یکسال پس از نقشآفرینی تحسین شدهاش در «جرم» کیمیایی، با «نارنجیپوش» مهرجویی نشان میدهد همچنان در حال کشف قابلیتهای تازهای در وجودش است و این کشف و شهود را با همدلی و همراهی کامل با جهان مولف همراه میکند. میان فیلمهای اکران شده بهداد در سال90، «سعادتآباد» فصل تازه ای بود و بازیاش در «شبانهروز» در نقشی بسیار دشوار و غریب نشان از میل تجربهگرایی جالبتوجهی داشت؛ نقشی که به جا آوردن بهداد در آن بسیار دشوار است. گفتوگو با حامدبهداد در آخرین روزهای سال90 نمیتوانست بیاشاره به مهمترین اتفاق سینمایی امسال باشد و به همراهش با او درباره فیلمهای شاخصی که در این یکی دو سال بازی کرده و فیلمسازانی که دوستشان دارد، صحبت کرده ایم.
بد نیست از اتفاق مهم این روزهای سینمای ایران شروع کنیم؛ از موفقیت «جدایی نادر از سیمین» در اسکار. عدهای معتقدند این یک موفقیت فردی است و ربطی به کلیت سینمای ایران ندارد.
ابتدا به ساکن موفقیت اصغر فرهادی حاصل تلاش و خلاقیت شخص او به عنوان یک هنرمند است ولی توفیق ، برگرفته از روند روبهرشد و تعالی سینمای ایران است . نمیتوان روندی که سینمای ایران در این سالها طی کرده را نادیده گرفت؛ سینمایی که از بحرانهای بسیاری گذر کرده و خون دلها برایش خورده شده تا به اینجا رسیده است .نمیشود تأثیر اساتیدی که برگردن سینما و کلا حوزه تفکر و اندیشه این سرزمین حق دارند را نادیده گرفت. به نظرم باید ماجرا را موازی هم دید. لذتش برای همه است. اصغر فرهادی فرزند همین سینماست و از دل جریان سینمای راستین و اصیل بیرون آمده. اساسا تفکیک قائل شدن در این زمینه کار اشتباه و غلطی است.
امسال بازیگر فرانسوی فیلم «آرتیست» در حضور چهرههایی چون جرج کلونی و گری اولدمن اسکار گرفت. فکر میکنید روزی برسد که یک بازیگر ایرانی این جایزه را بگیرد؟
در آرزوهای کودکانه هر بازیگری این حس وجود دارد. این کودکانه را با کوتهبینانه نباید اشتباه گرفت. این آرزوی خالص هر بازیگری میتواند باشد که در چنین فضایی دیده شود و بر تلاش اش ارج گذاشته شود. اینها جز با تلاش حاصل نمیشود. اسکار مفت به دست نمیآید. البته از دست ما کمی دور است، چون در شرایط محدودی فعالیت میکنیم و ارتباط زنده و پویایی با سینمای آمریکا و اروپا نداریم. البته همه چیز را هم به گردن شرایط نمیتوان انداخت. تعارف که نداریم، کار مستقیم بازیگر با کلام و زبان است. جهانی شدن بازیگر ایرانی هم به دلیل محدودیت زبان و لهجه امکان پذیر نمی شود مگر در نقشهای خاص؛ بازی کردن در نقش یک پاکستانی که فرض بگیرید موهایش را هم رنگ کرده است. این خیلی فرق دارد با نقشهایی که سوپراستارهای سینمای آمریکا بازی میکنند. تو به عنوان یک بازیگر ایرانی هرگز در هالیوود جا نخواهی افتاد مگر اینکه نقش خاصی به پست ات بخورد. تازه اگر هم این اتفاق افتاد باید دید تداومی در کار هست یا نه.
برای شما ظاهرا این امکان به وجود آمده بود که در فیلم یک کارگردان شاخص اروپایی بازی کنید.
بله. شرایط برای بازی در فیلم آنجلو پولوس برایم فراهم شده بود ولی احتیاط کردم و نرفتم.
چرا؟
به هر حال چند سالی است که به این نتیجه رسیدهام که برای انجام هر کاری باید مشورت کنم.
منظورتان از مشورت، کسب اجازه از اداره نظارت و ارزشیابی است؟
بله و میدانستم اگر سؤال کنم توصیهشان این است که نروم. شاید بهتر بود اصلا سؤال هم نمیکردم.
در سالهای اخیر، سینمای ایران یک لژیونر در سینمای جهان داشته و او هم همایون ارشادی است که در 2 فیلم بینالمللی بازی کرده است.
مورد همایون ارشادی فرق میکند. همایون از یک نسل دیگر میآید، قبل از اینکه بازیگر شود آرشیتکت بوده، تحصیل کرده کشور دیگری بوده و با فرهنگ آن آشنا بوده. این مورد استثناست... .
حالا جدای از حضور در پروژههای بینالمللی، موفقیت بازیگران سینمای ایران در عرصههای جهانی را چگونه میبینی.
مثلا چه موفقیتی؟
به عنوان مثال جایزه خرس نقرهای بهترین بازیگری برلین برای گروه بازیگران «جدایی نادر از سیمین».
کلا جدایی نادر از سیمین پدیده است؛ پدیدهای که در همه جا و در همه ابعاد مورد توجه قرار میگیرد و صددرصد حقش هم هست چون فیلم درخشانی است ولی کلا جایزه بازیگری را باید مستقل از جایزه فیلم در نظر گرفت و تحلیلش کرد.
برویم سراغ فعالیتهای خودتان. در جشنواره امسال چند فیلم داشتید که مهمترینش «نارنجیپوش» مهرجویی بود. نکته جالب در خصوص حضورتان در فیلمهای کارگردانهای نسل اول، انرژی و مایهای است که برایشان میگذارید و اینکه کاملا مشخص است که درک درستی از دنیای آنها دارید. در این زمینه شاید حتی تفاهمتان بهتر از همکاریهایی باشد که با فیلمسازان همنسل خودتان داشتهاید.
این حتی میتواند ایراد من باشد. فکر میکنم که آن نسل، نسل جادوییتری بود. من قائل به هیچ موج نوینی پس از موج نوی سینمایی ایران نیستم؛ اتفاقی که سال 48 با «قیصر» و «گاو» رخ داد و به شکوفایی نسل شگفتانگیزی از کارگردانان بزرگ منجر شد. هنوز هم فیلمسازانی مانند داریوش مهرجویی، مسعود کیمیایی، ناصر تقوایی، بهرام بیضایی و زندهیاد علی حاتمی تکرار نشدنی باقی ماندهاند. ما بعد از موج نو دیگر با جریان فیلمسازی مواجه نشدهایم. البته همیشه یکی دو فیلمساز خوب ظهور کردهاند ولی آن تداومی که در موج نو وجود داشته دیگر مشاهده نشد. وقتی با مهرجویی کار میکردم با خودم کولهباری از گذشته را به دوش میکشیدم؛ چیزهایی که از مهرجویی در وجود من ثبت شد؛ از «گاو» و «دایره مینا» تا «هامون».
من همیشه با این کولهبار سرصحنه نارنجیپوش حاضر میشدم؛ درست مثل وقتی که با کیمیایی کار میکردم و همه آن نوستالژی سینمای ناب کیمیایی همراهم بود و کمکم میکرد که به دنیای او نزدیک شوم. وقتی با یک مؤلف بزرگ همکاری میکنم زبان او را به خوبی تشخیص میدهم و بر اساس همان زبان و روایت بازی میکنم. شاخکهای من خوب تشخیص میدهد و فکر میکنم این حس و ویژگیای خدادادی است. امیدوارم که در کار با فیلمسازان جدید هم بتوانم به این مسئله دست پیدا کنم. البته مسئله اینجاست که باید قالبی وجود داشته باشد تا من بتوانم بر اساسش بازی کنم. وقتی هیچ دنیایی وجود ندارد از خلأ نمیتوان به چنین چیزی دست پیدا کرد. آن وقت من هم سر صحنه سردرگم میشوم.
مهرجویی این سالها قدری بیحوصله نشده؟ فاصله فیلمهای اخیرش از «دایره مینا»، «اجارهنشینها»، «هامون»، «لیلا» و... زیاد شده. به نظر میرسد مهرجویی خسته و کمحوصله شده.
اگر بخواهی طلوع خورشید را با غروبش مقایسه کنی، کار درستی نکردهای. مهرجویی 74سالش است. معجزه است که یک هنرمند در این سن و سال دارد فیلم میسازد. سالهای آخر عمر خیلی از هنرمندان به خاموشی و بطالت و افسردگی میگذرد. او شاید خسته شده باشد ولی چشمه خلاقیتش همچنان جوشان است. مگر ما چند نفر مثل او داریم؟ حالا خسته شده درست، ولی تصور کن سوار ماشینی میشوی که کارخانهاش دیگر این مدل را تولید نمیکند. منتقدان ممکن است به فیلمهای مهرجویی یا کیمیایی نقد داشته باشند ولی کدام بازیگر است که دلش نخواهد با اینها کار کند؟ این بزرگواران فرق دارند برای من با بقیه کارگردانها. قبلا هم گفتهام من جلوی دوربین مهرجویی و کیمیایی ادای دین میکنم به سینمایشان. چیزی که در آنها هست و من را متعجب میکند انگیزه بالایشان است و اینکه در شرایط سخت هم واقعا تلاش میکنند و از نفس نمیافتند. کیمیایی هرسال عمرش فیلم ساخته یا مهرجویی. اینها به صورت مادرزادی هنرمند به دنیا آمدهاند. فیلمهای بد اینها از فیلمهای خوب خیلی از کارگردانها بهتر است.
با این تفاصیل طبیعی است که از تک سکانس «محاکمه در خیابان» اینقدر خوب استفاده میکنید و در واقع قدرش را میدانید و در «جرم» بازیای را به نمایش میگذارید که حاصل انطباق و درک درست دنیای قهرمانان کیمیایی است... .
قهرمانان کیمیایی قهرمانهایی هستند که یا زیربار زندگی نپوسیدهاند یا پوسیدهاند و قرار است منهدم شوند. این مسیر تسلسل قهرمانهای کیمیایی است که هرکدام وجوه خاص خودشان را دارند، در عین حال همگی از یک دنیا آمدهاند؛ از «فرمان» تا «سید» در« گوزنها »یا تمام « رضا»های فیلمهای کیمیایی؛ از «رضا موتوری» تا «رضای» ردپای گرگ.
در محاکمه یک مکانیکی است که در گوشهای خاموش است ولی له نشده، در جرم منهدم شده ولی یک انگیزه لازم دارد تا دوباره بایستد؛ مثل سید در گوزنها.
وقتی جلوی دوربین کیمیایی بودم همه حسم به این قهرمانها و کاراکترها بود. با همه وجودم بازی میکردم و حواسم بود که مقابل دوربین چه مردی ایستادهام.
قهرمانهای کیمیایی هر چقدر هم از نفس بیفتند کاریزمایی دارند که برای تماشاگر جذابشان میکند. فکر میکنید چرا آدمهای کیمیایی با تمام فرازونشیبهایشان دوستداشتنی و تماشایی از کار درمیآیند؟
ریشهاش را باید در علاقه بیواسطه مسعودکیمیایی به سینما جستوجو کرد. او یک سینماچی و آرتیست است؛ یک عاشق سینما که سینمای قابل تماشا را میشناسد. در این سالها خیلی چیزها تغییر کرده ولی از عیار کیمیایی کم نشده و نمیشود. قهرمانش هم جذاب است چون او در سینمایی رشد کرده و یاد گرفته که همه اسطورههای فراموش نشدنی این هنر در آن جمع بودهاند. تصورش را بکن از دوره سینما صامت تا فرد زینهمان و جان فورد آن سینما را دنبال کرده و بعد به زبان خودش رسیده و با این سیاق است که آثارش را روایت میکند. حالا این زبان یا سبک، خوشایند بعضیها نیست، خب نباشد!
برگردیم به فیلمهای شما. «انتهای خیابان هشتم» را در اکران نوروزی خواهید داشت که به نظر میرسد در آن فرصت خوبی برای ایفای نقش کاراکتری عصیانگر فراهم شده باشد. کلاً اینجور نقشهایتان بیشتر دیده میشود.
بله ولی متاسفم که اینجور نقشهایم زنده میشود ولی نقش دیگرم که کلی هم برایش زحمت کشیدهام مثل «سعادت آباد» دیده نمیشود. من حقم بود که در جشنواره پارسال برای این فیلم کاندیدای دریافت جایزه میشدم.
ولی شما پارسال برای جرم سیمرغ نقش مکمل را گرفتید.
چه خوب که برای کیمیایی سیمرغ گرفتم ولی برای نقشم در سعادت آباد هم باید نامزد جایزه نقش اول میشدم.
آن سیمرغ هم به نظرم بیشتر با سلیقه و نگاه و مدیریت علی معلم به دست آمد. فکر میکنم معلم در تمام جوایز جشنواره پارسال سهم داشت و به نظرم انتخابهای خوبی هم صورت گرفت. شاید اگر او در هیات داوران نبود نه جایزهای به شما میرسید و نه اساسا این همه سیمرغ به فیلم جرم.
به هر حال علی معلم سره را از ناسره تشخیص میدهد و این مهم است. هیات داوری باید نگاهش کارشناسانه باشد نه مصلحت اندیشانه. اگر میگویم حقم جایزه بوده از روی تعصب نیست. کلی نقش بازی کردهام که برایشان تره هم خرد نمیکنم؛ نقشهایی که یک بازیگر حرفهای برای امرار معاش بازی میکند ولی خودش هم میداند که اینها اتفاقی برایش محسوب نمیشود.
یکی از بازیهای خوب کارنامهتان نارنجیپوش بود که داوران جشنواره امسال نادیدهاش گرفتند.
جایزه نگرفتن برایم مهم نیست اما اینکه من را میبینی و عمداً انکارم میکنی ناراحتم میکند. بعد آدمی مثل مهرجویی مرا صدا میکند و سیمرغش را به من میدهد؛ این مهمترین اتفاق است. من تا حالا ندیده ام مهرجویی از بازیگری این میزان تعریف کند. در نارنجیپوش سفری جالب داشتم در محضر او؛ سفری پرپیچ و خم که وقتی نگاه میکنم پر از زیبایی و حیرت است. مهرجویی و کیمیایی بزرگان این سینما هستند. اگر مرحوم حاتمی زنده بود صددرصد با او کار کرده بودم. در فیلم بیضایی هم دعوت شدم آن موقع ترسیدم در رفتم که آن البته حکایت دیگری دارد.
یکی از نقشهایی هم که رد کردید «درباره الی» بود. قرار بود چه نقشی را بازی کنید؟
نقشی که پیمان معادی بازی کرد.
الان پشیمان نیستید که بازی نکردید؟ درباره الی میتوانست مسیر تازهای برایتان باز کند.
به این مسئله فکر نمیکنم. اصغر فرهادی را دوست دارم و به تواناییهایش ایمان دارم. به هر حال نشد در فیلمش بازی کنم. حالا فکر کن میرفتم و اصلا اسکار هم میگرفتم، این جایزه نجاتم میداد؟ به امام رضا(ع) قسم به اسکار و به سالنهای خارج از این مملکت فکر نمیکنم.
کوتاهی و بلندی نقش هم انگار برایتان مسئله نیست. در «پله آخر» علی مصفا نیز نقش بسیار کوتاهی بازی کردهاید. چرا حامد بهداد این نقش تک سکانسی را بازی میکند؟
این سؤال را بار اولی که علی مصفا پیشنهاد داد از خودم پرسیدم و گفتم بازی نمیکنم ولیبار دومی که زنگ زد نتوانستم جواب رد بدهم. مصفا و لیلا حاتمی دوستان من هستند. گفتم دوستانم من را انتخاب کردهاند و تشخیص دادهاند که برای اینکار مناسب هستم. خب من اینها را دوست دارم. آنها کاری از من خواستهاند پس کی به درد میخورم؟ مگر چیزی جز یک سینمای محلی داریم؟ گفتم بروم به دوستم کمک کنم. بروم ببینم به دردش میخورم؟ این همه رلهای کوچک ناموفق بازی کردم میروم انشاءالله این یکی موفق باشد.
سؤالهای زیادی مانده ولی ما فضای محدودی داریم. نکتهای هست که دلتان بخواهید بگویید؟
من هیچ یادداشتی برای اصغرفرهادی ننوشتم. فرصتش نشد و حتما این کار را میکنم. اینجا میخواهم از صمیم قلبم و از اعماق وجود و روحم به گروه «جدایی نادر از سیمین» تبریک بگویم. اسکار جایزه مهمی است، چه خوب است که قدرش را بدانیم. به فرهادی و گروه بازیگریاش، به شهاب حسینی، پیمان معادی، ساره بیات و لیلا حاتمی، به محمود کلاری و محمود سماک باشی تبریک میگویم. امیدوارم باز هم شاهد چنین موفقیتهایی باشیم، بازهم شادی این گروه را ببینیم و ما هم خوشحال شویم.