شاید ناماش را شنیده باشی؛ نوجوان 17 ساله انگلیسی که حدود یک سال پیش سفرش را به دور دنیا، بهتنهایی و با قایق، از «پورتسموث» در جنوب انگلیس آغاز کرد، از کشور پرتغال، جزایر قناری، آفریقای جنوبی، استرالیا و نیوزلند عبور کرد و بعد از طی 48 هزار کیلومتر، به پورتسموث بازگشت؛ او توانست با این کار، نامش را در کتاب رکوردهای جهان، «گینس»، به عنوان جوانترین کسی که به تنهایی به سفر دریایی دور دنیا رفته، ثبت کند. او که از 7 سالگی قایقرانی را از پدرش آموخته و در 14 سالگی به تنهایی با قایق بادبانیاش از اقیانوس اطلس عبور کرده، از این اتفاق خیلی خوشحال است و میگوید: « این تازه شروع کار است!».
مایک در این سفر اتفاقهای زیادی را تجربه کرده و لحظههای هیجانانگیز، شگفت و گاه سختی را پشت سر گذاشته؛ مثلاً مجبور شده بیشتر از زمانی که پیشبینی میکرده، در آفریقایجنوبی بماند، چون سیستم کنترل خودکار قایقاش خراب شده و میبایست آن را تعمیر میکرده؛ این دستگاه برای کسی که به تنهایی سفرمیکند خیلی ضروری است، چون وقتی میخواهد بخوابد یا استراحت کند، حتی برای یک ساعت هم شده، این دستگاه قایق را کنترل میکند.
با وجود این، مایک از تجربه سفرش راضی و خوشحال است، حتی وقتی از روزهایی حرف میزند که به خاطر تکان های قایق دچار حالت تهوع میشده، میگوید: «در میان دریای بیکران، احساس میکنی با طبیعت تنها هستی؛ حس فوقالعادهای است. پس اگربعضی وقتها دلت به هم میخورد، اهمیتی ندارد!»
هفته پیش، خبر بازگشت او را از این سفر، در «دوچرخه»چاپ کردیم؛ اینجا بخشی از یک گفتوگوی اینترنتی را با او میخوانی، گفتو گویی که چند روز بعد از بازگشتاش انجام شده:
- بعد از سفر به دور دنیابا قایق تغییری در خودتاحساسمیکنی؟
بله، به هر حال بزرگتر شدهام، هم قدم بلندتر شده هم پختهتر شدهام؛ اما همچنان مثل بچهها عاشق تفریح و شور و شادیام.
- در این تجربه، مهارتهای تازهای هم در قایقسواری یاد گرفتهای؟
حالا این قایق را خیلی بهتر میشناسم، ازفرق سر تا نوک پایش را و میدانم در هر شرایطی باید با آن چهکار کنم.
- درباره خودت چه چیزی یاد گرفتهای؟
حالا میبینم که بیشتر از آنچه که فکر میکردم آدم مصممی هستم! (میخندد)
- برایمان از ترسناکترین لحظه سفرت بگو.
لحظهای که یک موج غولپیکر در اقیانوس منجمد جنوبی، ما* را بلند و چپه کرد؛ من میبایست پاهایم را محکم به سقف قایق متصل نگه میداشتم؛ تقریباً لوله شده بودم! (میخندد)
- خاطره خاصی هم داری که بیشتر از همه در ذهنت مانده باشد؟
یک عالم خاطره خوب دارم. مثلاً همین چند روز پیش من روی عرشه جلوی قایق بودم که صدای خیلی بلندی شنیدم، بیرون قایق را نگاه کردم و دیدم درست کنار ما، گروهی از دلفینها، تعدادشان حدود صد تا میشد، دارند شنا میکنند. وای! باورم نمیشد! یک لحظه سحر آمیز را هم زمانی تجربه کردم که به طرف تاسمانیا حرکت میکردم؛ روز خیلی خیلی بدی را گذرانده بودم و نیمهشب بود که بالاخره رسیدم؛ باورتان میشود؟ در آن نیمة شب، خورشید پشت تپهها و بالای رودخانه دیده میشد! با دیدن این منظره سر حالِ سر حال شدم!
- حالا که از این سفر برگشتهای، به این نتیجه نرسیدهای که کمی محتاط تری باشی؟
نه چندان. راستش را بخواهید من همیشه کارهایم را سنجیده و حساب شده انجام میدهم و البته آدم کمال طلبی هم هستم!
هر کاری را که انجام میدهم، باید آن را درست و کامل انجام دهم، در غیر اینصورت راضی نمیشوم؛ فکر هم میکنم اگر آدم کاری را انجام میدهد باید آن را درست و کامل انجام دهد، نه ناقص و نیمهکاره.
* قایقسوارانی که تنها به سفر میروند، معمولاً به جای «من» از ضمیر «ما» استفاده میکنند و منظورشان هم خودشان و قایقشان است!