سه‌شنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۳ - ۰۸:۰۱
۰ نفر

۲۵سال از ۱۴خرداد ۶۸ می‌گذرد و در این ربع قرن نسلی به جمعیت کشورمان پیوسته‌اند که نه شخصیت حضرت امام(ره) را درک کرده‌اند و نه روزهای عجیب و بی‌نظیر رحلت آن بزرگوار را؛ نسلی که این بخش از تاریخ ایران را در خاطرات، تصاویر و آثار هنری که از آن روزگار به جای مانده، جست‌وجو می‌کنند.

امام خمینی ره

 آنها كه روزهاي نيمه خرداد 68 را ديده‌اند شايد هيچ وقت نتوانند درياي باعظمت و باشكوه جمعيتي را كه از سراسر كشورمان و حتي بعضا از ديگر كشورها به مصلاي تهران آمده بودند تا براي آخرين بار با رهبر انقلاب اسلامي ايران ديدار و او را بدرقه كنند، از ياد ببرند. جمعيتي كه تا مدت‌ها حضورشان خبر اول همه رسانه‌هاي جهان بود و وداع عاشقانه‌شان تا آن روز هيچ شبيه و نظيري نداشت. در اين ميان عكاسان خبري به‌عنوان يكي از اصلي‌ترين ثبت‌كنندگان خاطرات و وقايع آن روزها همه جا پا به پاي مردم مي‌رفتند و سعي مي‌كردند زاويه‌هاي مختلف را (از پشت‌بام خانه‌هاي اطراف گرفته تا كنج‌هاي كوچك و خلوت مصلي كه مامن عزاداران شده بود و هلي‌كوپترهايي كه گرداگرد مصلي مي‌گشتند) براي ثبت تصاوير و حال و هواي آن روزگار تكرار ناشدني از دست ندهند. با تعدادي از اين عكاسان بخشي از خاطرات آن روزشان را برمبناي يكي از عكس‌هايشان مرور مي‌كنيم.

ذره‌اي از بي‌نهايت
مهدي منعم

رحلت امام خميني(ره) تلخ‌ترين اتفاق تاريخ معاصر ايران بود. معمولا فتوژورناليست‌ها سعي مي‌كنند در حاشيه و حال و هواي چنين اتفاقات بزرگي حضور داشته باشند. من به‌عنوان يك عكاس آزاد بدون اينكه كارت خبرنگاري يا معرفي‌نامه از جايي داشته باشم، دوربينم را به‌دست گرفتم و بين جمعيت عزادار روان شدم تا از اين اتفاق مهم و بزرگ جهان عكس بگيرم. در چنين شرايطي بزرگ‌ترين دغدغه عكاسان خبري، كنترل احساسات و عواطف خودشان است و اينكه درگير جو حاكم بر فضاي واقعه و تابع احساسات محيط نشوند كه انصافا هم كار آساني نيست. در اين صورت است كه مي‌توانند عكس‌هايي تهيه كنند كه منطبق بر واقعيت باشد. در آن زمان مردم حال عجيبي داشتند و من خيلي تلاش كردم تا بر حس خود غلبه و عكس‌هايي تهيه كنم كه تاريخ مصرف نداشته باشند. در همين حين نوجواني را ديدم كه به‌خاطر تألمات شديد روحي، فشار جمعيت و گرماي هوا از حال رفته بود و نيروهاي امداد تلاش مي‌كردند او را از جمعيت جدا كنند و به جاي خلوت‌تري برسانند. من نيز همراه آنها رفتم تا از او عكس بگيرم. در واقع اين عكس، گوشه كوچكي از درياي احساسات و عواطف مردم در آن روزهاست. شايد من نتوانم با زبان و قلم، حال و هواي آن روزهاي مردم ايران را توصيف كنم؛ چون كار من عكاسي و به تصوير كشيدن آن احساسات است. ما عكاسان سعي مي‌كنيم پيام و ديده‌هايمان را از طريق تصوير به مخاطبان منتقل كنيم. بسياري از عكاسان از بيان زباني خيلي از اتفاقات قاصر هستند چون ياد گرفته‌اند اين حرف‌ها را از راه عكس‌ها و دوربين‌هايشان به ديگران منتقل كنند. من هم همينطور هستم و فقط مي‌توانم وقايع و ديده‌هايم را با عكس‌هايم براي بقيه بيان كنم. اميدوارم اين عكس‌ها واقع بينانه باشند و بتوانند حس حقيقي آن واقعه عظيم تاريخي را به نسل‌هاي ديگر منتقل كنند.

ما رأيت الا جميلا
مجتبي آقايي

از چند روز پيش كه صداي حزين مجري خبر، دعا براي سلامتي امام(ره) را از مردم طلب مي‌كرد، فضا سنگين و گويي زمانه آبستن خبري بزرگ بود. سرانجام به تعبير زيبايي كه خبر ارتحال امام(ره) اعلام شد؛ «دعاي امام(ره) به دعاي امت و مردم پيشي گرفت و روح خدا به خدا پيوست.» خيلي وقت‌ها پيش آمده و مي‌آيد كه خود را بر سر دوراهي هميشگي مي‌يابم؛ اينكه عزادار باشم يا عكاس و مستندساز؟ اما اين حادثه، هر دو را توأمان مي‌طلبيد. عكاسي عزادار؛ عكاسي كه تا چشم باز كردم در سراشيبي خاكي حاشيه اتوبان مدرس از ميان جمعيت، راهي به سوي مصلي جست‌وجو مي‌كردم. سيل جمعيت مانند براده‌هاي آهن به سمت قطب مغناطيسي بزرگي شتابان در حركت بودند. گاهي يافتن سوژه‌ براي عكاسي سخت است و با بهره گرفتن از انديشه و تجربه و مهارت بايد ساختاري را طراحي و عكسبرداري كرد تا مگر تصويري قابل و ارزشمند براي ديدن سامان يابد اما گاهي پيرامونت آنچنان پر از رخداد و جلوه‌هاي زيباست كه خود را قاصر از ثبت و انعكاس گوشه‌اي ولو اندك از عظمت آن مي‌يابي. روز وداع و تشييع امام(ره) از آن روزها بود. به هر سو كه مي‌نگريستي جلوه‌هاي غيرقابل توصيف عرض ارادت و حق‌شناسي و داغداري بود. درخيل تظاهرات مردمي نه تظاهري مي‌ديدي و نه تصنعي؛ هرچه بود انبوه انسان‌هاي عزادار بود كه در تنهايي و جمعيت، احساسات خود را ابراز مي‌كردند. از اين نظر آن روز جلوه محض زيبايي بود. ناخودآگاه آدمي به ياد مي‌آورد كلام تاريخي زينب كبري(س) را در روز عاشورا كه «ما رأيت الا جميلا». حال كه سال‌ها از آن حادثه مي‌گذرد، با ديدن هر عكسي گويي تاريخ و حادثه دوباره جان مي‌گيرد. شايد از اين‌رو است كه عكاسي را مي‌توان تاريخ مجسم خواند.

درياي انسان و اشك
علي‌اصغر داوود‌آبادي‌فراهاني

از شب وداع با امام، جا مانده بودم. صبح علي‌الطلوع با هر وسيله‌اي بود خود را از جنوب تهران به محدوده‌ مصلي رساندم. آفتاب تا آمد كه پهن شود پهنا و عمق جمعيت عزادار، تمام قاب چشم‌ام را پر كرد. خيره بودم به اين درياي مواج انساني كه موج از پشت موج، لكه‌هاي باقي‌مانده از فراز‌و‌نشيب تپه‌هاي عباس‌آباد (مصلي) را پر مي‌كرد. در انتظار وقت نماز بر پيكر امام‌راحل(ره) و در ازدحام جمعيت، مثل كسي بودم كه سوار بر قايقي كوچك در ميان موج‌ها گرفتار آمده باشد. براي گرفتن نمايي هر چه كامل‌تر از جمعيت، دل از صدها صحنه پر از معنا- كه هر يك به نوبه ‌خود جاي تأني و پرداخت هنرمندانه داشت- بريدم و خود را به بالاي ديوار جنوبي مصلي رساندم. ارتفاعي راضي‌كننده نبود.
به دور و اطراف نگاهي انداختم و پشت‌بام يكي از ساختمان‌هاي 4طبقه‌ مشرف به مصلي را انتخاب كردم. ساكنان خانه اشك‌ريزان در پاگردها و پشت پنجره‌ها، غرق در تماشاي جمعيت بودند. در ورودي بسته بود. چند خبرنگار خارجي هم مثل من در تب و تاب استقرار در پشت‌بام مجتمع بودند. يكي آمد و در را به رويشان گشود. ولي وقتي من خواستم وارد شوم دست رد به سينه‌ام گذاشت و مانع شد!
هيچ مجالي براي خواهش و تمنا نبود. زمان به سرعت مي‌گذشت. از بلندگوها صداي مكبر مي‌آمد كه مردم را به سكوت و آرامش لازم براي اقامه نماز فرا مي‌خواند. در يك لحظه چشم‌ام به يكي از برادران سپاه افتاد. داد زدم «اخوي اين آقا خبرنگارهاي خارجي را به پشت‌بام راه داده اما مرا راه نمي‌دهد!» جواني ملتهب بودم و چيزي بيشتر از اين به ذهنم نرسيد. پاسدار ميانسال با نگاهي كوتاه و دستوري صريح، به مرد حالي كرد كه سد راهم نشود. پله‌ها را دوتا يكي طي كردم و به پشت‌بام رسيدم. جمعيت براي نماز آرايش گرفته بود. همه جا حتي روي ديوارها... شكر خدا كردم و عكس گرفتم... . ولله‌‌الحمد.

داغ هميشه تازه
اميرعلي جواديان

ارتحال امام خميني(ره) براي ملت ايران، اتفاق عجيبي بود. امام رهبري مردمي بود كه به‌معناي واقعي كلمه، در دل مردم جاي داشت و ايرانيان صميميت خاصي نسبت به ايشان احساس مي‌كردند. فقدان كسي كه به مردم آگاهي و بيداري داده بود و مسير جديدي در زندگي‌شان ايجاد كرده بود، براي مردم بسيار سخت و غيرقابل باور بود. ما عكاسان وظيفه داشتيم آن حادثه بزرگ و حال و هواي آن روزها را ثبت كنيم. مراسم تشييع حضرت امام(ره) يكي از باشكوه‌ترين و مردمي‌ترين مراسم تشييع رهبران جهان بود. تا آن روز كسي چنين جمعيتي را نديده بود كه 3 روز متوالي براي وداع با يك مقام سياسي و اجتماعي از خانه و زندگي‌شان دست بكشند. اين عكس درست همان روزي گرفته شد كه پيكر حضرت امام را به مصلي آوردند. مردم با ديدن اين نقاشي ديواري بزرگ، پاهايشان سست مي‌شد و گويي با ديدن عكس امام داغ دلشان تازه مي‌شد. همان جا پاي عكس مي‌نشستند، سر به ديوار مي‌گذاشتند و گريه مي‌كردند. آن زمان ما هر شب به مصلي مي‌رفتيم و از عزاداري و ابراز احساسات مردم عكس مي‌گرفتيم. يادم هست شب كه مي‌شد مردم شمع روشن مي‌كردند و شام‌غريبان مي‌گرفتند. من از وداع مردم با امام خميني(ره) عكس‌هاي بسياري تهيه كردم. بعضي‌ها به‌صورت انفرادي و بعضي‌ها به‌صورت گروهي و دسته‌جمعي احساسات خود را ابراز مي‌كردند. براي من عزاداري‌هاي انفرادي‌جذابيت بيشتري داشت. اينكه كسي تنها و درون خودش با اين درد مي‌سوخت، با رهبرش درددل‌هاي عاشقانه داشت، خاطرات حضرت امام را با خود مرور مي‌كرد و اينچنين ارتباط عاطفي را با يك تصوير از آن بزرگوار برقرار مي‌كرد، برايم بسيار تأثربرانگيز و شگفت‌آور بود. روز تشييع، مردم هيجان‌زده و غم‌زده را مي‌ديديم كه حتي بسياري از آنها با پاهاي برهنه به سوي بهشت زهرا در حركت بودند. ما هم تلاش مي‌كرديم كه با هر وسيله‌اي شده خودمان را به بهشت زهرا برسانيم تا آن لحظه‌ها در تاريخ ثبت شود.

بدرقه مسيح
جاسم غضبانپور

سالي كه امام خميني(ره) فوت كردند، 28سال داشتم. پيش از انقلاب جزو نخستين كساني بودم كه عكس‌هاي ايشان را كه از مرز خرمشهر و عراق به دستمان مي‌رسيد، در ابعاد بزرگ چاپ و بين تظاهركنندگان پخش مي‌كردم. براي من كه از سال 56به موج انقلاب پيوسته بودم، از دست دادن رهبر اين موج عظيم، بسيار سخت و تكان‌دهنده بود اما در روزهاي وداع با حضرت امام(ره)، تمام تلاشم اين بود كه به‌رغم احوال غمگين خودم، بر احساساتم غلبه كنم و از احساسات مردم عكس بگيرم. من تجربه عكاسي در جنگ و از دست دادن عزيزانم را داشتم؛ عزيزاني كه هر لحظه در كنارم و در پيش چشمانم به شهادت مي‌رسيدند و من مجبور بودم كه عكاس پيكر‌هاي آنان باشم. در آن روزها چند هلي‌كوپتر براي تهيه گزارش‌ها و تصاوير بهتر در اختيار خبرنگاران، تصويربرداران و عكاسان بود. به‌نظر من بهترين زاويه‌اي كه مي‌توانست حس و حال مردم و انبوه و شكوه جمعيت را نشان دهد، همان بالا بود. تنها چيزي كه آن روزها از مردم مي‌شد ديد، فقط عزاداري و ماتم‌زدگي بود. من تا پيش از آن تاريخ، چنين جمعيتي را نديده و عكاسي نكرده بودم. عظمت آن جمعيت و حال و هواي عجيب‌شان حتي خبرنگاران و عكاسان خارجي را هم متعجب‌ و شگفت‌زده كرده بود، تا آنجا كه يكي از آنها مي‌گفت احساس مي‌كنم به بدرقه مسيح آمده‌ام.

کد خبر 261438

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha