گروه ادب و هنر - احمد افشار: نقش عکاسان در ثبت و ماندگاری لحظات ناب حماسه‌ها و رویدادهای تاریخی ملت‌ها غیرقابل انکار است. عکاسی جنگ‌ که امروزه بدان کمتر از پیش رغبت نشان می‌دهیم، یکی از رسالت‌های برتر عکاسی است.

عکس - جنگ تحمیلی

این فن، دلاوری‌های صحنه‌های نبرد و آخرین دم بسیاری از رزمندگان را برای همیشه ثبت کرد. آنچه از عکاسی جنگ در ذهن ما مانده، گرچه گاه به ثبت وقایع و خاطرات و تلخکامی لحظه وداع از یک شهید خلاصه می‌شود، اما حقیقت این است که عکاسی جنگ، حیطه‌ای بسیار وسیع و ارزشمند دارد. احسان رجبی را بیشتر کسانی که در زمینه دفاع‌مقدس اثری خلق کرده‌اند می‌شناسند. هنرمند عکاسی که در میان آثار موجود در این زمینه یک ویژگی آشکار دارد، نزدیکی بیش از حد عکاس به سوژه‌ها و آزادی هرگونه کلیشه مشخص. سعید صادقی که خودش هم از عکاسان سابقه دار جنگ است، ویژگی این عکس‌ها را وحشی‌بودنشان می‌داند. کتاب چشم نوشته‌ها گزیده‌ای از عکس‌های احسان رجبی طی هشت سال جنگ تحمیلی است. این کتاب عکس که در 156صفحه تدوین شده است، در برگیرنده 140عکس، شامل 47عکس سیاه و سفید و 93عکس، رنگی از روزهای حماسه‌آفرین دفاع‌مقدس ملت ایران است که به همت انجمن عکاسان انقلاب و دفاع‌مقدس و با مشارکت شهرداری تهران، منتشر شده است. گفت‌وگوی صمیمی ما را با این عکاس دفاع‌مقدس می‌خوانید:

  • چطور شد کتاب چشم نوشته‌ها را منتشر کردید؟

قبل از این کتاب، قاب‌های ماندگار نخستین کتاب عکس من بود که با تیراژ سه‌هزارنسخه منتشر شد که در همان ماه‌های اول به اتمام رسید. یعنی احساس می‌شد که مردم به تاریخ کشورشان علاقه‌مند هستند. هرچند مخاطبان از همین مقدار هم راضی بودند ولی از نظر کیفیت و کارهای فنی خیلی کتابی نبود که مرا راضی کند. به‌هرحال کتاب دوم با عنوان چشم نوشته‌ها را دوستان شهرداری تهران به صرافت افتادند چاپش کنند و عزیزان انجمن عکس انقلاب و دفاع‌مقدس هم زحمات فنی و هنری آن‌را تقبل کردند و خوشبختانه با کیفیت بهتری با تیراژ پنج هزار نسخه به چاپ رسید. من همین‌جا از مجموعه دوستان در شهرداری و عزیزان انجمن عکس انقلاب و دفاع‌مقدس صمیمانه تشکر می‌کنم. هرچند خیلی‌ها از عکس‌های این کتاب یا لااقل بعضی از آنها از جهت حرفه‌ای تعریف و تمجید کرده‌اند اما احساس می‌کنم، اصلی‌ترین دغدغه من همچنان سرجایش باقی است. به‌قول شهید سعید جان بزرگی کاش می‌شد خود عکاس‌های جنگ زنده بودند، تا کتاب‌هایشان همراه با خاطراتشان چاپ می‌شد بنابراین دغدغه فعلی من درج خاطرات مربوط به هر یک از عکس‌ها و ‌شأن نزولشان در کنار هر عکس، سر جای خودش است که امیدوارم در سال 92بتوانم با انتشار سومین کتاب عکس به این خواسته هم جامه عمل بپوشانم.

  • اصلا چطور شد به جبهه رفتید و عکاس جنگ شدید؟

چیزی که مرا برای نخستین بار برای رفتن به جبهه ترغیب کرد یک عکس بود. عکسی که شهید آبخضر از شهید قرچه داغی گرفته بود و توی مسجد جوادالائمه(ع)، محله ما، در سی متری جی که پاتوق هنرمندان زیادی بود به دیوار زده بودند. دیدن آن عکس تأثیر زیادی روی من گذاشت و نخستین باری که به جبهه رفتم هنوز 14سالم نشده بود. مادرم به‌قدری به من اطمینان داشت که وقتی رضایتنامه را دادم امضا کند نخواند. فقط پرسید چیه، من هم گفتم برای رفتن به اردوی مدرسه است. این تنها دروغی بود که من در تمام عمرم به مادرم گفتم و بعدها هم شدیدا به‌خاطرش پشیمان شدم. به‌هرحال با خرید یک دوربین 126که فلاش یک‌بار مصرف داشت عازم جبهه شدم و در جبهه تا می‌توانستم عکس گرفتم اما در آخرین لحظات در قتلگاه فکه و در عملیات والفجر مقدماتی وقتی دوستانم شهید شدند و دیدم تیر به ریه رضا وحدتی خورده و از ریه‌اش خون بالا می‌زند کوله‌ام را باز کردم که او را با کمک یکی از دوستانم عقب بکشیم و بعد بروم کوله‌ام را بیاورم که متأسفانه نشد و کوله‌ام همانجا با دوربین و عکس‌ها در فکه ماند. مرحله بعد که به جبهه اعزام شدم، در پادگان دوکوهه یک دوربین 110داشتم و از بچه‌ها عکس می‌گرفتم. همانجا دیدم یکی وسط آفتاب داغ دوکوهه قوطی رنگ کنارش گذاشته و دارد روی دیوار‌ها را نقاشی و کاریکاتور می‌کشد. این هنرمند کسی نبود جز شهید سعید جان بزرگی که آشنایی با او پای مرا به تبلیغات لشکر باز کرد و به همین سادگی شدیم عکاس جنگ.

  • وقتی در شرایط جنگی عکس می‌گرفتید، سوژه‌ها چقدر برای شما اهمیت داشت؟

واقعیت این است آن موقع که من این عکس‌ها را در جبهه می‌گرفتم، برای خودم هم اهمیت این موضوع روشن نبود. اینکه این عکس‌ها در آینده چقدر می‌تواند حتی در سطح بین‌المللی، حقانیت و مظلومیت یک ملتی را که دارد دفاع می‌کند به دنیا ثابت کند؛ هیچ‌وقت به ذهنم خطور نمی‌کرد ولی بعد از پایان جنگ تحمیلی متوجه شدم که این عکس‌هایی که در گیرودار جنگ گرفته می‌شود، در واقع سند تصویری بخشی از تاریخ یک ملت است. به‌نظرم اگر عکس‌های دوران دفاع‌مقدس مورد توجه قرار بگیرد، می‌تواند به نوعی تاریخ‌نگاری آن دوران باشد.

  • فکر می‌کنید تاکنون چه تلاشی برای حفظ و نگهداری این اسناد تصویری صورت گرفته است؟

شما ببینید فیلم‌های جنگ متولی خاص خودش را دارد اما هیچ متولی برای حفاظت و ثبت و ضبط عکس‌های دوران انقلاب و جنگ تحمیلی که برعکس فیلم‌های دفاع‌مقدس، مبتنی بر واقعیت است، وجود ندارد. متأسفانه طی سال‌های پس از جنگ تحمیلی، نسبت به حفظ و نگهداری این عکس‌ها کاملا بی‌توجهی شده، به‌گونه‌ای که در حال حاضر بخش اعظمی از نگاتیو این عکس‌ها در شرف از بین رفتن است. مثلا در دوران جنگ تحمیلی حدود 20عکاس، شهید شده‌اند که نه در جایی ثبت شده و نه گفته شده است. برخی از این عکس‌ها را خود شهدا گرفته‌اند. در این عکس‌هاست که شما می‌توانید ببینید رزمنده‌های ما انسان‌محور بودند نه ستیزه‌جو. شما نمی‌توانید عکسی از رزمنده‌های ما پیدا کنید که در آن روی یک جنازه عراقی عکس گرفته باشند. درحالی‌که بسیار دیده شده است که سربازان یک کشور متجاوزگر چنین عکس‌هایی را گرفته‌اند. این نگاه انسان‌ محور رزمندگان ماست که جنگ ما را از سایر جنگ‌های دنیا متمایز می‌کند. وظیفه ماست که با انتشار عکس‌های دوران دفاع‌مقدس، این مفاهیم را ارائه کنیم.

  • کدامیک از عکس‌های این کتاب برای شما خاطره ماندگارتری دارد؟

واقعیت این است که هر وقت این عکس‌ها را مرور می‌کنم، خاطرات آن دوران برایم تداعی می‌شود. اما خاطره بعضی از عکس هایم که خیلی تلخ هستند، هیچ‌وقت از یادم نمی‌رود. مثل عکس روی جلد این کتاب که عکس آتش گرفتن ماشین حاجی بخشی است. در این عکس موشک مالیوتکای دشمن از شیشه جلوی ماشین حاجی بخشی وارد ماشین پاترول او شده بود و روی صندلی عقب ماشین ترکیده بود. موج انفجار در جلوی سمت راست راننده را کنده بود و حاجی بخشی را همان لحظه اول به بیرون پرتاب کرده بود اما عقب ماشین از بین رفته بود. از چهار جانبازی که درماشین بودند، داماد حاجی بخشی و دو تای دیگر که روی صندلی عقب بودند در دم شهید شده بودند اما جانبازی که روی صندلی جلو نشسته بود، هنوز سالم بود و توی ماشینی که از شدت حرارت نمی‌شد به بدنه‌اش دست زد داشت ذکر می‌گفت. از دست حاجی بخشی هم کاری برنمی‌آمد. وقتی به‌خودش آمد بلند شد دیلم انداخت بلکه در جلوی ماشین را از جا بکند و جانباز صندلی جلویی را نجات بدهد که نشد. بعد پتو آورد که لااقل آتش را خاموش کند که آن هم غیرممکن بود. دست آخر که نتوانست کاری بکند کناری ایستاد و توی سرش زد. من هم در این اوج استیصال شروع کردم به عکس گرفتن؛ یعنی تنها کاری که از دستم ساخته بود. و کاش دوربین فیلمبرداری داشتم تا ذکر گفتن جانبازی را که در صندلی جلوی ماشین وسط شعله‌های آتش گرفتار شده بود و راهی برای بیرون آوردنش نبود ضبط می‌کردم، تا وقتی از تفاوت جنگ خودمان با دیگر جنگ‌ها حرف می‌زنیم معلوم باشد چه می‌گوییم اما افسوس که هیچ راهی برای ثبت این لحظات نداشتم. البته آنجا خیلی حسرت خوردم.

  • فکر می‌کنید پرداختن به عکاسی جنگ در شرایط کنونی چگونه باید باشد؟

به‌نظرم استفاده از عکس‌های مستند جنگ به فیلمسازان ما کمک می‌کند تا بتوانند تصویری درست و واقعی از آن دوران داشته باشند. همچنین اگر این آثار در اختیار مراکز پژوهشی و دانشجویان ما قرار گیرد، نتایج خوبی را نیز به همراه خواهد داشت. البته اگر خاطرات این عکس‌ها هم نوشته شود فهم و درک عکس‌ها راحت‌تر خواهد بود. چون خود عکس گاهی حجابی می‌شود برای دیدن حقیقتی که رخ داده است. اگر شرایطی فراهم می‌شد تا عکاسان دفاع‌مقدس درباره هر قطعه از عکس‌هایی که گرفته‌اند توضیح می‌دادند، آنگاه دنیای تازه‌ای به روی مخاطب باز می‌شد بنابراین پرداختن به عکاسی جنگ در دوران کنونی که دوران صلح است، اهمیت ویژه‌ای پیدا می‌کند. متأسفانه اغلب آثار عکاسان شهید دوران دفاع‌مقدس، در دوران حیاتشان منتشر نشد و حتی آنهایی که بعد از جنگ نیز تا سال‌ها در قید حیات بودند، فرصتی برای انتشار آثارشان به‌دست نیاوردند، حتی هنوز هم بسیاری از این آثار منتشر نشده است. اگر این عکس‌ها در دوران حیات آن عکاسان منتشر می‌شد، قطعاً با نوع نگاه و جهان‌بینی عکاس هماهنگ و همراه می‌شد و حاصل کار دیدنی‌تر بود.

  • چه راهکاری برای بهتر شدن وضعیت پیشنهاد می‌کنید؟

به‌نظرم الان هم اگر بتوان تا زمانی که عکاسان جنگ زنده‌اند، برای هرکدام از آنها یک کتاب از آثارشان همراه با نگاه خاص خودشان و یادداشت‌های آنها منتشر کرد، کاری بسیار با ارزش خواهد بود. با اطمینان می‌توان گفت که اعتبار جنگ ما به عکس‌های یادگاری رزمندگانی است که در جبهه‌ها گرفته‌اند. حداقل ما این هنر را نداریم تا شرایطی فراهم کنیم که این عکس‌ها را از آلبوم‌ها بیرون بکشیم و روی آنها کار کنیم، چرا که هویت رزمنده‌های ما در این عکس‌های یادگاری نشان داده می‌شود. متأسفانه همانطور که در حق جنگ و رزمندگان ما جفا شده در حق کسانی که در هنرهای تجسمی مربوط به جنگ نیز فعالیت می‌کردند، بی‌مهری صورت گرفته است. همانطور که قبلا اشاره کردم؛ تنها فعالیتی که در مورد عکس‌های دفاع‌مقدس صورت گرفته، مربوط به فعالیت‌های انجمن عکاسان انقلاب و دفاع‌مقدس است اما تنها تلاش این انجمن کافی نیست. باید نهادهای فرهنگی کشور که علی‌الظاهر دغدغه فرهنگی دارند به این سؤال جواب بدهند که حفظ و نگهداری عکس‌های دوران دفاع‌مقدس به‌عهده کدام نهاد یا وزارتخانه‌ای است؟ اینکه وظیفه چه دستگاهی است؟ من نمی‌دانم. کدام دستگاه یا وزارتخان باید با توجه به استانداردهای لازم از پوسیدگی این نگاتیو‌ها جلوگیری کند؟ نمی‌دانم. اما باز هم تأکید می‌کنم: من نگران فرسوده شدن و از بین رفتن نگاتیوهای عکاسان جنگمان هستم! متولیان فرهنگی تا دیر نشده کاری انجام بدهید!

هیچ چیز دست ما نیست

عکسی در کتاب هست که از موشک مالیوتکاست که در لحظه شلیک گرفته شده است. در عملیات کربلای یک در مهران به نقطه‌ای رسیدیم که بچه‌ها سعی داشتند با موشک‌های مالیوتکا تانک‌هایی را که به سمتشان می‌آمد بزنند. می‌دانید که استفاده از موشک‌های مالیوتکا تکنیک خاصی دارد. یعنی بعد از شلیک باید یک نفر آن را تا رسیدن به مقصد به کمک یک دسته هدایت کند. کل موشکی که بچه‌ها در آن محور داشتند 10تا هم نمی‌شد و برای اینکه تانک‌های عراقی جرأت جلو آمدن نداشته باشند باید بچه‌ها هر 10تا را به هدف می‌زدند. دیدم بچه‌ها پشت خاکریز دست به دعا برداشته‌اند و برای هر موشک مالیوتکا دسته جمعی آیه شریفه« وما رمیت اذ رمیت... » را با تضرع و اخلاص و التماس می‌خوانند و با صدای‌الله اکبر شلیکش می‌کنند. گفتم می‌خواهم از شلیک موشک عکس بگیرم. دوربینم موتر نداشت که مثل عکاسان امروزی از لحظه شلیک پشت سر هم عکس بگیرم. با شهید سعید جان بزرگی قرار گذاشتیم هر کداممان در گوشه‌ای موضع بگیریم و دعای بچه‌ها را همزمان با بچه‌ها تکرار کنیم و با گفتن‌الله اکبر و درست در لحظه شلیک دکمه شاتر را بزنیم. آنجا به عنوان عکاس حس می‌کردی که هم موفقیت به هدف خوردن موشک و هم افتادن عکس موشک در فریم عکس، هیچ‌کدام دست تو نیست ؛ همگی دست خداست. به این ترتیب توانستیم عکسی از موشک مالیوتکا درست در لحظه شلیک بگیریم. این عکس که موشک در آن کمی فلو شده ثمره چنین شرایطی است.

کد خبر 187141

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز