احسان حضرتی: پرویز خرسند با انتشار نخستین کتابش در سال‌های آغازین دهه ۴۰ خودش را به‌عنوان نویسنده‌ای متفکر، عمیق و نوجو به جامعه‌ ادبی ایران معرفی کرد.

و هنوز 30 سالگی را به پایان نرسانده بود که با انتشار مقاله و کاست «شهید همه اعصار» یا آنچنان که بعدها نام گرفت «هابیل و قابیل»، به شهرت رسید.

او اگرچه این روزها کمتر میلی به نوشتن دارد و روزگارش را در انزوا و تنهایی گسترده‌ای که خواسته ناخواسته بر تمام سطوح زندگی‌اش گسترده شده، می‌گذراند اما همچنان به مضمون محوری آثار اولیه‌اش - کربلا و حسین(ع) - وفادار مانده و به قول خودش در این سال‌ها از سرسپردگی نسبت به حسین، به دلسپردگی به او رسیده است. حق با شریعتی است که می‌گفت: برادرم پرویز خرسند قوی‌ترین نویسنده‌ای است که نثر امروز را در خدمت ایمان دیروز ما قرار داده است.

  • آقای خرسند! چیزی که شما را از عموم نویسندگان مذهبی و بالاخص عاشورایی جدا می‌کند رهیافت اسطوره‌ای شما به حادثه بزرگ کربلاست و تقریباً این خط سیر را در تمام آثارتان از «آنجا که حق پیروز است» که در دوران دانش‌آموزی نوشته‌اید، تا «برزگران دشت خون» و کتاب‌های سالیان بعدتر نظیر «پیغام زخم» و... حفظ کرده و حتی بسط و گسترش هم داده‌اید؛ کمی در این رابطه توضیح می‌دهید؟

بله! همانطور که گفتید هنوز هم نوع نگرش من به امام حسین(ع) و واقعه کربلا تغییری نکرده و همچنان از منظری اساطیری آنها را تفسیر و بررسی می‌کنم چون اگر قرار باشد نگاه تاریخی صرف به این رویداد داشته باشیم کربلا را هم تا سطح همه جنگ‌ها و درگیری‌های دیگری که در طول تاریخ اتفاق افتاده و می‌افتد، تقلیل داده‌ایم و آن وقت ما می‌مانیم و نبردی که همچون تمام نمونه‌های مشابه‌اش طرف پیروز دارد و طرف مغلوب. تمام نشانه‌ها و تظاهرات بیرونی هم که بر شکست طرف حق دلالت دارد البته درست است که در نگاه ما پیروزی حقیقی همان شهادت است اما این هم خیلی به کار نمی‌آید و نمی‌شود با اتکا به آن، همه شگفتی و عظمتی را که در بطن این واقعه بزرگ نهفته است، رمزگشایی و تفسیر کرد. در واقع می‌خواهم بگویم که از بعد تاریخی، این مسئله خیلی زود به ورطه تکرار می‌افتد، کمااینکه در بسیاری از مواقع این اتفاق هم افتاده است اما به‌نظر من وجه استعاری عاشورا بسیار روشن‌تر از آن است که بشود آن را انکار کرد.

در واقع حادثه کربلا درست مثل حج یک حرکت نمادین یا سمبلیک است که همه چیز در آن معنا دارد و معناهای چندگانه و چندلایه هم دارد و هرچه بیشتر در آنها دقیق شویم می‌توانیم لایه‌های معنایی جدیدتری را کشف کنیم. اصلاً خود همین اتفاق که امام حسین(ع) حج را نیمه‌کاره رها می‌کند و به طرف «قتلگاه» می‌رود، اهمیت و بعدی به آن بخشیده که از همان ابتدا مشخص می‌کند که در این «طرح بزرگ» خدایی همه چیز حساب شده و معنادار است. در مجموع معتقدم که اگر ما بخواهیم از وجه نمادین عاشورا صرف‌نظر کنیم، درهای معانی و فهم‌های چندگانه‌ای که اتفاقا بسیار کارآمد و گره‌گشا هم هستند را بر خودمان بسته‌ایم.

  • اما اشکالی که در این نحوه ورود و تحلیل حوادث وجود دارد این است که با امتداد این خط سیر، ما رفته‌رفته از حقیقت تاریخی ماجرا دور می‌شویم و امام حسین(ع) هم شخصیتی اسطوره‌ای در ردیف دیگر اسطوره‌ها می‌شوند و دیگر کارکرد بشری و نقشی را که قرار است به‌عنوان یک امام شیعه در طول تاریخ برای انسان‌ها و پیروانشان ایفا کنند را از دست می‌دهند؛  به اعتقاد شما این طور نیست؟

نه، هرگز! ما قرار نیست که در مورد امام حسین(ع) اسطوره‌سازی کنیم. اصلاً تمام حرف من در طول این سال‌ها این بوده و هست که نشان بدهم حسین واقعیتی است که پهلو به پهلوی اساطیر می‌زند و حتی یک سر و گردن هم از آنها بالاتر است. شریعتی هم همین را می‌گفت و آن سخنرانی مشهور «علی حقیقی برگونه‌ اساطیر»اش در واقع طرح و بسط همین مسئله است. ما قرار نیست چیزی به عاشورا اضافه کنیم بلکه می‌خواهیم با درک اهمیت نمادین آن، نگاهی نو به آن حقیقت مسلم تاریخی بیندازیم و وقایع را به‌صورتی بازخوانی و رمزگشایی کنیم که الگویی عملی و کارآمد برای انسان‌های امروز به دست دهیم که اگر این نباشد تنها باید بنشینیم و بر مصائب حسین(ع) گریه کنیم بدون آنکه فهم روزآمدی از آن ماجرا داشته باشیم.

  • پس در واقع دلیل تکیه و تأکید فراوان شما بر این حدیث منسوب به امام صادق(ع) که «کل وم عاشورا و کل ارض کربلا» همین است که با برجسته کردن ماهیت پویای عاشورا از آن برای رویدادهای جاری زندگی الگوبرداری کنید و نبرد میان امام حسین و یارانشان با دستگاه خلافت یزید را به شکل پیکاری دائمی میان حق و باطل طرح کنید؟

دقیقا همینطور است؛ ما اگر نتوانیم از عاشورا درس آزادگی و مردانگی بگیریم و در صف‌بندی‌های حق و باطل امروز و همیشه تاریخ جانب حق و راستی را بگیریم، اساسا عاشورا را نفهمیده‌ایم و فهم مذهبی‌مان اگر دچار اختلال نباشد قطعاً خالی از اشکال هم نیست.

  • شما چطور به این برداشت‌ سمبلیک از عاشورا رسیدید؟ چون خاطرم هست که در یکی از گفت‌وگوهایتان تأکید کرده بودید که هیچ معلمی نداشته‌اید که این چیزها را به شما بیاموزد و برخلاف تصور رایج کتاب‌هایی چون «آنجا که حق پیروز است» نیز محصول سال‌های پیش از آشنایی شما با شریعتی بوده و طبیعتا او هم نمی‌توانسته در این جریان اثرگذار باشد.

بله! من در سخنرانی نخستین سالگرد درگذشت مرحوم فخر‌الدین حجازی که در محل انتشارات بعثت برگزار شد و همه ناشران هم در آنجا حضور داشتند خطاب به آنها گفتم که شما با تمام اهالی قلم این مملکت سر و کار داشته‌اید و آنها را می‌شناسید اما نه شما و نه هیچ چهره ادبی و فرهنگی دیگری نمی‌تواند ادعا کند که در زمینه نوشتن کمکی به من کرده است. در واقع من در تمام عمر با حداقل حقوق و امتیازات زندگی ساخته‌ام و در تنهایی و خلوت راه خودم را پیدا کرده‌ و رفته‌ام. خوب یا بدش همین است و حالا هم از کسی گلایه‌ای  ندارم.

  •  اساسا زبانی که شما برای تبیین وجوه استعاری و نمادین عاشورا به‌خصوص در آثاری چون «هابیل و قابیل»، به خدمت گرفته‌اید چنان منحصر به فرد و درخشان است که در همان سال‌های اول به سرعت فراگیر شد و حتی کسی مثل شاملو را با تمام سختگیری‌هایی که داشت وادار به تحسین کرد. با این وصف مشکل می‌توان پذیرفت که شما در نوشتن هیچ الگویی نداشته‌‌اید؟

من نگفتم که الگویی نداشتم حرف من بر سر استاد و معلمی که در نوشتن «دستم بگیرد و پا به پا ببرد» بود که گفتم از این نظر همیشه تنها بوده‌ام اما مسلما الگوهایی داشته‌ام البته این هم به آن معنا نیست که از کسی گرته‌برداری کرده باشم چون من همیشه راه خودم را رفته‌ام. با اخوان ثالث و شاملو پی به ارزش و راز کلمات بردم اما حرف خودم را زدم و کار خودم را کردم؛ من از همان ابتدا هم می‌دانستم که نمی‌توانم کمونیست یا توده‌ای شوم چون صدای خدا را در دورنم می‌شنیدم اما وقتی به حسین(ع) ‌رسیدم احساس کردم که گمشده ازلی خودم را پیدا کرده‌ام و حالا معتقدم که شخصیت‌های ممتازی چون او و علی تک‌چهره‌های سرآمد بشری هستند که ما پیرو هر مسلک و مرامی هم که باشیم باز نمی‌توانیم آنها را نادیده بگیریم و کلاه از سر برنداریم.

کد خبر 98380

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز