محمدرضا ارشاد: فردوسی، سعدی، مولانا و حافظ را می‌توان ۴ ستون فرهنگ و اندیشه ایرانی قلمداد کرد.

حافظ

 این بزرگان با آثاری که در قالب شعر پدید آورده‌اند، سویه‌های گوناگون فرهنگ ایرانی را به نمود درآورده‌اند. ذهن و زبان حافظ در میان این بزرگان از برجستگی‌های ویژه‌ای برخوردار بوده و شاید به همین دلیل بیشترین پژوهش‌ها به این شاعر نامدار در دوران معاصر اختصاص یافته است. با این حال هنوز شناخت اندیشه و جهان‌بینی حافظ و نسبت آن با افق‌های راز ورزانه و پیچ در پیچ تفکر ایرانی- اسلامی نیاز به کاوش بیشتری دارد. در میان کارهای پژوهشی‌ای که در شناخت ذهن و اندیشه حافظ انجام شده و به چاپ رسیده، کتاب «حافظ دل‌ها نه نسخه بدل‌ها» نوشته شادروان استاد دکتر محمدمهدی فولادوند (1387-1299) قرآن‌شناس و ادیب فرزانه از امتیازهایی برخوردار بوده که در میان پژوهش‌های مشابه کمتر دیده شده است. دکتر فولادوند با ژرف‌کاوی در زمانه حافظ و نیز غزلیاتش، به سنجه‌هایی در شناخت اندیشه‌های وی دست یافته و آنگاه براساس آن به دسته‌بندی آنها پرداخته است. کتاب حافظ دل‌ها نه نسخه بدل‌ها سال گذشته توسط نشر ایران به چاپ رسید. با فرزند شادروان دکتر محمدمهدی فولادوند؛ دکتر حامد فولادوند؛ نویسنده، مترجم و نیچه‌شناس درباره این کتاب به گفت‌وگو نشستیم که حاصل آن را از پی می‌خوانیم. لازم به یادآوری است که ترجمه قرآن کریم مرحوم فولادوند به زبان فارسی جزو ممتازترین ترجمه‌های 50 سال اخیر معرفی شده و جایزه‌های متعدد و 5 لوح تقدیر به‌دست آورده است.

  • به‌نظر می‌رسد که پژوهش مرحوم دکتر فولادوند روی خیام که خیلی سال‌ پیش از این انجام شده و همچنین حافظ که به تازگی به چاپ رسیده، از نوع پژوهش‌های معمولی که بیشتر بر نسخه‌ها تأکید می‌کنند، نبوده است. آنگونه که از این دو پژوهش روشن می‌شود وی تلاش می‌کند تا نقبی به ذهن و جهان‌بینی این دو شاعر بزند و از آنجا به پشت ذهن فرهنگی و اجتماعی زمانه آنها.درست است؟

همینطور است. مرحوم پدرم براساس روشی که به آن اشاره کردید به سراغ نسخه‌های منسوب به خیام رفت و آنها را به ارزیابی و بررسی گذاشت. او با ترسیم جهان‌بینی فکری خیام و حافظ کوشید تا به بسترهای فرهنگی و اجتماعی زمانه آنها برسد. در واقع دکتر فولادوند به این نکته پی بردند که به غیراز آنکه بسیاری از نسخه‌های رباعیات خیام دستکاری شده است، بسیاری از رباعیاتی که به وی نسبت داده می‌شود، با اندیشه خیام فاصله دارند. به بیان دیگر، دکتر فولادوند بر پایه اندیشه‌شناسی این دو شاعر(خیام و حافظ) به بررسی و پژوهش در سروده‌هایشان پرداخت. البته در مورد حافظ مشکلات ویژه نسخه‌شناسی آنگونه که درباره خیام هست، وجود ندارد. درهرحال پدرم همه نسخه‌های مهم حافظ را مطالعه کرده و از این گذشته شاگرد جلال‌الدین همایی نیز بود. پژوهش درباره حافظ پس از انقلاب انجام شد. از سویی دیگر؛ همانگونه که می‌دانید ایشان قرآن‌شناس برجسته‌ای نیز بود و مانند حافظ علاقه ویژه‌ای به قرآن داشت. مرحوم فولادوند در ضمن اینکه روی قرآن مطالعه می‌کرد، ذهنش بیشتر از هر وقت دیگری به سمت حافظ و ضرورت شناخت وی متمایل شد.

چکیده پژوهش شادروان فولادوند درباره حافظ این است که اگر ما می‌خواهیم حافظ اصیلی را بشناسیم و بشناسانیم، باید حافظی را مدنظر داشته باشیم که بیانگر دل همه باشد. در واقع، مضمون دل را معیار و سنجه اصلی در حافظ‌شناسی دانسته است. به بیان دیگر، اگر از نسخه‌هایی که دارای اختلاف‌های زیادی هستند، فاصله بگیریم و حافظی را که همه از مردم کوچه و بازار گرفته تا دانشمندان و نخبگان و حافظ‌شناسان، می‌شناسند معیار قرار دهیم، آن حافظ دل‌هاست. اگر بخواهم این نظرگاه را بیشتر بشکافم باید بگویم که شناخت عرصه هنر و به‌ویژه شعر تنها به دانش ادبی و نقد ادبی متکی نیست؛ بلکه نیازمند تجربه‌هایی است که از متن زندگی برخاسته است. به هر حال همه حتی مردم عادی نیز تجربه‌های متفاوتی چون عشق، ستم و... را در طول زندگی خود داشته‌اند. بنابراین همین تجربیات به مردم عادی اجازه می‌دهد که با وجود نداشتن تسلط کافی به دانش ادبی از غزلیات حافظ لذت ببرند. البته برعکس این هم می‌تواند باشد، یعنی کسانی باشند که تنها در دانش‌های ادبی تبحر دارند؛ اما فاقد آن تجربه‌هایی باشند که در فحوای شعرهای مثلا سعدی یا حافظ نهفته است. بنابراین حافظ دل‌ها؛ یعنی حافظ همگان نه حافظ نسخه‌ها که تنها حافظ‌شناسان و ادیبان را در بر بگیرد. از این رو، مرحوم پدرم از میان چند صد غزل باقی مانده از حافظ با ارجاع به اسماء‌الله، 99غزل را بر می‌گزیند که به گمان وی می‌توانند حافظِ دِل هم متخصصان باشند هم مردم عادی.

  • همانگونه که اشاره کردید؛ شادروان فولادوند دل را بنیان و سنجه‌ای برای حافظ‌شناسی خود درنظر می‌گیرد. آیا این دل تنها به خاطره مشترک و جمعی ایرانیان اشاره دارد یا می‌تواند همه بشریت را خطاب قرار دهد؟

پرسش خوبی است. مرحوم فولادوند ضمن اینکه مسلمان معتقدی بود و عاشق قرآن، یک جهان وطن هم بود. گوته؛ شاعر آلمانی یا نیچه؛ فیلسوف آلمانی وقتی سراغ حافظ می‌روند، احساس می‌کنند که با وی همتبار هستند. به این دلیل که گوته و نیچه هر دو جهان‌وطن بودند. حافظ هم به‌نظر من شاعری جهان وطن بود. به همین‌خاطر گوته در جایی خود را بنده حافظ می‌داند. اینکه گوته می‌گوید من بنده حافظ هستم به این دلیل بوده که می‌بیند گفتار حافظ خطاب به همه مردم جهان است و او یک شاعر جهان وطن است. در واقع، حافظ پاسخگوی همه کسانی است که اهل دل هستند. بنابراین درست است که حافظ ایرانی است اما سخنش مرز نمی‌شناسد و فرامرزی است. اصولا همه بزرگان و فرزانگان این ویژگی جهان وطنی را دارند و مسائلی که مطرح می‌کنند جهانی است.

  • بنابراین می‌توان گفت که شادروان پدرتان با طرح این ایده که حافظ شاعری است جهانی که دل‌های همه جهانیان را خطاب قرار می‌دهد، حافظ‌شناسی را وارد قلمرو تازه‌ای کرده است.

این را باید حافظ شناسان به بررسی و ارزیابی بگذارند؛ اما خود مرحوم فولادوند یک جهان وطن بود. گرچه بینشی ملی- وطنی- اسلامی داشت؛ اما جهانی هم می‌اندیشید. جهان وطنی برای او تنها یک ایده نبود، تجربه زیسته بود. اندیشه انسان فراهم آمده از بسترهای فرهنگی و ملی خود است؛ اما در عین حال همین انسان در جهانی مشارکت دارد که انسان‌هایی با ارزش‌ها و فرهنگ‌ها و باورهای دیگری وجود دارند. محدود شدن صرف در مرزهای بومی فرهنگ انسان را دچار جزم‌اندیشی می‌کند. درهرحال کوشش مرحوم فولادوند این بوده که از یک زاویه جدید حافظ را به بررسی بگذارد. این را که چه اندازه در این زمینه موفق بود، باید متخصصان بگویند، در تخصص من نیست.

  • از دیدگاه دکتر فولادوند حافظ چگونه حافظ دل‌ها شده است؟

در مقدمه کتاب، دکتر نکته‌ای را می‌آورد که می‌تواند به نوعی پاسخ این پرسش به شمار رود:« وقتی اثر بزرگان از قرع و انبیق صاحب‌نظران گذشت و در حلقه خواص به تأیید رسید، تازه آنگاه جامعه اطمینان می‌یابد که آن اثر ماندگار یا شاهکار در یک ملت ریشه دارد، تعبیرات و کلمات آن برخاسته از دل‌هاست و مهر ابدی بر آن خورده و جزء میراث ملی شده است. پس ما نیز به ناچار جویای آن حافظ عزیزیم که از قرع و انبیق قائم‌مقام‌ها، قاآنی‌ها، وصال‌ها، هاتف‌ها، فروغی‌ها و بزرگان دیگر گذشته و قبول همگانی یافته باشد و نه آنکه تنها مهر اقدم نسخ بر آن خورده باشد. این شیوه را ما می‌توانیم بدون غفلت از درستی و قدمت نسخ معتبر در مورد دیگر شاهکار ملی خود نیز زیرنظر کارشناسان... اعمال کنیم.» در واقع حرف ایشان این است که یک اثر ادبی پس از اینکه از صافی نظر پژوهشگران گذشت، آنگاه می‌تواند قبول دل همگان بیفتد. اینجاست که یک اثر ادبی می‌تواند از مرزهای ویژه فرهنگی فرا رود.

بی تردید هرکسی که سراغ یک شاعر یا نویسنده و یا حتی یک اندیشمند می‌رود و به آثار آنها علاقه‌مند می‌شود، به نوعی احساس نزدیکی و پیوند میان خود و وی پیدا می‌کند. شادروان فولادوند هم وقتی به سراغ خیام یا حافظ رفته است، حتما همسانی‌های وجودی و فکری میان خود و آنها دیده است. این مسئله در مورد همه انسان‌ها صادق است. ممکن است ما در طول عمر خود با آثار نویسندگان و اندیشمندان زیادی روبه‌رو شویم و آنها را بخوانیم؛ اما از این میان تنها چند اندیشمند یا نویسنده برای ما می‌ماند که دائم با آنها گفت‌وگو داریم یا ما گریبان آنها را ول نمی‌کنیم یا آنها گریبان ما را. رابطه مرحوم فولادوند با حافظ از این نوع بوده است. نکته دیگری که در اینجا باید به آن اشاره کنم که به نوبه‌خود می‌تواند در فهم این کتاب کمک کند این است که دکتر فولادوند نزدیک به 14سال در فرانسه زندگی کرده بود و با اندیشمندان زیادی چون لویی آراگون و برودل مراوده داشت. این مسئله خواه‌ناخواه او را در فضای گفت‌وگوی میان شرق که وی نماینده‌اش بود و غرب قرار داده بود. وی به یک معنا پلی میان شرق و غرب بود. او می‌خواست پیام شرق را به غرب برساند و برعکس پیام غرب را به شرق. وقتی هم که پس از سال‌ها به ایران بازگشت، گفت‌وگوی میان شرق و غرب را ادامه داد. درهرحال، براساس چنین تجربه‌های زیسته‌ای بود که او تصمیم می‌گیرد خوانش تازه‌ای از حافظ به‌دست دهد.

  • گویا خود شما پی گفتاری درباره حافظ و نیچه بر این کتاب نوشته بودید که به دلایلی در آن به چاپ نرسید. می‌توانید توضیح دهید که هدف‌تان از این نوشته چه بوده و چه همانندی‌هایی میان نیچه و حافظ می‌بینید و به‌نظر شما گفت‌وگوی میان نیچه هم‌روزگار ما و حافظ متعلق به حدود 7سده پیش چگونه شکل گرفته است؟

هدفم از نگارش این پی گفتار این بود که بعد جهان وطنی این کتاب را برجسته‌تر سازم؛ زیرا نیچه هم چون گوته و حافظ، اندیشمندی جهان وطن بود. دلیل دیگرش این بوده که فکر می‌کردم این خوانش‌هایی که روی نیچه و حافظ انجام داده‌ام، می‌تواند برای حافظ‌شناسان ما مفید واقع شود. به‌نظر من حافظ شاعری تراژیک یا اگر بخواهیم مطابق با تعبیر نیچه‌ای بگوییم؛ شاعری دیونوزوسی است.

  • نیچه در سروده‌های حافظ چه دیده که شیفته آنها شده بود؟

البته نیچه از طریق نوشته‌های گوته با حافظ آشنا می‌شود و سخن گوته را درباره بزرگی حافظ تأیید می‌کند. نیچه میان حافظ و بسیاری از اندیشمندان و شاعران بزرگ غربی ازجمله خودش نوعی خویشاوندی معنوی می‌بیند. به‌نظر می‌رسد که نیچه و حافظ تاریخ درونی مشابهی را از سر گذرانده‌اند. نیچه و گوته گرچه فارسی نمی‌دانستند؛ اما از راه ترجمه‌های آلمانی سروده‌های حافظ دقیقا درمی‌یافتند که حافظ چه می‌گوید.

حافظ و نیچه

از آنجایی که حافظ در زمانه سخت و دشواری روزگار می‌گذراند، تراژدی دوران خود را به شکل ویژه‌ای در غزلیات خود جلوه‌گر ساخته است. از این نظر او را می‌توان یک شاعر تراژیک دانست. اصولا شاعران تراژیک کسانی هستند که در مواجهه با خوبی و بدی و زندگی، آنها را به یک معنا می‌پذیرند؛ اما از سوی دیگر؛ هیچ‌گاه تسلیم آنها نمی‌شوند. اینها درمی‌یابند که اصلا سرشت زندگی دوگانگی است و بنابراین ضمن پذیرش و اعتراف به این تضاد و دوگانگی، تسلیم آن نمی‌شوند. حافظ هم جزو این دسته است: او زشتی‌ها و زیبایی‌های زندگی را همزمان می‌بیند و به سرشت دوگانه زندگی اعتراف می‌کند؛ اما به آن سر نمی‌سپارد. از سوی دیگر؛ میان زبان حافظ و زبان نیچه همانندی‌هایی هست: هر دو چه نیچه در نوشته‌هایش و چه حافظ در شعرهایش، زبانی آهنگین و خوشنوا را به‌کار می‌گیرند. همه می‌دانیم که حافظ قرآن‌شناس بزرگی بود. نیچه هم انجیل شناس بزرگی بود. بنابراین، هر دو بر فضای فرهنگی زمانه خود مسلط هستند. بر همین اساس توانایی نقد دوران خود را دارند. نکته دیگر اینکه هم حافظ و هم نیچه با زبان بازی می‌کنند و از زبان رمز در بیان اندیشه‌های خود بهره می‌گیرند. به همین دلیل هم فهم نیچه و هم فهم حافظ دشوار است. این دو در سطحی از زبان به بیان اندیشه‌های خود می‌پردازند که برای همه قابل دسترس و فهمیدنی نیست. زبان حافظ و نیچه را باید در بافت آثارشان فهم و دریافت کرد وگرنه دچار لغزش‌های زیادی در درک آنها خواهیم شد.

کد خبر 228441

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز