گرن تم و ولستورپ در شمال لندن و تقریباً 200کیلومتری آن قرار دارد. پدر آیزاک قبل از تولد تنها پسرش مرد. کودک، ابتدا به دبستان دهکده رفت، ولی از دوازده سالگی به گرنتم فرستاده شد و معلم او کسی بود به نام هنری استوک.
خوشبختانه، او به معلمان قدیمی انگلیسی، آنها که چارلز دیکنز وصفشان را در کتابهایش آورده است، شباهتی نداشت و توانست به استعداد فوقالعاده شاگرد خودش پی ببرد. با وجود این، نیوتن کوچک، در ابتدا متوسط بود و درخششی از خود نشان نمیداد، «حسن اتفاق» به کمک او آمد.
یکی از همسالان نیوتن با او به زد و خورد پرداخت و بر او غلبه کرد و به زبان سادهتر او را کتک زد. راهی برای انتقام مستقیم نبود، زیرا طرف مقابل خیلی از او نیرومندتر بود. به همین مناسبت، نیوتن تصمیم گرفت رقیب خود را در درس عقب بگذارد. با این هدف، جدیت بیشتری در درس به خرج داد و چنان ذوق و شوقی از خود نشان داد که شاگرد اول مدرسه شد. درباره جوانی که نیوتن را کتک زده، گفتهاند: «هیچکس، چنین مشت موفقیتآمیزی نزده است.» نیوتن یک سال برای ورود به مدرسه عالی خود را آماده کرد و در سن نوزده سالگی به دانشگاه کمبریج وارد شد.
دو سال اول را به یادگرفتن زبانهای قدیمی، حساب، هندسه اقلیدسی و مثلثات مشغول بود. در سال 1663 نیوتن شاگرد آیزاک باروی شد که نخستین نتیجه فوری آن، بالا رفتن سطح آگاهیهای ریاضی نیوتن بود. کسی که میخواست درسهای باروی را درباره نور و ریاضیات بفهمد، میبایستی به طور اساسی، با همه آن چه که در آن زمان وجود داشت، کارهای فرما، هندسه دکارت، نوشتههای والیس و آثار دیگر هندسهدانان آن روز، آشنا باشد.
باروی توجه شاگرد تازه خود را به اهمیت فوقالعاده اقلیدس جلب کرد و این موجب شد تا نیوتن خیلی جدیتر به فراگرفتن «مقدمات» اقلیدس بپردازد. نیوتن به معلم خود نزدیک شد و در عین حال، به سرعت از پلکان دانش بالا رفت. در سال 1664 هنوز دانشجو بود، ولی در ژانویه سال 1665 به درجه لیسانسی رسید.
شیوع بیحد طاعون در این زمان، نیوتن را هم مثل بسیاری از دیگر شهرنشینان انگلیس، وادار کرد تا به روستا پناه ببرد. میگویند که تنها در لندن، در سال 1665، نزدیک 100 هزار نفر از بیماری طاعون مردند. «مرخصی طاعونی» نیوتن تا مارس سال 1667 طول کشید.
دو سالی را که نیوتن در این مرخصی به سر برد، سرشار از ثمربخشترین فعالیتهای علمی است. نیوتن در این مدت کوتاه، روش فلوکسیونها را طرح ریخت، آزمایشهای بسیار مهمی در زمینه اپتیک انجام داد و پایههای نخستین نظریه جاذبه عمومی را پی ریخت.
خود نیوتن در یادداشتی درباره این دوره از عمر خویش مینویسد: «من در همان سال، درباره جاذبه هم، که تا مدار ماه گسترش داشت، میاندیشیدم... این همه کارها را در همان دو سال طاعونی 1665 و 1666 انجام دادم، زیرا در آن زمان من در حالت شکفتگی نیروهای خلاق خود بودم و درباره ریاضیات و فلسفه، بیش از هر چیز دیگری میاندیشیدم.»
نیوتن با تمام وجود خود، غرق در دانش میشود. او چیزی چاپ نمیکند، ولی آن قدر با موفقیت کار میکند که نام او در گروه دانشمندان، به صورت نامی آشنا و شناخته شده در میآید. در این سالها روی اپتیک کارهای زیاد و موفقیتآمیزی کرد.
رشد علمی نیوتن چنان سریع بود که باروی، با توجه به شرافت و وجدان استثنایی خود، درست ندانست که کرسی لوکاس را برای خود نگه دارد و در اکتبر سال 1669 آن را به نیوتن واگذاشت. بعد از ارائه قانونهای کپلر و کشفهای پراهمیت گالیله در زمینه اخترشناسی، ریاضیدانان و فیزیکدانان علاقه زیادی نسبت به موضوعهای اخترشناسی پیدا کردند. رابرت هوک، ادموند هالی و دیگران به این نظر باقی بودند که نیرویی که سیارهها را به طرف خورشید میکشد، آنها را در مدار خود نگه میدارد.
از این گذشته، آنها گمان میکردند که ظاهراً این نیرو باید با دور شدن از خورشید و به نسبت مربع فاصله، ضعیف شود. برای آنها روشن بود که از وجود این یا آن بستگی بین مقادیر نیروی جاذبه، میتوان شکلی از قانونهای کپلر را نتیجه گرفت. ولی در میان این چهرهها، ریاضیدان پرقدرتی نبود که بتواند قانونهای کپلر را از شکلهای ارتباطی نیرو با فاصله، نتیجه بگیرد.
در سال 1684 هالی پیش نیوتن بود و درباره این دشواریها با او صحبت کرد. نیوتن به او قول داد که مسئله او را حل کند و خیلی زود، دستنویسی را به هالی داد. با این وجود، نیوتن با چاپ آن موافقت نکرد، زیرا به نظرش میرسید که هنوز کامل نشده است. تنها در بهار سال 1686 بود که نیوتن رسالهای را آماده کرد که به اعتقاد او برای چاپ مناسب بود. اثر جاویدان نیوتن در سال 1687 از چاپ خارج شد. لاگرانژ، ریاضیدان بزرگ قرن هجدهم، این تألیف را «عظیمترین محصول عقل انسانها» نامیده است.
رابرت هوک وسواسی و بدشانس، اعلام کرد که نیوتن کشف قانون جاذبه عمومی او را به خود نسبت داده است. از آنجا که هوک، حق تقدم را در مورد بسیاری از جنبههای اپتیک نیوتن هم مربوط به خودش میدانست، نیوتن از کوره در رفت و هوک را به سختی مورد سرزنش قرار داد. نیوتن دستنویس کتاب «اصول» خود را تنها در 18 ماه آماده کرده بود. منشی نیوتن حکایت میکند که دانشمند ما از این متأسف بود که باید وقت خود را برای خواب و خوراک به هدر بدهد. اغلب تا صبح پشت میز مینشست.
درباره غذا هم، منشی او موردی را به یاد نمیآورد که نیوتن، بدون یادآوری، پشتمیز ناهار نشسته باشد. اینگونه کار شدید و پرهیجان اثر خود را باقی گذاشت. بهانه نسبتاً کوچکی یعنی حریقی که بعضی از دستنویسها و یادداشتهای آزمایشگاهی را از بین برده بود، موجب بیماری روانی دانشمند شد. یک سال و نیم طول کشید تا نیوتن شفا یافت، ولی درطول چهل سال بقیه زندگی خود، حتی یک کشف دیگر هم انجام نداد.
نیوتن آدمی گوشهگیر بود، اگر چه مهمان را به خصوص اگر از دانشمندان آشنا بودند، دوست داشت. با وجود موقعیت نامساعدی که نیوتن در زمان تولد داشت (او قبل از موقع به دنیا آمدن چنان ضعیف بود که کسی گمان نمیکرد زنده بماند)، از سلامتی خوبی برخوردار بود. او موهای پرپشت خود را تا لحظه مرگ، نگاه داشت.
موهایش از زمان تولد بور بود، ولی از 30 سالگی، کاملاً سفید شد. در تمام عمر، حتی یک دندان خود را از دست نداد و از عینک استفاده نکرد. نیوتن ظاهراً مردی سازگار و خوش خلق نبود. در کنار اظهارنظرهای عالی درباره او، کسانی هم بودند که او را به صورت مردی حسود، تودار، خسیس و غیر آن، ترسیم میکرند. حقیقت را باید در جایی میان این دو نوع اظهار نظر، جست وجو کرد.
تقریباً سه هفته قبل از مرگ، نیوتن دچار بیماری سختی شد. از درد به سختی رنج میبرد و با وجودی که شکایت نمیکرد، معلوم بود که شکیبایی خود را از دست داده است. اودر 20 مارس سال 1727 درگذشت و در آرامگاه ملی انگلیس – در کلیسای سنت مینستر – به خاک سپرده شد. بر آرامگاه او، سنگ مرمر باشکوهی قرار دادند که یادداشت لاتینی درازی بر آن حک شده است. آخرین جمله این یادداشت چنین است:
...Humani generis decus
(... افتخار و زینت نوع انسان)
در کمبریج، در برابر کالج ترینیتی، مجسمه مرمری نیوتن برپا ایستاده و بر روی آن شعر لوکریتوس (دربار اپیکور) قرار دارد:
«برتری انسان، در عقل اوست.»