چهارشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۵ - ۰۸:۳۶
۰ نفر

همشهری دو - احسان رحیم‌زاده: با خبر می‌شوم که مجتبی عابدینی، شمشیرباز موفق ایرانی به همراه خانواده‌اش برای یک سفر زیارتی عازم مشهد مقدس شده‌اند.

گفتم: ضامن من شو!

 نكته جالب سفرش اين است كه بلافاصله پس از بازگشت از ريو، شال و كلاه كرده و خودش را به حرم امام‌رضا(ع) رسانده است. مجتبي عابديني اگر در سكانس آخر، قرباني ناداوري داور روس نمي‌شد الان قطعا نامش در فهرست مدال‌داران ايراني المپيك ريو بود. هنگامي كه آخر شب با تلفن همراهش تماس مي‌گيرم خبر مي‌دهد كه فردا بعد از ظهر بليت پرواز دارد و مي‌خواهد برگردد. از او مي‌خواهم كه در آخرين روز سفرش مهمان ما باشد. برنامه‌هايش فشرده است و زمان زيادي براي مصاحبه ندارد. مي‌خواهد در آخرين روز يك‌بار ديگر به پابوس امام‌هشتم(ع) برود و يك دل سير زيارت كند. مي‌پرسم: «مي‌توانم موقع زيارت من هم با شما همراه شوم؟» و خوشبختانه پاسخش مثبت است.

  • از ريو هيچ سوغاتي نياوردم

پياده‌روهاي منتهي به حرم رضوي مملو از جمعيت است. ترافيك آدم‌ها در پياده‌رو دست كمي از ترافيك ماشين‌هاي خيابان ندارد. هتلي كه مجتبي عابديني در آن اقامت دارد در فلكه آب مشهد واقع شده. از هتل بيرون مي‌آييم و به سمت «باب الجواد» حركت مي‌كنيم. بين راه عابديني توضيح مي‌دهد كه بيشتر زمان سفرش صرف زيارت شده. خيلي برنامه تفريحي نداشته است، فقط يك‌بار به طرقبه (شهر ييلاقي اطراف مشهد) رفته و ناهار را در يكي از كافه‌هاي آنجا صرف كرده‌است. او به‌خاطر حرفه‌‎اي كه دارد بسياري از كشورهاي دنيا را ديده‌ است. خودش اصرار دارد كه تأكيد كنيم كشور‌ها را ديده است. علتش را عابديني اينگونه توضيح مي‌دهد: «ما سرباز وطن هستيم. دنبال تفريح نيستيم. من در سال‌هاي 93 و 94 به 10 كشور دنيا براي گرفتن سهميه رفتم. قبل از مسابقه مي‌رسيدم و بلافاصله بعد مسابقه برمي‌گشتم. در ريو 10 روز اقامت داشتم و از دهكده به سالن تمرين مي‌رفتم.

هيچ جاي خاصي براي تفريح نرفتم». در مقطع زماني قبل از المپيك ريو، سرش اينقدر شلوغ بوده كه سفرهاي خانوادگي‌اش را هم لغو كرده است؛ «در 2سال اخير فرصتي پيدا نكردم كه مسافرت بروم. پنجشنبه‌ها و جمعه‌ها اگر وقت كنم به زادگاه پدرم يعني سوادكوه مي‌روم. فاصله سوادكوه تا تهران 2ساعت است. صبح تا شب ما با تمرين پُر مي‌شود. صبح از ساعت 9براي تمرين مي‌روم و 8شب برمي‌گردم. از شنبه تمرين مي‌كنم تا پنجشنبه ظهر. يك روز و نيم وقت استراحت دارم و سعي مي‌كنم در اين فرصت بيشتر به خانواده‌ام رسيدگي كنم تا كمبودهايي كه هست جبران شود.»

آخرين باري كه به سالن سينما رفته براي فيلم «باركد» مصطفي كيايي بوده است ولي به‌علت مشغله‌هاي زياد برخي فيلم‌ها را از دست داده است؛ «خيلي دوست داشتم فيلم باديگارد آقاي حاتمي‌كيا را ببينم كه متأسفانه وقت نشد.»

بين راه، عابديني انگشتري مي‌بيند و مي‌پسندد. مرد انگشترفروش كه او را شناخته، دوستانش را صدا مي‌كند تا با شمشيرباز سرشناس ايراني عكس سلفي بگيرند. عابديني هرچقدر اصرار مي‌كند، مرد فروشنده پول انگشتر را نمي‌گيرد و مي‌گويد: «به‌عنوان هديه قبولش كنين لطفا». عابديني رد احسان نمي‌كند و اين هديه ارزشمند را مي‌پذيرد. از او درباره بازارهاي ريو مي‌پرسم و اينكه چه سوغاتي‌اي براي خانواده‌اش آورده است؟ جواب مي‌دهد: «هيچ چي. كار ما ورزش است. ضمن اينكه علاقه‌اي به سوغاتي آوردن از خارج ندارم. در ايران هم فقط وقتي مشهد مي‌آيم سوغاتي مي‌خرم. وقتي سفر ورزشي مي‌روم من خودم را جاي 70ميليون آدم مي‌گذارم و دلم نمي‌آيد كه زمانم را صرف تفريح و خريد كنم چون من با هزينه بيت‌المال به اين سفرها اعزام مي‌شوم و حق ندارم به غير از ورزش به چيز ديگري فكر كنم. در مسابقات ريو، چهارشنبه مسابقه من تمام شد و پنجشنبه برگشتم».

  • نذر داشتم

به مشهد آمده تا نذرش را ادا كند. البته نذرش قبل از مسابقات المپيك محقق شده‌است؛ «من ابتداي سال94 در يك فرصت 3روزه به مشهد آمدم. سال92 و 93 نتوانستم به مشهد بيايم. در مشهد از آقا علي‌ابن‌موسي‌الرضا خواسته‌اي داشتم. به او گفتم اگر براي المپيك سهميه بگيرم سال ديگر همين موقع دوباره به زيارت‌ات مي‌‌آيم. 7فروردين 95در كره‌جنوبي، هم سهميه گرفتم و هم باعث شدم سهميه ايران بيشتر بشود ولي متأسفانه به‌دليل شلوغي مسابقات نتوانستم به پابوس آقا بيايم. خيلي دوست داشتم قبل از مسابقات ريو به مشهد بيايم ولي باز هم نشد و به محض اينكه برگشتم و پايم به تهران رسيد، به‌دنبال بليت مشهد بودم. خدا را شكر كه آقا دوباره ما را طلبيد. خيلي خوشحالم كه زائر مشهد شدم چون بايد نذرم را ادا مي‌كردم.»

عابديني مقام چهارمي‌اش در المپيك را هم لطف امام‌رضا(ع) مي‌داند. او مي‌گويد: «آقا علي‌ابن‌موسي‌الرضا(ع) ضامن بود و ضامن من هم شد.خيلي وقت‌ها آقا ما را نمي‌طلبد و ما ورزشكاران از همان تهران يا زمين مسابقه نذر مي‌كنيم. نذر من هميشه اجابت مي‌شود و وقتي كه برمي‌گردم در نخستين فرصت نذرم را ادا مي‌كنم».

در اين سفر خانوادگي حدود 15نفر از اقوام عابديني او را همراهي مي‌كنند. از دختر و همسر گرفته تا پدر و مادر و برادر و مادر زن و... . آنها هم آمده‌اند تا نذرشان را ادا كنند؛ «پدر و مادر و برادر و همسرم هم نذر داشتند. همگي نذر كرده بودند كه من موفق شوم. همه دوست داشتند كه من مدال بگيرم اما چهارمي من براي خيلي‌ها به اندازه مدال ارزش دارد، به همين‌خاطر آمده‌اند تا نذرشان را ادا كنند.»

هنگامي كه به سمت پنجره فولاد مي‌رويم، مجتبي عابديني به ياد پدرش مي‌افتد؛ «پدر من يكي از سازندگان پنجره فولاد بود. ايشان در صنايع دفاع كار مي‌كردند و در سال‌هاي قبل از انقلاب با گروهي براي ساخت پنجره فولاد به مشهد آمدند.»

لحظه به لحظه تعداد كساني كه مجتبي عابديني را مي‌شناسند بيشتر مي‌شود. زائران دور او جمع مي‌شوند و مي‌خواهند كه درباره المپيك صحبت كند. از ناداوري‌ها مي‌گويند و اينكه مقام چهارمي‌اش به اندازه گرفتن مدال ارزشمند است. خسته نباشيد و تبريك مي‌گويند و به او روحيه مي‌دهند. شمشيرزن تيم ملي ايران با حوصله حرف همه را گوش مي‌كند. از مردم مي‌خواهد كه برايش دعا كنند. زماني كه حرف مي‌زند چندنفر مشغول گرفتن عكس سلفي هستند. قاب را يك جوري مي‌بندند كه هم خودشان جا شوند، هم مجتبي عابديني و هم گنبد طلايي حرم!

  • حس حسرت را هم دارم و هم ندارم!

روي فرش‌هاي رنگارنگ حرم نشسته‌ايم و هر دو به گنبد طلايي امام‌هشتم خيره شده‌ايم. عابديني هنوز ذهنش درگير مسابقات المپيك است. چند هزار كيلومتر از آمريكاي جنوبي و سرزمين قهوه دور شده ولي هنوز خاطرات المپيك رهايش نمي‌كند. از او مي‌پرسم كه وقتي ياد ريو مي‌افتد چه حسي در او بيدار مي‌شود؛ حس حسرت يا شادماني و رضايت؟ او نمي‌تواند احساس عجيبش را در يك كلمه بيان كند؛ «من كار خودم را انجام دادم و بقيه‌اش را به خدا واگذار كردم. الان هم حس حسرت دارم و هم ندارم. براي خودم حسرت مي‌خورم كه مدال نگرفتم. بعضي‌ها مي‌گويند مدال يك جسم حلبي است و خيلي اهميتي ندارد، مهم اين است كه در دل مردم قرار گرفتي. از اين بابت كه مردم خوشحال هستند حسرت نمي‌خورم. مردم متوجه شدند كه من كم كاري نكردم. آنها فهميدند كه ما در ورزش شمشيربازي هم مي‌توانيم حرفي براي گفتن داشته باشيم. اميدوارم مسئولان ما هم متوجه بشوند. شمشيربازي مي‌تواند در المپيك و بازي‌هاي آسيايي براي ما مدال‌آور باشد.» الان 32سال دارد و اميدوار است كه تا 36سالگي و حتي بيشتر هم در مسابقات حضور داشته باشد. براي چندمين بار تأكيد مي‌كند: «همه‌‌چيز بستگي به حمايت مسئولان دارد».

  • داور را نفرين نكردم

آستين‌هايش را بالا مي‌زند و به سمت حوض باصفاي صحن آزادي مي‌رود. با آنكه تازه سروكله شهريورماه پيدا شده ولي بادي كه مي‌وزد بوي پاييز مي‌دهد. چنددقيقه‌اي منتظر مي‌ماند تا باد و آفتاب دست و صورتش را خشك كنند. چند نفر با تلفن همراهش تماس مي‌گيرند و التماس دعا دارند. يكي از آنها مربي‌اش‌، پيمان فخري است كه در اين چند سال يار و همراه آقامجتبي بوده. قهرمان گزارش ما به مربي خودش قول مي‌دهد كه از طرف او نايب‌الزياره باشد. نماز ظهر را كه مي‌خواند دستانش را به سمت آسمان مي‌گيرد و آرزوهايش را با خدا در ميان مي‌گذارد. حرف‌هاي خصوصي‌اش كه تمام مي‌شود، از او مي‌پرسم كه آيا داور مسابقه آخر را بخشيدي يا نه؟ چند ثانيه‌اي به فكر فرو مي‌رود؛ «من داور را نفرين نكردم. ما مسلمان‌ها هيچ وقت دوست نداريم كسي را نفرين كنيم. من داور را به خدا واگذار كردم. من اعتقاد دارم كه از هر دست بدهي از همان دست هم پس مي‌گيري. در اين چند روز مدام آرام مي‌شوم و مدام به وضع روحي خرابم برمي‌گردم. در حالتي كه آرام هستم خدا به من كمك مي‌كند.»

او مثل ميليون‌ها بيننده‌اي كه مسابقه را تماشا كردند معتقد است داور تعمدا نتيجه بازي را برگردانده است؛ «نمي‌شود بگوييم داور سهوا اشتباه كرد. به‌نظر من اشتباه‌هايش عمدي بود. داور روس بود و مربي آمريكايي هم روس بود. اين دو نفر با هم رفاقت داشتند. چرا همه اشتباه‌هاي داور به نفع حريف بود؟ حريف من بايد 3 تا 4 تا كارت قرمز مي‌گرفت و بازي 15بر 11 به نفع من تمام مي‌شد.»

  • قدرت بسكتباليست به‌اضافه انعطاف ژيمناستيك‌كار

اينكه چطور مجتبي عابديني با رشته ناشناخته «شمشيربازي» آشنا‌شده ماجراي جالبي دارد؛ «سال76 پسردايي من شمشيرباز بود. با او به سالن شهيد كلاهدوز رفتم و به اين رشته علاقه‌مند شدم. پسردايي من سال79 ورزش را كنار گذاشت.»
از نظر او همه افراد مي‌توانند جذب شمشيربازي شوند و از اين ورزش لذت ببرند ولي براي قهرمان شدن بايد بدن آماده‌اي داشته‌باشند؛ «شمشيربازي قدرت يك بسكتباليست را مي‌خواهد، انعطاف يك ژيمناستيك كار و فكر يك شطرنج باز را. در دنيا گفته‌اند كه شمشيربازي شطرنج متحرك است. شمشيرباز بايد قد بلند و دست‌هاي كشيده داشته باشد. در شمشيربازي 3جور اسلحه داريم و حتي افرادي كه اضافه وزن دارند يا قدشان متوسط است در يكي از زيرمجموعه‌هاي اين رشته مي‌توانند بازي كنند.»

گلايه از بي‌توجهي مسئولان، جمله ثابت بيشتر ورزشكاران ايراني است. عابديني گلايه‌هايش را اينگونه بيان مي‌كند؛ «بودجه فدراسيون شمشيربازي ايتاليا اندازه بودجه وزارت ورزش ايران است. روسيه يك مربي فرانسوي آورده كه ماهانه 35هزار دلار حقوقش است. شمشيربازي در ايران جايگاهي ندارد. رشته اول كره‌جنوبي شمشيربازي است اما ما در ايران هنوز داريم مي‌جنگيم كه خودمان را به مسئولان ثابت كنيم.»

  • واكنش معلولان هنگام تماشاي مسابقات شمشيربازي

با مجتبي عابديني از حرم به هتل برمي‌گرديم. همسفرانش مشغول آوردن چمدان‌هاي بار به لابي هتل هستند. تا زمان پرواز، 6ساعت باقي مانده و آنها كم‌كم خودشان را براي رفتن به فرودگاه آماده مي‌كنند. هنگام خداحافظي متوجه مي‌شويم كه خانواده مجتبي عابديني در دقيقه90 سفرشان مي‌خواهند زعفران بخرند. عكاس روزنامه، يك زعفران‌فروشي خوب مشهدي را مي‌شناسد كه كيفيت و قيمت محصولاتش مناسب است. بعد از كلي تعارفات، خانواده عابديني قبول مي‌كنند كه سوار ماشين شوند. آقاي عكاس سعي مي‌كند از كوچه پسكوچه‌هاي اطراف حرم ما را به آن زعفران‌فروشي برساند.

ماشين‌ها در هم گره خورده‌اند و كوچه‌هاي ميانبُر هم نمي‌توانند درد ترافيك را علاج كنند. مجتبي عابديني كه از ترافيك شگفت‌زده شده مي‌گويد: «مشهد هم مثل تهران بايد اتوبان‌هاي 2طبقه داشته باشد. ترافيك اينجا تفاوتي با تهران ندارد. من خودم چند روز پيش به آسايشگاه معلولان شهيد بهشتي رفتم. از هتل تا آنجا حدود يك‌ساعت طول كشيد.»

برايش توضيح مي‌دهم كه وضعيت ترافيك در اطراف حرم امام‌رضا(ع) بحراني است و به همين‌خاطر مسئولان مجبور شده‌اند طرح زوج و فرد را اجرا كنند. از او مي‌خواهم كه ماجراي رفتنش به آسايشگاه معلولان را تعريف كند؛ «با آقاي جواد محجوب، عضو تيم ملي جودو به آنجا رفتيم. ايشان لباس‌شان را براي فروش و كمك به آسايشگاه هديه كردند. آنجا با افرادي مواجه شديم كه انسان‌هاي بسيار پاكي هستند. خيلي از معلولان مي‌گفتند وقتي بازي شما را مي‌ديديم خيلي خوشحال مي‌شديم. آنها به لحاظ حركتي و تكلم مشكل داشتند. پرستارشان مي‌گفت وقتي بازي‌هاي شما را مي‌ديدند تلاش مي‌كردند كه حركتي انجام دهند. براي من اين حرف خيلي ارزش داشت.»

  • دختر 5ساله‌ام را 3سال هم نديده‌ام

پارميس كوچولو، دختر مجتبي عابديني، به‌علت كمبود جا در ماشين روي پاي پدرش نشسته است. آقا مجتبي درحالي‌كه موهاي دخترش را نوازش مي‌كند مي‌گويد: «دخترم 5ساله شده ولي من او را درمجموع 3سال هم نديده‌ام. بار زندگي و همه‌‌چيز روي دوش همسر من بوده. همه كار كردم تا به المپيك برسم. من در المپيك بايد مدال مي‌گرفتم تا زندگي‌ام متحول شود».به خانم نرگس فعال مي‌گويم كه احتمالا پارميس كوچولو شما را خيلي بيشتر از پدرش مي‌بيند و او پاسخ مي‌دهد: «من بايد خلأ نبودن پدر را برايش پُر كنم. در زمان چندماهگي پارميس، هم من و هم مجتبي خيلي سختي كشيديم. وقتي دخترمان نياز به دكتر و دارو داشت، مجتبي ناراحت مي‌شد كه چرا كنار دخترمان نيست. پارميس 10 روزه بود كه مجتبي مجبور شد به يك سفر كاري برود. براي يك پدر اين چيزها خيلي سخت است.»

مغازه‌اي كه واردش مي‌شويم علاوه بر زعفران و نبات و زرشك، آجيل و خشكبار و ادويه‌جات هم دارد. مثل شعبه‌هاي بانكي، از دستگاه، نوبت مي‌گيريم و در صف انتظار مي‌ايستيم. صاحب فروشگاه كه مجتبي عابديني را شناخته با يك ظرف پسته به طرفش مي‌رود و به او خوشامد مي‌گويد. يك شيشه آلبالوخشكه هم به پارميس خانم مي‌دهد كه سهم او و ديگر بچه‌هاي آنجا مي‌شود.موقع خداحافظي آرزو مي‌كنم كه 4سال ديگر دوباره مجتبي عابديني و خانواده‌اش را در همين هتل ببينم و اميدوارم اين جمله را از زبان او بشنوم كه «در المپيك 2020توكيو مدال گرفته‌ام و آمده‌ام نذرم را ادا كنم»!

  • پاقدم خوب همسر!

در صندلي عقب خودرو 4نفر نشسته‌اند؛ مجتبي عابديني و همسرش، پارميس كوچولو دخترشان و خانمي خوش‌اخلاق كه مادرزن آقامجتبي هستند. نرگس فعال، سال 83با مجتبي عابديني در دانشكده تربيت بدني دانشگاه تهران آشنا شده و شهريور همان سال با او ازدواج كرده‌است. هنگامي كه با نرگس فعال صحبت‌ مي‌كنم از آقامجتبي مي‌خواهم كه گوش‌هايش را بگيرد تا همسرش راحت‌تر حرف بزند!

يكي‌دو تا واحد درسي مشترك باعث آشنايي اين دو ورزشكار شده و ازدواجي موفق را در پي داشته‌است. خانم فعال چند رشته ورزشي را امتحان كرده ولي هيچ‌وقت سراغ شمشيربازي نرفته است؛ «من قبل از اينكه وارد دانشگاه بشوم، رشته ورزشي‌ام تنيس روي ميز بود. از 4سالگي ژيمناستيك و شنا كار مي‌كردم. در مسابقات دانشگاهي رشته شنا چند مقام كسب كرده‌ام. گرايش تخصصي‌ام در دوره كارشناسي هم شنا بوده است. آن زمان رشته تربيت بدني تخصصي شده بود و در گرايش‌هاي شنا، ژيمناستيك و دووميداني دانشجو مي‌گرفتند. در ادامه، مدرك كارشناسي‌ارشد «رفتار حركتي» را گرفتم.»

پاقدم نرگس خانم براي آقامجتبي خيلي خوب بوده چون بعد از آشنايي، اتفاقات خوبي براي شمشيرباز ايراني افتاده‌است؛ «آن موقع ايشان عضو تيم ملي بودند و در مسابقات جوانان مدال طلا داشتند. بعد از اينكه آشنا شديم چند‌ماه بعدش در مسابقات كشورهاي اسلامي در عربستان قهرمان شدند.»

بزرگ‌ترين كمك نرگس فعال به همسرش اين است كه در محيط خانه آرامش ايجاد كند. او براي موفقيت مجتبي عابديني از آموخته‌هاي علمي‌اش هم كمك مي‌گيرد؛ «من در حوزه روانشناسي ورزش مطالعاتي داشته‌ام. براي مسابقات المپيك لندن روي تصويرسازي ذهني خيلي كار كردم. تصويرسازي يك تكنيك است و يكي از آيتم هايش اين است كه ورزشكار خودش را جاي برنده مي‌گذارد. اكثر قهرمان‌هاي دنيا از اين تكنيك استفاده مي‌كنند. تمام اين‌ افراد يك روانشناس دارند كه روي اين مسئله كار مي‌كند. به‌نظر من در ايران هم هر ورزشكار بايد يك روانشناس داشته باشد.» نرگس فعال در مقام يك زن خانه‌دار هم با سورپرايزهاي ورزشي، همسرش را هيجان‌زده مي‌كند؛ «وقتي مجتبي سهميه مسابقات لندن را گرفت، من برايش يك سورپرايز داشتم. در منزل به كمك پدرم يك ويترين براي مجتبي درست كرديم؛ جعبه‌اي بود كه چند طبقه داشت. همه مدال‌هاي مجتبي را داخل آن جعبه گذاشتم. وقتي آمد خيلي ذوق زده شد. چشم‌هايش برق مي‌زد. آن صحنه هميشه در ذهنم مي‌ماند.»

  • از ناراحتي مجتبي ناراحت شدم، نه از باختش

همسر مجتبي عابديني تا حالا به مسابقات المپيك نرفته ولي چيزهاي زيادي درباره آن شنيده‌است؛ «المپيك با رويدادهاي ديگر متفاوت است و گستردگي بيشتري دارد. اكثر ورزشكارها وقتي وارد المپيك مي‌شوند مي‌گويند كه جو سالن ما را گرفت. اگر روي تصويرسازي ذهني ورزشكار كار بشود، او نصف مسير را رفته است.»

دوست دارم بدانم نرگس فعال مسابقات همسرش را تنهايي ديده يا دسته جمعي؛ «تا مرحله نيمه‌نهايي مسابقات را تنهايي تماشا مي‌كردم. تنها در خانه مي‌ماندم چون مي‌خواستم خوب تمركز كنم اما مسابقه آخر را در منزل پدر مجتبي ديدم.» او از بازي آخر مي‌گويد و اينكه به‌خاطر حذف مجتبي ناراحت نشده و دلخوري‌اش علت ديگري داشته است؛ «در مسابقات قبلي خيلي عالي ظاهر شد و همه را خوشحال كرد. من هم خوشحال بودم كه مجتبي تا اين مرحله پيش آمده است. در بازي آخر هم به‌خاطر ناداوري چهارم شد. من از ناراحتي مجتبي و احساسش خيلي ناراحت شدم. از بازي‌اش اصلا ناراحت نشدم چون بازي او عالي بود. احساس كردم كه بهترين عملكردش را داشته است.» مجتبي عابديني تعريف مي‌كند كه همسرش در ايام مسابقات ريو لحظه به لحظه با او در ارتباط بوده است. خانم نرگس فعال مدام تماس مي‌گرفته و تكنيك‌هاي تصويرسازي ذهني روي آقامجتبي پياده مي‌كرده است. او مي‌خواهد در اين رابطه نكته‌اي را به حرف‌هايش اضافه كند؛ «مجتبي خودش حرفه‌اي شده است. 5سال پيش من خيلي تلاش مي‌كردم و به او روحيه مي‌دادم اما الان به درجه‌اي از حرفه‌اي بودن رسيده كه نيازي به كمك ندارد. من واقعا به مجتبي افتخار مي‌كنم. كاش مسئولان قدر بدانند. اين ورزشكاران در هر جاي ديگر دنيا باشند خيلي بيشتر پيشرفت مي‌كنند. مثل مجتبي زياد در كشورمان داريم. حيف است كه به اين قهرمانان بها ندهند.»

  • ارتباط موفقيت عابديني و پخش سريال جومونگ!

در طول مسير درباره لطيفه‌هاي تلگرامي كه مردم درباره المپيك ساخته‌اند حرف مي‌زنيم. آقامجتبي بيشتر اين لطيفه‌ها را شنيده‌است. اطلاعاتي كه داريم تقريبا مثل هم است. چند تا لطيفه آقا مجتبي تعريف مي‌كند، چند تا همسرش و چند تا من. تقريبا همه‌‌اش را همگي شنيده‌ايم! بخش شيرين داستان، لطيفه‌هايي است كه درباره مجتبي عابديني ساخته‌اند. مثل اين جمله طنز كه «موفقيت عابديني از دستاوردهاي پخش سريال جومونگ است». عابديني كه اين جمله را شنيده لبخندي مي‌زند و مي‌گويد: «به هر حال اين سريال باعث شد كه مردم با شمشيربازي بيشتر آشنا شوند». آخرين لطيفه‌اي كه من تعريف مي‌كنم درباره كيميا عليزاده است. اينكه احتمال دارد او به‌زودي جوان‌ترين عضو شوراي شهر شود! بحث به سمت اعضاي ورزشكار شوراي شهر تهران كشيده مي‌شود. عابديني به جنبه‌هاي مثبت اين ماجرا نگاه مي‌كند و مي‌گويد: «ورزشكار درد ورزشكاران را مي‌فهمد و مي‌داند مردم به چه چيزي نياز دارند. در كشور كره‌جنوبي فضاهاي زيادي براي ورزش وجود دارد. در تهران هم زمين ورزش زياد داريم ولي هوايش آلوده است. چه فايده‌اي دارد؟ اگر ورزشكاران به مجلس و شوراي شهر بروند و براي مردم كار كنند خيلي خوب است».

  • شغل ثابت؛ دغدغه نفر چهارم جهان!

توقعات مجتبي عابديني از مسئولان خيلي زياد نيست. شايد باورتان نشود ولي يكي از دغدغه‌هاي ورزشكار اسم و رسم‌دار المپيك ريو اين است كه شغل ثابتي داشته باشد؛ «كار من فقط شمشيربازي است. شغل ديگري ندارم. شايد با گرفتن مدال تحولي در زندگي‌ام ايجاد مي‌شد. دلم فقط براي همين موضوع مي‌سوزد. مي‌توانستم يك شغل خوب پيدا كنم. كميته ملي المپيك گفت كساني كه مدال بگيرند جذب اين كميته مي‌شوند. اميدوارم چهارمي من را قبول كنند تا من هم استخدام كميته ملي المپيك شوم.» همه ورزشكاران تيم ملي در رشته‌هاي مختلف علاوه بر اينكه عضو تيم ملي كشورشان هستند يك تيم باشگاهي هم دارند. تصورم اين بود حقوقي كه عابديني از تيم باشگاهي‌اش مي‌گيرد براي امرار معاش او كافي‌است ولي ظاهرا ماجرا چيز ديگري است؛ «من 3سال است كه عضو باشگاه دانشگاه آزاد هستم و قرارداد من امسال 15ميليون تومان شده است. در كنارش كار ديگري ندارم. وقتي يك ورزشكار بخواهد حرفه‌اي تمرين كند بايد از كار و زندگي‌اش بزند. من در اين 3-2سال به سختي زندگي كردم. همه‌‌چيز را كنار گذاشتم تا فقط در المپيك مدال بگيرم. خودم دانشجوي دكتري در رشته مديريت ورزشي هستم. همسرم هم مدرك كارشناسي ارشد رفتار حركتي دارند. جفتمان هم بيكار هستيم.» مي‌خواهم بدانم با توجه به اينكه دانشجوي مقطع دكتري است آيا مي‌تواند عضو هيأت علمي شود يا نه؟ او مي‌گويد: «آيتم‌هاي زيادي گذاشتند كه خيلي‌هايش به من نمي‌خورد. اينقدر سنگ جلوي پاي آدم مي‌اندازند كه بالاخره نتواني به هدفت برسي».

کد خبر 344986

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار مهارت‌های زندگی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha