلام را. مردم غفلت داشتند، حتي علما هم غفلت داشتند." (6)

امام (ره) نتيجه اين غفلت را قدرت گرفتن عناصر غرب‌گرا و وابسته بيگانگان در ايران مي‌دانست و به عنوان نمونه مي‌فرمودند: "امثال تقي‌زاده‌ها كه در ايران قدرت داشته‌اند. او گفته بود؛ بايد سر تا پامان انگليسي باشد تا آدم شويم. او آدم شدن را به كلاه و كفش و لباس و بزك امثال ذلك مي‌دانست." (7)

هوشمندي امام در تحليل تاريخ مشروطه و رجال‌شناسي او در اين عصر باعث شد در نهضت اسلامي كه به همت او بر پا شد جلوي غفلت مردم و روحانيون و نيز جلوي وطن‌فروشي عناصر روشنفكر و غرب‌زده را بگيرد و در قضيه شورش ليبرال‌ها عليه جمهوريت و اسلاميت نظام بايستد. البته اين ايستادگي در سايه آگاهي علما و مراجع و دانشمندان اسلامي هزينه‌هاي سنگيني داشت و شهدايي چون بهشتي‌ها، باهنرها و شهداي محراب و هزاران نفر از مردم انقلابي ايران كه به دست منافقين به شهادت رسيدند، از جمله اين هزينه‌هاي سنگين بود.

حال ببينيم چگونه مي‌توان از تاريخ معاصر عبرت گرفت و دچار غفلت تاريخي كه امام (ره) بارها به آن متذكر شدند، دچار نشد؟

بي‌ترديد براي تحقق جمهوريت نظام رقابتي بين احزاب، گروه‌ها حتي علما و مراجع عالي‌مقام وجود دارد. اين طبيعي است و بايد هم باشد و باعث رشد و نمو حركت‌هاي سياسي است. اما اين رقابت بايد اولا در چارچوب گفتمان انقلاب اسلامي باشد و ثانيا نقد درون گفتماني مبتني بر احترام به عقايد و نظرات و پرهيز از برخوردهاي غيراخلاقي باشد. در حقيقت بايد گفت؛ اگر دُز رقابت در نقد و رقابت درون گفتمان انقلاب را انقلابيون تنظيم نكنند، سفارت‌هاي خارجي بويژه سفارت انگليس در تنظيم دُز آن مهارت دارند و ديديم با كوك دُز رقابت‌ها در نهضت مشروطه و نهضت ملي چه به سر اين كشور آوردند.

در جريان رقابت‌‌هاي انتخاباتي سال 88 در ايام انتخابات رياست جمهوري متاسفانه برخي علما و احزاب و گروه‌ها به بيراهه رفتند و خواست‌هاي خود را در چارچوب‌ قوانين و مقررات حقوقي انقلاب اسلامي دنبال نكردند و اجازه دادند انگليسي‌ها و آمريكايي‌ها دُز رقابت را در ايران تنظيم كنند، آنها به جاي اينكه صداي جمهوري اسلامي را ارگان مواضع خود قرار دهند، از صداي بي‌بي‌سي و صداي آمريكا را براي بيان مواضع خود استفاده كردند و حتي اجازه ندادند انگليسي‌ها و آمريكايي‌ها اين زحمت را تقبل نمايند، افرادي را از تهران فرستادند و رسما برنامه‌هاي آنها را اجرا كردند. يك وقت ما چشم باز كرديم، ديديم وزير ارشاد دولت اصلاحات سر از بي‌بي‌سي درآورده و ملت را دارد ارشاد سياسي مي‌كند! او رهبري اركستر سمفونيك ضدانقلاب عليه آرمان‌هاي امام و اسلام را در بي‌بي‌سي با حكم اعلام نشده ملكه انگليس پذيرفته و به آن هم افتخار مي‌كند و هراز چندي از اين آنتن، مردم را به فيض مي‌رساند. يك دفعه چشم باز كرديم، ديديم از گوگوش تا سروش گرفته تا ملوس و منوچ در مقابل انقلاب صف كشيده‌اند و عده‌اي روسياه سياسي هم در داخل، اين صف را تكريم و تعظيم مي‌كنند و حاضر نيستند دامن خود را يك سانت از اين نجاسات سياسي كنار بكشند.

امام خميني(ره) گويي حوادث 30 سال آينده كشور را پيش‌بيني كرده بود و اين روزهاي سياه را مي‌ديدند. لذا يك وقتي فرموده بودند:"ما بايد از اين تاريخ عبرت بگيريم كه مبادا يك وقتي در بين شما آقايان روحانيون بيفتند اشخاصي يا در بين مردم وسوسه كنند و خداي ناخواسته آن امري كه در مشروطه اتفاق افتاد، در ايران اتفاق بيفتد... ممكن است كه اگر اشخاص هوشمند تنبه ندهند و بيدار نشوند، اين انتخابات موجب اين شود كه دو دستگي‌هاي زيادي ايجاد شود. اين همان مسئله مشروطه است البته تبليغ هيچ مانعي ندارد، لكن مثل مشروطه نشود. آن طور نشود كه هركدام ديگري را بكوبند و آنكه دشمن ما مي‌خواهد خطوط مختلفه را در انتخابات عمل كند... عبرت بگيريد از آنجا، اگر مثل او بشود، آنهايي كه مخالف با اسلام و جمهوري اسلامي هستند و بازيگر هستند آنها مي‌آيند قبضه مي‌كنند. اين توطئه را كه مي‌خواهند به اسم خطوط مختلفه، يك دسته را طرفدار يك جبهه بكنند و يك دسته را طرفدار يك جبهه ديگر كنند، در صورتي‌كه خود آنها با هم اختلاف ندارند، يك وقت اين طور نشود كه مردم را به جان هم بيندازند، اين براي طرفداري از فلان شخصيت و آن براي طرفداري از فلان شخصيت، در صورتي‌كه همه‌اش توهمي بيشتر نيست."(8)

در فتنه سال 88 دقيقا يك جريان سياسي دچار غفلت سياسي شد و حوادثي رخ داد كه ذكر آن موي را بر تن آدم سيخ مي‌كند. عناصري كه روزگاري خدماتي به كشور داشتند و به همراهي با امام افتخار مي‌‌كردند به خاطر "حب جاه" چنگال خونين خود را به سروصورت جمهوريت و اسلاميت كشيدند، تا مرز شعار "مرگ بر اصل ولايت فقيه" پيش رفتند و در عاشوراي سال 88حتي از حمله به دسته‌‌هاي عزاداري و هتك شعائر الهي عاشورا و كربلا دريغ نكردند!! و جالب است هنوز هم روي موضع خود ايستاده‌اند و عده‌اي غافل و ابله هم از آنها حمايت مي‌كنند.

تصوير قامت استوار شهيد شيخ فضل‌الله نوري در ميدان توپخانه تهران كه به دست منافقين مستبد بر سر دار رفت، به انقلابيون و دينداران هشدار مي‌دهد؛ هشيار باشيد، از تاريخ عبرت بگيريد، در رقابت‌ها و منازعات داخلي، پاي اجانب را به دخالت در سرنوشت ملت و كشور باز نكنيد، آنها خوب مي‌دانند يك انقلاب را به دست خود انقلابيون چگونه سرنگون كنند.

اوباما، شريك جنايات جنگي صهيونيست‌ها

روزنامه جمهوري اسلامي در ستون سرمقاله خود آورد:روزنامه جمهوری اسلامی؛۱۳ مرداد

نتانياهو، نخست‌وزير رژيم صهيونيستي روز گذشته از دولت باراك اوباما به دليل حمايت‌هاي همه‌جانبه از تل‌آويو در كشتار ملت فلسطين، تقدير و تمجيد كرد. آمريكا در تازه‌ترين اقدام، يك كمك 225 ميليون دلاري براي تقويت برنامه موسوم به سامانه دفاع موشكي رژيم صهيونيستي تحويل تل‌آويو داد. طبق گزارش كنگره آمريكا، واشنگتن در ماههاي اخير، بيش از 700 ميليون دلار براي مصارف نظامي رژيم صهيونيستي هزينه كرده كه با احتساب رقم جديد، اين كمك‌ها به مرز يك ميليارد دلار مي‌رسد. اين مبالغ، علاوه بر كمك 3 ميليارد دلاري سالانه است كه آمريكا به رژيم صهيونيستي مي‌پردازد.

در همين حال يك مقام نظامي آمريكا تاكيد كرد واشنگتن، به رژيم صهيونيستي اجازه داد از انبار مهمات متعلق به آمريكا كه در خاك فلسطين اشغالي قرار دارد استفاده كند. به گفته اين مقام آمريكايي، انبار مذكور حاوي موشك، خودروهاي زرهي و مهمات توپخانه است كه از هفته گذشته در اختيار ارتش صهيونيستي قرار گرفت.

آمريكا در طول جنگ 33 روزه رژيم صهيونيستي عليه لبنان در سال 1385 نيز به تل‌آويو اجازه داد از اين انبار تسليحاتي استفاده كند.

اين حمايت‌هاي گسترده نظامي آمريكا از رژيم صهيونيستي درحالي صورت مي‌گيرد كه صهيونيست‌ها ديوانه‌وار به جان ملت بي‌دفاع فلسطين افتاده‌اند و هزاران نفر از فلسطيني‌ها را در جنگي نابرابر، ناجوانمردانه به خاك و خون كشيده‌اند. به گفته منابع پزشكي فلسطيني‌ها، شمار شهداي فلسطين تا روز گذشته از مرز 1800 نفر گذشت. بيش از 10 هزار نفر مجروح و معلول شده‌اند و هزاران خانه، مدرسه، مسجد، دانشگاه، بيمارستان و كليسا با خاك يكسان گرديده‌اند.

جنبش حماس در واكنش به اعطاي كمك‌هاي نظامي و پولي جديد آمريكا به رژيم صهيونيستي آنرا محكوم كرد و واشنگتن را شريك در كشتار كودكان غزه دانست.

با نگاهي واقع بينانه بايد گفت حمايت‌هاي آمريكا از رژيم صهيونيستي عامل اصلي جنايات اين رژيم در 66 سال موجوديت اين رژيم بوده است.

آمريكا در كمك‌هاي عظيم مالي و نظامي خود به رژيم صهيونيستي حد و مرزي نمي‌شناسد و هيچ شرطي هم براي اين كمك‌ها قائل نمي‌شود. اين حمايت‌هاي گسترده با پشتيباني كامل ديپلماتيك و رسانه‌اي، رژيم صهيونيستي را به رژيمي خونخوار و اشغالگر تبديل كرده است.

مقامات آمريكايي در طول سه هفته جنايت صهيونيست‌ها عليه مردم غزه، نه تنها انتقادي از اين جنايات و رفتارهاي ضدانساني نكرده‌اند بلكه وقيحانه اقدامات رژيم صهيونيستي را "دفاع از خود" خوانده و از آن طرفداري كرده‌اند.

جانبداري بي‌شرمانه از جانيان صهيونيست درحالي صورت مي‌گيرد كه جنايات تكان دهنده نظاميان صهيونيست در غزه، اعتراضات جهاني را باعث شده و حتي در شهرهاي آمريكا نيز تظاهراتي در محكوميت اعمال رژيم صهيونيستي برگزار شده و مردم آمريكا با صراحت اعلام مي‌كنند دولت حق ندارد مالياتي را كه از ما مي‌گيرد براي كشتار مردم غزه هزينه كند.

جانبداري بي‌چون و چرا و همه جانبه دولت آمريكا از رژيم صهيونيستي، تاكنون هزينه‌هاي سنگين حيثيتي براي آمريكا?ي‌ها به دنبال داشته و اين كشور را به شريك جرم صهيونيستها در كشتار فلسطيني‌ها تبديل كرده و بي‌آبرو ساخته است.

اگرچه بسياري از دولتها به دليل ملاحظات، از ابراز اين موضوع كه آمريكا شريك قتل عام فلسطيني هاست ابا دارند ولي ملت‌هاي جهان، دولتمردان آمريكا را نيز همچون رژيم صهيونيستي مجرم مي‌دانند كه دستشان به خون زنان و كودكان فلسطيني آغشته است و اين را در تظاهرات گسترده‌اي كه در هفته‌هاي گذشته برگزار كردند اعلام نمودند.

دولتمردان آمريكا به دليل وابستگي به شبكه صهيونيستي در داخل آمريكا به طور ذليلانه و برده‌وار در خدمت رژيم صهيونيستي قرار دارند و در اين خوش خدمتي، و سرسپردگي حد و مرزي نمي‌شناسند. حتي اگر اين حمايت‌ها، به بهاي بي‌اعتبار ساختن كل مردم آمريكا منجر شود.

لابي قدرتمند صهيونيسم در داخل آمريكا، ابتكار عمل در تعيين دولتمردان و ترسيم سياست‌هاي اين كشور به خصوص سياست خارجي را دردست دارد و اين شبكه با تبليغات گسترده تلاش كرده است در جامعه آمريكا چنين القا كند كه منافع آمريكا و رژيم صهيونيستي يكسان است.

اين رسانه‌هاي وابسته به صهيونيسم براي افكار عمومي آمريكا چنين استدلال مي‌كنند كه رژيم صهيونيستي يك رژيم دموكراتيك و حامي ارزش‌هاي غربي است كه در ميان دشمنان محاصره شده و بايد حمايت شود و لازم است همواره از لحاظ نظامي، بر ديگر همسايگانش برتري داشته باشد.

اين رسانه‌ها با ايجاد فضاي جهت دهي شده و سانسور، فلسطيني‌ها را كه صاحب اصلي سرزمين فلسطين هستند گروهي بيگانه و تروريست معرفي مي‌كنند كه مستحق سركوب هستند. در جريان فجايع اخير در غزه نيز، اين رسانه‌ها قتل عام فلسطيني‌ها را سانسور و حملات راكتي فلسطيني‌ها را بزرگنمايي كردند كه هزاران آمريكايي در اعتراض به اين پوشش جعلي رويدادهاي غزه عليه رسانه‌هاي آمريكا دست به تظاهرات زدند. آمريكايي‌ها در عين حال كه حامي اصلي رژيم صهيونيستي در ارتكاب جناياتش عليه ملت‌هاي منطقه از جمله مردم بي‌دفاع و مظلوم فلسطين هستند مزورانه مي‌كوشند خود را در نقش يك ميانجي كه طالب صلح در منطقه است نشان دهند. اين سياست و رفتار سالوسانه متأسفانه از سوي برخي حكام منطقه نيز همراهي مي‌شود و اين دولتهاي وابسته و مرعوب، ملت‌ها را به پذيرش آن تشويق مي‌كنند.

نفوذ آمريكا در مجامع بين‌المللي به ويژه در سازمان ملل يكي ديگر از عواملي است كه باعث بي‌خاصيت شدن اين مجامع و ناتواني آنها در برخورد باصهيونيست‌هاي جنايتكار و كوتاهي در احقاق حقوق ملت فلسطين شده است.

رژيم صهيونيستي به پشت گرمي آمريكا، تاكنون پشيزي براي مصوبات و خواسته‌هاي سازمان ملل ارزش قائل نشده و قواعد و قوانين اين مجامع را زير پا نهاده و تقريباً تمام قطعنامه‌هاي الزام آور سازمان ملل را وتو كرده و آنها را از اجرايي شدن بازداشته است.

با اينحال يك واقعيت مسلم وجود دارد كه رژيم صهيونيستي و آمريكا نمي‌توانند آنرا ناديده بگيرند، و آن اينكه تمامي اين تلاش‌ها نتوانسته است موجوديت رژيم صهيونيستي را تثبيت كند و بقاي صهيونيست‌ها را تضمين نمايد. در جنايت اخير نيز با وجود حملات جنون آميز صهيونيست‌ها تحت حمايت واشنگتن، شكست اين رژيم محتوم است و هيچ ترديدي وجود ندارد كه طرف پيروز اين نبرد نابرابر، كودكان و شهروندان فلسطيني هستند كه به ناحق خونشان ريخته مي‌شود ولي دست از پايداري و استقامت بر نمي‌دارند.

اين دور از جنايت صهيونيست‌ها نيز پاياني به جز شكست خفت بار براي صهيونيست‌ها و بي‌آبرويي و شكست حيثيتي بيشتر آمريكايي‌ها نخواهد داشت. به اذعان بسياري از سازمان‌هاي بين المللي، اقدامات رژيم صهيونيستي در غزه مصداق بارز جنايت جنگي است و شخص "اوباما" رئيس‌جمهور آمريكا به دليل حمايت‌هاي همه‌جانبه عملي و لفظي از اين جنايت جنگي و تروريسم دولتي، اكنون نزد ملت‌هاي سراسر جهان و حتي نزد ملت خود منفورترين رئيس‌جمهور آمريكاست و بايد به عنوان شريك در جنايت جنگي و حمايت از تروريسم دولتي محاكمه و مجازات شود.

کد خبر 267687

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha