محسن میرزایی: یکی از گروه‌هایی که نقش‌ بسزایی در تحول مشروطه داشت، روحانیون و علمای دینی بودند.

سیدابوطالب زنجانی

عده‌ای از این علما بر این نظر بودند که جدای از قانون(شرع) نمی‌توان گام در این راه نهاد. اینگونه بود که عملا میان روحانیونی چون آخوندخراسانی و شیخ‌فضل‌الله نوری بر سر مسائلی از این دست اختلاف پدید آمد. میرزا سیدابوطالب زنجانی که خود فقیه اصولی و از یاران شیخ فضل‌الله نوری بود، نقشی برجسته در این زمینه از خود باقی گذاشت. او که شاگرد شیخ مرتضی انصاری و حاج‌ سیدحسین کوه‌کمره‌ای بود، به اتحاد جهان اسلام می‌اندیشید و بر این نظر بود که بدون هنجارها و قواعد شرعی، مشروطه راه به جایی نمی‌برد. ابوطالب زنجانی، از نظریات اندیشمندان هم‌روزگار خود چون توماس مالتوس و داروین آگاهی داشت. پیرامون این شخصیت معاصر همواره ابهاماتی وجود داشته و حتی در مواردی عده‌ای او را با افرادی چون شیخ ابراهیم زنجانی، مشروطه‌خواه هم‌عصر وی همطراز گرفته‌اند. برای ابهام‌زدایی از این شخصیت تأثیرگذار و همچنین آگاهی و شناخت بیشتر از وی مطلبی به قلم یکی از نوادگان وی فراهم آمده که از نظرتان می‌گذرد.

60سال پیش در شرایطی که عرصه قلم در اختیار نویسندگان چپ و روشنفکران بی‌علاقه به روحانیت بود، استخاره‌هایی پیدا شد که حاجی میرزا ابوطالب مجتهدزنجانی به درخواست محمدعلی‌شاه انجام داده بود. انتشار آن استخاره‌ها دستاویزی شد برای بعضی از قلم‌به‌دستان که هرچه خواستند نوشتند؛ گویی که اگر این استخاره‌ها نبود، مجلس به توپ بسته نمی‌شد و حوادث خونبار باغ‌شاه پیش نمی‌آمد. در آن سال‌ها برخی جواب‌های لازم را در نشریات آن زمان، ازجمله مجله «یادگار»‌مرحوم عباس اقبال دادند و سال‌ها بعد از آن در اوایل دهه50 که «مرکز پژوهش‌های تاریخی» ایجادشد، به یاری تعدادی از رجال و دست‌اندرکاران نهضت مشروطیت که هنوز در قید حیات بودند و با استفاده از اسناد خانوادگی خود و دیگر خاندان‌های قدیمی، به ویژه اسناد «سپهسالار اعظم تنکابنی» که از فاتحان تهران بود، این نکته معلوم و مسلم شد که در کشاکش مشروطیت، هم مشروطه‌خواهان استخاره می‌کردند و هم آن کسانی که ضدمشروطه بودند! استخاره‌هایی که مرحوم میرزا ابوطالب مجتهدزنجانی به‌درخواست محمدعلی‌شاه کرده و تصویر تمامی آنها در اختیار اینجانب است، دوگونه بوده؛ استخاره‌هایی که جواب آنها پشت پاکت نوشته شده و استخاره‌هایی که زیر دستخط شاه جواب داد شده است. در استخاره‌ای که به به‌توپ‌بستن مجلس مربوط می‌شود، مرحوم زنجانی بدون تردید از نیت شاه بی‌خبر بوده ولی در استخاره‌ای که برای تعیین هیأت وزراست مرحوم زنجانی از متن دستخط شاه مطلع بوده و دلیل آن این است که در مورد بعضی از اعضای هیأت وزیران اظهارنظر کرده و نسبت به انتصاب برخی از آنان ازجمله مستوفی‌الممالک معترض بوده و مخالفت خود را اعلام داشته است.

اما اینکه چرا زنجانی در امور مملکتی دخالت می‌کرده مسبوق به سابقه‌ای است که اشاره به آن ضرورت دارد. مرحوم زنجانی از سال1300قمری مقیم تهران بوده، ناصرالدین شاه به ایشان توجه خاصی داشته و می‌گفته است که میرزا ابوطالب خیلی عقل دارد. به میرزا علی‌اصغرخان صدراعظم هم توصیه کرده است که در همه امور مملکتی با ایشان مشورت کند. مظفرالدین شاه هم نسبت به ایشان توجه خاصی داشته و استخاره توسط مجتهدزنجانی از زمان مظفرالدین‌شاه معمول شده است. ضمنا از نامه‌های آن مرحوم، معلوم می‌شود که وی مایل به هیچ‌گونه ارتباطی با مظفرالدین شاه نبوده و همیشه از او با عنوان مظفرشاه یاد کرده است. به هر تقدیر اینک پس از گذشت یکصد و اندی سال، باید به این نکته توجه داشته باشیم که مشروطه‌خواهان و مخالفان مشروطیت اکثرا مسلمان بودند، ایران را دوست می‌داشتند؛ ولی این 2 گروه 2طرز تفکر مختلف داشتند. زمانی که مرحوم سیدجمال‌الدین اسدآبادی به تهران آمد و مغضوب شد، تنها کسی که از علمای سرشناس تهران از او جانبداری کرد، مجتهدزنجانی بود. زنده‌یاد محمد محیط‌طباطبایی در کتاب خود به این نکته اشاره دارد و زنجانی به استناد مدارکی که در اختیار اینجانب است وساطت کرد و ناصرالدین شاه هم موافقت کرد که سید محترمانه تهران را ترک کند. اما توطئه میرزا علی‌اصغرخان امین‌السلطان موجب آن شد که سیدجمال‌الدین با چنان وضع فجیعی از حرم بیرون کشیده شود. البته سیدجمال‌الدین هم به هیچ‌وجه کوتاه نمی‌آمد. مرحوم آیت‌الله‌حاج سیدرضا زنجانی که نوه دختری مجتهدزنجانی بود، می‌فرمود: پدرم حاج سیدمحمد مجتهد‌زنجانی ملاقات با سیدجمال‌الدین اسدآبادی را اینگونه حکایت می‌کرد: آقا، یعنی حاجی میرزا ابوطالب زنجانی، مرا احضار کردند و گفتند که برو به شاه‌عبدالعظیم و به آقا سیدجمال‌الدین بگو که من با شاه صحبت کرده‌ام. شما چند روزی علیه شاه و صدراعظم به طور علنی بدگویی نکنید، من اقدام کرده‌ام و شما می‌توانید به زودی به هر کجا که مایل باشید تشریف ببرید. من به شاه‌عبدالعظیم رفتم و به خدمت سیدجمال رسیدم و پیام آقا را به سید رساندم. آقا سیدجمال‌الدین در حضور آن جمع ناگهان منفجر شد و فریاد زد: اگر من حرف نزنم پس چه کسی حرف بزند؟ و اگر امروز حرف نزنم پس کی حرف بزنم؟ از حضرت‌عبدالعظیم برگشتم و جریان را به آقا گفتم و بعد آن اتفاقات افتاد.

میرزاابوطالب زنجانی از زمان ناصرالدین‌شاه مانند آقا سیدعبدالله بهبهانی و آقا سیدمحمد طباطبایی و شیخ فضل‌الله نوری از علمای سرشناس پایتخت به‌شمار می‌آمدند و به همین علت است که وقتی آقاسیدعبدالله تصمیم می‌گیرد مردم تهران را علیه عین‌الدوله بشوراند و از علمای معروف تهران استمداد می‌طلبد و یکی از علما او را از این کار برحذر می‌دارد، آقا سیدعبدالله می‌گوید: اگر آقاسید محمدطباطبایی با من باشد و حاجی میرزا ابوطالب زنجانی مخالفت نکند، من به هیچ کس دیگری نیازمند نیستم.

داستان آشنایی حاجی میرزا ابوطالب با سیدجمال‌الدین مسبوق به سوابقی است که از نظر خوانندگان می‌گذرد. بدرفتاری‌هایی که در شاه‌عبدالعظیم با سیدجمال‌الدین اسدآبادی شد بیشتر از ناحیه صدراعظم بود نه شاه. ناصرالدین شاه به سادات احترام زیادی می‌گذاشت و حتی اگر سیدی محکوم به مجازاتی می‌شد، به دلیل سیادت او، از اجرای حکم جلوگیری می‌کرد. در تهران سیدی، شاهزاده‌ای را کشت و قاتل دستگیر شد. شاهزاده‌ها به طور دسته‌جمعی خواستار اجرای حکم قصاص شدند ولی شاه راضی به مجازات آن سید نمی‌شد. شاهزاده‌ها هم به‌رغم دستور شاه به زندان آن سید حمله کردند تا او را بکشند. وقتی خبر به شاه رسید همه آنها را تنبیه و توبیخ کرد. در مورد سیدجمال‌الدین هم باید بگویم که او پس از رفتن به اسلامبول، از آنجا علیه شاه آغاز به نامه‌پراکنی کرد و علنا خواستار ترور شاه بود. این نامه‌ها به تهران می‌رسید و صدراعظم نیز تا می‌توانست خطر اقدامات سیدجمال را مهم‌تر از آنچه بود جلوه می‌داد و شاه مضطرب می‌شد زیرا همانطور که می‌دانید یکی از مریدان سیدجمال به نام میرزا رضای کرمانی شاه را در حرم حضرت‌عبدالعظیم از پا درآورد. باری، حاجی میرزا ابوطالب سال‌ها پیش از آنکه در تهران مقیم شود در اسلامبول با شیخ‌الاسلام عثمانی آشنا شد و این دو در کوتاه‌مدتی با هم دوست شدند.

شیخ‌الاسلام، زنجانی را به دیدار سلطان عبدالحمید‌ثانی، پادشاه عثمانی برد و سلطان نیز تحت تاثیر سیدزنجانی قرار گرفت و از آن پس تا پایان سلطنت عبدالحمید، این دو با هم مکاتبه داشتند. وقتی سیدجمال‌الدین در اسلامبول با تمام قوا جهت «اتحاد اسلام» و به هم پیوستن عالم اسلام مشغول مکاتبه با مقامات شد، سیدزنجانی با ارسال نامه‌ای آمادگی خود را برای تحقق اتحاد اسلام به ریاست عبدالحمید، طی نامه‌ای به او اعلام کرد. مجتهد زنجانی در همان ایام نامه‌ای هم برای سیدجمال‌الدین می‌نویسد که جاسوسان میرزا علی‌اصغرخان امین‌السلطان، صدراعظم ناصرالدین شاه، به این نامه دست یافته و آن را پیش شاه می‌برند و شاه در حال غضب و فوران خشم دستخط مربوط به تبعید مجتهدزنجانی را به عنوان «سیدفضول خمسه‌ای» خطاب به صدراعظم صادر می‌کند، در حالی که تا پیش از این واقعه، به استناد نامه‌هایی که در اختیار اینجانب است سیدزنجانی را بسیار دوست می‌داشت و به اندرزهای او در مورد وضع قوانین مدنی و سایر امور مملکتی گوش فرامی‌داد.

در گزارش سفیر انگلستان در دربار مظفرالدین‌شاه، ضمن تعریف و تمجید از اطلاعات وسیع سیاسی مجتهد زنجانی، به این موضوع اشاره شده است که او دانشمندترین و بااطلاع‌ترین روحانی ایران است و از کوشش‌های او برای اتحاد اسلام یاد کرده و نوشته است که با این ملای متفکر ایرانی رفت‌وآمد دارد و یادآورشده است که او سلطان عبدالحمید را بزرگ‌ترین شخص برای اتحاد اسلام می‌داند. در سال‌های پس از انقلاب مشروطیت نیز جورج. پ. چرچیل، دبیر شرقی سفارت انگلیس در تهران، در گزارش محرمانه خود به لندن در مورد حاجی‌میرزا ابوطالب زنجانی می‌نویسد: ابوطالب زنجانی از جمله روحانیون منورالفکر ایرانی است که به مسائل سیاسی، به ویژه موضوعات مربوط به کشورش بسیار علاقه‌مند است. وی مشتاق شرکت در جلسات متشکل از افراد اروپایی است و در این نشست‌ها او بی‌پرده درباره مسائل سیاسی ایران با اروپاییان به گفت‌وگو می‌پردازد. وی در حال حاضر یکی از مجتهدین بلندپایه تهران محسوب می‌شود. چنین به نظر می‌رسد که وی مامور خفیه سلطان عثمانی و از طرفداران تبلیغ «پان اسلامی» است. سیدابوطالب نسبت به اختلافات موجود بین سنی و شیعه تعصبی از خود نشان نمی‌دهد و حتی کوشیده است که بین شیعیان و سنیان ساکن مکه و سایر سرزمین‌های عربی، آشتی و اتحاد برقرار سازد. وی درباره تاریخ اروپا اطلاع جامعی دارد.

در این بین برخی سیدابوطالب زنجانی را با شیخ ابراهیم زنجانی در سوی‌دیگر جریان مشروطیت هم‌طراز می‌دانند، در حالی که مقایسه چنین شخصی، با شیخ ابراهیم زنجانی هیچ تناسبی ندارد. نگاهی گذرا به کتب معتبر انساب، نشانگر آن خواهد بود که هیچ مشابهتی میان سید زنجانی و شیخ زنجانی وجود ندارد؛ به ویژه آنکه در نامه‌هایی که شیخ‌ابراهیم به حاجی‌میرزا ابوالمکارم، برادر بزرگ سیدزنجانی نوشته است سیاق نگارش نشان می‌دهد که سیدزنجانی چه موقعیتی دارد و شیخ ابراهیم، موقعیتش در چه پایه‌ای است. متن نامه مجتهد زنجانی به مظفرالدین‌شاه: اول شخصی که افسوس استبداد و استعباد را داشت من بودم. گفتم عدالت، بی‌اشتراک سلطنت نمی‌شود. اگر می‌توانید اقدام کنید. بعد که جماعتی روانه قم شدند، به خط خود به حضور ایشان عریضه نوشتم که تکلیف، آزادی‌ دادن رعیت و مشروطه‌کردن سلطنت و تلگراف‌کردن به جمیع مملکت دول است. من ابدا بدخواهی نمی‌کنم بلکه این (اشتراط و مشروطه) را مایه شوکت سلطنت و شرف و عزت می‌دانم و منافعی که سلاطین بزرگ اروپا برده‌اند اعلی‌حضرت همایونی خواهند برد.

کجای این نامه اشکال دارد؟ او از روز اول تکلیف خود را روشن کرد و در جواب پیام آیت‌الله آقاسید عبدالله بهبهانی گفت: اگر اغراض شخصی در کار نباشد مخالفتی ندارد. اینکه کسروی نوشته است:«او از بدخواهان با فهم و دوراندیش مشروطیت بود»، قضاوت درستی نیست بلکه او با مشروطه دستپخت ارشدالدوله معلوم‌الحال و فرصت‌طلبان و قفقازی‌های فراری و افراد مسلحی که به نام مشروطه‌خواهی از دیوار مردم بالا می‌رفتند، مخالف بود نه با عدالت و آزادی. برخی نیز خط مشی مرحوم زنجانی را «محتاطانه» و حساب‌شده عنوان می‌کنند، در حالی که صراحت و رک‌گویی از خصایص ایشان بود و از هیچ‌کسی حتی شاه پروا نداشت. نامه‌های تند او در دوران استبداد صغیر به محمدعلی‌شاه گویای این حقیقت است. اصولا در دوران قاجاریه موقعیت علمای طراز اول طوری بود که شاه و دربار به آنها نیاز داشتند نه آنها به شاه و دربار، وانگهی شخصی مانند سیدزنجانی ثروت موروثی داشت و دیناری از هیچ‌کس و هیچ مقامی نمی‌گرفت و احتیاجی به دربار و دولت نداشت. علمای آن زمان در میان توده‌ها نفوذ داشتند و از حمایت دولت بی‌نیاز بودند. سیدزنجانی مانند سیدجمال‌صریح‌اللهجه‌ترین روحانی زمان خود بود و نظرات خود را رک و راست و بی‌هیچ ملاحظه‌ای به صراحت اعلام می‌کرد و اهل تعارف و خوشامدگویی هم نبود. اما واقعه میدان توپخانه ماجرایی است که در بیان آن غرض‌ورزی‌های زیاد شده است. در نامه‌ای که سیدزنجانی پس از آن واقعه برای برادرش حاجی‌میرزاابوالمکارم مجتهد زنجانی نوشته و اصل آن در اختیار اینجانب است، سید زنجانی تشریح کرده است که مردم چندبار به خانه او ریخته و او را به زور و سر دست به میدان برده‌اند.

حضور شیخ‌فضل‌الله نوری و آقاسیدعلی آقایزدی و دیگر علمای بزرگ تهران که اسامی آنها یک به یک در این نامه آمده، به همین روال بوده است؛ البته گروهی از طرفداران شاه و لوطی‌های شهر هم در گوشه دیگر میدان توپخانه بوده‌اند و احیانا حرکات ناشایستی نیز از آنان سر زده است ولی نمی‌شود علمای بزرگ و طراز اول و مورد اعتماد مردم پایتخت را به این دلیل که چندنفر لوطی هم آن روز در گوشه‌ای از میدان حرکات ناشایستی کرده‌اند اراذل و اوباش نامید! و از همه مهم‌تر اینکه نباید نقش روسیه و انگلیس را در این ماجرا به‌کلی فراموش کرد.

فرجام مشروطه‌نخواهی

بعد از فتح تهران نه کسی مزاحم مجتهد زنجانی شد و نه از ایشان بازجویی به عمل آمد. نه در محکمه‌ای حاضر شد و نه مجلس درس و نه محکمه شرع او تعطیل شد و دلیل آن این بود که او از نظر مردم پایتخت، پاک‌ترین و بی‌غرض‌ترین و درستکارترین شخصیت روحانی پایتخت بود و از سوی دیگر فاتحان تهران از جمله سپهسالار تنکابنی، مرید او بودند و کتاب کیمیای سعادت او به هزینه سپهسالار تنکابنی به چاپ رسیده بود و او نقطه ضعفی نداشت جز اظهار عقیده و نظر شخصی‌اش و عملا اقدامی علیه مشروطیت به‌عمل نیاورده بود. جای تاسف است که در این یک‌قرن به جز شادروان استاد محیط‌طباطبایی، احدی از محققان و نویسندگان در پی آن نبوده‌اند که در مورد 70مجلد کتابی که مجتهدزنجانی تالیف کرده است تحقیقی کنند یا مقاله‌ای بنویسند و در کتب علم الرجال و انساب تنها به فهرست این تالیفات اشاره شده است و نیز جز مرحوم طباطبایی هیچ کس در پی یافتن ردپایی از مرکز جبهه اتحاد اسلام نبوده است و هیچ‌کس مکاتبات سید‌جمال‌الدین و سید‌زنجانی را پی نگرفته است اما تا بخواهی درباره این استخاره‌ها قلم‌فرسایی شده است، در حالی که استخاره خواستن یا استخاره‌کردن را نمی‌شود نقطه‌ضعف کسی تلقی کرد و همانطور که گفته شد هیچ‌کس نمی‌تواند سپهسالار اعظم تنکابنی یا میرزا کوچک‌خان جنگلی و یا محمدعلی‌شاه را به خاطر استخاره زیر سوال ببرد.

کد خبر 235959

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز