حسن حسن‌زاده: ایمان گرایی دیدگاهی است که نظام‌های اعتقادات دینی را موضوع ارزیابی و سنجش عقلانی نمی‌داند، برای مثال اگر بگوییم که ما به‌وجود خداوند و عشق او نسبت به انسان‌ها ایمان داریم، در واقع گفته‌ایم که ما این امر را مستقل از هر گونه قرینه و استدلالی پذیرفته‌ایم، اما لزوما این بدان معنا نیست که ایمان‌گرا عقل را از سر عناد و کورکورانه مردود می‌شمرد بلکه از نظر یک مؤمن مخلص، بنیانی‌ترین مفروضات، در خود نظام اعتقادات دینی یافت می‌شوند.

طرح

ممکن است از نظر برخی این رأی که ایمان دینی را باید بدون هیچ‌گونه اثبات یا قرینه‌ای پذیرفت، ناخوشایند به‌نظر برسد اما از نظر یک ایمان‌گرای صادق فقدان اثبات هیچ اشکالی ندارد بلکه حتی مایه خرسندی است. سورن کی یر کگور کسانی را که حقیقت دین را به روشی عینی و به مدد قرائن و براهین مورد کاوش قرار می‌دهند، به سختی به تمسخر می‌گیرد و می‌گوید شخصی که حقیقتا نگران روح خود است می‌داند که هر لحظه‌ای را که بدون خداوند سر می‌کند خود را تباه کرده است. در واقع اگر ما می‌توانستیم وجود خداوند و عشق او به انسان‌ها را اثبات کنیم، ایمان به خداوند محال می‌شد و به بیانی دیگر، بدون خطر کردن، ایمانی در کار نیست. مطلب حاضر به بررسی سیر انسان به سوی ایمان از دیدگاه کی یر کگور می‌پردازد.

سورن کی یر کگور (1855-1833) عمری کوتاه و غیرعادی داشت؛ وضع بسیار خاص و حاد خانوادگی وی باعث شد که از وی افکاری خارق عادت ظهور کند. او باکاوش عمیق در ژرفای وجود خویش بدل به متفکری شد که بسیاری از شئون فراموش شده انسان عصر جدید را یادآوری کرد. شاید همین مطلب موجب آن شد که تا نیم قرن پس از مرگش افکار او در بوته فراموشی قرار گیرد.برای ورود به کانون اندیشه‌های کی یر کگور، ‌درک و دریافت خاص او از انسان به‌عنوان اگزیستانس اهمیت بسزایی دارد‌. این واژه‌ای بود که در قرون وسطی به خداوند اطلاق می‌شد از آن جهت که تنها او است که در همه جا ظهور و حضور دارد و بی‌نیاز از حجت و برهان است. اما سورن این واژه را برای انسان هم به کار می‌برد و تدریجاً این واژه را تنها برای اطلاق به وجهی از انسان استعمال می‌کند.

اگزیستانس همان است که در دایره تفکر انتزاعی درنمی‌آید؛ خویشتنی که همه جا حاضر و درعین حال از نظر غایب است و او است که سرچشمه انتخاب، عمل و احساس خویشتن است. به عقیده او انسان معاصر می‌خواهد کسی باشد، ولی این (کس) تنها یک توهم است. همین امر باعث شده است که انسان معاصر هیچ‌گاه نتواند به ملاقات خویشتن خویش نایل آید‌. او این غفلت از خویشتن را با ظرافت خاصی به‌گونه‌ای تمثیلی بیان می‌کند؛‌ «دو کالسکه چی را تصور کنید ‌که یکی صاحب اسبی راه‌بلد است و بنابراین از ابتدا تا انتهای مسیر بدون دغدغه راه می‌سپارد، حتی ممکن است در افکار خویش غوطه‌ور شود هرچند افسار اسب را گرفته است. دومی در مسیری می‌رود که خود و اسبش قبلا این راه را طی نکرده‌اند؛‌ بنابراین از ابتدای مسیر مراقب است، ‌گاهی در درستی راهی که می‌رود تردید می‌کند، ‌دچار ترس می‌شود، به خطرات احتمالی راه می‌اندیشد و در مسیر اگر به دوراهی رسید باید تصمیم بگیرد.» سورن می‌گوید اصل و اساس اگزیستانس همان است که در دومی ظهور دارد، از آن جهت که اگزیستانس فردی آزاد و مختار و انتخابگر است، ‌دردمند، ‌جدای از جمع و واجد جدیت است، ‌گهگاه می‌ترسد و گاهی امیدوار است اما هرگز عنان اختیار از کف نمی‌دهد.

اگزیستانس اصالتا «فرد یکه»است ؛« من منتشر» همان انسانی است که در جمع گم شده است. به اعتقاد سورن کی یرکگور انسان در اتحاد با جمع، خویشتن اصلی‌اش را گم می‌کند. رها شدن در جمع و از دست دادن قدرت تصمیم و انتخاب، تباه شدن است. فرد منتشر در جمع زندگی کرده و عنان اختیارش در دست خودش نیست. هرکس باید با زندگی خویش زندگی کند، بار خویش را خود به دوش کشد و ‌وحدت حقیقی انسان نیز تنها با یگانه شدن با خویشتن خویش در عالی‌ترین مرحله سیر اگزیستانس یعنی مرحله ایمان حاصل می‌شود.

کی یر کگور نه تنها راه رهایی از خویشتن خویش را توسل به متافیزیک و مسیحیت نمی‌داند، بلکه حتی او، عامل اصلی انحطاط انسان معاصر را همین متافیزیک و کلیسای مسیحیت می‌داند‌؛ از این جهت که متافیزیک، اندیشه انسان را آنچنان در حجاب کشیده که فرصت توجه به خویشتن خویش را برچیده است. در نظر کی‌یر‌کگور،ایمان نه با براهین عقلانی و نه با آداب مسیحیت قابل دستیابی نیست بلکه ایمان صیرورتی است باطنی که در نتیجه تعارضات درونی فرد، درون انسان سرگشته معاصر رخ می‌دهد. ایمان همچون شیرجه زدن به درون استخری است که هیچ‌گونه آگاهی‌ای از عدم‌ وجود یا وجود آب در آن، نداریم و به بیانی دیگر ایمان را نمی‌توان به کسی القا کرد بلکه هر کس خود باید مسیر دشوار آن را طی کند.

سورن مشکل اساسی مسیحیت را غفلت از ذات دین می‌داند و به بیان او عصر ما، ‌عصر انحطاط است. رمانتیک‌ها از یک سو و هگلی‌ها از سوی دیگر سعی در سلب اعتبار از مسیحیت دارند؛ یکی با توجه به روش‌های استحسانی وجود و دیگری با منطق، در حالی که دین نه با روش‌های استحسانی و نه با روش‌های منطقی قابل دستیابی است.کی یرکگور حتی از این هم فراتر می‌رود و مدعی می‌شود که مسیحیت را نمی‌توان شناخت و هیچ‌کس نمی‌تواند ادعا کند که خدا برایش اثبات شده است و همه اینها ناشی از فراموشی اگزیستانس یا همان خویشتن است. زمانی که انسان خود را نشناسد ایمان و تفکر هم معنای خویش را از دست خواهد داد، گویی خودشناسی مقدمه‌ای است برای خداشناسی و ایمان به او.

بنابراین خود کی یرکگور آنچه را باید برای حل مشکل بدان عطف توجه شود اگزیستانس می‌داند و به بیان خودش، فکر اصلی‌‌اش این بود که در عصر ما پیشرفت دانش موجب فراموش شدن اگزیستانس و حیات باطنی شده و اینجاست که باید اختلاف میان تتبعات نظری و دیانت مسیح را بیان کرد؛ «‌پس تصمیم گرفتم که تا حد امکان به عقب بازگردم و در گذشته بنگرم. دیدم که اگر کسی فراموش کرده باشد مراد از اگزیستانس و حیات دینی چیست، او به همان اندازه معنی اگزیستانس آدمی را از یاد برده است. پس آنچه باید از نو یافت همین معنی است». کی یرکگور دو صفت اساسی اگزیستانس را در محضر خدا بودن و احساس گناه معرفی می‌کند و می‌افزاید که اگر انسان همواره خویشتن خود را در حضور خداوند احساس کند تفاوتی اساسی با جمع و دیگران خواهد داشت چرا که خدا را همواره شاهد و ناظر بر اعمال خویش می‌بیند و نیز اگر خود را گناهکار بداند از آن رو که انسان گناهکار متولد می‌شود به خویشتن خویش التفات خواهد کرد و از چاه غفلت رهایی خواهد یافت.

کی یر کگور مراحل سیر اگزیستانس به سوی ایمان را منحصر در 3مرحله استحسانی، اخلاقی و ایمانی می‌داند. به اعتقاد او هر انسانی در مرحله استحسانی به دنیا می‌آید و حتی اغلب مردم هم توانایی گذر از این مرحله را ندارند. او ‌معتقداست انسان در این مرحله در پی لذت جویی مادی است، ‌لاقید وبی عار است و ‌به ازدواج تن نمی‌دهد چرا که همواره از انتخاب‌های مسئولیت‌آور گریزان است.‌ سورن راه رهایی از این پرتگاه را ریشخند یا استهزاء می‌خواند چرا که ریشخند همچون تلنگری انسان خفته در خواب غفلت را بیدار می‌کند و او را آماده و مهیای ورود به مرحله اخلاقی می‌کند‌؛ مرحله‌ای که به اعتقاد او شخص را با خواست‌های کلی روبه‌رو می‌کند و از او انسانی جدی می‌سازد که اهل عمل به تکلیفی است که آگاهانه آن را پذیرفته است.

نمود این مرحله در این است که انسان تعهد خود را با ازدواج ثابت می‌کند؛‌ انسانی که در مرحله استحسانی در پی لذت‌جویی بود این بار به عشق خود در طول زمان پایبند بوده و در پی برقراری آرامش در زندگی خود است. اما مرحله ایمانی؛‌ شاید سورن کی یرکگور گذر از مرحله اخلاقی به ایمان یا «مطلق جویی» را به‌گونه مشابهی در ارتباط با عشقش (رژین) تجربه می‌کند. او پس از ازدواج رژین، به‌شدت مضطرب و ناراحت می‌شود اما سپس با از بین رفتن اضطراب‌ها و رسیدن به آرامش درمی‌یابد که عشق به رژین در اعماق وجودش رسوخ کرده و منشأ ارتباط با خدا شده است. سورن با این تجربه وارد مرحله ایمان می‌شود ولی بنا به اظهار خود او به مرتبه پدر ایمان، یعنی حضرت ابراهیم(ع) نایل نمی‌آید.

به هر حال مرحله ایمان، ‌بالاترین مرحله‌ای است که انسان به آن واصل می‌شود.ایمانی که او بدان اشاره دارد توأم با رنج و محنت و سرشار از شور و شوق است. وی مظهر ایمان را حضرت ابراهیم(ع) می‌داند؛ از این جهت که او امر محال را می‌پذیرد چرا که ابراهیم یک‌بار امر محال را با چشمان خود مشاهده کرده است از آنجایی که خداوند به او فرزندی خلاف عادت عطا کرده است؛‌ او خود را مجبور و ملزم به قربانی کردن فرزندش می‌یابد. پس ابراهیم با اعتقاد به اینکه آنچه برای انسان خلاف عقل ومحال است‌، برای خداوند امری محال نیست، فرزند را به قربانگاه می‌برد؛‌ عمل او نمایانگر ایمان حقیقی اوست.

کد خبر 120556

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز