یکی دو روز اول همه فکر میکردند که این درگیری، یک نزاع محلی و تکراری از نوع دعواهای همیشگی عوامل امنیتی لبنان و کمپنشینهای فلسطینی است، ولی بعد معلوم شد قضیه به این سادگیها نیست.
ارتش لبنان- که در درگیریهای داخلی این کشور همیشه بیطرف است- این بار نهرالبارد را به گلوله بست. جنگجویان داخل اردوگاه هم کارهایی کردند که برای مردمان حوالی مدیترانه تازگی داشت. آنها دشمنانشان را سر میبریدند؛ عملیات انتحاری انجام میدادند؛ و خود را مجاهد معرفی میکردند. و اینها رفتارهایی است که در گروههای تندرو دیده میشود؛ گروههای منتسب به القاعده.
سال1982، اسرائیل به لبنان حمله کرد و تا بیروت پیش رفت. آریل شارون- که در آن زمان وزیر جنگ بود- دستور محاصره بیروت را صادر کرد و 65 روز این شهر را به گلوله بست.
هدف او، از پا درآوردن چریکهای فلسطینی داخل شهر بود. یاسر عرفات در آن زمان رئیس سازمان فتح بود و تحت فشار آمریکا و کشورهای عربی، مجبور شد شرط شارون برای قطع گلوله باران شهر را بپذیرد. شرط، خروج چریکهای فلسطینی از لبنان بود. آنها از راه دریا از بیروت خارج شدند و به اردن رفتند.
تصمیم عرفات، مخالفان زیادی در داخل فتح داشت. آنها معتقد بودند بایست به مبارزه ادامه داد. مخالفین از فتح جدا شدند و مخفیانه در لبنان ماندند. آنهاگروه جدیدی راه انداختند و اسمش را گذاشتند «فتح الانتفاضه». (انتفاضه یعنی قیام و آنها علیه تصمیم فتح قیام کرده بودند.)2 سال بعد زمانی که عرفات به لبنان برگشت و قصد داشت در طرابلس مستقر شود، طرفداران فتح الانتفاضه، با عرفات جنگیدند و او را بیرون کردند.
رهبران اصلی فتح الانتفاضه، ابو صالح، ابوموسی و ابو خالد العمله بودند. ابوخالد مرد شماره2 بود. او گرایشهای مارکسیستی داشت و مدتی هم از افسران ارتش اردن بود. به همین دلیل به او افسر سرخ میگفتند.
ابو خالد دوستی داشت به نام شاکر العبسی. او اردنی - فلسطینی بود و از جوانی به لیبی رفته بود تا دوره خلبانی بگذراند ولی همانجا ماندگار شده و مشغول تجارت بود. ابوخالد او را به گروه برد ولی ابوشاکر زیاد دوام نیاورد؛ او یک سنی تندرو بود و گرایشهای فرقهای افراطیای داشت که به کار گروه نمیآمد.
بعد از سپتامبر2002 که نام القاعده بر سر زبانها افتاد، ابوشاکر به تقلید از القاعده، یک دیپلمات آمریکایی را در اردن کشت و دولت اردن هم حکم اعدامش را صادر کرد ولی نتوانست دستگیرش کند چون به سوریه رفته بود. ابوشاکر در سوریه بود که آمریکا به عراق حمله کرد. با حمله آمریکا، ابوشاکر عازم عراق شد. در عراق، ابوشاکر العبسی به ابومصعب زرقاوی نزدیک شد. زرقاوی رهبر القاعده در عراق بود و العبسی تحت تاثیر او گروه «فتحالاسلام» را راه انداخت.
با شکلگیری شبکه جدید القاعده، شاکر العبسی و گروه فتحالاسلام به لبنان آمدند. رهبران القاعده آرزو داشتند که پرچم مقاومت اسلامی را از دست جریانهای اصیل و ریشهدار منطقه یعنی حزبالله و حماس و جنبش جهاد اسلامی درآورند.
همزمان با ورود شاکر العبسی به لبنان، منطقه آبستن حوادث تازهای بود. آمریکا تصمیم گرفته بود از گروههای فرقهگرا و تندرو حمایت کند تا بتوانند در کشورهای موردنظرشان مستقر شوند و با به راه انداختن جنگهای فرقهای، به اهداف تعیینشده در هر کشور برسند. یکی از کشورهای هدف در این طرح، لبنان بود.
پس از پیروزیهای پیدرپی حزبالله در سالهای اخیر، این گروه شیعی در منطقه طرفداران زیادی پیدا کرد و رهبر روحانی آن، عنوان «رهبر جهان عرب» را گرفت. آمریکاییها میخواستند که با حمایت از گروه تندروی سنی مذهب فتحالاسلام، شیعیان لبنان را در معرض حملات فرقهای قرار دهند. به این ترتیب پای حزبالله به درگیریهای فرقهای باز میشد و مخالفانش به 2 هدف میرسیدند؛ هم حزبالله از جبهه علیه اسرائیل غافل میشد و هم فعالیتهایش لقب فرقهای میگرفت و از محبوبیتش کم میشد.
موضوع، زیاد پیچیده نیست؛. حزبالله اگرچه در میان مردم محبوب است، اما سیاستمداران مخالف زیادی دارد. کسانی که افشای ماهیتشان یکی از بحثهای روز مطبوعات لبنان است، کمک کردند تا العبسی و دوستانش به طرابلس بروند و در اردوگاه نهر البارد مستقر شوند. در لبنان قاعده این است که ارتش، حق ورود به اردوگاههای فلسطینی را ندارد و فلسطینیها هم حق ندارند مسلح از اردوگاه خارج شوند. در واقع اردوگاههای فلسطینی جزایری هستند که مستقل از دولت لبنان اداره میشوند. آنها با استفاده از این شرایط، تشکیلات خود را در لبنان سر و سامان دادند.
اما همه چیز طبق نظر مخالفان حزبالله پیش نرفت. العبسی از قبل برای طرابلس برنامه ریخته بود. او میخواست که اختیار این منطقه سنینشین (که گروههای اخوانالمسلمین در آن فعالیتهای زیادی داشتند) را به دست گیرد و حکومتی شبیه به آنچه زرقاوی در مرکز عراق درست کرده، ایجاد کند. او برای این منظور، کاری کرد که ارتش لبنان را به اردوگاه نهر البارد بکشاند. او چند نفر از نیروهایش را فرستاد تا از یک بانک دزدی کنند. آنها اسلحه به دست وارد بانک شدند و 125هزار دلار برداشتند و بیرون آمدند. ماموران به دنبال این ماجرا، به ساختمانی متعلق به فتح الاسلام حمله کردند و در یکی از اتاقها یک میلیون و 200هزار دلار پول نقد پیدا کردند!
بعد از آن چند بمب در منطقه مسیحینشین بیروت، به شیوه القاعده (همان عملیات انتحاری) منفجر شد. سران مابقی گروههای فلسطینی که از اقدامات شاکر العبسی وحشت کرده بودند، پادرمیانی کردند و از او خواستند که همه چیز را همینجا تمام کند تا ارتش لبنان از فکر حمله به اردوگاه بیرون بیاید. اما العبسی نپذیرفت و دستور حمله به پستهای ارتش راهم داد.
ماجرا بلافاصله به اردوگاههای دیگر هم کشیده شد. چیزی که سیدحسن نصرالله نسبت به آن هشدار داده بود. ماجرا به اردوگاه عین الحلوه در جنوب لبنان کشیده شد. ارتش لبنان هم که نماد بیطرفی در این کشور است، به هردو اردوگاه حمله کرد. درگیریها یک هفته تمام باشدت دنبال شد و دود سیاهرنگ، هر روز از فراز طرابلس به هوا میرفت. عاقبت، تعدادی از نیروهای فتحالاسلام تسلیم شدند و العبسی هم فرار کرد.
این وسط، شاید برنده واقعی سیدحسن نصرالله بود که با اتخاذ سیاست بیطرفی، مانع گسترش اختلافات در جبهه ضد اسراییلی شد.
ماهی گیری در آب گل آلود
حدود 2 سال از ترور حریری میگذرد و هنوز تکلیف قاتلانش مشخص نشده؛ چون لبنانیها در مورد روند برگزاری دادگاه به توافق نرسیدهاند. تیم حامی دولت سینیوره ، معتقد است که سوریه این ترور را انجام داده و باید یک دادگاه بینالمللی این قضیه را بررسی کند.
اما مخالفین دولت معتقدند که این یک قضیه لبنانی است و باید در خود لبنان حل شود. بعد از ماجرای نهرالبارد، دار و دسته سینیوره، حسابی سر و صدا راه انداختند که فتح الاسلام ریشه در گروههای مبارز فلسطینی دارد و سوریهاهستند که از فلسطینیها حمایت میکنند.
آمریکا هم از خداخواسته با اعمال نظر، شورای امنیت را وادار به تصویب طرح دادگاه بینالمللی کرد. در این طرح، مهلتی 10 روز به لبنان داده شد تا خودشان دادگاه برگزار کنند؛ وگرنه دادگاه بینالمللی به پرونده رسیدگی کند. این مهلت، چند روز دیگر تمام میشود.
این ماجرا یک سود دیگر هم برای آمریکا داشته.
بعد از اظهار عجز سینیوره در کنترل اوضاع و درخواست کمکهای نظامی، آنها یک پل هوایی راه انداختهاند که خیلی هم شلوغ است؛ هواپیماهای آمریکایی اسلحههای زیادی به بیروت آوردهاند که البته همهشان تحویل ارتش نشده. ظاهرا آمریکاییها این همه مهمات را برای درگیریهای آینده در مقابل حزبالله و دیگر مخالفانشان ذخیره میکنند.
اسامه نرفته است
5 سال پیش با حمله آمریکا به افغانستان، به نظر میرسید کار القاعده تمام شده باشد. اما نهتنها این اتفاق نیفتاد، بلکه این شبکه به یک شبکه زیرزمینی تبدیل شد و بعد از مدتی اعضای آن- کاملا مخفیانه- شبکه پنجگانهای را شکل دادند؛ هند و پاکستان، آسیای مرکزی، شرق آسیا، خاورمیانه و شمال آفریقا که البته شاخه خاورمیانه القاعده، به نسبت 4شاخه دیگر فعالتر است.
در سیستم جدید القاعده، شبکهها ارتباط چندانی با هم و با رهبر دسته ندارند تا لو نروند و حمایتهای مالی از طریق نهادهای به ظاهر قانونی انجام میشود. با اینکه الان تعداد القاعدهایها در زندانهای منطقه، حدود 10 هزار تایی برآورد میشود اما مطمئنا تعداد بیشتری در بیرون از زندان فعالند.
جالبتر اینکه عضویت در این شبکه به این راحتی نیست. جدیدترین شاخه شبکه – که یک گروه سلفی الجزایری است – بعد از یک سال مذاکره، پاچهخواری و ترکاندن چشمگیر جاهای مهم، توانست با کلی منت به شبکه وارد شود.
افغانستان
ماه عسل طالبان و القاعده در افغانستان، با حمله آمریکا به این کشور تمام شد؛ 18هزار نیروی ثابتشان پخش و پلا شدند؛ 3هزار تا کشته شدند، 1200 نفر گذرشان به گوانتانامو افتاد و بقیه هم در رفتند. اما گردان55 – که خفنترین بخش طالبان و القاعده بود – یک چیزی تو مایههای گارد آهنین (تیم حفاظت از بنلادن و رفقایش)، را در مرزهای کوهستانی پاکستان و افغانستان درست کردند.
القاعده در قالب طالبان، به مرور توانست در شرق افغانستان نفوذ کند و الان دولت مرکزی، نقش چندانی در این مناطق ندارد. آنها با دزدیدن اتباع افغانی و خارجی و سر بریدن تعدادی از آنها و با سیاست معامله سر آزادی اسرا، خودشان را سر زبانها میاندازند و تا حدی هم موفقند. مثلا سارکوزی – رئیسجمهور تازهکار فرانسه – اولین اقدامش بعد از بردن انتخابات، آزاد کردن یک تبعه فرانسوی، در ازای دادن امتیاز و مذاکره با القاعده بود. یک ماه پیش ملا دادا الله – که خشنترین و خوشمصاحبهترین عضو القاعده و رهبر شاخه نظامی طالبان بود – کشته شد و از طرف طالبان لقب «شهید» گرفت. جای ملا دادا الله را الان مصطفی ابوالیزید – حسابدار مصری بنلادن – گرفته و قول داده راه قبلیها را ادامه بدهد.
عراق
گروههای سلفی و تکفیری، عموما زیر نظر القاعدهاند. آنها توانستهاند در عرض 3 سال، 800 عملیات انجام دهند. پارسال ابومصعب زرقاوی – رهبر القاعده در عراق – کشته شد. این گروههای تکفیری با بستن بمب به کمرشان، وسط ملت میروند و خودشان را میترکانند و اوج کارشان حمله به گروههای عزادار شیعه است.
این گروه با تبلیغات ضدشیعی و شعار اینکه شیعیان الان اگر در عراق قدرت پیدا کنند، پدر سنیها را در میآورند (!)، دارند بین سنیها یارگیری میکنند. آنها ابوایوب مصری، یکی از سردستههای خودشان را هم که بهجای شیعهها، دشمنان سنی القاعده را میکشت، بهدست خودشان کشتند. الان در عراق به این نتیجه رسیدهاند که برای جلوگیری از هجوم تکفیریها، باید دور شهرها خندق بکشند؛ کاری که تقریبا در کربلا و الانبار دارد انجام میشود.
لبنان
اگر هم شبههای در ارتباط میان فتح الاسلام و القاعده وجود داشت، با نوار ویدئوییای که القاعده در حمایت از این گروه منتشر کرد، شبهه برطرف شد. آنها به ارتش لبنان هشدار داده بودند که در صورت عقب نکشیدن از اردوگاه نهرالبارد، کل لبنان به هوا میرود! اما فعلا العبسی است که فرار کرده.
عربستان
هرچند وقت یک بار میشنویم که نیروهای امنیتی عربستان، با حمله به خانههایی در ریاض و جده، افرادی را که مشکوک به عضویت در القاعدهاند، کشتهاند. این درگیریها باعث شده تا رهبران هسته سعودی القاعده، مدام عوض شوند. چند ماه پیش یک مقام سابق پلیس عربستان، مسئول القاعده در این کشور بود، اما خیلی زود توسط همکاران سابقش کشته شد. این شاخه مهمترین کارش، ترکاندن الخبر در 6 سال پیش بود.
یمن
مهمترین کار القاعده در اینجا، کوبیدن قایق به ناو آمریکایی «کول» و نفتکش فرانسوی «لمبورگ» بود که آن هم مربوط به 4 سال قبل است. بعد از آن، الحریتی – رهبر القاعده در آنجا – کشته شد و جانشینش هم سر از زندان درآورد. اما القاعدهایها دوباره برگشتند و جای کوبیدن خودشان به آمریکاییها، به جان شیعیان – که بزرگترین اقلیت مذهبی یمن هستند – افتادهاند!