این هویت نوین اسلامی که هنوز در آغاز رشد و شکوفایی خود قرار دارد، با بازگشت به اسلام اصیل در پی احیای تمدن اسلامی به گونه جدید آن است. بنابراین گفتمان بیداری اسلامی، حرکتی است چند لایه؛ از یکسو رهاننده کشورهای اسلامی از قید سلطه غرب و شکلدهنده مناسبات نوین اجتماعی و سیاسی براساس قوانین اسلام است و از دیگر سو نویددهنده تمدن نوین اسلامی. با این حال، بیداری اسلامی به لحاظ تاریخی مراحل چندی را در سیر تکامل خود پیموده است اما در این سیر، وقوع انقلاب اسلامی نقطه عطف آن به شمار میرود و اکنون که بسیاری از کشورهای اسلامی به پا خاستهاند و خواهان احقاق حقوق از دسترفته خود هستند، میراث فکری و عملی انقلاب اسلامی راهنمای خوبی برای آنهاست. آنچه در پی میآید، اقتراحی است با چند نفر از صاحبنظران و اندیشمندان عرصه اندیشه و عمل سیاسی درباره چیستی بیداری اسلامی که با هم میخوانیم.
ریشه در قیام امام حسین(ع)
بیداری اسلامی ریشه در بعثت پیامبر اسلام(ص) دارد. زمانی که حضرت محمد(ص) در سرزمین حجاز به پیامبری برگزیده شدند، به تبعیت از ایشان، مسلمانان در برابر بتپرستان و مشرکان شعاراللهاکبر سر دادند. شعار پیامبر(ص) توحید و یگانهپرستی بود؛ شعاری که پایه و اساس فرهنگ اسلامی است و توجه و عمل به آن موجب بیداری مردم از خواب غفلت میشود. در روایاتی از رسولاکرم(ص) نقل شده که میفرمایند: در عین شفافیت، مردم را از خواب غفلت، بتپرستی و طاغوتپرستی بیدار میکنم.
بیداری اسلامی نهتنها رنگ و بوی اسلامی دارد بلکه ریشه در شعارهای پیامبران، ائمه اطهارو مجاهدین صدر اسلام دارد. بیداری اسلامی از صدر اسلام و از همان آغاز بعثت پیامبر اکرم(ص) به جریان افتاد و در قرن اخیر ادامهدهنده این جریان، بنیانگذار جمهوری اسلامی بودند که با آمدن به صحنه با حکومت شاهنشاهی و دیکتاتوران منطقه مقابله و براساس واژههای اسلامی، حکومت اسلامی را تدوین و پایهریزی کردند.
امام راحل(ره) در فرمایشات خود بارها تاکید داشتند: بیدار باشید و به فریاد اسلام برسید. بیدارگران واقعی با سر دادن شعار اسلامیاللهاکبر، لاالهالاالله و شعار نهضت امامحسین(ع) و با ترویج پیروزی خون بر شمشیر و فرهنگ شهادت طلبی و ایثار توانستند نخستین جرقه و بارقه امید بیداری اسلامی را با پیروزی انقلاب اسلامی به عرصه ظهور بگذارند. در این چند سال هم جانشین بهحق ایشان، حضرت آیتالله خامنهای ادامهدهنده این جریانند و همچنان ملت ایران را به هوشیاری و بیداری در برابر تهاجم و شبیخون فرهنگی دعوت میکنند. معظم له پیامدها و ارزشهای دفاع مقدس را بهعنوان سرمایههای عظیم فرهنگی زنده نگاهداشتند و میتوان گفت امروز که شاهد خیزش بیداری اسلامی در کشورهای منطقه هستیم مدیون و مرهون تاکیدات و هشدارهای مقام معظم رهبری نیز هستیم.
اگر مروری بر فرمایشات امام راحل(ره) و مقام معظم رهبری داشته باشیم متوجه میشویم که هر دو بزرگوار بارها در مدت زمانهای مختلف ملت مصر را به بیداری اسلامی دعوت کردهاند. امروز از مسلمانهایی که در مصر، تونس، لیبی، بحرین، یمن و... در مقابل کفر و ظلم استبدادگران بهپا خاستهاند همان شعارهایی را میشنویم که پیامبر(ص) و یارانشان در مکه و مدینه در هنگام نبرد با کفار و مشرکان سر میدادند؛ همان شعارهایی که ملت ایران به رهبری امام راحل(ره) سر دادند و انقلاب اسلامی را به پیروزی رساندند. این ملتهای بهپا خاسته همان شعارهایی را با مشتهای گره کرده فریاد میکنند که مردم ایران براساس ریشههای انقلاب سالار شهیدان و نهضت بیداریشان در انقلاب و جنگ تحمیلی سر میدادند. به بیان دیگر، بیداری اسلامی ریشه در قیام امامحسین(ع) دارد و این بیداریها با الگوگیری از انقلاب اسلامی که نشأت گرفته از حماسه حسینی است در حال وقوع است.
سیدعلی محمد بزرگواری - عضو فراکسیون بیداری اسلامی مجلس شورای اسلامی
زلزلهای سیاسی بر پایه بیداری اسلامی
همواره پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، رژیم صهیونیستی و استکبار جهانی بهدنبال عملی کردن نقشههای خود برای محاصره انقلاب اسلامی بهمنظور جلوگیری از گسترش و نفوذ افکار و اندیشههای اسلامی به کشورهای منطقه بوده و هستند. چراکه دشمنان قسم خورده نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران بر این واقعیت ایمان دارند که سرمنشاء حرکتهای انقلابی کشورهای اسلامی از کشور ایران نشأت میگیرد. بر همین اساس برای جلوگیری از رواج این جریان سعی کردهاند تا با پیاده کردن نقشهها و برنامههای از پیش تعیین شده مردم کشورهای اسلامی را در رسیدن به این مهم ناکام کنند. ابتدا با گماشتن رهبران سرسپرده و وابسته به غرب سعی کردند دیواری دفاعی در مقابل انقلاب اسلامی ایجاد کنند. بعد از آن با ایجاد اختلاف بین شیعه و سنی، ترویج اسلام هراسی و ایران هراسی سعی کردند ذهنیت مردم کشورهای منطقه را از پیروی و الگو برداری از انقلاب اسلامی دور کنند. البته در کنار این القائات با بهرهگیری و توسل به هر روشی هم کوشیدند تا اسلام آمریکایی را جایگزین اسلام ناب محمدی(ص) کنند.
نکته دیگری که آمریکاییها و رژیم غاصب صهیونیستی دنبال میکردند، این بود که جبهه مقاومت مردمی منطقه را که در مقابل زیادهخواهی استکبار و صهیونیست شکل گرفته بود، مورد هجوم قرار دهند و ما شاهد آن بوده و هستیم که چگونه کشورهای مقدم در جبهه مقاومت مانند فلسطین، لبنان و سوریه بیرحمانه تحت فشار قرار گرفتند. در کنار این نکات، آنها با حمله به عراق و افغانستان نیز درصدد محاصره کردن ایران بودند تا به نوعی مانع گسترش اندیشه اسلامی به کشورهای منطقه شوند. طرح استکبار برای جلوگیری از بیداری اسلامی از همان ابتدای انقلاب در دستور کار ابرقدرتها قرار گرفته بود. اگرچه آنها توانستند مدتی به هدف خود برسند اما پتانسیل انباشته شده مردم هر چند با تاخیر اما موجب بروز انفجاری عظیم در منطقه خاورمیانه شد و ما در حال حاضر شاهد یک زلزله سیاسی بر پایه بیداری اسلامی در منطقه هستیم.
امروز ابرقدرتها دیگر قدرتی برای سرکوب قیامهای مردمی ندارند. به همین دلیل به 2 روش متوسل شدهاند:یکی حمایت از احزاب، تشکلها و تقویت دستپروردههایشان و دوم مقاومت در برابر قیام مردمی مانند یمن، بحرین و مصر. آنها بهدنبال این هستند که با مشت آهنین در مقابل خواست مردم بایستند. البته تجربه بارها نشان داده که هرچه مقاومت استکبار در مقابل خواست مردم بیشتر میشود اراده و عزم ملی آنها هم برای مقابله افزایش پیدا میکند. در این میان اکثر کشورهایی که در آن شاهد موج بیداری اسلامی هستیم بهدنبال عدالتخواهی هستند و این نشاندهنده آن است که حرکت مردم بر خلاف طرحهای آمریکاست. استکبار جهانی بهدنبال ایجاد یک خاورمیانه عربی است اما شواهد حکایت از تشکیل خاورمیانه عربی - اسلامی دارد. الگو قرار دادن ایران بهعنوان یک تجربه موفق پس از پیروزی انقلاب اسلامی که توانسته 32سال براساس مردمسالاری دینی حرکت خود را ادامه دهد، خطر و تهدید بزرگی برای غرب و رژیم صهیونیستی محسوب میشود چرا که با تحقق این الگو در کشورهای منطقه سد محکمی در مقابل نفوذ و هژمونی غرب در خاورمیانه تشکیل میشود و این به معنای نابودی آنهاست.
در این شرایط رسالت ملت ایران در بیداری اسلامی بسیار سنگین است چرا که مردم منطقه به ایران بهعنوان الگو و نمونه نگاه میکنند و اگر ما نتوانیم آرمانهای بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی و مقام معظم رهبری را به تحقق و عمل دربیاوریم شاید کشورهای منطقه با شک و تاخیر از تجربیات انقلاب اسلامی بهره بگیرند.
حسین کنعانی مقدم - کارشناس خاورمیانه
راهی برای تحقق معروف
ظهور جنبشهای آزادیخواهی ظرف کمتر از یک سال گذشته در کشورهای عربی این پرسش را در اذهان مطرح کرده است که ریشههای فکری این قیامها چیست؟ و چه انگیزههایی موجب شده است که آحاد مردم در حجم گسترده به خیابانها آمده و تنها راه رهایی از وضع موجود را در ادامه تظاهراتها و اعتراضات مسالمتآمیز بدانند؟ گرچه بافت جمعیتی کشورهایی مانند تونس، مصر، لیبی، یمن، اردن و بحرین با هم متفاوت است و انگیزههای مردم در برپایی خیزشهای ضدحکومتی در آنها یکسان نیست اما میتوان گفت که ریشههای اصلی فکری در همه این کشورها در چند مورد، از جمله تغییر نگاه دینی به مشروعیت حاکم مسلط بر کشور، امیدواری به تغییر بافت حکومتی از طریق قیامهای مردمی و تغییر نگرش نسبت به پایداری حکومتها با وجود داشتن سابقه طولانی و برخورداری از حمایت دولتهای خارجی با هم مشترک است.
هویت اصلی مردم در کشورهای عربی را دین اسلام تشکیل میدهد. تاکنون حکام کشورهای اسلامی سعی کردهاند با دو شیوه، تداوم حکومت فردی و قبیلهای خود را تضمین کنند. آنها به مردم گفتهاند که دین از سیاست جداست و بنابراین مردم به حکم دین نباید در سرنوشت سیاسی کشور خود بهصورت آزادانه و با آرای متفاوت شرکت کنند.
شیوه دیگرشان هم به این صورت است که اشخاص و افرادی که در راس حاکمیت و ساختار حکومتی قرار میگیرند اولوالامر هستند و بنابراین نه تنها مخالفت با آنها جایز نیست بلکه باید از آنها اطاعت هم کرد. برای مثال گروه اخوانالمسلمین که هماکنون شاخههای مختلف آن در کشورهای اسلامی فعال است و شعار اولیه آن« الاسلام هوالحل» بود در برههای از دوران حکومت حسنی مبارک با وی بهعنوان اولوالامر بیعت کرد و در حال حاضر هم بعضی از روحانیون و علمای سعودی، پادشاه عربستان را ولیامر مسلمین میدانند. اما با گذشت زمان دیدگاهها عوض شد و اجتهاد برای کنار گذاشتن افکار نادرست رایج شد. با بازنگری در بینش دینی گروههای اسلامی، جنبش کفایه در بین اخوانالمسلمین مصر با این باور که حکومت مبارک بس است و هرکس حاکم باشد نمیتواند ولی امر باشد زیرا خداوند میفرماید: و من لم یحکم بما انزلالله فاولئک هم الکافرون (مائده، 44) به راه افتاد. حاکم دارای قید و شرط است و نمیتوان حکام ظالم و قاتل و بدون سعهصدر را ولی امر مسلمین دانست. بنابراین هر کاری که حاکم مسلمین انجام دهد عدل نیست و رفتار حاکم تحت هرعنوان، شاخص حق و باطل نیست بلکه باید حق را شناخت و رفتار ولی امر را با آن بهعنوان میزان سنجید و به تعبیر امام خمینی(ره) اگر ولی امر یک مورد دیکتاتوری بکند خودبهخود از ولایت و حکومت معزول است. بروز چنین تحولی فکری در بین اندیشمندان اسلامی موجب شد تا مخالفت با ولی امر، مشروعیت دینی پیدا کند و حاکم نتواند با استبداد و زور بر مردم حکومت کند.
از سوی دیگر به نتیجه رسیدن قیامهای مردم در تونس و مصر، مردم سایر کشورهای اسلامی را به تداوم اعتراضاتشان تا حصول خواستههایشان امیدوار ساخت. مردم احساس کردند دوران اینکه همیشه حاکم از مردم مطالبات داشته باشد گذشته است و این مردم هستند که باید بگویند از حکام و نظام چه میخواهند. بنابراین تکرار شعار الشعب یرید اسقاط الرئیس یا «الشعب یرید اسقاط النظام» در این کشورها به اوج رسید. دیگر قرار نیست الرئیس یرید حرف اول حکومتها باشد بلکه این مردم هستند که از حکومتها مطالبات دارند. باید بتوان از ولی امر سؤال کرد و حکام باید پاسخگوی اعمال خود در برابر مردم باشند.
مردم باید بتوانند در هر زمان که اراده کردند آنها را از قدرت خلع کنند و کسان دیگری یا ساختار دیگری را در کشور خود به قدرت برسانند. همچنین مردم احساس کردند که وابستگی افرادی مانند بن علی و حسنی مبارک به آمریکا و غرب نمیتواند موجب تضمین بقای آنها در حکومتی باشد که مردم آن را نمیخواهند. برای نیل به این هدف هم، مردم بار دیگر متوجه رهنمود جاوید قرآن شدند که«اللهلایغیرما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم» بنابراین باید راه افتاد و همچون امامحسین(ع) برای انجام وظیفه امر به معروف باید هجرت کرد، باید به سمت کاخهای یزیدهای زمانه که خود را خلیفه پیامبر مینامند حرکت کرد و بدترین منکر را که همانا وجود حکام ظالم، خودرای، مستبد و وابستهای است که نه تنها حقی برای مخالفان خود قائل نیستند بلکه آنها را به زندان میافکنند و شکنجه میکنند به زیر کشید تا راه برای تحقق معروف هموار شود.
حسین علایی - تحلیلگر مسائل سیاسی وبینالمللی،مشاور عالی رئیس ستاد کل نیروهای مسلح در امور دریایی
بازگشت به فطرت
بیداری اسلامی گام نخست در سلوک انقلابی و تحولات اجتماعی ملتهای مسلمان منطقه است. عالمان اخلاق و عارفان سالک بر این باورند که نخستین مرحله در سلوک اخلاقی و تحول باطنی انسان ها«یقظه» ، یعنی بیداری است که سایر مراحل رشد و تعالی مترتب بر آن است. در سلوک جمعی و تحولات اجتماعی نیز گام اول که سایر گامها تحتتأثیر آن برداشته میشود بیداری است. این بیداری از یک سو ریشه در بازگشت فطرت حق طلب، عدالتخواهانه و کمال جوی بشری دارد و از دیگر سو محصول توجه و آموزههای دینی است که دعوت به مبارزه با ظلم و بیداد، نفی سلطه بیگانه و طرد طاغوتها میکند. بعد سوم، الگوگیری از انقلاب اسلامی ملت ایران در مبارزه با طاغوت، احیای فرهنگ شریعت اسلامی، کسب استقلال و عزت و در آخر پیشرفت همه جانبه با وجود توطئهها و کارشکنیهای بسیار استکبار است. اگر جوامع انسانی در هیاهوها و اشتغالات فکری و ذهنی به ندای فطرت حق طلب و عدالتخواه خویش گوش فرادهند اما باورمند مکتب و عقیدهای باشند که آنان را به سقوط، سکون، تسلیم و ذلتپذیری دعوت میکند به راحتی در مسیر پاسخگویی به ندای فطرت خویش گام بر نمیدارند و اگر شرط دوم یعنی تفکر و ایدئولوژی انقلابی موجود باشد اما دستگاههای تبلیغی امپراتوری رسانهای مدام گرد یأس ، ناامیدی، نمیشود و نمیتوانیم را بر جان آدمیان بپاشند و الگویی عملی و عینی از مبارزه، مقاومت و ایستادگی غرورآفرین و نتیجه بخش فرا روی آنها نباشد، در چنین شرایطی نیز شاهد حرکت و قیام علیه قدرتها و طاغوتها نخواهیم بود. پس میتوان چنین ادعا کرد که 3عنصر بازگشت به فطرت الهی، توجه به آموزههای دینی و الگوگیری از انقلاب اسلامی ایران جزو ریشههای اصلی بیداری اسلامی مردم منطقه به شمار میرود.
ستار هدایتخواه - عضو هیأت رئیسه فراکسیون بیداری اسلامی
امت واحده اسلامی
در آغاز سده بیستم میلادی بهطور پراکنده نهضتهای بیداری اسلامی در ایران، ترکیه، مصر، عراق و کشورهای شمال آفریقا تشکیل شده بود. در نیمه نخست قرن بیستم، گستردهترین جنبش بیداری اسلامی را مرحوم سیدجمالالدین اسدآبادی رهبری کرد و در ایران، عثمانی و همچنین در عراق و مصر جنبش بیداری اسلامی را کلید زد و با تاکید بر ضرورت نجات جامعه اسلامی از وضعیت عقبماندگی و اختلاف، جنبشاش را آغاز کرد. در واقع او نخستین پیشگام نهضت بیدارگری و روشنگری در جهان اسلام بود. اسدآبادی ابتدا به شناسایی دردها و مشکلات جامعه اسلامی پرداخت و مهمترین آنها را در استبداد حکام، عقبماندگی کشورها از کاروان علم و تمدن و جهالت و بیخبری ملتهای اسلامی، جدایی و تفرقه میان مسلمانان، نفوذ عقاید خرافی در اندیشه مسلمانان و نیز نفوذ استعمار غربی تشخیص داد و بعد از آن تلاش کرد تا با ایجاد وحدت و جنبش اسلامی گسترده، ملتهای اسلامی را به ضرورت ایجاد دگرگونی آگاه کند. تئوری او مبتنی بر این بود که اساس ضعف در جوامع اسلامی حاصل تفرقه بین حاکمان و ملتهاست. او کاملا دریافته بود که ملتها از حاکمان مستبد و فاسدشان بیزارند، به همین دلیل سعی کرد رابطهای با برخی از حکومتها از جمله قاجار برقرار کند تا بتواند از طریق بیدار کردن حاکمان کشورهای اسلامی، جنبش بیداری را از دستگاههای حکومتی آغاز کند. اما با وجود تلاشهای فراوان، از حکام ایران ناامید شد و روی دولت عثمانی سرمایهگذاری کرد تا آنها را متقاعد به تغییر اصلاحات کند که باز هم ناموفق بود. در این شرایط وقتی که از حاکمان دست امید شست، توجهش به ملتها جلب شد.
به عقیده مرحوم اسدآبادی در آن برهه از زمان پایگاه مذهبی جهان اسلام، مصر و قاهره بود. او با تکیه بر این باور سعی کرد پایگاه مذهبی جامعه اسلامی را تسخیر کند تا اینگونه رهبران مذهبی جهان اسلام را به بیداری وادار سازد. او به مصر و عراق سفر کرد؛ در مصر توانست در الازهر نفوذ کند و با همراهی شیخ محمد عبده، رئیس جامعالازهر جریان بیداری اسلامی را در جهان اسلام به راه اندازد. اما برای اینکه بتواند آزادانهتر صدای خود را به همه نقاط جهان اسلام برساند ناگزیر به اروپا سفر کرد تا با حاکمیت جهان مستبد مبارزه کند.
در همین راستا مجله عروه الوثقی را در پاریس منتشر کرد تا صدای نهضت بیداری اسلامی را به گوش ملتهای اسلامی برساند. در زمانی دیگر به عراق رفت و بالاخره بعد از مراوداتی با میرزای شیرازی بزرگ توانست نهضت اسلامی را با فتوای تحریم تنباکو به مرحله جدیدی برساند.
از نهضت بیداری سید جمالالدین اسدآبادی، نهضت مشروطه از ایران سر گرفت و جنبشهای اسلامی در دیگر کشورها از جمله عراق، مصر و ترکیه نیز آغاز شد اما با رویکار آمدن مصطفی آتاتورک در ترکیه و رضاخان در ایران نهضت اسلامی سرکوب شد و متأسفانه در زمان حکومت آنها تا حدودی از تب و تاب نهضت اسلامی در جهان اسلام کاسته شد. با پایان یافتن جنگ جهانی دوم نهضت بیداری اسلامی در جهان اسلام مجددا مورد توجه قرار گرفت؛ نویسندگان اسلامی در مصر، عراق و ایران همچون علامه طباطبایی و امامخمینی(ره) به تدوین راههای تداوم نهضت اسلامی پرداختند و آن را احیا کردند.
جریان ملی شدن نفت در ایران از آثار نهضت اسلامی احیا شده بود که مرحوم آیتالله کاشانی پرچمدار آن بودند. البته امثالی مانند دکتر مصدق هم از این فرصت استفاده کردند و به قدرت رسیدند اما از آنجا که خودشان را با نهضت اسلامی وفق ندادند نه تنها موفق نشدند بلکه مانع موفقیت نهضت اسلامی شدند. بعد از قیام 15خرداد و وفات آیتالله بروجردی، حضرت امامخمینی(ره) نهضت اسلامی را جدیتر احیا کردند و بهتدریج با حرکت امام راحل جهان اسلام جان تازهای گرفت. در عراق افرادی مانند مرحوم آیتالله صدر، در لبنان امام موسی صدر و شخصیتهای دیگری در سایر نقاط جهان اسلام از نهضت اسلامی و انقلابی امام خمینی (ره) پشتیبانی کردند و اینگونه جنبش بیداری تداوم پیدا کرد و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به اوج خود رسید. این جنبش اسلامی دیگر نهضتی نبود که بتوان آن را سرکوب کرد. البته برای از بین بردن این نهضت صدام حسین ملعون با تحریک آمریکاییها و استعمار پیر، جنگی را بر ایران تحمیل کرد. در مصر حسنی مبارک و در تونس بنعلی به سرکوب انقلابیون پرداختند و حکام ستمگر در دیگر نقاط منطقه نسبت به سرکوب اعتراضات مردمی اقداماتی انجام دادند. با این اوصاف این نهضت بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نه تنها فروکش نکرد بلکه روز به روز قدرتمندتر از گذشته به جریانسازی خود ادامه میداد.
امروز آن جریانی که به وسیله حرکت و تدابیر امامخمینی(ره) به راه افتاده بود با فراگیری پیام انقلاب، هوشیاری مردم و نیز آموختن درس مقاومت، شهادت و پایداری از انقلاب موجب شد که نهضت بیداری اسلامی در کشورهای تونس، لیبی، یمن، مصر و بحرین نفوذ و گسترش یابد و تا پیروزی ادامه پیدا کند. تداوم این قیامهای عظیم و گسترده مردمی از جمله حزبالله لبنان و حماس در فلسطین نتیجه مددی است که از لحاظ معنوی از سوی نظام جمهوری اسلامی ایران میشود. این نهضتها و قیامهای مردمی همچنان تا تحقق فرمایش مقام معظم رهبری که فرمودند: امت واحده اسلامی و اتحادیه کشورهای نهضت اسلامی ادامه خواهد یافت. انشاءالله.
آیتالله محسن اراکی عراقی - رئیس مجمع اندیشه اسلامی و عضو شورایعالی مجمع جهانی اهلبیت (ع)