مهرداد عربستانی . استاد دانشگاه تهران در ستون سرمقاله روزنامه شرق با تيتر«درمان زخم برای جلوگیری از عفونت» نوشت:
تعارض سیاسی را میتوان تنش بین پیکره ساختاریافته سیاسی- که در آن هر بخشی دارای جایگاهی است- و آن بخشی دانست که جایی برایش در این پیکره وجود ندارد یا اینکه در برابر جایی که برایش تخصیص داده شده است، مقاومت میکند. غیرسیاسیکردن اعتراضات و تقلیل آنها به «اعتراض منهای سیاست» و «مطالبات بحق»
- یعنی آنچه میتوان جایی در پیکره مستقر سیاسی به آن تخصیص داد- به معنای نادیدهگرفتن ماهیت تنش و گریز از ترومای رویارویی با امور فروکوفته است. گمان نکنم کسی وجود نارضایتی و ظهور آن در قالب فوران خشم را در اعتراضات اخیر انکار کند؛ خشمی که به روشنی در رفتارهای تند معترضان تجلی مییافت، تجلیاتی که مشخصا نشانه ناکامی و احساس گیرافتادن است و امری نادیدهگرفتهشده را حداقل در نظر اهل کاوش به صحنه میآورد. به عبارت دیگر خشم و نفی همراهش به چیزی بیش از مطالبات قابلتعریف در نظام نمادین غالب دلالت دارد، چراکه در غیر این صورت با این فوران خشم و نفی همراه نمیشد. این مازاد یا باقیمانده نظام نمادین غالب، همان چیزی است که باید توجه و حساسیت ما را برانگیزد. برای روشنکردن این موضوع مایلم به چگونگی خطاب به معترضان اشاره کنم و به طور خاص منظورم طیفی از خطابهای هنجاری است که با تفکیک معترض بد از خوب و رفتار درست از غلط میکوشد نظم نمادین بههمریخته را سامان دهد و از سرگشتگی و آشفتگی ناشی از تجلی ورطه یا خلأ بکاهد. ولی این سروساماندادن هنجاری و عجولانه اگر بدون داخلکردن امر مستثناشده در نظام نمادین صورت بگیرد، ممکن است به هزینه ازدسترفتن معنا تمام شود. ساماندهی نظام نمادین یا معنادهی، اساسا کاری است که همه به طور مداوم به آن مشغولاند و اصولا نمیتواند مورد قضاوت اخلاقی قرار گیرد.
آنچه میتواند مورد نقد واقع شود، نادیدهگرفتن و غفلت از چیزی است که بیرون نظام نمادین غالب باقی مانده است و اجازه ورود نمییابد؛ امر مازادی که همیشه توان بازگشت و گشودن ورطه و تهدید سامان نمادین را دارد. اگرچه این روزها بسیار درباره این اعتراضات نوشته و گفته شده است، ولی به تصور نگارنده اگر بخواهیم تلاش کنیم این اعتراضات را بفهمیم، لازم است ورای علایق گروهبندیهای سیاسی، یا حداقل با فاکتورگرفتن موقت این گروهبندیها، آنها را مانند بخشی از نشانگانی بنگریم که به امری نسبتا پنهان یا بهزباننیامده، دلالت دارند. نشانگانی که با نشانههای دیگری که در تحقیقات انجامشده درباره ایران به دست آمدهاند، کامل میشود؛ اموری مثل تمایل بالا به مهاجرت (مغزها؟) از کشور، تجربه بیشترین احساسات منفی (از جمله خشم) در سطح دنیا و ناامیدی نسبی اجتماعی. دیدن پدیده اعتراضات به منزله نشانگان به آن معناست که الزاما کمیت معترضان نیست که اهمیت تشخیصی دارد، بلکه کیفیت واقعه است که به تشخیص کمک میکند. با کمک از استعارهای طبی، یک زخم کوچک برای تشخیص جذام کافی است؛ مهم کیفیت و محتوای زخم است.
بيتوجهي به این زخم و انکار اهمیت آن البته منجر به نادیدهگرفتن عفونتی مرگبار در بدن خواهد بود که تبعات آن قابلپیشبینی نیست. در اینجا، با تأسف، آنچه این نشانگان اجتماعی نشان میدهد، ناکامی، استیصال و آن چیزی است که احساس «بیتحرکی وجودی» یا «گیرافتادگی» نامیده میشود. احساسی که ناشی از نداشتن چشماندازی روشن و رو به رشد برای آینده است. مشکل از آنجا نشئت میگیرد که از پذیرش وجود این ورطه و فقدانی که منبع تمنّاست، طفره برویم و آن را انکار کنیم و هویتی برای سوژه معترض متصور شویم که کماکان راه بروز ناگفتهها را به نظام نمادین یا گفتمان روزمره مسدود کند. در این صورت سوژه معترض همچنان خویش یا بخشی از خویش را خارج از نظام نمادین غالب یافته و بیمعنایی و بیقراری ادامه پیدا میکند. این همان امری است که به تشدید گفتمان هیستریک منجر میشود؛ گفتمانی که نفی دائم و گسترده، امتناع گفتوگو و خشم پیامدهای آن هستند. در واقع هیستریک از مکانی که در نظام نمادین به او تحمیل شده راضی نیست، چراکه خواهش و فقدانی را که او تجربه میکند، از این نظام نمادین مستثنا شده و نادیده گرفته میشود. سوژه هیستریک در معامله با جامعه احساس غبن میکند، چراکه بسیار داده و اندکی پس گرفته است.
بنابراين این سوژه به طور مرتب آن جایگاهی را که این هویت و مکان را در نظام نمادین برایش تعریف کرده زیر سؤال میبرد و به چالش میکشد: آنی نیستم که میگویی، آنچه میخواهم نزد تو نیست.
راه برونرفت البته پذیرش واقعیت وجود این فقدان و تأمل و چارهاندیشی برای تغییر است. ساختن نظام نمادین جدیدی که مکانی برای تمنّاهای مستثناشده و جبران فقدانها ایجاد کند. البته چنین پذیرشی ممکن است دردآور یا تروماتیک باشد، ترومایی که شاید بخش جدا نشدنی هر رشد و توسعهای باشد. راه فاجعهآمیزتر البته طفرهرفتن از این مواجهه و باور آن هویت تحمیلی است که فقدان را مستثنا کرده و از معادله حذف میکند. البته این راه یک مزیت دارد و آن این است که به این صورت دیگر لازم نیست اقدامی صورت بگیرد، مجازات بلاگردان کفایت میکند. میتوانیم این روایت را از انتها نیز بنگریم. میزان تصدیق فقدان و وقوف به وجود آن، به اندازه اقدامات صورتگرفته برای جبران این فقدان و میزان تغییری است که در نظام نمادین ایجاد میشود. سؤال این است که چقدر تغییر در نظام نمادین غالب قابلمشاهده است؟ و چه اقداماتی برای جبران این فقدانها صورت گرفته است؟ در کجا و چگونه فقدان در حال تولید یا در حال جبران است؟
- «پس از روحاني»
سعيد حجاريان در ستون سرمقاله روزنامه اعتماد نوشت:
در يك نگاه اجمالي و با تكيه بر دادههاي موجود، ميتوان ريشه وقايع ديماه سال جاري را در دو مقوله «سياست» و «معيشت» جست. در اين اعتراضات، چندين شعار به گوش رسيد. گروهي دغدغههاي اقتصادي و معيشتيشان را مطرح كردند،گروهي اصلاحطلبان را خطاب قرار دادند، گروهي ديگر خواستار بركناري روحاني بودند و گروهي مجموعه حاكميت را زير سوال بردند و دست آخر بعضي، از بازگشت سلطنت سخن گفتند.
بخش نخست يادداشت حاضر را به بررسي ريشهها و تبعات گزاره «عبور از روحاني» اختصاص داده و در بخش دوم تا حد امكان نحوه مواجهه با اين اعتراضات را تشريح خواهم كرد.
دولت يازدهم زميني سوخته و مجموعهاي از بدهيهاي انباشته را از دولت پيش از خود به ارث برد. اين ارثيه ناميمون، به همراه مطالبات هشتساله (٩٢-٨٤) مردم و شعارهاي مطرح شده در انتخابات سال ٩٢ به انتظارات مردم دامن زد و در نتيجه بر شدت فشارها بر دولت افزوده شد. ريشه مشكلات فعلي را لزوما نبايد در عملكرد و نگرش دولت روحاني جست؛ يعني اگر رقيب وي نيز به پاستور ميرفت، چنين وضعيتي خواهناخواه حادث ميشد چرا كه احمدينژاد درآمد بادآورده كشور (از فروش نفت) را به نام عدالت، هزينه كرد و يك گام در جهت توسعه كشور بر نداشت.
احمدينژاد زماني كه تشعشع هاله نورش چشم راستها را كور كرده بود، جمعيت كثيري را به استخدام دولت درآورد و دولت را فربه، لخت و ولنگار كرد. از اين گذشته، او اين جسارت را به مردم داد كه ميشود يك شبه ره صد ساله رفت؛ چه از طريق ساختوساز و چه از طريق ساختوپاخت و در يك كلام روحيه كار را از بين برد. رييس دولتهاي نهم و دهم دايما ادعا ميكرد از اين دهستان به آن شهرستان در حال دويدن بود؛ كه اين عمل وي به روزهداري ميمانست كه فقط شكمش روزه است و نهايتا جز تشنگي چيزي عايدش نميشود. لذا، روحاني، امروز با چندين ابرچالش مواجه است.
كم آبي كشور، آلودگي هوا، حاشيهنشيني، صندوقهاي بازنشستگي، موسسات مالي و اعتباري كه ممكن است آفتشان به بانكها نيز سرايت كند و بيكاري كه اگر سالانه ٦٠ ميليارد دلار هزينه شود، پس از ١٠ سال تنها ميتوان نرخ بيكاري را در حد امروز نگه داشت. روحاني در چنين وضعيتي و در حالي كه آماج حملات رقيب است، بايد سه سال ديگر در پاستور بماند؛ سه سالي كه دستخوش اعتراضات پي در پي خواهد بود، اعتراضاتي كه مانند موج دريا عقب ميروند و با شدت بيشتر باز ميگردند. در اين شرايط، آنهايي كه از ابتداي دولت روحاني در روضههايشان و از تريبون صداوسيما و نماز جمعه يأس و نااميدي پمپاژ ميكردند و ميخواستند روحاني را بيكفايت نشان دهند، فرمان «نه_به_روحاني» را صادر كردند و شعار «مرگ بر روحاني» سر دادند در حالي كه نگفتند پس از روحاني به چه فرد يا نهادي ميرسند. پاسخ روشن است؛ عبور از روحاني يعني گذر از دولت و رسيدن به حاكميت و اصل نظام و در آخر عبور از جمهوري اسلامي.
فارغ از طرز تفكر حاملان و عاملان گزاره «عبور از جمهوري اسلامي» بايد گفت اين شعار نامفهوم است و به تونل تاريكي ميماند كه انتهايش هيچگونه نوري وجود ندارد و از اين روست كه بايد اذعان داشت كه جوانان با محتواي شعارشان غريبند چرا كه در دوره پهلوي زيست نكردهاند.
برخي از حاميان شعار «عبور از جمهوري اسلامي» تصور كردند دولت امريكا پشتيبان تحولات احتمالي است. بله؛ امريكا بعد از جنگ دوم جهاني در اروپا و در قالب طرح مارشال هزينه كرد زيرا كه نميخواست عرصه را به كمونيسم واگذار كند. براي ايران و تركيه و پاكستان نيز اصل چهار ترومن را داشت چون نميخواست اين كشورها به اردوگاه چپ بپيوندند اما امروز برخي غافلند كه ترامپ بر سر كار است؛ فردي كه يك بيزنسمن تمامعيار است و يك دلار براي چنين مسائلي هزينه نميكند.
واقعيت آن است كه مردم تمناي دولت قوي دارند و اين طبيعت مردم است كه زماني تحت فشار هستند خود به خود به سمت يك شعار ميروند؛ مصداق چنين وضعيتي را در آيه هفتاد و پنجم سوره نساء مشاهده ميكنيم.
در اين دو دهه با چند رخداد مواجه شدهايم؛ تيرماه ١٣٧٨، خردادماه ١٣٨٨ و ديماه ١٣٩٦. رخداد نخست، ايده مشخص و سازمان مركزي داشت و دانشجويان مطالبه خود را به صورت سياسي، هدفمند و بدون خشونت پي گرفتند و دولت نيز خواستهشان را سركوب كرد. در رخداد دوم مردم ذيل راهپيمايي سكوت، راي خود، يعني خواسته سياسيشان را مطالبه كردند و زماني شعارها فراتر رفت كه با معترضان برخوردهاي قهري صورت گرفت. اما رخداد سوم جامع بود و يكباره شعله گرفت و شعارهاي معترضان حول تماميت نظام ميگشت. با بررسي اين سه رخداد و نحوه مواجهه حاكميت، ميتوان از تغيير و شايد تعديل واكنشها در سال ٩٦ سخن گفت. سال ٧٨ دانشجويان معترض مورد ضرب و شتم قرار گرفتند كه علاوه بر مجموعه خسارتها و آسيبها، افرادي كور و مجروح و كشته شدند. سال ٨٨ به سوي مردم معترض تيراندازي شد و... اما در سال ٩٦ نيروي پيشين، در مقايسه با عملكرد گذشتهاش، ضعيف ظاهر شد به اين معنا كه هر چه اعتراضات تندتر شد، سركوب كمتر شد. لنين در تشريح وضعيت انقلابي معطوف به سقوط حكومتها از شرايطي سخن ميگويد كه «پايينيها نخواهند و بالاييها نتوانند» يعني زماني كه همزمان دو بحران مشروعيت و هژموني پديد آيد. او به گفته خود تكملهاي ميزند و ميگويد بايد آلترناتيوي هم موجود باشد. وضعيت كنوني آن است كه بالاييها ميتوانند، بعضي پايينيها نميخواهند و آلترناتيوي هم موجود نيست؛ يعني دو ضلع از سه ضلع مثلث لنين وجود ندارد.
با اين تعريف لنين به سه رخداد پيشين بازگرديم؛ سال ٧٨ معترضان از نظام عبور نكردند، خودسرها و لباسشخصيها و نوپو آمدند و زدند. يعني بالايي (با اتكا به نيروي غيررسمي) توانست؛ در آن سال آلترناتيو هم موضوعيت نداشت. سال ٨٨، پايين به ساختار پايبند بود، ولي حاكميت (با ترديد) با همه توان خود به صحنه آمد هر چند در نهايت از عدهاي به دليل وقايع كهريزك و... دلجويي شد. اين نوبت نيز بالايي توانست و آلترناتيو موضوعيت نداشت چنانكه مهندس موسوي گفت من همراه مردم هستم و نه رهبر آنها. سال ٩٦، پايين (البته بخشي از آنها) از حكومت عبور كردند، اما بالاييها با وجود وسعت كار و قوت نيروي نظامي در شهرستان با تمام قوا به ماجرا ورود نكردند؛ اينبار بالايي (با ترديد) نخواست و آلترناتيوي هم موجود نبود و در انتها شرايط به وضع طبيعي خود بازگشت.
دستاورد اعتراضات اخير، تعليق شعار «عبور از روحاني» نزد جناح راست بود. چرا كه آنها بهصورت غريزي نتيجه گرفتند، بديلي در مقابل روحاني ندارند و بايد به هر روش او را حفظ كنند چون دريافتند با معادلهاي چند مجهولي مواجهند. جناح راست شاهد بود كه در برخورد با اين اعتراضات چهار عمل اصلي به كار گرفته شد؛ بعضي را جمع (بازداشت)، بعضي را ضرب (كتك)، بعضي را تفريق (تفرقه انداختن) و بعضي ديگر را تقسيم (تفكيك معترضان به معيشتيهاي بر حق و سياسيهاي ناحق) كردند اما بنياد اعتراضات همچنان پابرجا ماند.
- وسط خیابان دیوار نمیکشند
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
1- نگرش و ارزیابی روندی از مسیر طی شده در 4-5 سال اخیر، این حقیقت را یادآوری میکند که مشکلات، برخلاف برخی رویکردهای آرزو اندیشانه و سهلاندیشانه، راهحلهای جادویی ندارند. فقط در افسانهها میشود با غول چراغ جادو، کارهای محیرالعقول کرد. البته اگر درهمان فضای افسانه هم کسی قالبشکنی میکرد و غول چراغ جادو را به حرف میکشید، لابد میشنید که میگوید من اگر کاری از دستم بر میآمد، ابتدا برای گرفتاری خودم چاره میکردم! متاسفانه این آرزو اندیشی، به افکار عمومی هم تزریق و چنین القا شد که بدون زحمت تدبیر و تلاش و اصلاح رویههای غلط اقتصادی، صرفا با جادوی برجام و بستن با کدخدا میشود به اقتصاد رونق داد. به دفعات گفته شد با توافق، تمام تحریمهای مالی و بانکی و اقتصادی بالمرّه (یک جا) «لغو» و مشکلاشتغال و تولید و رکود و تورم و آلودگی هوا وآب خوردن حل خواهد شد. از خود نپرسیدند شیطان بزرگ اگر دغدغه بشریت داشت، چرا به داد 48 میلیون فقیر مطلق در آمریکا که محتاج کوپن برای هر وعده غذایی هستند، نرسیده است.
2- حفظ یا تغییر وضع موجود، یک دوگانه مهم است که اگر درست تبیین نشود، راه به ناکجاآباد میبرد. برخی تغییرطلبیها مصداق کور کردن چشم به جای درست کردن ابروست؛ نقطه قوتها و قدرتمندیهای داخلی را هدف تغییر قرار میدهد اما نقطه ضعفها را مثبت میشمارد و بر حفظ آنها تاکید میورزد. درست در همین بزنگاه بود که دشمنان، ارکان قدرت ایران جدید را «مایه دردسر و مزاحمت» برای ملت که باید به قیمت ارزان به شرخرها فروخت و از شرشان خلاص شد، جا زدند. برنامه هستهای به عنوان نوک کوه یخ رشد علمی و فنی در کشور، جزو اولین اهداف قدرتهای انحصارطلب غربی بود که با همین مغالطه بر زبان غربگرایان نیز جاری شد؛ مبنی بر اینکه با این همه دردسر فشار و تحریم، برنامه هستهای میخواهیم چه کنیم؟! آمریکا و غرب پس از آن، سراغ نفوذ منطقهای، برنامه موشکی، احکام اسلامی، نهادهای اقتدار نظام و حوزههای خودکفایی علمی و اقتصادی ایران رفتند.
3- مسئله راهبردی آمریکا و برخی رژیمهای اروپایی با ایران، قدرت و نفوذ منطقهای مشروع جمهوری اسلامی است. مایک پنس معاون ترامپ در سفر به فلسطین اشغالی گفته است «آمریکا گسترش نفوذ ایران در منطقه را تحمل نمیکند». اما همزمان اندیشکده کارنگی درباره سیاست محدودسازی نفوذ ایران نوشت «آمریکا باید نفوذ ایران را در منطقه محدود کند اما به نظر میرسد که در وضعیت کنونی نمیتواند این روند را دنبال کند. اگر طرح جدی وجود داشته باشد، دولتهای اروپایی هم میتوانند به آن بپیوندند. آمریکا از سال 1979 روشهای متفاوتی را برای بازدارندگی ایران بکار گرفته؛ از جمله برخورد با نفوذ عدالتخواهانه انقلاب ایران. همچنین در سالهای گذشته آمریکا بیشتر نسبت به توانمندیهای نظامی ایران نگران شده است. آمریکا درکی از نفوذ مشروع ایران ندارد؛ به این دلیل که هرگز رویکرد تغییر رژیم را کنار نگذاشته است. بنابراین هر اقدام مشروعی که جمهوری اسلامی انجام دهد، مخالفان به بزرگنمایی آن میپردازند. این در حالی است که بودجه دفاعی13 تا 15 میلیارد دلار ایران بسیار کمتر از بودجه 90 میلیارد دلاری عربستان یا بودجه 28 میلیارد دلاری امارات و بودجه نظامی آمریکا 600 میلیارد دلار است». در حقیقت مشکل غرب، قدرتمندی ایران است و روح برجام که امروز از اصلاحیه و مکمل و متمم آن حرف میزنند، زمینهسازی برای خلع همین اقتدار است.
4- متاسفانه این واقعیت که آمریکا و متحدان اروپایی آن در موضع عداوت راهبردی با ما قرار دارند، از سوی برخی روشنفکران و سیاسیون انکار شد، بیآنکه کمترین تاثیری در کاهش خصومت داشته باشد بلکه بر جسارت دشمن افزود. برخی مدیران، هرچه اهل «خطرپذیری» به مفهوم مثبت آن درعرصه مدیریت اجرایی نبودند و رفتارهای محافظهکارانه در نسبت با دیوانسالاری دولتی داشتهاند، برعکس، پای در حوزه «رفتارهای پرخطر» گذاشتند که اعتماد بیمبنا به شیطان بزرگ و برخی رژیمهای همسو از آن جمله بود. رهبر انقلاب 28 شهریور 1395 در این باره فرمودند "یکی از عناصر قدرت جمهوری اسلامی ایران، بیاعتمادی مطلق به قدرتهای سلطهگر جهانی است که امروز مظهر آن آمریکاست. باید بیاعتمادی به آمریکا را گسترش داد. متأسفانه برخیها حاضر نیستند این بیاعتمادی را قبول کنند واگرچه به زبان میگویند، آمریکا دشمن است اما احساس واقعی بیاعتمادی به آمریکا در آنها وجود ندارد. هنگامی که در انسان احساس دشمنی و بیاعتمادی واقعی به طرف مقابل وجود داشته باشد، در مذاکرات و دیدارها، الزامات آن را رعایت میکند و به گفتههای طرف مقابل مطلقاً اعتماد نخواهد کرد».
5- مشابه همین خطای «اعتماد یکطرفه»، درباره اروپا در حال تکرار است. معاون وزیر خارجه که در اوج مباحثات درباره عدم توازن در توافق و فقدان ضمانت اجرای آن گفت «امضای جانکری تضمین است»، این بار با سهلاندیشی میگوید «میزان اختلاف اروپا و آمریکا بیسابقه است». او میافزاید «ایده برخی از اروپاییها، دادن امتیاز غیربرجامی به ترامپ برای نگه داشتن او در برجام است». «امتیازات غیربرجامی» از جیب چه کسی؟ ادعای «اختلافات بیسابقه اروپا و آمریکا» درحالی است که وزیر خارجه آمریکا در سفر به اروپا، هماهنگیهایی با دولتهای اروپایی درباره تشدید فشار بر ایران در زمینههای موشکی و نفوذ منطقهای ایران داشته و دولتهای فرانسه و انگلیس و آلمان هم صراحتاً در چند نوبت برای فشارهای تحریمی درباره محدود کردن برنامه موشکی و نفوذ منطقهای ایران اعلام آمادگی کردهاند. این فرآیند، بازسازی نقشه فریبکارانه پلیس خوب و پلیس بد است که تیم مذاکرهکننده ما را به خطای محاسباتی و دادن امتیازهای یکطرفه کشاند و وزیر خارجه بعدها با گلایه به وزرای خارجه طرف برجام گفت 20 ماه پس از برجام هنوزهم نمیتوانیم حتی یک حساب بانکی در انگلیس باز کنیم.
6- اتفاق عجیبتر این است که وزارت امور خارجه در واکنش به اظهارات مستند یک منتقد در مناظره تلویزیونی، ضمن نثار انواع اهانت مینویسد» چرا بر خلاف آنچه امامراحل ما بهحق فرمود که آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند، این آقایان تلاش دارند اثبات نمایند که اتفاقا آمریکا هر کاری خواسته با مردم ایران چه در تحریمها و چه در مذاکرات کرده است؟ چه برنامههایی پشت پرده وجود دارد که آمریکا را در ذهن مردم قدرتمند جلوه دهند؟». آیا کسی غیر از وزیر خارجه سال 92 همزمان با دور جدید مذاکرات گفت «آمریکا میتواند ظرف پنج دقیقه تمام توان دفاعی ما را نابود کند»؟! کدام دولتمرد گفته بود «آمریکا کدخداست؟» و «مقابل ابرقدرتها نمیتوان ایستاد؛ آن هم با شعارهایی که بعضا توخالی است»؟ چه کسانی این توهم را به آمریکای درمانده در چهارگوشه منطقه تزریق کردند که میتواند غلطی بکند و بنابراین مجاز است زیر تعهدات نیم بند برجام بزند؟!
7- همان نایبرئیس مجلس که ادعا کرده بود «20 دقیقه هم برای تصویب برجام زیاد بود»، چند ماه قبل گفت؛ «رزمایشهای موشکی کمعقلی است»! امثال وی چرا هر بار که دشمنان دیرین ملت ایران، یکی از ارکان قدرت ما را هدف میگیرند، هم قافیه با ادبیات و مطالبات دشمن سخن میگویند؟ نایبرئیسدیگر مجلس که او هم عضو فراکسیون امید است، میگوید «زمانی که به عنوان عضو اکیپ مجلس در مورد برجام انتخاب شدم، به دلیل تخصصی بودن بحث، زیاد متوجه قضایا نشدم چرا که در موضوعات غیرتخصصی همواره سعی میکنم ورود پیدا نکنم». او با این حال ادعا میکند «هر روز از بابت تحریمها قبل از برجام، هزار میلیارد تومان متضرر میشدیم»! این وسوسه و تلقین از کجا رسوخ کرد؟ چرا اکنون از 730 هزار میلیارد تومانی که طبق ادعای ایشان باید در خزانه کشور پس از دو سال جمع شده باشد، خبری نیست و دولت اصرار دارد مجلس را در برابر حذف یارانه 34 میلیون نفر و گران کردن انفجاری حاملهای انرژی منفعل کند؟ چرا امثال این نمایندگان نمیتوانند از دولتی که قانونا مُشرف و ناظر بر آن هستد، انتقاد کنند و بگویند به اعتبار وارونه درآمدن بسیاری از ارزیابیها و محاسباتتان، از حرکت تخته گاز در بیراهه بکاهید و برای پاسخگویی و ادای توضیح و همچنین دریافت خط مشی اصلاح شده، به مجلس بیایید؟ چرا میتوانند از سران خیانتکار فتنه حمایت کنند اما نمیتوانند سهل اندیشی و اعتماد بیپایه به دشمن را به چالش بکشند؟
8- بسیاری از وعدهها و پیشبینیهای مدیران ارشد دولت درباره رفع رکود، رونق اقتصادی، افزایش ارزش پول ملی و قدرت خرید مردم، بینیاز کردن مردم از پول یارانه و...اشتباه یا برعکس از آب درآمده است. آیا دولت و شخص رئیسجمهور نمیخواهند از هاله تقدس بیرون بیایند، اندکی از سرعت سیر در بیراهه بکاهند - بلکه توقف کنند - و فروتنانه از صاحب نظران راه اصلاح و جبران را بپرسند؟ از بدایع رویکرد دولتمردی که پیغمبر(ص) و امام زمان(ع) را هم سزاوار نقد دانست، این است که مجری میتینگهای تبلیغاتی خود در انتخابات را به عنوان مجری گفتوگوی تلویزیونی تعیین میکند! اولویتهای مردم در تمام نظرسنجیهای دولت، «رکود اقتصادی، تعطیلی کارخانهها، بیکاری، گرانی، مسکن و اجاره نشینی و ازدواج» است. اما در گفتوگوی تلویزیونی اخیر، تقریبا هیچ اثری از این اولویتها نبود. اینکه مجری بگوید«امشب فرصت نشد درباره اشتغال صحبت بکنیم»، مخاطب را به پرسشی روشن وا میدارد و آن اینکه پس برنامه اصلا برای چه طراحی شده بود؟ چرا در پایان دومین سال اجرای برجام، این گفتوگو از «عایدی و آورده ملموس برای زندگی مردم» که هیچ، حتی از «حرف» و «قول» هم تهی بود؟ و چرا حتی در حد تعارف، از سالگرد اجرای «فتحالفتوح بزرگ قرن» و «پیروزی 3 بر 2 مقابل ابرقدرتها»! یاد نشد؟
9- بیاعتنایی به اولویتها و مشکلات قابل حل تودههای مردم به حدی که عدهای از آنان را به ستوه آورد، و سپس ادعای لزوم به رسمیت شناختن اعتراض خیابانی، جفای عظیم و دشمن شادکن نسبت به نظام و مردم است. این رویکرد سؤالبرانگیز، حکایت دیوار کشیدن درعرض خیابانی پررفت و آمد و گذاشتن چراغ خطر چشمکزن روی آن است. از کسی که چنین میکرد، حکمت کارش را پرسیدند؛ پاسخ داد «معلوم است. دیوار میکشم که بتوانم چراغ هشدار را روی آن نصب کنم». دوباره پرسیدند چراغ را برای چه نصب میکنی؟ پاسخ داد «معلوم نیست؟ برای اینکه رانندگان، دیوار را ببینند و با آن تصادف نکنند»! آیا تولید مسئله یا عدم حل آن و ایجاد نارضایتی و سپس، حق دادن به مردم که فریاد به اعتراض بلند کنند، شباهتی به رویکرد عقلا دارد؟ مگر قصد خودآزاری یا مردم آزاری دارند؟
10- اگر در پی اصلاح و بهبود امور هستیم، روندهای زاویه گرفته از گفتمان بالنده و پیشبرنده انقلاب باید تغییر کند. انقلاب اسلامی و نظام امت - امامت، یک هندسه مشخص دارد که در هر قالب معوجی جای نمیگیرد و هر محتوای التقاطی را پذیرا نمیشود. بیزاری و برائت از دشمن و سیر در چارچوب گفتمانی ولایت و رهبری، قاعده کلی هندسه انقلاب اسلامی است و بدون آن نمیتوان انقلابی عمل کرد. بدیل این رویکرد، اعتماد از سر اضطرار به شیاطین عالم و خسارتزدگی محض است. راه بینابینی وجود ندارد. به تعبیر سعدی در باب هشتم گلستان «جان در حمایت یک دم است و دنیا وجودی میان دو عدم. دین به دنیا فروشان خرند. یوسف بفروشند تا چه خرند؟ اَلَم اَعهَد اِلَيکُم يا بَنی آدَمَ اَن لاتَعبُدُوا الشَّيطان. به قولِ دشمن، پيمانِ دوستی بشکستی/ ببين که از که بريدی و با که پيوستی؟».
- درباره مصاحبه رئيسجمهور
محمدكاظم انبارلويي در ستون سرمقاله روزنامه رسالت نوشت:
1- مصاحبه دوشنبه شب رئيسجمهور با سيما قدري متفاوتتر از مصاحبههاي قبل او بود. سيما با برگزاري اين مصاحبه قدري از روابط عمومي دولت فاصله گرفت و بخشي از سؤالات متن مردم را در معرض پاسخگويي رئيسجمهور قرار داد.
مصاحبه با قدري جسارت در طرح سؤالات، چالشي بود. البته نبايد انتظار داشت مصاحبه کننده، طرف مناظره با رئيس جمهور باشد.
2- اصلاحطلبان از مصاحبه دوشنبه شب رئيسجمهور راضي نيستند. در روزنامههايآنها و نيز در فضاي مجازي اين عدم رضايت ديده ميشود. آنها به دنبال حاشيه بودند تا از متن بگذرند، اما برعكس برخي نطقها و مصاحبههاي رئيسجمهور، مصاحبه اخير حاشيه نداشت و بيشتر به متن پرداخته شد.
رزق و روزي اصلاحطلبان در فضاي مجازي و مكتوب، در حاشيه سازيهاست. آنها از حاكميت دوگانه و شكاف در حاكميت به هر بهانهاي استقبال ميكنند. اين مصاحبه از اين باب رزقي براي آنها نداشت.
زدن تيترهايي چون «شب قول»، «گفتگوي ديرهنگام»، «سه وعده روحاني براي سال 97» و... ناكامي آنها و عدم رضايت از نتايج مصاحبه را واتاب ميدهد.
3- اين اولين مصاحبه رئيسجمهور است كه در آن نه سؤالي از برجام مطرح شده و نه رئيسجمهور در مدح و منقبت برجام سخن گفته است.
اين را بايد يك پديده نو در نگاه دولت به برجام ارزيابي كرد. آمريكا و اروپا هر دو مأموريت دارند برجام را در بُعد تعهدات خود از خاصيت بيندازند و در بُعد تعهدات ايران، همچنان بر تداوم آن تأكيد کنند و پاي در وادي زيادهخواهي گذارند.
غرب با استارت برجام 2 و 3 يك فهرستي از مطالبات خود را به بهانه تست موشكي و حقوق بشر بر سر ميز گذاشته است و ميخواهد با اقتدار، امنيت و حيثيت ملي ايرانيان بازي كند.
اشاره رئيسجمهور در اين مصاحبه كه؛ «مسئله تحريمهاي بانكي هنوز حل نشده است»، نشان ميدهد او هم دل پرخوني از بدعهدي آمريكاييها و شركاي اروپايي آنها دارد و حالا نميخواهد سر درد دل خود را باز كند.
4- پرسشهاي زيادي در باره اوضاع اقتصادي كشور، نرخ ارز، موضوع مالباختگان مؤسسات اعتباري غير مجاز، مسكن مهر، آلودگي هوا، قاچاق كالا و... مطرح شد. رئيسجمهور با صبوري به آنها پاسخ داد. اقدامات دولت براي حل اين مشكلات را توضيح داد و اقداماتي را هم كه در آينده بايد دولت انجام دهد، تشريح كرد. گذشته از اينكه اين پاسخها از چه درجهاي از اتقان و درستي برخوردار است، نشان ميدهد به هر حال دولت در حل مشكلات مردم دغدغهمند است و در حد وسع خود دارد كارهايي ميكند. البته پاسخها هم تا اندازه اي اميد بخش بود.
5- رئيسجمهور علاوه بر برجام، در مورد ميزان موفقيت و دستاورد دولت در مهار تورم و گراني و بيكاري زياد صحبت نكرد و وارد اين موضوع نشد. فقط راهحلهاي آن را به تصويب بودجه 97 از سوي مجلس حواله داد. راجع به مديران دوتابعيتي و حقوقهاي نجومي هم سخني به ميان نيامد. شايد محدوديت زماني مصاحبه اجازه نداد به اين مباحث مهم پرداخته شود.
نظر شما