دوشنبه ۹ مرداد ۱۳۸۵ - ۱۶:۲۷
۰ نفر

در قسمت نخست این مقاله با عنوان میراث عصر صفوی به قلم دکتر علی‌اکبر ولایتی، مروری شد بر فرایند بازسازی هویت شیعی در دوران صفویه.

بررسی تلاشها برای انکار خدمات صفویه در به اوج رساندن فرهنگ اسلامی و چگونگی فرآیند بازسازی و احیا و یکپارچگی ایران و تثبیت مذهب شیعه از مهمترین مسائل پرداخته شده در قسمت پیشین بوده است.

در قسمت پایانی به عناصر دیگری که در فرایند یاد شده نقش قابل توجهی داشته اند اشاره شده است. مهاجرت علمای بزرگ شیعه به ایران، باز تعریف هویت ایرانی و اعلام رسمیت شیعه اثنی عشری به عنوان مذهب اصلی ایران ازجمله پارامترهای دیگری که به آن اشاره شده و از نظرتان خواهد گذشت.

5- کمتر دوره ای را می توان یافت که مانند این عهد به نوشتن کتاب در موضوعات تاریخی توجه شده باشد. شماره این کتابها بسیار زیاد است و روش عمومی مورخین این عهد چنین بود که از خلقت حضرت آدم (ع) براساس بعضی متون و روایات مذهبی شروع می کردند و به اجمال به سلسله انبیاء علیهم السلام پرداختند ولی تاریخ ایران را به تفصیل براساس روایت شاهنامه و خدای نامه هائی نگاشتند که از کیومرث شروع می شد و به سلسله ساسانی و در نهایت صفویه ختم می شد.(15) جالب است که در بعضی از روایات تاریخی، کیومرث را بر شیث فرزند حضرت آدم (ع) تطبیق داده اند:
نخستین خدیوی که کشور گشود ‎/ سرپادشاهان کیومرث بود

6- در آستانه تشکیل سلسله صفویه، ایران به شکل ملوک الطوایفی اداره می شد و تقریباً پانزده دولت مستقل هر کدام در گوشه ای از ایران حکومت می کردند. شیبک خان ازبک در پاسخ به نامه شاه اسمعیل صفوی که وی را دعوت به اطاعت و واگذاری حکومت کرده بود، به وی هشدار داده که به همان میراث آق قویونلوها در آذربایجان و دیار بکر و کردستان قناعت کند و حدّ خود را بشناسد و ماوراءالنهر، خراسان و قومس را برای او بگذارد که میراث دار حکومت تیموری است و مرز خود را با وی، عراق عجم ذکر کرده بود. این نامه، خود گویای تلقی حکومتهای مختلف مستقل حاکم بر بخشهای مختلف سرزمین ایران بوده است.(16)

بعد از قرون اولیه هجری (4 قرن اول) تا قرن دهم یعنی مدت شش قرن هیچ نشان برجسته ای از یک حرکت ملّی جدی وطن خواهانه وحدت طلبانه برای سرزمین ایران مشاهده نمی شود.

 اقداماتی چون ترجمه خدای نامه ها، تألیف شاهنامه ابومنصوری، گرشاسب نامه اسدی طوسی و سرانجام شکل کمال یافته آن یعنی شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی محدود به همان قرون اولیه است.

 پس از آن، هجوم بی امان اقوام آسیای مرکزی و مغولان و اختلافات درونی ایرانیان موجب شده بود که دیگر صدائی در دفاع از ایران و تمامیت آن و احیای یکپارچگی سیاسی باقی نماند. به طوری که سعدی با همه دید وسیعش، از اینکه در سایه اتابکان سلغری، اقلیم فارس در امان است اظهار رضایت می کند(17) (اگرچه در آن زمان ایرانیان، دومین دور حملات و اشغال کشور را توسط مغول (ایلخانان) تجربه می کردند.) در حالیکه در بخش دیگری در قتل مستعصم عباسی به دست هلاکوخان مرثیه بلندی می سراید.(18) و حافظ هم به محدوده تحت حکومت شاه شجاع و شیخ ابواسحاق در جنوب ایران قناعت کرده و مولانا دل در هوای قونیه دارد و ناصرخسرو به لقب حجت خراسان و اقامت اجباری در دره یُمگان رضایت داده است.

در این شش قرن تقریباً نامی از ایران به عنوان یک کل یکپارچه نیست. تنها نقطه امیدی که باقی مانده بود درخت تناور فرهنگ ایرانی عمیقاً غنی شده با معارف اسلامی بود که سرانجام بر تنه آن هویت ایرانی با بازتعریف صفوی مجدداً روئید.

7- با اعلام رسمیت شیعه اثنی عشری به عنوان مذهب حاکم و پشتیبانی قوی حکومت مرکزی از این مذهب که برای نخستین بار در تاریخ اسلام صورت می گرفت، روحی تازه در شیعیان دمیده شد و بیش از همه علما و روحانیون تشویق شدند که به ایران مهاجرت کنند. از شام، عراق و بحرین تعداد زیادی از شیعیان، سادات، علما و مشایخ به ایران آمدند.

 تسهیلاتی که برای مهاجرت آنان از سوی حکومت صفوی فراهم شده بود و امکاناتی که برای تأسیس مدارس و حوزه های علمیه شیعه بوجود آمده بود در تاریخ تشیّع بی سابقه بود. کلاسهای آموزش زبان فارسی در مناطق مهاجرپذیر دائر شد تا به تازه واردین زبان محاوره ای و نوشتاری بیاموزند. برخی از مهاجرین در ادبیات فارسی، مانند شیخ بهائی، چنان متبحّر شدند که تألیفات آنها در حوزه شعر و نثر از آثار ماندنی ادبیات فارسی شد.(19)

تعداد علما و بزرگان تشیّع که در بستر آزادی مذهب اهل بیت (ع) و در سایه حکومت صفوی در ایران رشد یافته بودند و تعداد کتب و رسائل علمی که پس از آن تألیف شد قابل مقایسه با پیش از آن نبود. فلاسفه و حکمای بزرگی چون میرداماد، ملاصدرا، میرفندرسکی، ملا محسن فیض کاشانی، ملا عبدالرزاق لاهیجی، شیخ بهاءالدین جبل عاملی و فقهای عظیم ا لشانی چون محقق کرکی، محمد تقی مجلسی، علامه محمد باقر مجلسی و سید نعمت اله جزایری در این عصر بودند و آثار ارزشمندی چون اسفار در معقول و بحارالانوار در منقول از تألیفات آنان است. خلق این آثار سرآغاز تحوّلی شگرف در مذهب امامیه بود. تا پیش از این تاریخ، نه در ایران و نه در سایر بلاد اسلامی چنین فضای مستعدّی برای رشد معارف اهل بیت (ع) بوجود نیامده بود.

8- باز تعریف هویت ایرانی: پس از ظهور اسلام و ورود آن به ایران و شکل گیری خلافت اسلامی گروه بزرگی از اعراب به ایران مهاجرت کردند. از قرن چهارم هجری تهاجم و مهاجرت اقوام آسیای مرکزی به این سرزمین آغاز شد و تا قرنهای متوالی استمرار پیدا کرد. مشابه چنین جابجائیها تقریباً در کلیه نقاط دنیا و در همه ادوار تاریخ اتفاق افتاده است. مهاجرت آریائیان به ایران، هند و اروپا، خود یک نمونه بارز مثال زدنی از مهاجرتهای تاریخی است که موجب تحولات عظیمی در فرهنگ و تمدن بشری شده است.

نخستین حکومتی که پس از نُه قرن با واقع بینی، بازتعریفی از هویت ایرانی کرد صفویه بود. هیچ نسخه دیگری برای یکپارچگی دوباره ایران کارسازتر از نسخه صفویان نبود. چه نسخه ای مؤثرتر از اینکه سلسله ای از سادات (صفویان سلسله نسب خود را به امام موسی کاظم (ع) می رسانیدند.

هرچند که عده ای در سیادت آنها شک کرده اند ولی سخن در اینجاست که اگر هم ادعای آنها کاذب بود امّا حکایت از این می کند که سادات، در بین مردم، زمینه پذیرش بالائی داشتند. به طوری که یک حکومت مقتدر که با تکیه بر شمشیر رقبای خود را از میدان به در کرده، برای پایدار ماندن، خود را منتسب به اهل بیت می کند.) آنها به ترکی سخن می گفتند، مروّج ادبیات فارسی و احیاءکننده ایران شدند و طریقه خاصی از تصوّف (شیخ زاهد گیلانی) را تقویت کردند و مآلاً آن را با عرفان شیعی جایگزین نمودند. نوروز باستانی را احیاء کردند.

شاهنامه خوانی را ترویج نمودند. به سبک شاهنامه، دیوانهای حماسی در شرح حماسه های مجاهدین صدر اسلام و ایثارگری و مظلومیت اهل بیت علیهم السلام سرودند. به موازات احیاء سنتهای ایرانی، زمینه های شکل گیری اجتماعات پرشور مردم به مناسبتهای مهمّ مذهبی به ویژه حادثه عاشورا را فراهم کردند. که این هر دو نوع مناسبت، وسیله ای برای تألیف و ایجاد همبستگی بیشتر بین مردم ایران بود.

این سیاست و تدبیر راهبردی بسیار مؤثر و تاریخی موجب شد که کلیه اقوام و قبائل مستقر در سرزمین ایران، در سیزده روز اول فروردین شادی کنند و در دهه اول محرم عزاداری نمایند و پیشتاز در این هر دو نوع مراسم، دربار صفوی بود. برپائی مراسم نوروزی در دربار سلطان صفوی موجب می شد که کلیه بزرگان و پیشکسوتان و تأثیرگزاران بر جامعه آن روز ایران، به سلام شاه بیایند و یا در ایّام محرّم در مراسم تعزیه داری حضرت سیدالشهداء (ع) که توسط حکومت برگزار می شد شرکت کنند و همین مراسم را عیناً در مناطق خود تکرار نمایند.

بدین ترتیب همه مردمی که زیر پرچم ایران که بار دیگر برافراشته شده بود جمع شدند و هویت و ایران تاریخی را بازسازی کردند. اگرچه تبار برخی از آنان عرب و ترک ایرانی شده باشد. مگر هویت ملّی افراد چگونه شکل می گیرد؟ در مواردی کافی است که شخصی در کشوری به دنیا آید و ملیّت آن کشور را نصیب خود کند؛ چه برسد به اینکه بسیاری از اعراب و ترکانی که به ایران آمده بودند سابقه چند قرن توطّن در این سرزمین را داشتند که این سابقه کاملاً برای احراز هویت ایرانی کفایت می کند.

نسخه های مالیخولیائی که برخی برای تجزیه هویّت ایرانیان می نویسند جز توهّمات شووینیستی نیست و در هیچ کجای عالم و در هیچ کشوری امکان وقوع ندارد و آفت اصلی ملیّت ایرانی است.

9- ظهور مجدد ایران مقتدر و مستقل بر صحنه جغرافیا:آخرین دولت مقتدری که بنام ایران در کشور ما حکومت می کرد سلسله ساسانیان بود. با ظهور اسلام و تشکیل یک خلافت اسلامی یکپارچه در جهان، ایران هم پاره ای از پیکر واحد دنیای اسلام شد. ولی با تکیه زدن افراد فاسد و ناشایسته بر مسند خلافت، مسیر حکومت اسلامی منحرف و تبدیل به یک امپراتوری عربی شد.

در چنان شرایطی طبیعی بود که ملت های ریشه دار و با فرهنگی مثل ایران، سرنوشت خویش را جدا کنند. لیکن به دلیل فقدان یک محور و تکیه گاه قوی برای وحدت در درون و از آن مهمتر، نبود یک نظریه پردازی هویتی و حکومتی باتوجه به شرایط جدید حادث شده پس از اسلام و مهاجرت اقوام غیرایرانی و تهاجم های نظامی پی در پی بیگانه به سرزمین ایران، کشور، به پاره های کوچک و بزرگ تقسیم شد و در هر گوشه ای امیری، حاکمی یا پادشاهی بساط حکومت پهن کرد و چون ریشه نداشت برای کسب مشروعیت، خود را به خلیفه عباسی در بغداد پیوند می زد. از این رو هیچ یک از حکومتهای کوچک و بزرگ تشکیل شده در ایران پس از اسلام، ادعای برافراشتن درفش ایران زمین نداشتند، لذا سند مشروعیت خود را از خلیفه عباسی دریافت می کردند که خود غاصب بود و مشروعیت نداشت. به همین دلیل پس از مرگ یک خلیفه و یا در نهایت جمع شدن بساط یک خلافت، چون ریشه ای در بین مردم نداشتند اثرات وجودیشان پیش از فروپاشی آن سلسله محو می شد.

با تشکیل حکومت صفویه، با آن مقدمات تحکیم کننده ریشه های آنها در بین مردم، دولت صفوی توانست در داخل، سایر مدعیان را کنار بزند و در خارج، با حریفان قدرتمندی چون ازبکان و عثمانی و بعضی دول اروپائی نظیر پرتغال و اسپانیا مقابله نماید. بدون تردید در نیمه اول حکومت صفوی یعنی از سال 907 (جلوس شاه اسماعیل) تا 1038 مرگ شاه عباس، ایران، یکی از 5-4 قدرت بزرگ دنیای آن روز بود. اگر اقتدار صفویه نبود، عثمانیان ایران را همانند مصر و شام و حجاز بنام خلافت اسلامی بلعیده بودند. همانگونه که پس از حمله محمود افغان به ایران و تصرف اصفهان، وی کل ایران را تحت سلطه خلیفه عثمانی مستقر در باب عالی اعلام کرد و خلیفه سلطان شده عثمانی نیز پس از تصرف نیمه غربی ایران، مشروعیت حکومت قندهاری های شورشی را بر بقیه سرزمین ایران امضاء کرد.(20)

برای اثبات اقتدار ایران در دوره صفویه به دو مثال زیر توجه کنیم:

الف. آن روز که دروازه های وین از غرش توپهای عثمانی می لرزید و واتیکان از فراز آدریاتیک توسّط باب عالی تهدید می شد، عثمانیان، از غلبه بر شاه تهماسب و تصرف ایران عاجز مانده بودند و از این رو، تن به امضای قرارداد آماسیه دادند.

ب. پرتغال به عنوان یکی از دو قدرت بزرگ استعمارگر اروپایی که مناطقی را از افریقا تا منتهی الیه شرقی آسیا در تصرف داشت، سمجترین کشور در تاریخ استعمار است که تقریباً هر کجا را تصرّف کرده بود، تا نیمه دوّم قرن بیستم رها نکرد (دماغه سبز، گینه بیسائو، آنگولا در غرب و موزامبیک در شرق آفریقا، گوا در هندوستان، تیمور شرقی در آسیای جنوب شرقی و ماکائو در چین) مگر جزیره هرمز و بندر عباس را! زیرا از صفویه شکست خوردند و نتوانستند به حضور استعماری خود ادامه دهند.

10- برخلاف آنچه که تبلیغ شده نتیجه تشکیل حکومت صفویه در ایران موجب صف بندی بین شیعه و سنی در جهان اسلام، بیش از آنچه قبلاً معمول بوده، نشده است. سلطان سلیم عثمانی هم با صفویه شیعه به قصد براندازی حکومت صفوی جنگید و هم حکومت سنّی ممالیک مصر را برانداخت. از سوی دیگر، صفویه حکومتهای شیعه مشعشعیه خوزستان و مرعشیان مازندران را برانداختند و به همایون، پادشاه سنّی گورکانی در مقابلهاش با شیرشاه سوری که او را از دهلی رانده بود کمک کردند تا تاج و تخت خویش را مجدداً به دست آورند.

پی نوشت ها:
15) همان، ص1550-1552.
16) نک: ه. ر. رویمر، ص 8-7.
17) ایزد تعالی و تقدّس خطه پاک شیراز را به هیبت حاکمان عادل و همّت عالمان عامل تا زمان قیامت در امان سلامت نگه دارد.
اقلیم پارس را غم از آسیب دهر نیست‎/تا بر سرش بود چو توئی سایه خدا‎/ امروز کس نشان ندهد در بسیط خاک‎/ مانند آستان درت مأمن رضا‎/
بر توست پاس خاطر بیچارگان و شکر ‎/بر ما و بر خدای جهانآفرین جزا
یا رب! ز باد فتنه نگه دار خاک پارس‎/ چندان که خاک را بود و باد را بقا
(کلیات سعدی، انتشارات قدیانی، تهران، ،1384 ص 18)
18) آسمان را حق بود گر خون بگرید بر زمین ‎/ بر زوال ملک مستعصم امیرالمؤمنین ‎/  ای محمد گر قیامت می برآری سر زخاک ‎/ سر برآور، وین قیامت در میان خلق بین‎/ در پناه شاه عادل، پیشوای ملک و دین
(منظور شیخ اجل، ملک فارس و ابوبکر سعد زنگی است همان، صص 1298- 1300).
19) نک: مهدی فراهانی منفرد، ص 147-83.
20) عبدالحسین زرین کوب، روزگاران دیگر از صفویه تا عصر حاضر، تهران ،1375 ص 67-53.

کد خبر 1622

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز