همشهری آنلاین: آزادی مرزبانان ایرانی،‌ انتخابات افغانستان و تغییرات سیاسی کریمه از جمله موضوعاتی بودند که در ستون سرمقاله برخی از روزنامه‌های یکشنبه-۱۷ فروردین- جای گرفتند.

حسین شمسیان در ستون سرمقاله روزنامه کیهان به موضوع قطعنامه اخیر اتحادیه اروپا اشاره کرد و با تیتر«ضرورت واکنش قاطعانه» نوشت:روزنامه کیهان؛۱۷ فروردین

پرداختن به قطعنامه اخیر اتحادیه اروپا- که در آن راهبرد این اتحادیه برای ارتباط با ایران طراحی شده است- به دلیل مهم بودن قطعنامه مذکور نیست، و به علت  اهمیت اتحادیه اروپا هم نیست!

قطعنامه مهم نیست، چون حرف تازه‌ای در آن نیست و جز خیال‌پردازی و آرزوهایی کودکانه چیز دیگری در آن دیده نمی‌شود. آرزوهایی که بی‌تردید سی و پنج سال است بر دل آرزومندانش مانده است و به فضل الهی به گور خواهند برد.

اتحادیه اروپا هم جایگاه مهم و درخور توجهی ندارد، چون اتحادیه اروپا درچند سال اخیر، در بدترین شرایط عمر خود به سر می‌برد و از آن ژست اروپای واحد و تبدیل شدن به قدرت مهم جهانی، فاصله فراوانی گرفته است. تا آنجا که بارها تا مرز فروپاشی پول واحد پیش رفته و در بسیاری از کشورهای عضو آن، فلاکت و نابسامانی اقتصادی گریبان حاکمان را گرفته و پی‌درپی شاهد سقوط دولت‌های ناتوان آن هستیم.

به جرات می‌توان گفت از آن موجود ادعایی و خیالی  گذشته، تنها عکسی بر جای مانده و چند ستاره بر روی یک پرچم! اکنون همة شواهد نشان از آن دارد که اروپای امروز، در حد یک ایالت آمریکا، تابع محض و بی‌چون و چرای سیاست‌های کاخ سفید است و برای بقای خود و حفظ پرستیژ و ظاهر استعمارگرش، چاره‌ای جز تمکین به تمامی خواسته‌های آمریکا ندارد. تاریخ درماندگی و التماس فرانسه به آمریکا پس از پایان جنگ با عراق، برای بدست آوردن چند پروژه اقتصادی را فراموش نمی‌کند! با این حساب، تکلیف بانیان و امضاکنندگان قطعنامه مشخص و وزن آنها برای ملت ایران معلوم است.

اما به صورت دائم افکارعمومی بسیاری از مردم جهان از طریق رسانه‌های غربی زیر شدیدترین بمباران تبلیغی قرار دارد و این رسانه‌ها، با بزرگ‌نمایی قدرت پوشالی اربابانشان سعی در ارعاب مردم جهان و تلقین تفوق و برتری آنها هستند، بیم آن می‌رود که عدم واکنش مناسب به این قطعنامه و رفتارهای خیالپردازانه اتحادیه اروپا، به سکوت، بدلیل نیاز! به آنها تعبیر شود! و این همان چیزی است که امام راحل عظیم‌الشان، مسئولان را از آن برحذر داشته و دستور رویارویی با این برداشت را داده بودند. از این روی واکنش منطقی و مقتدرانه، امری اجتناب‌ناپذیر و الزامی است که در برگیرنده عزت و اقتدار ملت بزرگ ایران خواهد بود. در این بین تکلیف قوای مجریه و مقننه بسیار پر اهمیت و خطیر است و ضروری است به شکلی عملی، به این گستاخی جواب بدهند تا جهانیان بدانند با ملتی رشید و مقتدر، چگونه سخن بگویند و چگونه رفتار کنند.

از آنجا که ستم‌ها و پلیدی‌های غرب علیه مردم ایران، قدمتی طولانی داشته و لااقل در دوره انقلاب اسلامی، از روز نخست شاهد آن بوده‌ایم، تجربیات ارزشمندی درباره رفتار با غرب چه در زمان امام راحل(ره) و چه پس از آن در دورة زعامت رهبر معظم انقلاب، در پیش روی ماست و می‌تواند راهگشای خوبی باشد برای مسئولان امر و کسانی که هنوز  با خوشبینی درصدد بدست آوردن دل دشمن  و جلب خرسندی آنها هستند!

1- در بهمن 1367 پس از آنکه سلمان رشدی مرتد، با انتشار رمان کفرآمیز آیات شیطانی، به مقدسات مسلمانان توهین کرد، امام راحل، با صلابت الهی، حکم ارتداد وی را صادر فرمودند. این حکم الهی که با انجام راهپیمایی‌های وسیع، مورد استقبال مسلمانان جهان قرار گرفت، کشورهای اروپا را به تکاپو انداخت و سبب شد تا با توسل مزورانه به شعار دفاع از آزادی بیان و اندیشه، به رویایی با آن بپردازند.

آنها درست مثل امروز، از در تهدید وارد شده و از تحریم ایران و ممنوعیت پروازهای متقابل سخن گفتند و چون در عزم الهی امام (ره) هیچ خللی حاصل نشد و شور انقلابی مردم مسلمان جهان روزافزون شد، آخرین حربه خود را بکار گرفتند و سفرای خود را از کشورمان فراخواندند. این حربه‌ای است که غرب با آن بسیاری از ملت‌ها را مرعوب می‌کند و اینگونه القا می‌کند که با بازگشت سفرا به کشورشان درهای رحمت و سعادت بر مردم کشور میزبان بسته خواهد شد!

اما واکنش امام راحل باعث شد که آنها خیلی زود به خالی بودن اسلحه‌اشان اعتراف کنند و دست از پا درازتر برگردند! ایشان در سوم اسفند 67 اینچنین فرمودند: «ضرورتی نیست که در چنین شرایطی، به‌دنبال ایجاد روابط و مناسبات گسترده باشیم، چرا که دشمنان ممکن است تصور کنند که ما به وجود آنان چنان وابسته و علاقه‌مند شدیم که از کنار اهانت به معتقدات و مقدسات دینی خود ساکت و آرام می‌گذریم.

آنان که هنوز بر این باورند و تحلیل می‌کنند که باید در سیاست و اصول و دیپلماسی خود تجدیدنظر نمائیم و ما خامی کرده‌ایم و اشتباهات گذشته را نباید تکرار کنیم و معتقدند که شعارهای تند یا جنگ سبب بدبینی غرب و شرق نسبت به ما و نهایتاً انزوای کشور شده است و اگر ما واقع‌گرایانه عمل کنیم آنان با ما برخورد متقابل انسانی  می‌کنند و احترام متقابل به ملت ما و اسلام و مسلمین می‌گذارند، این یک نمونه است که خدا می‌خواست انتشار کتاب کفرآمیز آیات شیطانی در این زمان اتفاق بیفتد و دنیای تفرعن و استکبار و بربریت، چهره واقعی خود را در دشمنی دیرینه‌اش با اسلام برملا سازد تا ما از ساده‌اندیشی بدر آئیم و همه چیز را به حساب اشتباه و سوءمدیریت و بی‌تجربگی نگذاریم و با تمام وجود درک کنیم که مسئله اشتباه ما نیست، بلکه تعمد جهانخواران به نابودی اسلام و مسلمین است...»

اندکی پس از این واکنش قاطعانه امام راحل بود که دشمنان ما سرافکنده و دست از پا درازتر، سفرایشان را بار دیگر راهی ایران کردند.

2- پس از ارتحال امام راحل، اتحادیه اروپا به بهانه رخ داد یک عملیات تروریستی در قهوه‌خانه‌ای بنام «میکونوس» در آلمان، جنجال وسیعی علیه کشورمان به راه انداخته و ایران را به‌عنوان دولت حامی تروریست معرفی نمودند! شنیدن اتهام تروریست بودن دولت ایران از اتحادیه اروپا که عوامل سازمان منافقین، یعنی قاتلان هزارن انسانی بی‌گناه و مظلوم را پناه داده و اجازه داده بود دفتر و تشکیلات رسمی دایر کنند، طنز تلخ و گزنده‌ای بود که جز خود جنایتکارشان، کس دیگری باور نمی‌کرد!

سناریویی شکل گرفت و نهایتاً کشورمان در دادگاهی که از ابتدا با هدف سوء و مغرضانه تشکیل شده بود محکوم شد. باز هم اتحادیه اروپا این بار به خیال آنکه عزیز سفر کرده در میان ملت ما نیست و می‌تواند با تهدید و فشار از کشورمان امتیازی بگیرد و ما را از راه نورانی انقلاب منحرف کند، فشارهای خود را آغاز کرد و در نهایت سفیرانشان را فرا خواندند! اما رهبر معظم انقلاب در اقدامی انقلابی و هوشمندانه  و با همان صلابت امام راحل(ره)  رفتن آنها  را بی‌اهمیت دانستند. غرب که از این ترفند طرفی نبسته بود، مدتی بعد خواستار بازگشت سفرایشان به ایران و از سرگیری روابط عادی شد! رهبر معظم انقلاب از موضع بالا و هوشمندانه این موضوع را افشا کردند و دستور دادند سفیر آلمان- که معرکه‌گردان آن خیمه‌شب‌بازی بود- را راه ندهند و پس از آنکه همه سفرا آمدند، سفیر آلمان را بپذیرند!

«اینجور نیست که ما حالا چون ایستادگی کردیم، چون استقامت به خرج دادیم، بگوئیم اینها را سر لج آوردیم، نه! یک روزی در خطابه‌های مسئولین‌مان، مناقب آمریکا ذکر می‌شد، همان روزها رئیس جمهور وقت آمریکا با سبک ‌سری تمام، ایران را بعنوان محور شرارت معرفی کرد! یک روزی یکی از دولت‌های اروپایی نسبت به جمهوری اسلامی اظهار علاقه و ارتباط و اینها می‌کرد. همان دولت سر قضیه قهوه‌خانه میکونوس دادگاه تشکیل داد، مسئولین درجه یک کشور را در آن دادگاه متهم کرد! دولت‌های اروپایی با آنها همدست شدند، همه‌شان سفرای خود را از تهران فراخوان کردند؛ اینها که یادمان نرفته! خواستند سیلی بزنند، البته سیلی سخت‌تری خوردند! از همین حسینیه آنچنان سیلی‌ای خوردند که تا مدتها دنبال علاجش بودند! هر وقت توانستند، آنها درصدد سیلی زدن برآمدند. هر وقت ما کوتاه آمدیم، یک خرده‌ای سست برخورد کردیم، آنها پر روتر شدند! نخیر ایستادگی جمهوری اسلامی، تصریح به شعارهای انقلاب، تصریح به مبانی انقلاب عزت ما را در دنیا بیشتر کرده است».

این دو نمونه تاریخی، منطق نظام اسلامی در مقابل مستکبران را نشان می‌دهد. منطقی که کارایی خود را به خوبی نشان داده و ثابت کرده که قابل قیاس با رفتارهای متعارف دیپلماتیک و بیان عباراتی مثل «رفتار غیر مسئولانه طرف اروپایی» یا «غیر قابل پذیرش بودن قطعنامه» که از سوی برخی مقامات رسمی بیان می‌شود نبوده و نیازمند اقدامی قاطع و عملی است.

روح همدلی و چند پرسش

احمد مسجدجامعی، رییس شورای شهر تهران در روزنامه شرق نوشت:روزنامه شرق،۱۷ فروردین

«روح جمعی ایرانی» واقعیتی است تاریخی که با خط و زبان و مرز و آیین، پیوندی ناگسستنی دارد. این را می‌شود در شرایط مختلف گذشته و اکنون، مشاهده کرد. مقاطعی بوده که حاکمیت سیاسی در ایران دچار «چندپارگی» شده یا حتی به‌کلی فروریخته است اما این همبستگی معنوی و فرهنگ مشترک معنایی، پس از مدتی باعث شکل‌گیری مجدد یکپارچگی ملی شده است و زمینه به‌هم‌پیوستن همه گروه‌های پراکنده را فراهم کرده است. در دوره معاصر نیز همین روال را می‌توان مشاهده کرد به‌نحوی که هرگاه ارکان حیات ایرانیان مورد هجوم قرار می‌گیرد بلافاصله شاهد واکنش گسترده آنان از گروه‌ها و اقشار مختلف در داخل و خارج هستیم. نمونه بارز آن در مقابله با تلاش برخی مجامع برای تغییرنام خلیج‌فارس یا تحریف تاریخ و توهین به تمدن و فرهنگ ایران در قالب برخی فیلم‌ها، کتاب‌ها و بلوف‌های سیاسی متجلی می‌شود. ربودن پنج مرزبان عزیز کشورمان نیز از این نمونه‌هاست که افکار عمومی را به‌شدت متاثر کرد.

به‌گونه‌ای که در شاد‌ترین ایام سال و نیز در کنار مراسم آیینی، ایرانیان به دعا و نیایش برای نجات جان آنان پرداختند و در تعطیلی رسانه‌های مکتوب، از طریق شبکه‌های اجتماعی و فعالیت عمومی، ندای همدلی و همراهی خود را اعلام کردند. اما همه اینها به‌تنهایی کافی نبود. تلخ‌ترین بخش ماجرا، ادعای شهادت گروهبان «دانایی‌فر» یکی از این مرزبانان فداکار و مدافعان شجاع و گرانقدر بود که به‌کلی فضای روانی ایرانی را منقلب ساخت.

هرچند، اقدامات بعدی، نشانه‌هایی از تسریع در فرآیند آزادی چهار سرباز دیگر ایرانی را به‌همراه دارد. ضمن تقدیر از اقدامات شبانه‌روزی مسوولان مربوطه در دستگاه‌های مختلف، آیا بهتر نبود از همان آغاز، از همه ظرفیت‌های گفت‌وگوهای محلی و دیپلماسی بهره می‌گرفتیم؟ آیا لازم نیست شیوه خبری پیرامون این حادثه از این میزان جزیره‌ای‌عمل‌کردن و ضعف اطلاع‌رسانی فاصله بگیرد؟ آیا لازم نیست در امر مرزبانی علاوه بر استفاده از نیروهای «ویژه» مسلط به توانایی‌های رزم انفرادی، از برنامه‌های عمرانی برای امنیت مرزها و تقویت پایگاه‌های مرزی هم استفاده کنیم تا در مقابل گروهک‌های تروریستی برون‌مرزی، ابتکار عمل را بیش از پیش در دست داشته باشیم؟

انتخابات افغانستان و آینده روابط با ایران

امیر هاشمی مقدم، روزنامه‌نگار در روزنامه قانون به موضوع انتخابات افغانستان پرداخت و آورد:روزنامه قانون،۱۷ فروردین

انتخابات سومین دوره ریاست‌جمهوری افغانستان پس از طالبان، دیروز در این کشور برگزار شد؛ آن هم پس از کلی تهدید و ارعاب از سوی طالبان. اما حضور طولانی مدت مردم در هفته‌های گذشته در صف‌های چندصد متریِ دریافت کارت انتخابات (به گونه‌ای که گاهی برخی افراد چندین روز در صف می‌ایستادند تا بالاخره نوبت‌شان شود) نوید حضوری را می‌داد که خلاف خواسته طالبان و امثالهم بود. حتی بمبگذاری‌ها و حملات انتحاری روزهای نزدیک به انتخابات هم نتوانست مردمی که مصمم به تعیین سرنوشت خودشان بودند را منصرف کند. البته عوامل دیگری نیز در این میان دخیل بود؛ از جمله در دو انتخابات پیشین، بسیاری از مردم افغانستان بر این باور بودند که رئیس‌جمهور را قبلاً قدرت‌های بیرونی تعیین کرده‌اند و رأی دادن آنها تأثیری ندارد. همین عامل باعث شد که حتی تعداد رأی‌دهندگان انتخابات 1388، نصف تعداد رأی‌دهندگان انتخابات 1383 باشد. اما این بار دولت افغانستان هم برگزاری انتخابات و هم تأمین امنیت آن‌را بر عهده گرفته بود و خارجی‌ها دیگر کاره‌ای نبودند.

از سوی دیگر فعالیت‌های گسترده رسانه‌ها، شخصیت‌های فرهنگی، کاربران شبکه‌های اجتماعی و... نیز به سیاستمداران یاری رساندند که انگیزه‌های بیشتری در مردم ایجاد شود. همه اینها دیروز نتیجه داد و در میان بهت و ناباوری مسئولین، حضور مردم (در زیر باران و هوای سرد) آنچنان گسترده بود که در بیشتر ولایات، برگه‌های رأی در همان ساعات اولیه به پایان رسید. خوشبختانه نیروهای افغانستان نیز موفقیت چشمگیری در تأمین امنیت این انتخابات حساس داشتند. اما چند دلیل اهمیت این انتخابات برای کشور ایران: در حوزه مسائل سیاسی و امنیتی، ایران و افغانستان دغدغه‌های مشترک بسیاری دارند.

برای نمونه هر دو کشور در مرزهایشان با پاکستان دچار مشکل امنیتی هستند و هم‌زمان با ربوده شدن پنج سرباز ایرانی و انتقال آنان به خاک پاکستان، نیروهای طالبان نیز 20 نگهبان مرزی افغانستان را کشته و به پاکستان گریختند. دولت و مردم افغانستان نیز همچون ایرانی‌ها بارها به دولت پاکستان اعتراض کرده‌اند و همچنان نیز مانند ما، اقدامی جدی در این راستا از سوی دولت پاکستان ندیده‌اند. همچنین شائبه‌هایی اغراق‌آمیز درباره دخالت ایرانی‌ها در امور افغانستان در بین مردم و رسانه‌های این کشور وجود دارد که جز از طریق همکاری‌های گسترده و شفاف بین دو کشور، برطرف نخواهد شد.

در حوزه محیط زیست و اقتصاد، پیوستگی‌های بسیاری دیده می‌شود. مثلاً رودخانه هیرمند (یا به قول افغانستانی‌ها، هلمند) هم برخی زمین‌های کشاورزی افغانستان را سیراب می‌کند و هم برخی زمین‌های کشاورزی ایران را. با خشکسالی‌های چند سال اخیر، کشاورزان هر دو کشور به مشکل برخورده‌اند که به جز همکاری دو کشور، قابل برطرف شدن نیست.

در حوزه اجتماعی، بیش از سه دهه است که چند میلیون مهاجر افغانستانی در ایران زندگی می‌کنند. شوربختانه طی این مدت در موارد بسیاری چه از سوی مسئولین و چه از سوی مردم ایران برخوردها و رفتارهای ناشایستی با آنان شده است. لزوم توجه به وضعیت کشور افغانستان و ناچار بودن بسیاری از مردم این کشور برای حضور در ایران، آگاهی‌رسانی از طریق رسانه‌ها به مردم و داشتن برنامه‌ای منسجم از طریق همکاری با دولت افغانستان و کمیسیون امور پناهندگان سازمان ملل برای فراهم‌سازی زمینه‌های بازگشت «اختیاری» (و نه اجباری) پناهندگان به کشورشان، در رآس برنامه‌های اجتماعی مشترک قرار دارد.

در حوزه فرهنگی، داشته‌های فرهنگی و تمدنی گذشته‌مان آنچنان به هم پیوسته است که نمی‌توان آنها را صرفاً میراث ایران یا صرفاً میراث افغانستان نامید. بسیاری از بزرگانی که ما در کتاب‌های درسی و علمی‌مان به‌عنوان مشاهیر ایران معرفی می‌کنیم، در منطقه‌ای به دنیا آمده و از دنیا رفته‌اند که امروزه افغانستان نام دارد.

همچنین ادبیات دری افغانستان نیز چهره‌های شاخصی همچون فردوسی، خیام، حافظ، سعدی و... دارد که درون مرزهای سیاسی ایران امروزی قرار دارند. این بی‌توجهی‌ها آنچنان ما را از فرهنگ گذشته‌مان دور کرده که برای نمونه، مولوی را کشور ترکیه مصادره کرده و اخیراً هم رجب طیب اردوغان به صراحت او را شاعری ترک نامید. همکاری در این زمینه‌ها جز با روی کار آمدن دولتی مقتدر در افغانستان امکان‌پذیر نخواهد بود. به‌هرحال صمیمانه آرزو می‌کنیم رئیس‌جمهور آینده این کشور با رأی بالای مردم برگزیده شود؛ دیگر رقبای انتخاباتی به جای آنکه خود را بازنده در نظر بگیرند، مردم را برنده بدانند؛ و کشور افغانستان گام‌های پیشرفت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی‌اش را سرعتی ببخشد که سزاوار این سرزمین کهن و مردم رنج‌دیده آن است.

بحران کریمه از نگاهی دیگر

صادق الحسینی، دانش‌آموخته روابط بین‌الملل و توسعه اقتصادی از ماکسول اسکول دانشگاه سیراکیوز امریکا در روزنامه اعتماد نوشت:روزنامه اعتماد؛۱۷ فروردین

60 سال پیش خروشچف، کریمه را به عنوان هدیه به اوکراین داد. البته آن روزها کسی اهمیتی برای این مساله قایل نبود، چرا که همه این انتقال‌ها، انتقالی از یک ایالات به ایالتی دیگر محسوب می‌شدند، ایالاتی که جزیی از شوروی بودند. هرچند که هنوز معلوم نیست چرا خروشچف این کار را کرد اما تبعات این اقدام چند دهه است که گریبان منطقه را گرفته است. سال‌ها بود که کریمه به عنوان ایالتی خودمختار در درون اوکراین تعریف شده بود. یعنی اوکراینی‌ها حتی پیش از این بحران نیز نتوانسته بودند کریمه را همانند یک ایالت معمولی در اوکراین تعریف کنند. حال روسیه روی کریمه دست گذاشته و حاضر نیست از آن بگذرد.

جریان غالب رسانه‌یی، چه در دنیا و چه در ایران، این است که جاه‌طلبی‌های پوتین منجر به این بحران شده و پوتین و دوروبری‌هایش را مقصر اصلی این ماجرا قلمداد می‌کند. این نوع نگاه تقلیل‌گرایانه باعث شده است تا اولا به‌خوبی شناخته نشود، داستان کریمه کامل تعریف نشود و راه‌حل‌های منطقه‌یی و جهانی که برای این حل یا تخفیف موضوع در نظر گرفته شده ناکارآمد باشند. بر این مبنا، ذکر موارد زیر شاید بتواند داستان و بحران کریمه را از نگاهی دیگر پیش روی خوانندگان بیاورد:

اول- کریمه نخستین منطقه‌یی بود که پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی جدا شد و به روسیه پیوست. این منطقه به عنوان یک منطقه استراتژیک و مهم و یک مساله مرتبط با استقلال ملی همیشه نقش مهمی در افکار عمومی روس‌ها داشته است.

دوم- کریمه هرچند جزیی از خاک اوکراین محسوب می‌شد، اما منطقه‌یی خودمختار داخل خاک اوکراین بود. هم مجلس خودش را داشت و هم دستگاه اجرایی خاص خود را که مستقل از حکومت مرکزی انتخاب می‌شدند.

سوم- کریمه تا 60 سال پیش جزیی از خاک روسیه بود. در 1954 خروشچف، به عنوان یک هدیه کریمه را به ایالت اوکراین که بخشی از شوروی بود، اهدا کرد. البته حتی پیش از بحران کنونی، شهر سواستپول که مهم‌ترین شهر کریمه است، همچنان به‌صورت «منطقه خاص» بین روسیه و اوکراین شناخته می‌شد.

چهارم- کریمه موقعیتی استراتژیک دارد و از اهمیت ژئوپولتیک خاصی برخوردار است. هم برای روسیه، هم برای اوکراین و هم برای اروپا. کریمه منطقه‌یی جزیره‌یی مانند است که مرز خشکی کوچکی با اوکراین دارد و مهم‌ترین بنادر دریای سیاه در این جزیره واقع شده‌اند. همچنین کریمه منطقه حایل میان دریای سیاه و دریای اوزو است که عملا یکی از مهم‌ترین مناطق دریایی-بندری روسیه محسوب شده و بخش عمده‌یی از حمل و نقل دریایی روسیه از این منطقه انجام می‌شود. اینها نشان از این دارد که این منطقه، بسیار اهمیت دارد و دعوایی که بر سر آن شکل گرفته است، دعوای پوتین و اوباما نیست، بلکه دعوایی واقعی بر سر تصاحب یک منطقه استراتژیک و مهم است.

پنجم- حدود 60 درصد از مردم کریمه، روس هستند. تنها 20 درصد آنها اوکراینی محسوب می‌شوند. به عبارت دیگر، کریمه بزرگ‌ترین منطقه‌یی است که روس تبارها در اوکراین در آن ساکن بودند.

ششم- رییس‌جمهور سابق و قانونی اوکراین (یانوکویچ) را عملا مردمان کریمه انتخاب کرده بودند، چرا که نقش کریمه در انتخابات‌ها در اوکراین شبیه نقشی بود که فلوریدا در امریکا بازی می‌کرد. به‌طوری که رای بالای یانوکوویچ در کریمه بود که توانست با اختلافی چند درصدی او را به ریاست‌جمهوری برساند. هم‌اکنون مردم این منطقه خودمختار می‌بینند که رییس‌جمهوری که آنها انتخاب کرده‌اند نه توسط صندوق‌های رای که توسط مخالفان که غالبا در ایالات مرکزی و غربی هستند به‌راحتی از تخت پایین کشیده می‌شود. این یک حس تحقیر و به بازی گرفته نشدن غیرقانونی را در دل مردم کریمه زنده می‌کند.

هفتم- فرآیند فرار یانوکویچ از اوکراین هم جالب است. در حالی که یانوکویچ رییس‌جمهور قانونی کشور بود، تظاهرات مردم در کنار حمایت وسیع مالی و حتی نظامی کشورهای رقیب روسیه نظیر امریکا و اتحادیه اروپا، باعث شد که او مجبور به فرار شود، در حالی که چند روز پیش از فرار توافقی جامع با حضور نماینده مخالفان و نماینده اتحادیه اروپا با یانوکویچ شکل گرفته بود که انتخابات زودهنگام برگزار شود. اما مخالفان و اتحادیه اروپا به توافق‌شان پایبند نماندند و عملا رییس‌جمهور قانونی کشور را برکنار کردند.

هشتم- هیچگاه نمی‌توان نقش سیاست داخلی در سیاست خارجی کشورها را نادیده گرفت یا آن را کم اهمیت قلمداد کرد. برای تحلیلی دقیق و صحیح از ماجرا باید بدانیم که سیاست داخلی روسیه چگونه به چنین سیاست خارجی منجر شده است. همان‌طور که آمد، مردم روسیه اهمیت بسیاری برای این جزیره قایلند و آن را پرچم استقلال خودشان می‌دانند. از سوی دیگر برای اقتصاد و آینده روسیه، اهمیت استراتژیک کریمه بسیار زیاد است و به‌نوعی عمق استراتژیک روسیه محسوب می‌شود.

بنابراین این شخص پوتین نیست که، درست یا غلط، کریمه را می‌خواهد. این مردم روسیه و سیاستمداران هستند که کریمه را می‌خواهند و شاید اگر هر سیاستمدار دیگری هم جای پوتین بود باید همین راه را می‌رفت. بنابراین سیاست داخلی روسیه و وضعیت اجتماعی-اقتصادی و سیاسی آن است که باعث این رفتار از سوی پوتین و ساختار سیاسی روسیه می‌شود.

نهم- امریکا و در سطحی محدودتر اروپا اقدام به اعمال تحریم علیه افراد و نهادهایی در روسیه کرده‌اند. هدف این تحریم‌ها انزوای روسیه اعلام شده است. به نظر می‌رسد این تحریم‌ها نمی‌توانند هدفی که اعلام شده را تحقق بخشند، چرا که اولا اروپا به واسطه وابستگی که به گاز روسیه دارد نمی‌تواند فشار شدیدی را اعمال کند، از سوی دیگر روسیه کشور بزرگ و قدرتمندی است که اگر تحت فشار قرار گیرد، عوارض بلندمدت آن برای امریکا و اروپا چندان مطلوب نخواهد بود. یکی از این عوارض نزدیک شدن روسیه به چین و ایران و نقشی است که می‌تواند در منطقه بازی کند. بنابراین به نظر نمی‌رسد فشار شدیدی به روسیه وارد شود. حداقل فشاری که باعث تغییر رفتار روسیه در این مساله شود.

دهم- امریکا خود موارد متعددی از چنین الحاق‌ها و جدا کردن‌هایی را در کارنامه دارد. خرید آلاسکا از روسیه سابق و الحاق آن به ایالات متحده و تجزیه یوگسلاوی و شکل دادن کشورهای متعدد بالکان مثال‌هایی از این امر هستند. حتی برای تجزیه یوگسلاوی امریکا حکمی از سازمان ملل گرفت که روسیه نیز ادعا می‌کند که بر اساس آن حکم عمل کرده است. یعنی بر اساس آن با رای مردم، یک جزیره خودمختار را به خود ملحق کرده است.

یازدهم- برخی تصور می‌کنند که ضعف اوباما باعث شده است تا پوتین تا بدین حد گستاخانه عمل کند. این نیز چندان دقیق نیست، چرا که همین روسیه در زمانی که بوش رییس‌جمهور امریکا بود و در حالی که امریکا به عراق و افغانستان حمله کرده بود، نه‌تنها چند منطقه از گرجستان را به خود الحاق کرد بلکه برای این مهم وارد جنگ با گرجستان شد و بوش عملا هیچ واکنش تندی نتوانست به این اقدام نشان دهد.

دوازدهم- هدف اصلی تحریم‌های امریکا علیه روسیه، نه انزوای روسیه که جلوگیری از ماجراجویی روسیه در سایر ایالات شرقی اوکراین است. به نظر می‌رسد امریکایی‌ها هم این واقعیت را پذیرفته‌اند که کریمه رفته است، اما نمی‌خواهند هوای تصرف سایر ایالات شرقی هم به سر روسیه بزند.

در کل به نظر می‌رسد اهمیت سیاسی، اقتصادی و استراتژیک کریمه برای روسیه بسیار بیشتر از تحریم‌ها و هزینه‌هایی است که از سوی امریکا و اروپا تحمیل شده یا خواهد شد. از سوی دیگر هرچه از ماجرا بگذرد، قدرت روسیه بیشتر و فشارها کمتر خواهد شد و دنیا کم‌کم این امر را خواهد پذیرفت.

با این روند، جزیره استراتژیک کریمه در اختیار روسیه قرار خواهد گرفت و قدرت مانور روسیه در منطقه بیشتر خواهد شد. اما از سوی دیگر امریکا و اروپا اجازه نخواهند داد که روسیه سایر ایالت‌های شرقی اوکراین را به خود ملحق کند. امریکا نیز اوکراین را به دست خواهد گرفت و شمشیر داموکلس اوکراین را بالای سر روسیه نگه خواهد داشت. در کل، این اتفاق برعکس آنچه تبلیغ می‌شود، اثرات بزرگی نخواهد داشت، صرفا تیرگی موقتی روابط روسیه با امریکا و اتحادیه اروپا مهم‌ترین عارضه این واقعه خواهد بود.

به نظر می‌رسد بهترین واکنش ایران به این واقعه، بی‌عملی دیپلماتیک در برابر اختلافات و استفاده اقتصادی و سیاسی از تبعات موقتی این اختلافات است.

کد خبر 254844
منبع: همشهری آنلاین

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز