میزگرد> مریم محمدخانی: ما شش نفر هستیم که دور هم جمع شده‌ایم، به بهانه‌ی کتاب دلقک. ما، یعنی من، مریم رضایی (۱۵ ساله)، ساناز شادانی‌مهر (۱۶ ساله)، فاطمه ناسجینی (۱۶ ساله) و مریم نوری (۱۷ ساله) که همراه با هدا حدادی (نویسنده‌ی رمان دلقک) می‌شویم شش نفر.

خوب دیدن، کلید نوشتن

هدا حدادی را بیش‌تر با تصویرگری‌ها و شعرهایش می‌شناسیم و حالا آمده حرف‌های چند نفر از مخاطبان دلقک را بشنود و هم با آن چند نفر و هم با جمع بزرگ‌تری از مخاطبان، یعنی همه‌ی شما که این صفحه را می‌بینید و می‌خوانید، حرف بزند.

دلقک داستانِ نگار است، دانشجوی 20‌ ساله‌ای که درگیر ماجرایی عجیب می‌شود، هم‌خانه شدن با یک دلقک. شاید اولین غافلگیری این باشد که دلقک این کتاب شبیه دلقک‌هایی نیست که توی ذهن ماست. یک دختر 10 ساله‌ی پرانرژی و مهربان است که طبق قانون جامعه‌ی دلقک‌ها باید مدتی کنار نگار بماند... چرا؟ چون نگار به او سیلی زده و این وظیفه‌ی دلقک است که با صبر و حوصله و مهربانی کاری کند نگار از کارش پشیمان شود. درگیر شدن نگار و این دختر نوجوان در ماجراهای مختلف مثل سر و کله زدن با همسایه‌ها این رمان را پیش می‌برد. خب، شما هم می‌توانید با خواندن گزارشی از آن‌چه در این جلسه گذشت با ما همراه شوید.

* * *

چرا دلقک را بخوانیم؟

بحث با جواب این سؤال شروع می‌شود که به چه دلایلی، خواندن این کتاب را به بقیه توصیه می‌کنید؟

مریم ر: داستان جذاب و پرکششی است. نویسنده فضا را خیلی خوب و دقیق توصیف کرده و خواننده متوجه حالت و وضعیت شخصیت‌ها می‌شود. اصطلاحاتی هم که برای این توصیف‌ها به کار رفته جدید و جذاب‌اند.

مریم ن: این‌که زبان و لحن کتاب، اول شخص است و نگار درباره‌ی خودش حرف می‌زند؛ جذبم کرد. این باعث می‌شود احساس کنم جای او هستم.

ساناز: من فکر می‌کنم این کتاب بیش‌تر برای راهنمایی‌ها جذاب است تا دبیرستانی‌ها. شوخی‌هایی دارد که برای این گروه سنی جالب است و خنده‌شان می‌گیرد.

فاطمه: من خودم بیش‌تر به نوجوان‌ها توصیه می‌کنم شعر بخوانند. البته از زبان و طرز نوشتن این کتاب خوشم آمد.

* * *

زبان دلقک

وقتی فاطمه به زبان و طرز نوشتن دلقک اشاره می‌کند، همین‌جا بحث قبلی را نگه می‌داریم تا بیش‌تر از زبان کتاب حرف بزنیم و ببینیم لحن محاوره‌ی کتاب برای نوجوانان جذاب است یا نه؟

ساناز: من عامیانه بودن زبان را دوست داشتم. انگار همه چیز سه بعدی می‌شد و داشتی همه چیز را می‌دیدی! برای همین کنجکاو می‌شدی ادامه‌اش را بخوانی تا ببینی چه اتفاقی می‌افتد.

حدادی: در صفحه‌های اول تا به زبان کتاب عادت کنید، خواندن آن برایتان مشکل نبود؟

مریم ر: برای من مشکل بود. اوایل طرز نوشتن بعضی کلمه‌ها خواندن را کند می‌کرد. مثلاً جاهایی که به جای «وقتی»، «وختی» نوشته بودید، اما جلوتر که رفتم ذهنم عادت کرد.

مریم ن: اما آن‌چه باعث می‌شد خواندن کتاب را ادامه بدهم، همین محاوره‌ای بودن زبان در صفحات اول بود.

حدادی: این را پرسیدم چون زبان دلقک مخالف و موافق زیاد دارد.

مریم ر: به نظر من این محاوره‌ای بودن کمک می‌کرد که آدم خودش را بیش‌تر جای نگار بگذارد و او را بشناسد.

* * *

دلقک را باور می‌کنیم؟

موقع حرف زدن از زبان داستان، مریم نوری اشاره می‌کند که حجم اتفاق‌های فصل اول که در مدت کوتاهی رخ می‌دهد، باورپذیری آن را کم می‌کند. برای همین می‌رویم سراغ باورپذیری.

ساناز: به نظرم کار نگار که دلقک را با خودش می‌برد خانه کمی عجیب است.

حدادی: توضیحاتی که داده‌ام کافی نیست؟

ساناز: چرا، اما باز انگار یک چیزی کم است.

مریم ر: در فصل‌های اول انگار یک چیزی ناتمام مانده، اما به‌خاطر همین داستان کشش دارد و خواننده را دنبال خودش می‌کشاند که بفهمد دلقک‌ها چه جوری هستند، کجا زندگی می‌کنند، چی می‌پوشند و...

* * *

با این‌ها آشناییم؟

امروز، روز از این شاخه به آن شاخه پریدن است. انگار همراه مهمانان جلسه و نگار و دلقک توی یک رودخانه افتاده‌ایم و با جریانش حرکت می‌کنیم... حرکت رودخانه ما را آرام‌آرام می‌برد سمت نگار و آپارتمان او و همسایه‌هایشان...

حدادی: شخصیت‌های واحدهای این ساختمان، هر کدام نماینده‌ی بخشی از جامعه‌اند. من اگر بیش‌تر جا داشتم آدم‌های بیش‌تری را وارد می‌کردم. برای همین، چیزهایی را وارد داستان کردم که به نظرم برای مخاطب جذاب‌اند.

مریم ر: من موقع خواندن به این موضوع خیلی توجه نکردم. الآن که دارید می‌گویید این موضوع را حس می‌کنم. به نظرم اسم‌هایی که برای شخصیت‌ها انتخاب کرده‌اید خیلی به آن‌ها می‌آید و شخصیتشان را نشان می‌دهد. داستانی هم که از زندگی و شخصیت‌ها تعریف ‌کرد‌ه‌اید، کلیشه نیست و ما فقط داستان نگار و دلقک را نمی‌خوانیم.

مریم ن: من فصل اول را که می‌خواندم شخصیت‌های همسایه‌ها را درک می‌کردم. مثل آن‌ها را در زندگی خودم هم زیاد دیده‌ام.

ساناز: من دوست داشتم نگار بیش‌تر فعالیت کند. نوجوان‌ها و جوان‌های الآن به ورزش و فعالیت‌های مختلف علاقه دارند. اما نگار خیلی منزوی است، فقط می‌رود دانشگاه و می‌آید خانه.

فاطمه: نگار منزوی است چون قرار است دلقک وارد زندگی‌اش شود و شخصیتش را عوض کند. البته من هم دوست داشتم نگار بیش‌تر فعالیت می‌کرد. دلقک شیطنت‌های نوجوانی را دارد.

حدادی: این شخصیت دلقک از این‌جا آمد که قرار بود موجودی باشد که ما‌به‌ازای داستانی و اجتماعی نداشته باشد. کسی باشد که از دنیای فراواقعی به دنیای واقعی می‌آید. درعین‌حال نمی‌خواستم از عناصر داستان‌های پریان استفاده کنم. می‌خواستم زمینی‌تر از این حرف‌ها باشد. برای همین رفتم سراغ دلقک‌ها، چون یک مفهوم بین‌المللی است و برای همه‌ی ما آشناست.

* * *

چرا نوشتن؟

حالا می‌رسیم به مسائل کلی‌تر. مسائلی مثل نوشتن. به نظر هدا حدادی کلید نوشتن، دقیق دیدن است. باید به اطراف حساس باشیم و از کنار چیزها به سادگی نگذریم. مریم نوری و فاطمه که بیش‌تر طرفدار شعرند، دوست دارند بیش‌تر در مورد شعر گفتن بدانند.

حدادی: کار اصلی من تصویرگری کتاب کودک است. نوشتن برایم دلی‌تر است و  موازی با تصویرگری می‌نویسم. نوشتن را بیش‌تر دوست دارم، چون تصویرسازی معمولاً براساس سفارش اتفاق می‌افتد اما نوشتن، سفارش خودم به خودم است. باز هم بین ادبیات داستانی و شعر، شعر برایم دلی‌تر است.

فاطمه: شما مضمون شعرهایتان را چه‌جوری انتخاب می‌کنید؟

حدادی: مضمون در شعر چیزی است که روی من تأثیر می‌گذارد. مثلاً چهره‌ی یک آدم، کلمه‌ای که می‌شنوم و... روی من تأثیر می‌گذارد. مضمون من آن حس و تصویر است. یک لحظه را با چند کلمه بیان می‌کنم.

 

همشهری، دوچرخه‌ی شماره‌ی ۷۱۴

عکس‌ها: محمود اعتمادی

کد خبر 230589
منبع: همشهری آنلاین

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز