پنجشنبه ۲۶ مهر ۱۳۸۶ - ۰۶:۴۴
۰ نفر

ترجمه - ساناز سرابی‌زاده: هنر به اولین قرون پیدایی انسان برمی‌گردد.

غارنگاره‌های زیبا و صاحب سبک مربوط به گوزن‌ها و شکارچیان، همه حاکی از وجود شباهت‌ها و تفاوت‌های ما با نیاکانمان است. برخی گفته‌اند اشکال حک شده بر لبه قطعات شکسته کوزه‌های ماقبل تاریخ نیز هنر است. پس چه شباهتی بین آثار هنری امروز و این آثار وجود دارد؟

آیا ما می‌توانیم تمام این آثار را در یک رده یعنی آثار هنری قرار دهیم؟ «آنجا اشتاین باوئر» در جایی اشاره می‌کند؛ محققان بر سر این مسئله که آیا معیار خاصی برای تشخیص هنر از غیرهنر وجود دارد یا نه، به توافق نرسیده‌اند. آن هنگام که کلمه‌ای را به کار می‌بریم، کمابیش در ذهن خویش تصوری از آن داریم.

ویتگنشتاین، اظهار کرده است که کلمه بازی (Game) شامل بازی‌ هایی است که خویشاوندی نسبی با دیگر بازی‌ها دارند، به عنوان مثال بازی‌هاکی وجه مشترک با بازی بسکتبال دارد؛ زیرا در هر 2بازی از توپ استفاده می‌شود. 

همچنین شطرنج وجه اشتراکی با هاکی دارد ( هر2 بازی‌های رقابتی هستند). به هر حال مجموعه این شباهت‌ها به ما اجازه می‌دهد تا بگوییم این 3 نوع فعالیت در زمره بازی‌ها قرار می‌گیرند. «موریس وایتس» هنرشناس می‌گوید: مسلماً بین گونه‌های متفاوت هنری، وجه اشتراکی وجود دارد، اما قراردادن تمام گونه‌های متفاوت هنری در یک چارچوب خاص کار بسیار اشتباهی است.

هنر به گونه‌های مختلفی تجلی می‌یابد و شامل زمینه‌های متفاوتی نظیر نقاشی، اجرای موسیقی و... می‌شود. از این‌رو، هر مقوله هنری، سؤالات مخصوص خود را دربرمی‌گیرد. برداشتم این است که مقوله‌های گوناگون هنری، همگی قطعات مختلفی از یک پازل هستند.

اساسی‌ترین سؤال در مورد هنر این است که «هنر چیست؟» اما2سؤال «هنر برای چیست؟ » و «چگونه تاثیری دارد؟» نیز از اهمیتی خاص برخوردارند.هنر اغلب در مورد چیزهایی است که همانند زنجیره به یکدیگر پیوسته‌اند  یا نشانگر یکدیگر بوده و یکدیگر را در ذهن مجسم و زنده می‌کنند و در پی هم می‌آیند.

گروهی از سؤالات فلسفی در باب هنر این است که هنر چگونه تاثیر می‌گذارد؟ «مارک سوژینسکی» در این باب که چگونه تصاویر هنری می‌توانند نشاگر جهان باشند، در حالی که بیشترین قسمت هنر درگیر احساسات است، سخن گفته است.

«پاتریسیا رایلینگ» نیز در این مورد که چگونه برخی از نقاشان انتزاعی اوایل قرن بیستم، طبیعت و روح  هنری را درک می‌کردند، بحث کرده است. او بیان کرده است که چگونه آنها از کشفیات «هرمان هلم هولتز» استفاده کردند تا رنگ‌های گوناگون نمودار احساسات متنوع باشد و از این رهگذر، بتوانند احساسات خود را در قالب نقاشی مجسم کنند.

«درایدن» می‌گوید: موسیقی می‌تواند باعث اوج گرفتن احساسات  یا افول آنان شود. این یک حقیقت است که برخی از موسیقی‌ها می‌توانند ما را سرزنده و شاد کنند و برخی دیگر الهام‌بخش بوده و دسته‌ای دیگر موجب برانگیختن احساساتی نظیر تنهایی، تأسف و ناراحتی در ما شوند.

هنگامی که جوان بودم همواره این سؤال در ذهنم خلجان می‌کرد که چگونه قطعه‌ای از موسیقی می‌تواند به طور مثال اندوه یا شادی را در انسان پدید آورد؟ آیا این به خاطر قراردادهای اجتماعی‌ای بوده که ما در خلال فرآیند رشد خویش فرا گرفته‌ایم؟ و اگر چنین است، آیا جوامعی وجود دارند که موسیقی‌ای که سبب شادی ما می‌شود، باعث اندوه و ماتم آنها شود؟ آیا این به چگونگی روش پردازش احساسات در مغز ارتباط پیدا می‌کند؟ تمام این سؤالات به اینجا ختم می‌شود که اگر به راستی هنر وجود دارد به چه منظور است؟ و هدف آن چیست؟

«رنه کارامیانز» در این باره می‌گوید که هنر به‌ویژه قطعه‌ای موسیقی، نمایانگر هراس ما از مرگ و تلاش در به تسخیر درآوردن گذر بی‌وقفه زمان است. پروفسور «تالیس» بیان می‌کند که هنر، انسان تشنه شنیدن ودیدن معانی ناب را سیراب می‌سازد. هیچگاه جامعه‌ای نبوده که از هنر بویی نبرده باشد.  هنرمی‌تواند روح تشنه آدمی را سیراب سازد، اما قادر است تا روح هنرمندان را نیز برما بنمایاند.

ریک لوئیس

کد خبر 34212

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز