بهار با حساسیت (آلرژی) میآید. با اشک، با سرفه، با گرفتگی بینی و خارش گوش و حلق و باز هم بینی! و با درختهایی که یکباره سبز میشوند. آنقدر ناگهانی که عریانی زمستانشان را فراموش میکنی.
بهار یکهو میآید. با عطسه! با قرصهای ضد حساسیت که خواب و کسالت بهار را دامن میزنند و تو ترجیح میدهی همان 200 تا عطسه را بزنی اما قرص نخوری! دلت میخواهد درختها همینطور سرسبز و تازه و خرم بمانند. کدر نشوند و دود ماشینها و کارخانهها رنگ سبز روشن بهار را سبز لجنی نکنند.
دلت میخواهد گازهای گلخانهای زیاد نشوند تا زمین اینقدر گرم نشود و جنگلها را نابود نکند و بهار را نبرد و باران ببارد؛ که هوا مرطوب بماند تا علفهای بهاری هم که از هر گوشه زمین میرویند تا خزان زنده بمانند.تا درختهای کنار خیابانها، اتوبانها، محلهها، پارکها، باغها و سبزهها همه سالم و سرحال باشند و من و همه آدم های مثل من ، عطسه کنیم.چه باک!
کاری از دست ما ساخته است؟ چه کنیم که شهرمان همینطور حال و هوای بهاریاش را حفظ کند، تا بهارمان شش ماهه شود. شش ماه آلرژی! چه کنیم؟
میتوانیم انتشار گازهای گلخانهای را کم کنیم؟ چهکار عجیبی؛ این خیلی علمی است؛ به سوختهای فسیلی مربوط میشود و بزرگترها و دولتها... نه به ما! البته اینکه بدانیم چرا عمر بهار کوتاه شده است، بهتر از این است که ندانیم.
و بدانیم که ما میتوانیم به حفظ سرسبزی و سلامت شهر و محلهمان کمک کنیم. تا ما هم مثل پدرانمان خاطره کوچههای درختی و درختهای تنومند محله کودکی را داشته باشیم.
گلها، نهالها، برگها، درختها، گیاهان و طبیعت سبز برای ما، مثل آب هستند؛ که نیاز زندگیمان است اما هدرش میدهیم!
بهار بهانه است تا این ویژهنامه کوچک، برای درختها و طبیعت سبز شهرمان باشد.