بهاءالدین خرمشاهی به رغم پیشکسوت بودنش و اینکه تا به امروز بیش از ۱۰۰ عنوان کتاب و هزاران مقاله نوشته است، همچنان حوصله می‌کند و با دقت به پرسش‌ها گوش می‌دهد و پاسخ را شمرده بیان می‌کند. شکیباست و همچنان تمرکز منسجمی دارد. می‌گوید: دوستی فکر کرد که چون کتاب می‌خوانم وضع مالی بسیار ممتازی دارم.

بهاءالدین خرمشاهی

همشهری آنلاین- فرشاد شیرزادی: بهاءالدین خرمشاهی به‌رغم پیشکسوت‌بودنش و اینکه تا به امروز بیش از ۱۰۰عنوان کتاب و هزاران مقاله نوشته است، همچنان حوصله می‌کند و با دقت به پرسش‌ها گوش می‌دهد و پاسخ را شمرده و با شفقت بیان می‌کند. شکیباست و همچنان تمرکز منسجمی دارد. می‌گوید: «دوستی فکر کرد که چون کتاب می‌خوانم وضع مالی بسیار ممتازی دارم. او گفت شما بیش از ۵هزار عنوان کتاب دارید. و در پاسخ به او گفتم اگر ۲۰هزار مقاله هم می‌نوشتم وضع همین بود.» این مترجم قرآن کریم می‌گوید: «بسیاری از مردم ما تحمل یکدیگر را ندارند و در حوزه مطالعه و اندیشه هم تمایلشان خواندن کتاب‌های طالع‌بینی است و می‌خواهند سرنوشت روز و ماه و سالشان را با خواندن چنین کتاب‌هایی تعیین کنند. به همین دلیل کتاب با ورود فضای مجازی و تعدد مدیاها و رسانه‌های مختلف به انزوا رفته است.» مؤلف کتاب مرجع «حافظ‌نامه» که شامل تحلیل و تفسیر غزلیات حضرت لسان‌الغیب است، ادامه می‌دهد: «البته گوش‌دادن به کتاب گویا و تهیه پادکست‌های مختلف در زمینه‌های جدی، یک گام رو به جلوست، اما در عین حال باید درنظر داشت که ورود هوش مصنوعی انقلاب فکری به پا خواهد کرد. این هوش نه‌تنها جوامع در حال توسعه که همه کشورهای توسعه‌یافته را هم با دگرگونی مواجه خواهد کرد.»

یادم است که یک‌بار در گفت‌وگویتان عنوان کردید که تب فضای مجازی فروکش خواهد کرد. گفتید که مردم دنیا در مواجهه با فضای مجازی مانند اشتیاقی که در ابتدای ورود تلویزیون به جوامع توسعه‌یافته و در حال توسعه داشتند، به تعادل خواهند رسید و پس از آن دوره مردم آقاتر خواهند شد. گفتید که پس از این دوره، روزنامه و کتاب با همان تیراژ سابق سر برخواهد کشید. در حال حاضر که هوش مصنوعی هم به میان آمده، همچنان همین تصور را دارید؟

به گمانم هوش مصنوعی مانند سیل به زندگی مردم جوامع در حال توسعه رخنه خواهد کرد.

با توجه به سرعت این تحولات تأثیرش بر مطالعه را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

کتاب البته بحران جهانی دارد. یکی از بحران‌های عمده‌اش مواداولیه تولید کتاب است؛ یعنی شامل تولید مقوا، کاغذ و سلفون و غیره می‌شود. همه این متریال‌ها با بحران جهانی مواجهند. در حال حاضر کاغذی غیر از چوب پدید می‌آورند. بدیهی است و می‌دانیم که ماده اولیه همه کاغذها تا به امروز چوب بوده و هست. چوب را نرم و خیس می‌کنند و در صنعت، به‌صورت رول‌هایی از کارخانه خارج می‌شود که بزرگ و عظیم است و در چاپخانه‌ها در قطع کتاب‌ها قطعه قطعه می‌شود. این به‌خودی خود همانطور که اشاره کردم بحرانی جهانی دارد؛ یعنی بحران محیط‌زیست و جنگل‌های جهان و اینکه آیا می‌توان در عالم و علم کشاورزی درختی بکارند که رشد کند و فقط مختص کتاب باشد؟! درختی که نه میوه و بر و گل داشته باشد و رشد سریعی هم برایش درنظر بگیرند و صرفا برای برداشت کاغذ از آن بهره‌ببرند و استفاده کنند.

ظاهرا در این علم پیشرفت‌هایی در جهان انجام گرفته و کاغذ به طرق دیگری هم تولید می‌شود. البته تا جایی که اطلاع دارم و در اخبار خوانده‌ام، می‌گویم.

بله، من هم شنیده‌ام که کاغذ را با تولیدات شیمیایی و مواد دیگری به‌دست می‌آورند که کمتر به محیط‌زیست آسیب می‌زند.

حتی در برخی جوامع توسعه‌یافته با ترکیب نوعی از سنگ و مواد شیمیایی دیگر به نوعی کاغذ سبک دست یافته‌اند که می‌تواند در آینده جایگزین مناسبی برای کاغذ باشد.

این خبر هم وقتی نخستین بار شنیدم برایم جذاب و جالب بود. اگر اشتباه نکنم، در اروپا و به‌ویژه در آمریکا به این پیشرفت و ترکیب دست یافته‌اند. اما بحران دیگر، بحران خرید کتاب و گرانی کتاب است. در حال حاضر کتاب و مطلبی می‌نویسم که «کتاب‌یاری» نام دارد. بخشی از محتوای این کتاب به همین بحران‌ها اختصاص یافته. ذیل عنوان مقاله‌ای در این مجموعه به «گران‌نمایی کتاب؟‌» پرداخته‌ام و در آن به اثبات رسانده‌ام که کتاب گران‌نماست و اصلا گران نیست؛ یعنی نسبت به همه آمارهای اقلامی که در جامعه ما بالا رفته، از ارزاق گرفته تا وسایل لوکس و پوشاک، قیمت کتاب چندان اوج نگرفته است. یعنی اگر قیمت کتاب طی ۵سال ۵۰‌درصد رشد داشته، دیگر اقلام طی ۵سال ۵۰۰‌درصد رشد را به‌خود دیده است. آن مقاله ترکیبی از چنین آمارهایی است. البته فی‌الحال می‌خواستم رابطه آن را به شما بگویم و رقم را مثال زدم و آمار دقیق در خاطرم نیست... بگذریم.

باری، ‌گویی باید پس از گذشت چند سال از آن مقاله امروز بنویسم که کتاب دیگر گران‌نما نیست و واقعا گران شده است. یک کتاب هزار و ۵۰۰صفحه‌ای به قلم من به نام «حافظ‌نامه» در ۲جلد منتشر شد که به چاپ بیست‌وهفتم رسیده است. چاپ ماقبل آخر این کتاب قیمتی بالغ بر ۶۰۰هزار تومان داشت.

چاپ آخر همین «حافظ‌نامه» اکنون چه قیمتی دارد؟

پرسش خوبی کردید. اتفاقا گفتم تا به همین نکته برسم. چاپ آخر «حافظ‌نامه» به یک میلیون و ۱۰۰هزار تومان رسیده است؛ یعنی قریب به دو برابر! به ناشر با اظهار تعجب و حیرت گفتم که از قیمت کتاب تکان خورده‌ام! ممکن است انبارتان را پر و روی دست‌تان باد کند و جیبتان خالی شود!

می‌خواهم از زاویه دیگری به این موضوع بنگریم. حتی کسانی که خودروهای لوکس و خانه‌های لاکچری دارند، حاضر نیستند که برای رسیدن به درک جهانی خرج کنند و مبلغی را برای کتاب کنار بگذارند. چرا؟ حتی این طبقه مرفه بهترین روزنامه‌ها را هم نمی‌خرند. وگرنه تیراژ مطبوعات با این افت روبه‌رو نمی‌شد.

در همان کتاب مقاله دیگری دارم با عنوان «هنر کتاب نخواندن»! در آن مقاله عنوان و بررسی کرده‌ام که‌ گویی این هنر ملی ماست. یعنی کتاب نخواندن به عادت و گرایش ملی و همگانی مردم ما تبدیل شده. گرانی وسایل و مسائل دیگر نمی‌گذارد که مردم کتاب بخوانند. هنر کتاب‌نخواندن را هم به این موضوع اضافه کنید. به‌سادگی درخواهید یافت که وقتی کتاب ارزان هم بود، مردم ما باز هم چندان اعتنایی به این کالای فرهنگی نداشتند و کتاب نمی‌خواندند. تیراژ کتاب از ۵هزار نسخه که پایین‌ترین تیراژ بود، به ۱۰۰ و ۲۰۰ نسخه رسیده است. قریب به ۵۰سال پیش درست به‌خاطر دارم که همان زمان هم که به‌عنوان مؤلف و ویراستار با ناشران همکاری مستمر داشتم و از ۳۰سال پیش هم می‌دیدم که نشر «فرزان روز» که مرحوم دکتر شایگان آن را بنیاد نهادند و کتاب‌های روشنفکری خواندنی منتشر می‌کرد، چگونه شمارگان کتاب افت کرده است.

می‌توانید اشاره کنید که در حال حاضر چنین ناشری چه کتاب‌های پرفروشی به نسبت آن زمان در بازار دارد؟

یکی از کتاب‌ها که خیلی سریع به چاپ چهارم رسیده است «بیماری‌های مدیریت» نام دارد که دقیقا مشکلی است که جامعه ما با آن دست به گریبان است.

بازگردیم به مقاله «کتاب نخواندن». چرا مردم ما به این بلیه دچارند؟

یک‌بار دوستی به من گفت که به گمانم وضع شما به‌اصطلاح بچه‌ها توپ است! پرسیدم چرا چنین فکری می‌کنی و او گفت به‌دلیل اینکه تا به امروز ۱۰۰کتاب منتشر کرده‌اید و هزاران مقاله نوشته‌اید و هزاران جلد کتاب دارید. در پاسخ به آن عزیز گفتم از آنجایی که مقاله ننوشته‌ای نمی‌دانی که نوشتن مقاله پولی به همراه ندارد! حتما فکر کرده‌ای تا کتاب و مقاله‌ای برای نشریه‌ای می‌نویسد برایتان چک می‌کشند و او با تعجب تأیید کرد، بله! و من گفتم که خیر، از این خبرها نیست! اگر ۲۰هزار مقاله هم نوشته بودم باز هم وضع همین بود.

در مقایسه با کشورهای توسعه‌یافته اما چنین نیست. در یادداشت‌های «ریموند کارور» نویسنده قرن بیستمی آمریکا به‌خاطر دارم که نوشته بود «من در فقر و فاقه زندگی می‌کردم اما به محض اینکه نخستین داستان‌های کوتاهم در نشریه‌های معتبر چاپ شد، وضع مالی زندگی‌ام تغییر یافت و ازاین‌رو به آن رو شد

در کشور ما وضع به‌گونه‌ای متضاد است. شاعران جوانی که ولع دارند و می‌خواهند کتاب‌های شعرشان چاپ شود، خودشان سرمایه‌گذاری می‌کنند. ناشران هم صریحا به آنها می‌گویند که تا وقتی نامتان برند نشده، نمی‌توانیم روی کتاب‌هایتان سرمایه‌گذاری کنیم. اینجا متناقض‌نما یا پارادوکس ایجاد می‌شود. ناشران به مؤلفان جوان می‌گویند شما باید مشهور باشید تا کتابتان را چاپ کنیم و مؤلفان جوان می‌گویند که شما کتاب ما را چاپ کنید تا مشهور شویم. تازه پس از مدت‌ها و چاپ چندین جلد کتاب ممکن است که آن شاعر به نامی در حوزه شعر و شاعری تبدیل شود که کتاب‌هایش فروش نمی‌رود و اتفاقا به ناشران لطمه مالی می‌زند! این در حالی است که اگر واقعا مؤلفی متفکر و سرآمد باشید، ناشران با مشاورانی که دارند از همان ابتدا استعداد و قریحه‌تان را تشخیص می‌دهند و ممکن است روی کتابتان سرمایه‌گذاری کنند. اما باز هم درصورت سرمایه‌گذاری به پای ریموند کارور نمی‌رسید که به قول شما زندگی‌اش از این‌رو به آن‌رو شد!

بحران کتاب خواندن هم در متن سردرگمی مخاطب نیز خودنمایی می‌کند. یعنی مخاطب نمی‌داند که در بدو ورود به دنیای کتاب و کتابخوانی چه مطالعه‌ای را و از چه جنسی آغاز کند و چگونه در این راه و مسیر پیش برود.

یکی از دلایلش به تعدد همان رسانه‌ها و مدیاهای مجازی بازمی‌گردد که در ابتدای بحث به آن اشاره کردم. از سوی دیگر مردم کمتر وقت دارند و زندگی‌شان دشوارتر شده.

در کلاشهرها با وجود زندگی نسبتا معقول و متداول طبقه متوسط چرا باز هم کتاب خریدار ندارد؟

یکی از عمده‌ترین مسائل در کلانشهر تهران به‌طور مثال طی دهه‌های اخیر معضل ترافیک شهری است. هر شهروند تهرانی روزی یک تا ۲ساعت از وقتش پشت فرمان خودرو بر باد می‌رود و باید فکری به حال این مشکل کرد. فکر کنید که اگر طی این ۲ساعت کتاب خوانده شود، چه تحولی در متن جامعه رخ می‌دهد. اگر کسی روزی ۲ساعت کتاب بخواند، تقریبا هر ۸ تا ۱۰ روز یک کتاب ۶۰۰صفحه‌ای خواهد خواند. من البته رکوردم آن هم برای متون کلاسیک ۵۰۰صفحه در یک نشست است. من تاریخ بیهقی را منهای بخش آخرش که نرسیدم، طی یک روز که در بستر بیماری افتاده بودم، خواندم. این در حالی است که معمولا برای متون کلاسیک تحشیه هم می‌نویسم. در همین حافظ‌نامه بعدها در نوشتنش، از تاریخ بیهقی هم استفاده کردم و شاهد مثال آوردم و در واقع از همین حاشیه‌نگاری‌ها بهره‌برده‌ام.

در آن نشست چند ساعت کتاب خواندید؟ می‌خواهم بدانم که رکورد بهاءالدین خرمشاهی چند صفحه و چند ساعت مطالعه در روز است؟

۴۹۶صفحه؛ یعنی ۴صفحه کمتر از ۵۰۰صفحه خوانده‌ام. من مطالعه کتاب را ساعت ۹صبح شروع کردم و تا ۹شب به مطالعه ادامه دادم. شاید یکی دو بار در میانه مطالعه هم نیم‌ساعت غذا یا چای خوردم. یک روز ۱۲ساعته می‌شود ۶روز ۲ساعته؛ یعنی همان شهروند تهرانی طی ۶ یا اگر کندخوان باشد، طی ۸روز می‌تواند همان کتاب را بخواند.

با این بحران‌های موجود در عرصه کتابخوانی چه باید کرد؟

وقتی بحران می‌آید مانند سیل است و به هیچ‌چیز و هیچ‌کس رحم نمی‌کند. سیل نمی‌بیند که چه چیزی را ویران می‌کند و خانه چه‌کسی را با خودش می‌برد. بحران کاغذ و تعدد رسانه را که مرور کردیم و ورود هوش مصنوعی را به این موضوع اگر اضافه کنید، در آینده‌ای نزدیک اوج بحران مطالعه را در جامعه تجربه خواهیم کرد. به گمانم هوش مصنوعی نه‌تنها کتاب و مطالعه که جهان و زندگی بشر را دگرگون می‌کند. به‌دلیل اینکه نوعی انقلاب در فکر کردن پدید می‌آید. شما به‌عنوان خبرنگار به جای اینکه فکر کنید، با هوش مصنوعی مشورت می‌کنید و خیلی سریع به شما راهکار ارائه می‌دهد.

در فضای مجازی شکسته بسته‌ای که داریم، تحلیل سیاسی، ادبی، جامعه‌شناسی و اقتصادی هم موجود است اما اغلب قریب به اتفاق مردم و بسیاری از جوانان یا با گوشی‌های لمسی‌شان سرگرم بازی کردن‌اند یا پیج‌های فان و جوک و سرگرمی را می‌بینند. این مثال به‌ویژه برای خانم‌های خانه‌دار و مردان پس از فراغت از کار روزمره به‌درستی صدق می‌کند. چرا مردم ما بیشتر نیاز به لطیفه در خود احساس می‌کنند تا مسائل جدی که هنوز از حل آنها برنیامده‌اند و آنها را پشت سر نگذاشته‌اند؟ این در حالی است که نوعی متناقض‌نمای دیگر هم داریم و بسیاری از ما در بزرگراه‌ها با نهایت خشونت جلوی هم می‌پیچیم و اندکی رحم نداریم و مدام در فکر سبقت‌گرفتن از یکدیگریم. به هم راه نمی‌دهیم و این را می‌خواهم عنوان کنم که در عین حال که به لطیفه، جوک و سرگرمی‌های نازل گرایش داریم، روحیه بسیاری از ما تا حد قابل ملاحظه‌ای تهاجمی است.

مردم ما تحمل یکدیگر را ندارند. در حوزه کتاب هم چنین است. مردم دوست دارند کتاب غیرجدی و طالع‌بینی مطالعه کنند و تکلیف روز و ‌ماه و سالشان را از دل اینگونه کتاب‌ها استخراج کنند. خب، ناگفته پیداست که چنین چیزی محقق نمی‌شود. حتی وقتی کتاب قدری حجمش بیشتر است یا به موضوع جدی می‌پردازد، تیراژش شکسته می‌شود.

حتی مردم در فضای مجازی هم از خواندن متن گریزان‌اند. بیشتر دوست دارند مطلبی را ببینند یا بشنوند.

بله، و البته در این بین وجود کتابِ گویا یک موضوع امیدوارکننده است. کتاب گویا ما را یک گام به پیش خواهد برد. به موضوع ترافیک شهری و رانندگی‌های طولانی اشاره کردیم و باید بگویم که در این ازدحام شنیدن کتاب گویا و پادکست به‌خودی خود گامی رو به پیش است. اینها پدیده‌های مثبت است و صدالبته به‌عنوان رقیب کتاب هم نمی‌توان آنها را درنظر گرفت؛ چراکه کارکرد مجزا و مؤثر خودشان را دارند و به‌موقع تأثیرشان را در متن زندگی مردم به اثبات خواهند رساند. به‌گونه‌ای که بعینه آن تأثیر و نفوذ را خواهیم دید.

کد خبر 792550

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha