دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۱ - ۰۴:۴۷
۰ نفر

یاسر هدایتی: ماجرای آن توپچی که هنگامه کارزار هیچ توپی شلیک نکرده بود و نهایتا وقتی بعد از جنگ مورد عتاب و محاکمه پادشاه قرار گرفته بود خواست تا علت تمردش را با هزار و یک دلیل بیان کند، قرابت تامی با موضوع پرونده امروز ما دارد؛ موضوع فقدان فرهنگ گفت‌وگو در سپهر تفکر ایرانی؛ فقدانی که در جهان امروز تبدیل به یک آسیب بسیار جدی نیز شده است.

صندلی

در ماجرای آن توپچی، وقتی پادشاه با عتاب از هزار و یک دلیلی که بهانه‌ای برای شلیک نکردن شده بود، پرسید، پاسخ ساده توپچی که در ظاهر نخستین دلیل و در باطن جامع و مانع‌ترین پاسخ ممکن بود، معنایی طنز‌آلود اما عمیق در خود داشت.«قربان! نخستین دلیل شلیک نکردن ما این بود که هیچ گلوله توپی نداشتیم». این پاسخ توپچی که در واقع باعث شد او از بیان هزار دلیل دیگر معاف شود، دقیقا پاسخ به پرسش مقدر از فرض مطلوب موضوع این پرونده گروه اندیشه است! چه کسی گفته، در سپهر تفکر ایرانی، گفت‌وگو غایب است؟

واقعیت این است که موضوع فقدان ‌گفت‌وگو در فرهنگ معاصر ایرانی و آسیب‌های جدی‌ای که این مقوله در حوزه‌های گوناگون، از خانواده گرفته تا کلان حوزه‌های تفکر در جامعه ایجاد کرده است برای ما مسئله‌ای غریب و دور از ذهن نبود. این موضوع برای هر کسی که تجربه حوزه اندیشه در رسانه را داشته باشد نیز مسئله روشنی است اما در همان ابتدای طرح موضوع گمانمان این بود که حداقل برخی از صاحب‌نظران از در مخالفت با این مسئله برآیند که البته در این زمینه بخصوص نیز همه با ما هم‌عقیده بودند؛ اعتقاد به اینکه در فرهنگ معاصر ایرانی جای خالی گفت‌وگو آزار‌دهنده است؛ گفت‌وگویی که در نخستین گام یعنی قائل‌شدن به اینکه مفهومی به نام «‌دیگری» نیز وجود دارد.

دیگری، یعنی صدایی ورای صدای گوینده که با پیشینه و پسینه متفاوت ذهنی رو در روی شما از موضوعی مشترک سخن می‌گوید و در اینجاست که وجه دیگری از گفت‌وگو رخ می‌نمایاند؛ تحمل صدای متفاوت و یا مخالف. در این وجه از گفت‌وگو که گام بزرگ دیگر، پس از به رسمیت شناختن دیگری است، افراد جامعه یاد می‌گیرند که صدا و اندیشه مخالف و احیانا منتقد را به رسمیت بشناسند و البته کمتر اهل اندیشه‌ای پیدا می‌شود که قدرت بی‌همتا و زوال‌ناپذیر نقد واقعی را در پیشبرد امور به رسمیت نشناسد؛ نقدی که حاصل تعاطی اندیشه‌هاست. و تعاطی اندیشه‌ها مگر جز از راه گفت‌وگو حاصل می‌آید؛ گفت‌وگویی که البته به آداب باشد. مرز آداب دانی گفت‌وگو اما از آن دست موضوعاتی است که به مثال مقدمه واجب، واجب می‌آید و نمی‌توان به این بهانه که ابتدا باید برادری را ثابت کرد و بعد طلب میراث‌داری داشت، آن را واگذاشت. گفتیم که آداب دانی گفت‌وگو، مقدمه واجبی است که خود واجب می‌آید و این از آن روست که یکی از آسیب‌های جدی‌ای که منجر به فقدان فرهنگ گفت‌وگو در روزگار اکنونی فرهنگ ایرانی شده، همین بی‌آدابی برخی اهالی به زعم خود آداب دان مدعی گفت‌وگو است.

هتاکی‌ها و مغالطه‌هایی که در ذیل کلمات پرطمطراق در ظاهر ادبیانه و در باطن مریضانه در بسیاری از گفت‌وگو‌های امروزین ظاهر می‌شود، مشتی از نمونه خروارها بی‌آدابی گفت‌وگوهاست.

با این اوصاف البته منظور ما از فقدان گفت‌وگو، چیزی فراتر از منازعه‌ها و مناظره‌های نازل سیاسی است که در آن روش جدلناک است و هدف منکوب کردن آنکه مخالف ما فکر می‌کند. با این توضیح که اصولا یکی از اهداف هر گفت‌وگو نزدیک‌شدن به افق یکدیگر و آشنایی با ادبیات و تعریف مفاهیم در قاموس دیگری است، و‌گر‌نه حکایت همان حکایت مولانای خراسانی می‌شود که «از نظر گه مختلف شد گفتشان» و اگرچه هر کسی انگور می‌خواست اما به زبان خویش انگور طلب می‌کرد و باقی قضایا هم که جلوه‌ای آشنا از بسیاری از به‌اصطلاح گفت‌وگو‌های شبه فرهنگی روزگار ماست. آداب دانی گفت‌وگو ملاحظات بسیار دیگری نیز دارد که اصحاب خرد و اندیشه درباره آن حرف‌ها زده‌اند و خواهند زد؛ حرف‌هایی که حوصله این نوشتار مجال، پرداختن به آن را ندارد، جز این توجه دادن که صحبت از فرهنگ و آداب دانی «گفت‌وگو» صحبت از یک عمل است و البته که به قول شیخ اجل؛ به عمل کار بر‌آید به سخندانی نیست.

اگر چه شاعر بلند آوازه ایران‌زمین، گفت‌وگو را آیین درویشی نمی‌داند اما در فرهنگ معاصر ایرانی به‌نظر می‌آید گفت‌وگو عین درویشی است. البته درویشی‌ای مذمت شده که در آن همه از اهمیت و نقش فرهنگ گفت‌وگو دم می‌زنند و از نبودن فرهنگ گفت‌وگو گله می‌کنند اما هیچ کس در عمل به نشست بر سر خوان گفت‌وگو حاضر نیست و این ادعای ما البته به هزار و یک دلیل قابل اثبات است.

اولین دلیل آن هم، همین پرونده حاضر است که هیچ‌کس حاضر نشد در میزگردی حاضر شود و البته که چقدر بهانه‌ها شبیه هم بودند.

کد خبر 169407

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز