پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۸۹ - ۰۷:۵۳
۰ نفر

فرهاد حسن‌زاده: یادش به‌خیر قدیم‌ترها. آن موقع که هنوز برق و یخچال‌های برقی و بطری‌های آب معدنی دنیا را به تسخیر در نیاورده بود، مردم چیزی داشتند به نام کوزه.

یادش به خیر قدیم‌ترها که هنوز پلاستیک‌های رنگارنگ، رنگ مصنوعی خودشان را به زندگی ما نریخته بودند و بچه‌ها چیزی داشتند به نام قلک سفالی که قطره قطره سکه‌ها را در آن می‌ریختند تا وانگهی دریا شود، یادش به خیر...
البته این «یادش به خیر...» را نمی‌توان محکم و از ته دل گفت، چون در دنیای صنعتی امروز، هنوز می‌توان باقی مانده سنت و گذشته را حس کرد. هنوز کوزه،  کُلوک و قلک این‌جا و آن‌جا اگر عبور نداشته باشند، لااقل حضور دارند.

تعطیلات فرصت خوبی بود که همراه خانواده برویم سفر. مقصد ما میبد بود، شهری کوچک و کویری در استان یزد. میبد انارهای درشت و خوبی دارد، پشمک و قطاب و باقلواهایش هم حرف ندارد. مسافران زیادی آمده بودند که نارین قلعه و چاپارخانه و آب انبارهایش را ببینند. برای من علاوه بر این آثار تاریخی، سفالگری‌اش جذاب بود. میبد جایی دارد به نام شهرک سفال که بفهمی نفهمی خارج از شهر است؛ البته خارج شهری که دو دقیقه تا شهر فاصله دارد.

شهرک سفال، بولواری است که دو طرف آن کارگاه‌های سفالگری و مغازه‌هایی برای فروش صنایع دستی به تو سلام می‌کنند. بعضی سلام‌ها سرد است و تو جذبشان نمی‌شوی، اما بعضی سلام‌ها گرم و صمیمی است. گویی که صاحب آن‌جا سال‌هاست که تو را می‌شناسد. او با لهجه شیرین شهرش ما را به داخل کارگاه دعوت می‌کند. من هم که کشته و مرده دانستن، دست به دوربین می‌شوم تا بچه‌های دوچرخه‌ای را هم شریک این لذت کنم.

صاحب کارگاه که سال‌ها پیش یکی از رزمنده‌های جبهه‌های جنگ بوده، پشت چرخ سفالگری می‌نشیند و به مهمان‌های نوروزی فن و فوت کوزه‌گری را آموزش می‌دهد

هنر سفال، حرکت هماهنگ دست و پاست برای شکل دادن به آب و خاک

بی‌اختیار به یاد این گفته می‌افتم که: خاک را به هنر کیمیا کنند...

کسی چه می‌داند این تنور برای چه کسانی نان خواهد پخت و این کُلوک به خانه که خواهد رفت!

این‌جا کوره است؛ جایی برای پخته شدن، برای محکم شدن، برای کمال...

 

سفال‌ها پس از پخته شدن باید رنگ بگیرند و این مرد با قلم موهای ساده‌اش این کار را می‌کند

کد خبر 105909

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز