شنبه ۹ آبان ۱۳۹۴ - ۱۰:۰۱
۰ نفر

همشهری دو - شیدا اعتماد: گاهی شنیدن یک صدا، به سادگی احساس امنیت را در ما زنده می‌کند؛ صدایی مثل جیرینگ‌جیرینگ به هم خوردن النگوهای مادر وقتی که ظرف می‌شوید یا آواز دور و مبهمی را زیر لب زمزمه می‌کند.

کاشانه

 با صدا، آن احساس كودكانه باز مي‌آيد؛ دانستن اينكه خانه امن و گرم است و كسي بزرگ‌تر، از جايي نزديك مراقب تو ست. فردا فقط روزي ديگر براي بازي‌هاي كودكانه است. صدا آن فاصله‌ بعيد را برمي‌دارد.

ما فقط ياد گرفته‌ايم كه گذشته‌ها را در عكس جاودانه كنيم. به عكس‌ها نگاه كنيم و خاطره را به ياد بياوريم، غافل از اينكه خانه خيلي از خاطره‌ها، در عكس‌ها نيست. كاش ما بچه‌هاي قديمي، گنجينه‌اي هم داشتيم از صداهاي كودكي‌مان؛ از صداي قيژ باز شدن در خانه‌ قديمي؛ از صداي باران روي شيرواني؛ از خش‌خش برگ‌هاي پاييزي در كوچه‌اي كه باريك بود؛ از صداي مرد شبگرد كه سنگيني سكوت شب را از دوشمان برمي‌داشت؛ از صداي افتادن سنگ‌ها در بازي هفت‌سنگ؛ از صداي اصابت توپ پلاستيكي به ديوار آجري؛ از صداي طوطي‌اي كه از خانه‌ همسايه مي‌آمد؛ از صداي كشيده‌شدن كيف مدرسه به كف زمين و لخ‌لخ كفش‌هاي ورزشي؛ از صداي عصاي پدربزرگ؛ از صداي خش‌دار عمو وقتي بلند بلند شعر مي‌خواند؛ از صداي قل‌قل آب توي سماور قديمي؛ از صداي آهنگ قديمي برنامه كودك؛ از صداي گوينده‌اي كه آژير سفيد را اعلام مي‌كرد.

آن وقت مي‌شد روي كاناپه لم داد و چشم‌ها را بست و برگشت به روزهايي كه زندگي آنقدرها هم سخت نبود. آن لبخند كمرنگ كه براي يك لحظه كوتاه گوشه لبمان مي‌نشست چه خوشايند بود.

 به جاي اين همه، براي ما فقط عكس‌هاي رنگ پريده مانده‌اند و ديگر خيلي وقت است كه كسي يادش نيست وقتي بچه بوديم به باران چه مي‌گفتيم و كدام شعر را بلند بلند مي‌خوانديم. مادر آواز قديمي را از ياد برده است و حتي اگر باران ببارد، خانه همسايه شيرواني ندارد. با اين همه، از ما تا امنيت، فقط به اندازه يك صداي آشنا فاصله است؛ صدايي به آرامي جيرينگ جيرينگ برخورد دوالنگو روي مچ دستي لاغر كه پوستي زبر و رگ‌هاي برجسته دارد.

کد خبر 312103

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha