سه‌شنبه ۵ تیر ۱۳۸۶ - ۱۲:۳۴
۰ نفر

زهیر توکلی: چندی پیش یادداشتی از شاعر و ترانه‌سرای معاصر «سهیل محمودی» در روزنامه شرق خواندیم با عنوان «نامه‌ای به یک دوست».

او این یادداشت را ذیل مصاحبه مجتبا پور محسن  با محمدعلی بهمنی غزل‌سرای پیشکسوت، نگاشته بود. بنابه عرف مطبوعاتی، انتظار داشتیم که در این یادداشت، حرف تازه‌ای از سهیل بشنویم که به اعتراف خودش در این نامه، 21 سال رفاقت با بهمنی داشته است و بنابه اعتراف شعرهایش، برادر کوچک بهمنی در غزل به شمار می‌رود؛ اما چنین نشد. در این نامه مقاصد مختلفی پیگیری شده است و نه تنها آقای محمودی، ادای دین به آن برادر بزرگتر نکرده است، بلکه با منتقدانش، با ارشاد و سرانجام با خود آقای بهمنی حساب‌هایی را تسویه کرده است و با همان لحن صمیمانه همیشگی حرف‌هایی زده است که باید از حنجره یک سیاستمدار بیرون می‌آمد نه یک شاعر.

سهیل محمودی دوست دارد مرام یک بچه پایین شهری تهران قدیم را داشته باشد: «درست بیست و یک سال، بیست و یک، می‌دانی که برای قمار بازهای قدیم طهران، این یک عدد برنده است، راحت می‌توان برگ‌ها را رو کرد و دانست که دست را برده‌ایم، بیست و یک سال پس از یک دوستی که در این زمانه، هر دوستی خود قماری است».

 در جای دیگری از این نامه، او آنچه را که به تلقی خودش «بیش از حد محافظه‌کار شدن» بهمنی می‌داند، به شهرستانی بودن او ارجاع می‌دهد  و از او می‌خواهد که قواعد بازی تهران را رعایت کند: «اصلا حالا که از خلوت بندرعباس بیرون آمده‌اید، صریح باشید، شرجی آنجا، گوشه تنهایی مه‌آلود بودن و غیر صریح بودن را برازنده بود اما در وسط گود طهران واقع شدن و محافظه‌کاری، کار بزرگواری چون شما نیست».

لابد ایشان فراموش کرده‌اند که از همان هوای شرجی مه‌آلود، شاعری مثل مرحوم آتشی هم قدم بیرون گذاشت که راوی حماسه‌ها بود و اتفاقا او هم مثل آقای بهمنی، اهل نفی و انکار دیگران نبود.

 قطعا آقای سهیل از یاد نبرده‌اند روزی را که آتشی به عنوان چهره ماندگار به روی صحنه رفته و یک هفته بعد به مرگ جاخالی داد و رفت و لااقل ما به یاد داریم که در همان یک هفته آخر عمرش، پیرمرد چه عتاب‌ها و اهانت‌ها شنید، یکی از طرف «افراطیون سیاسی» و دیگری از طرف دوستانش که مشابه همین انتقادات امروز آقای محمودی به آقای بهمنی را به او داشتند که «چرا روی صحنه رفته است تا از فلان‌ کس و فلان جریان جایزه‌ها بگیرد».

آقای محمودی احتمالا تصدیق می‌کنند که دوستان معترض آتشی، از منظر سیاسی، جایزه گرفتن او را به عنوان چهره ماندگار نقد می‌کردند و شاید با کمی فشار آوردن به حافظه‌شان، تایید کنند که انتخاب مرحوم آتشی به عنوان چهره ماندگار، با تلاش مصرانه خانه شاعران که ایشان عضو هیأت مدیره آن است، اتفاق افتاد.

لابد ایشان و همفکران‌شان در خانه شاعران از حملات معترضان به آتشی که بالمآل لبه تیزش متوجه آنها به عنوان واسطه‌های حکومتی آن اتفاق می‌شد، خوششان نمی‌آمده است، چرا که اقدام خانه شاعران در پیگیری آن انتخاب در راستای احترام به شعر،بدون هیچ قید و شرطی  و کم کردن سایه سنگین اختلاف‌های سیاسی بر سر شعر معاصر بوده است اما معترضان، اقدام آنها را سیاسی تلقی کرده بودند.

حال چرا خود ایشان گرفتار همین سیاست‌زدگی شده است و به خاطر اختلاف نظر سیاسی با متصدیان فرهنگی، آقای بهمنی را که به اعتراف خود ایشان «در میان نسل شصت و چند ساله‌های شعر یعنی پیشکسوتان، سرآمد غزل است» سرزنش می‌کند که چرا حاضر شده است در جشنواره ملی شعر، داور باشد یا چرا اجازه داده است به عنوان یکی از 12 شاعر برتر این بیست و هفت سال معرفی‌اش کنند. خودمانیم آقای محمودی! مگر همان خانه شاعران هم بودجه‌اش را از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که متصدی جشنواره شعر فجر بود، نمی‌گیرد!

در جایی از نامه آورده‌اید: «برخی حتی در نقد شعرهای صاحب این قلم نیز خودی نشان داده‌اند و مرا متاثر از آثار شما دانسته‌اند، در حالی که عوالم غزل شما و بنده دو دنیای جدا از هم‌اند».

 این لحن مغرورانه مال بچه‌های طهران قدیم  است یا لازمه بالا رفتن سن و احساس پدرخواندگی؟ حال آقای بهمنی که بچه همان شرجی مه‌آلود بندرعباس است، در برابر سؤال پرسشگر که: «شعرهای شما معمولا حدیث نفس است یعنی از زبان حال گفته می‌شود»، با این لحن فروتنانه  پاسخ می‌دهد: «من نیستم که باید توضیح بدهم که شعر من چگونه است، این شناخت مخاطب من است، اگر مخاطب من به این شناخت رسیده، من به شناختش احترام می‌گذارم ولی ممکن است مخاطب دیگری هم باشد که این‌گونه نیندیشد».

شما علاوه بر ابراز آن لحن مغرورانه، غفلت خود را از یک نکته ساده نشان داده‌اید که تاثیر و تاثر شاعران از هم، یک امر طبیعی است، به خصوص آن که غزل معاصر یک جاده هموار نبود و کسانی مثل محمدعلی بهمنی، حسین منزوی، منوچهر نیستانی و... راهش را کوبیدند تا شما و هم نسلانتان با عنایتی بیشتر به میراث کلاسیک، دستاوردهای آنها را احیانا از نظر زبانی غنی‌تر سازید، چنان که خود شما در برخی از شعرهایتان از زاویه فخامت و میراثمندی زبان شعر  از بهمنی فرارفته‌اید مثل آن قصیده با ردیف چشم که در شأن حضرت علمدار - علیه‌السلام- سروده‌اید و اثری درخشان از کار درآمده است.

اما واقعا اصل ماجرا چیز دیگری است. در جایی از نامه می‌گویید:«صریح‌تر بگویم، دوست ندارم که بهمنی همه جا پیدایش شود، در هر داوری و نشستی که معلوم نیست پشت‌پرده کیست نامش بیاید یا در هر جایی که در این دو سال بسیاری از اهالی فرهنگ و کسانی که دنبال اصلاح امورند، فاصله گرفته‌اند، بهمنی نزدیک شده باشد و عجیب‌تر این که نامش به مثلا شورای شعر و ترانه و آن وضعیت به دور از پرنسیب پیوند بخورد و در بهمن سال گذشته به روی صحنه برود و از فلان کس و فلان جریان، جایزه‌های نه چندان خوشنام بگیرد».

 بعد در پاورقی در حاشیه عبارت «شورای شعر و ترانه» آورده‌اید: «جایی که ساعد و راکعی و عبدالملکیان و بنده و... تعدادی از دوستان حاضر نشدیم توجیه‌گر برخی کارهای دیگران باشیم. آخر ما مدافعان سیاست‌ها و رفتارهای فرهنگی در دولت خاتمی بوده‌ایم و در این سالها از دوستان مسجد جامعی عزیز».

زنده باد! این جا بیانیه سیاسی به کمال خود می‌رسد. پس مشکل این است که چرا آقای بهمنی دارد در تیم دیگری بازی می‌کندو برای شما مهم نیست که شورای شعر و ترانه‌ای که در زمان «مسجد جامعی عزیز» تکانی نخورد، با حضور شاعران و ترانه‌سراهای معتبری چون محمدعلی بهمنی، اهورا ایمان و.. از حالت انحصاری و بی‌حادثه سالیان سال قبل خود در بیاید، برای شما این مهم است که فلان شاعری که جای دیگری از او رودست خورده‌اید، رئیس شورای شعر و ترانه است یا  وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی «مسجد جامعی عزیز» نیست، پس هیچ‌کس نباید با آن همکاری کند.

آقای سهیل محمودی! اشکال کار در سیاسی کردن ماجراهاست. از قبل این سیاسی شدن همه چیز، تنها فرصت‌طلبان سود می‌برند و بس. این وسط چه کسی سیاسی کار نیست؟ شما؟

کد خبر 25166

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز