سمیه صیادی فر: آسیا روزهای خبرسازی را می‌گذراند. رویارویی کره شمالی و همسایگانش و آمریکا، قدرت رو به رشد چین و تغییرات سیاسی داخل این کشور و تاثیرات منطقه‌ای و بین‌المللی‌اش، تنش میان چین،ژاپن، کره جنوبی، فیلیپین و خلاصه مجموعه‌ای از کشورهای منطقه بر سر جزایر مورد مناقشه سال‌های جنگ جهانی اول و در کنار همه اینها، لشکرکشی نظامی آمریکا به منطقه، آسیا را در کانون اخبار جهان قرار داده‌است.

آیا دیوار سیاسی چین فرو می‌ریزد؟

درباره مجموعه‌ای از تحولات آسیا با دکتر نوذر شفیعی استاد دانشگاه و کارشناس مسائل بین‌المللی گفت‌وگو کرده‌ایم.

  • اخیرا شاهد تغییر کادر رهبری در چین بودیم؛ این تغییر در مرحله اول در بعد داخلی برای چین و در مرحله دوم در بعد جهانی چه پیامد‌هایی دارد؟

در حوزه سیاسی چین اتفاقی افتاده که از آن تحت عنوان تغییرات نسلی در رهبری سیاسی این کشور نام برده می‌شود. یعنی نسل چهارم، قدرت را به نسل پنجم واگذار کرد. نسل پنجم دارای یکسری ویژگی‌هایی است که تحت‌تأثیر این ویژگی‌ها بر فضای داخلی چین و همینطور بر محیط بین‌الملل تأثیر می‌گذارد. یکی از مشخصات این نسل سطح تحصیلاتشان است. درصد بالایی از افراد این نسل که مجموعاً به لحاظ عددی 700نفر محسوب می‌شوند، دارای مدرک دکتری و کارشناسی‌ارشد بوده و درصد اندکی دارای مدارک لیسانس یا زیر لیسانس هستند. بنابراین سطح تحصیلات آکادمیک این نسل بالاست. دوم اینکه این نسل در ادبیات سیاسی چین به نسل سوخته معروف هستند. نسل سوخته نسلی است که در دهه 1960از مدارس اخراج شدند. علت اخراج شدنشان هم مخالفت با سیستم رهبری چین در آن زمان بود. نکته بعد اینکه این نسل یک نسل توسعه‌گراست و به خدمات اجتماعی و رفاهی مانند مسکن، بهداشت، آموزش برای شهروندان چین تأکید زیادی دارد.
این نسل با این مختصات و دارا بودن این ویژگی‌ها، در حوزه داخلی دارای چند نگرش است:
1 - از لحاظ سیاسی یک جریان دمکراسی‌خواه است. به‌خصوص طیف نخبه‌گرای آنها (چون درون نسل پنجم دو طیف نخبه‌گرا و توده‌گرا وجود دارد. طیف نخبه‌گرا که قدرت بیشتری در دست دارد به‌شدت دمکراسی‌خواه است).

2 - در حوزه اجتماعی این طیف روی توسعه و برابری تأکید دارد. یعنی ضمن اینکه چین به سمت پیشرفت حرکت می‌کند این پیشرفت نباید به تضعیف بخشی از جامعه و به تقویت بخشی دیگر بینجامد. عدالت و برابری باید در هنگامه پیشرفت لحاظ شود.

3 - در حوزه سیاست خارجی این طیف تمایلات زیادی دارند که به سمت حل اختلافات منطقه‌ای به‌ویژه با ژاپن حرکت کنند و در سطح بین‌المللی نیز خواهان گفت‌وگوی برابر با ایالات متحده آمریکا هستند. یعنی نمی‌خواهند چین به‌عنوان یک کشور درجه دوم با آمریکایی‌ها در مدیریت جهانی وارد شود. انتظار دارند که آمریکایی‌ها آنها را به‌عنوان یک عضو برابر برای مشارکت در مدیریت جهانی بپذیرند. موارد یادشده، تأثیرات داخلی و بین‌المللی تغییر نسل قدرت در چین است.

  • در سال‌های اخیر تا حدی شاهد بازشدن فضای سیاسی در چین هستیم. مانند فعالیت آزادتر رسانه‌ها و احیاناً انتقاد از دولت. به‌نظر شما این موارد اجتناب‌ناپذیر بوده یا برنامه‌ریزی شده است؟

چینی‌ها در واقع بیشتر عملگرا هستند تا آرمان‌گرا. این عملگرایی باعث شده است که مطابق با واقعیت‌های داخلی و بین‌المللی حرکت کنند و حرکت آنها نیز حرکتی تدریجی است نه انقلابی. بنابراین در واقع ریشه آنچه امروز درچین اتفاق افتاده است به دهه 1970به‌خصوص سال 1972یعنی از زمان قدرت‌گیری دنگ شیائوپینگ بازمی‌گردد. در آن زمان روند اصلاحات بیشتر در حوزه اقتصاد و ارتش بود. امروزه این روند به حوزه سیاست هم وارد شده است. شاید جالب باشد که بدانیم در شرایط فعلی، خود حزب کمونیست چین که یک حزب واحد هست در درون دچار شکل‌گیری ائتلاف‌ها و اتحادهای دوگانه و بلکه چندگانه‌ای شده است که به‌نظر می‌رسد این ائتلاف‌ها در نهایت فضای جامعه سیاسی چین را به سمت تعدد و تکثر حزبی پیش ببرد. بنابراین در واقع این موضوع متأثر از واقعیت داخلی چین است که در زمانی چین نیاز داشت یک حکومت اقتدارگرا بر حدود یک میلیارد و 500میلیون جمعیت حکومت کند. اکنون افزایش آگاهی‌های عمومی، رشد اقتصادی و به تبع آن رشد سیاسی باعث شده است که فضای سیاسی چین بازتر شود. البته این مهم تحت‌تأثیر محیط و فضای بین‌المللی نیز هست. خیلی از کسانی که امروزه وارد عرصه سیاسی چین می‌شوند، تحصیلکرده‌های خارج هستند. و این تحصیلات در خارج بر نوع تفکر و نوع نگرش آنها در دمکراتیزه کردن چین تأثیر‌گذار بوده است. بنابراین فضای باز سیاسی که در چین حادث شده است و قطعاً با روی کار آمدن نسل پنجم رهبری چین نیز این فضای سیاسی بازتر خواهد شد، متأثر از این واقعیات داخلی و خارجی است.

  • در همین سال گذشته، بحث جدیدی که پیش آمد اختلافات ارضی‌ای بود که چین بر سر چند جزیره در دریای چین جنوبی با همسایگانش مانند ژاپن، تایوان یا احیاناً با کشورهای دورتر پیدا کرد. به‌نظر شما علت برجسته شدن این اختلافات در این مقطع زمانی چیست؟

چین یا ممالک شرق آسیا و ژاپن دارای یک سری اختلافات تاریخی هستند که چون این اختلافات با نوعی استبداد و استثمار از سوی ژاپن مواجه بوده است نوعی حقارت تاریخی را برای ملل شرق و جنوب‌شرق آسیا به‌وجود آورده است. در حقیقت نوعی بدبینی تاریخی در ذهن ملل این منطقه نسبت به ژاپن وجود دارد. بنابراین چون این ذهنیت وجود دارد و حافظه این مردم تحت‌تأثیر این تحولات تاریخی بوده است با کوچک‌ترین حرکتی این حافظه تاریخی و رسوبات ذهنی مجدداً فوران می‌کند و در شکل واکنش‌های سیاسی و حتی نظامی نمود و ظهور پیدا می‌کند. این موضوع را به‌عنوان بستر کار باید درنظر گرفت. روی این مسئله تاریخی اتفاقات بعدی‌ای حادث شده است. یکی از آنها تداوم بلوک‌بندی‌هایی است که در منطقه وجود دارد؛ بلوک‌بندی‌هایی که در یک طرف آن چین است و در طرف دیگر محورهای کره‌جنوبی، ژاپن، تایوان، ایالات متحده آمریکا، استرالیا و حتی هند قرار دارد. این بلوک‌بندی‌ها قطعاً واکنش‌هایی را توسط چینی‌ها به همراه دارد. نکته بعد اینکه به هر حال جمعیت منطقه در حال افزایش است و برای اسکان جمعیت نیاز به خاک بیشتر وجود دارد و بنابراین مسئله خاک برای ممالک شرق آسیا اهمیت دارد. نکته دیگر صنعتی شدن است. روند توسعه در این منطقه به‌شدت در حال گسترش است و برای ایجاد تأسیسات صنعتی نیاز به فضای فیزیکی جدید است. نکته بعدی در حقیقت بحث منابعی است که درون این جزایر وجود دارد و خیلی از این جزایر برخوردار از منابع غنی نفت، گاز و سایر منابع معدنی است که تسلط بر آنها اهمیت دارد و بالاخره نکته‌ای دیگر مسائل استراتژیک است. کشوری که بر این جزایر مسلط شود بر پهنه‌ای وسیعی از دریا مسلط خواهد شد. بنابراین می‌تواند موازنه قوا یا سایر رفتارهای نظامی را به سود کشور مسلط تحت‌تأثیر قرار دهد. البته موارد دیگری نیز مانند رشد نظامی‌گری در ژاپن باعث شده است که گرایش‌هایی که نسبتاً توسعه‌طلب هستند، در ژاپن احیا شوند. ناسیونالیسم تاریخی ژاپن و مسائلی از این قبیل مجموعه عواملی هستند که باعث برجسته شدن بحث جزایر در روابط چین، ژاپن یا سایر کشورهای منطقه شده است.

  • بعد از آزمایش هسته‌ای اخیر کره‌شمالی، به‌نظر می‌آید چین واکنش متفاوتی نسبت به گذشته از خود نشان داد و مخالفت خود را با این آزمایش اعلام کرد. آیا این نوع نظردادن یا واکنش، نشان‌دهنده این است که چین می‌خواهد از کره‌شمالی فاصله بگیرد و دیگر نمی‌خواهد مانند قبل از آن حمایت کند یا اینکه در ظاهر مخالفت می‌کند و در باطن حمایت می‌کند؟

معمولاً هنگامی که از روابط چین و کره‌شمالی صحبت می‌کنیم این بحث مطرح است که آیا آنچه کره‌شمالی انجام می‌دهد، ترجمه زبان و ذهنیت چینی‌هاست یا اینکه خود این کشور به‌طور مستقل این کار را انجام می‌دهد. دلیل این تفسیر و به‌خصوص تفسیر ابتدایی این است که معمولاً کره‌شمالی‌ها در انجام رفتارهایی که صورت می‌دهند با چینی‌ها مشورت می‌کنند. بنابراین، چنین موضوعی باعث شده است این تصور پیش‌آید که آنچه کره‌شمالی انجام می‌دهد، دستوراتی است که از زبان چینی‌ها صادر می‌شود.

اما دلیل واکنش منفی چین در برابر آزمایش هسته‌ای کره‌شمالی، نداشتن استدلالی برای دفاع از آن است. چون آمریکایی‌ها چنین تفسیری دارند که آنچه باعث شده کره‌شمالی به تسلیحات هسته‌ای دسترسی پیدا کند، خرید وقت و زمانی بود که چینی‌ها برای کره‌شمالی به‌وجود آوردند. اگر در همان زمان‌های اولیه این امکان فراهم می‌شد که محدودیت‌های جدی‌ای علیه کره‌شمالی اعمال می‌شد، اکنون کره‌شمالی این فرصت را نداشت تا دست به آزمایش‌های اتمی بزند. تا یک مرحله‌ای این مسئله برای چینی‌ها قابل دفاع بود. چون چینی‌ها معتقد بودند آنچه باعث شد کره‌شمالی نخستین آزمایش را انجام دهد رفتار ایالات متحده در محدود‌سازی‌ کره‌شمالی بوده و اگر آمریکا کره‌شمالی را از حق طبیعی این کشور برای دسترسی به دانش صلح‌آمیز هسته‌ای و حق داشتن روابط آزاد با سایر ملل جهان محروم و محدود نمی‌کرد، کره‌شمالی دست به این حرکات پرخاشگرایانه در شکل آزمایش‌های اتمی نمی‌زد. اما وقتی آزمایش سوم اتفاق می‌افتد این دیگر برای چینی‌ها قابل دفاع نیست. چون انجام آزمایش اول و دوم توسط کره‌شمالی برای حداقل بازدارندگی کفایت می‌کرد. تداوم این آزمایش‌ها حتی می‌تواند تهدیدی برای خود چینی‌ها باشد چراکه یک کره‌شمالی هسته‌ای حتی می‌تواند بر روابطش با چین نیز تأثیر‌گذار باشد. غرض اینکه، در یک مقطعی از زمان، چینی‌ها بی‌میل نبودند تا کره‌شمالی‌ای داشته باشند که در واقع دندان چین در مقابل ایالات متحده آمریکا محسوب شود اما اکنون به این نتیجه ‌رسیده‌اند که گرایش‌های توسعه‌طلبانه همراه با زیاده‌روی و جاه‌طلبی پیونگ‌یانگ می‌تواند برای خود چینی‌ها نیز تهدید باشد. بنابراین به‌نظر می‌آید در فضای سیاسی حتما کره‌شمالی را محدود خواهند کرد و حتی با اعمال شمار اندکی از تحریم‌ها علیه کره‌شمالی موافقت خواهند کرد. با این حال کره‌شمالی فضا یا عرصه‌ای منحصر برای سرمایه‌گذاری چینی‌هاست و بعید به‌نظر می‌رسد چینی‌ها در شرایط فعلی این فرصت سرمایه‌گذاری و بهره‌برداری از ظرفیت کره‌شمالی را به‌خاطر انجام آزمایش هسته‌ای توسط این کشور، از دست بدهند.

  • اغلب رابطه آمریکا با چین یک رابطه همراه با دوستی و دشمنی بوده است. درحالی‌که با هم همکاری دارند با هم رقابت نیز دارند. به‌نظر شما آینده این روابط در چه مسیری در حال حرکت است؟

روابط کشورها اصولاً بر سه محور است؛ یا دوستانه یا رقابت‌آمیز و یا خصمانه. به‌نظر می‌رسد هم مصلحت چین و هم مصلحت آمریکا باعث شده است که روابط خصمانه بین این دو شکل نگیرد و در عین حال به‌دلیل تضادهای اساسی بین آنها روابط دوستانه و متحدانه هم نمی‌تواند اتفاق بیفتد. جنس روابط بین چین و آمریکا از نوع روابط رقابت آمیز است. چین به‌عنوان یک قدرت نوظهور ، در حال تبدیل شدن به یک قدرت بزرگ و مهم است. بنابراین این تبدیل شدن به قدرت بزرگ و مهم، برای ایالات متحده آمریکا، مزاحمت‌هایی را ایجاد می‌کند. پس آمریکایی‌ها دو راه در پیش دارند یا این قدرت نوظهور را به‌ویژه از طریق نظامی و شکل ندادن به ائتلاف‌ها و اتحادها سرکوب کنند یا اینکه چین را در معادلات جهانی سهیم کرده و مشارکت دهند. به‌نظر می‌رسد آمریکایی‌ها مکانیسمی را به‌کار گرفته‌اند که در عین محدود‌سازی‌ چین و اعمال فشار‌های سیاسی، فضایی را برای قدرت مانور این کشور در مدیریت جهانی باز کنند تا چینی که در مدیریت جهانی سهیم و شریک است، از رفتارهای پرخاشگرایانه برای بر هم زدن نظم موجود پرهیز کند.

  • به‌نظر می‌آید بعد از روی کار آمدن کیم جونگ اون به‌عنوان رهبر جدید کره‌شمالی او اقدامات جدیدی را شروع کرده است که بیشتر حالت پرخاشگرایانه دارد. مانند آزمایش هسته‌ای، آزمایش موشکی. به‌نظر شما هدف رهبری کره‌شمالی از انجام چنین کارهایی چیست؟

به‌نظرم می‌آید که خود آقای کیم جونگ‌اون اساساً تمایل دارد به سمت دمکراتیزه کردن کره‌شمالی پیش رود. یکی از دلایلش این است که در کشورهای غربی تحصیل کرده و در آنجا حضور داشته است. اما به‌نظر می‌آید کیم جونگ‌اون قبل از رسیدن به قدرت با کیم جونگ‌اون پس از رسیدن به قدرت متفاوت است. یعنی اکنون الزامات ساختاری، شرایطش را بر کیم جونگ‌اون به‌عنوان کارگزار تحمیل می‌کند. به این معنا که حزب کارگران کره، ارتش و بدنه دولت مانع می‌شوند تا او بتواند به سمت انجام اصلاحاتی پیش رود که در نهایت منافع ارتش، حزب و خیلی از شخصیت‌های دولتی را که از درون ارتش و حزب نشأت می‌گیرند، تهدید کند. بنابراین با وجود اینکه کیم جونگ‌اون به‌عنوان یک کارگزار می‌توانست رفتاری متفاوت از آنچه امروزه دارد، انجام دهد اما شرایط ساختاری کره‌شمالی وی را مجبور کرده است تا به سمت مسیری پیش رود که پیشینیانش در آن حرکت کرده بودند.

کد خبر 211393

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز