چهارشنبه ۸ آذر ۱۳۸۵ - ۰۷:۴۸
۰ نفر

فلسفه غرب با دردست‌داشتن چند ویژگی، به‌راحتی توانسته است تا بنیادی‌ترین مراکز فکری - فرهنگی مسلمانان پیشروی کند؛ از آن جمله:

۱. دسترسی به کتابخانه‌ها و منابع نوشتاری گسترده و غنی از کهن‌ترین منابع تا جدیدترین آنها.

۲. دراختیارداشتن فضاهای آموزشی - پژوهشی مناسب و گسترده.

۳. امکانات فراوان اطلاع‌رسانی به منظور نشر اندیشه‌های جدید از طریق کتاب، مجله‌های تخصصی، سایت‌های علمی‌و... .

۴. بهره‌گیری از شیوه‌های کارای پژوهشی - علمی.

به این مجموعه باید دستاوردهای فکری آنان را در برخورد با عقاید کلیسا و سیر تحولات بنیادین فلسفی غرب و نیز خاصیت ذاتی شکاکیت که راه را بر هر اندیشه‌ای - اگر چه پست و سخیف - می‌گشاید و نیز نگرش ناباورانه به هر اعتقاد را افزود.

   اما از این سوی، دفتر پربرگ اندیشه‌های ناب فیلسوفان مسلمان - به ویژه شیعیان - در بند جلدهای چرمی‌ و چاپ‌های سنگی آنچنانی، سال‌هاست که در کتابخانه‌ها و انبارهای عتیقه‌فروشان در خاک مدفون است؛ دریغ که انبوهی از این میراث، هنوز دست‌نخورده، حتی در همین اندازه که ظاهر آنها تعویض شود(اگرچه خواننده‌ای نداشته باشد) در کتابخانه‌ها باقی است.


  با این همه چه کرده‌ایم؟ برخی از ما حوزویان به دلیل برخی ویژگی‌ها که در ذیل برمی‌شمارم، تاکنون منفعلانه، دست از هویت خویش شسته و تنها به تماشای افکار بیگانگان نشسته‌ایم:

۱. خودناباوری؛ به این معنا که پذیرفته‌ایم آنچه در حوزه تفکرات دینی(کلامی، فلسفی و...) به آنها رسیده‌ایم، مردود شده و به همین دلیل با سطحی‌نگری به مبانی فکری خویش می‌پردازیم. این‌گونه نگاه آفت‌زده، تلاش هر اندیشمندی را برای ترسیم چهره حقیقی آثار علمی ‌مسلمانان، ناکام می‌کند.

۲. عدم استفاده درست از منابع غنی، به‌ویژه منابع فلسفی گذشتگان و این اگرچه معلول سطحی‌نگری ماست ولی خود، عاملی بزرگ در ایجاد وضعیت اسف‌بار کنونی است.

صاحبان برداشت‌های روزنامه‌ای(برداشت‌های کوتاه و مقطعی، بدون ریشه‌یابی) و داوری‌های مقاله‌ای(مقصودم از کلمه «مقاله‌ای» سبک گزارش‌هایی است که در کنگره‌های مرسوم ارائه می‌شود که بدون پرداختن به محتوای اندیشه، با نگاهی به اصطلاح فراگیر و اشرافی که چیزی جز کوتاه‌نگری نیست) به قضاوت بین مثلاً فلان اندیشه بنیادین بوعلی و ملاصدرا می‌نشینند. آیا این تمام رسالت ماست؟ آیا این تمام فلسفه است؟ این‌گونه پژوهش‌ها به تاریخ موضوعات فلسفی شبیه‌تر است تا به فلسفه به معنای اندیشیدن برای کشف حقیقت.

۳. به‌کارگیری زبانی فرسوده در ارائه اندیشه‌های خویش تا آنجا که نه خود و نه دیگران، حوصله مطالعه آنها را نداریم.

۴. بی‌بهرگی از شیوه‌های نتیجه‌بخش در پژوهش و آموزش.

۵. نبود مجامع تحقیقی به گونه‌ای که دانش‌پژوه بتواند به‌آسانی با استادان از نزدیک مواجه شود؛ آن‌گونه که در شرح حال عالمان حوزوی، از چگونگی ارتباط‌های صمیمی‌آنان با استادان خود، خوانده‌ایم که اکنون به افسانه‌ای بیش نمی‌ماند.

۶. عدم دسترسی به کتابخانه‌های غنی که بدون التماس و ترشرویی کارکنان کتابخانه بتوان از منابع، بهره‌برداری کرد.

۷. کسالت و بی‌نشاطی علمی‌ در شمار زیادی از دانش‌پژوهان.

۸. گرایش افراطی به مدرک تحصیلی در شماری از حوزویان.

۹. انگیزه‌های رنگارنگ دنیایی.

۱۰. بهاندادن مسئولان مجامع علمی ‌به محصولات فکری محققان نوپا.

توجه بیش از اندازه دانش‌پژوهان علوم عقلی به دستاوردهای غربیان، همراه با تقلید و بزرگ‌بینی، آفت علمی‌ روزگار ماست. دامنه این نگاه تا آنجاست که اگر فیلسوف مسلمانی در حوزه یا دانشگاه، آگاهی کافی از مکاتب رنگارنگ در فلسفه غرب نداشته باشد، محکوم به بی‌سوادی است اما از آن سوی فلسفه غرب، تافته جدابافته‌ای است که هیچ‌گاه متفکری از غیر جنس خودشان، بدان دست نخواهد یافت!

اندیشمند حوزوی در این وضعیت چه می‌کند؟

حال با این ترسیمی ‌که من از آشفته‌بازار فلسفی روزگار خودمان کردم، برگردیم و نگاهی به حوزه و خودمان بیفکنیم. متفکر حوزوی چه باید بکند؟ و چه می‌تواند بکند؟ او باید به دور از همه هیاهوها و اندیشه‌های خلق‌الساعه در روزگار رایانه، به کنجی درافتد و به کنکاش عقلی ناب روی آورد که با تجربه‌ای که در این راه به دست آورده، عموم این‌گونه افراد، دلخوش به سرمایه گذشتگان، به تدقیق در آنها می‌پردازند. مستی شبانه این گروه و ذوق هم نفسی اینان با چهره‌های محبوبشان، چونان آخوند ملاصدرا و علامه طباطبایی(رحمهم‌الله) گرمابخش‌ترین پشتوانه حیات فکری آنان است.

  این گروه اگر دست به نوآوری نیز بزنند، در ورق‌پاره‌های آنان گم می‌شوند یا اگر در دسترس دیگران قرار گیرد، در فلسفه و کلام جدید غرب، خود را می‌بازند و اندیشه خویش به این سیلاب خروشان ثانیه‌افزا می‌سپارند و با سرمایه‌ای هرچند اندک و حقیر، دکانی در این آشفته‌بازار فراهم می‌کنند. در این نمایشگاه، قفسه محصولات فکری که تقلیدی است، چیده و به مشتریان عرضه می‌شود.

  متأسفانه در روزگار ما در حوزه و دانشگاه، گروه دوم بیش از طایفه اول خودنمایی می‌کند اما آیا می‌توان راه دیگری یافت؟ آیا متولیان فرهنگی می‌توانند «گروه سومی» تربیت کنند که با پشتیبانی صدها سال کار علمی ‌گذشتگان و بررسی آرای اندیشمندان مغرب‌زمین، از دستاوردهای تحقیقی آنان استفاده کنند؟

بگذریم! آنچه در این نمایشگاه مد خیالی، رنج‌آور است، نوع نگاه دوستان حوزوی به گنجینه‌های علمی‌- فلسفی معاصران و گذشتگان حوزه است. اینان به دستاوردهای علمی‌ خودمان به دیده حقارت می‌نگرند و به بهانه این‌که اینها همان مسائل فلسفه ارسطویی و یونانی است که در غرب مردود شده است، کم‌ترین زمان لازم را به قوای ادراکی خود برای دریافت مباحث عقلی حوزوی اختصاص نمی‌دهند. مصیبت، زمانی جان‌گدازتر می‌شود که این گروه، خود منادی حکمت اسلامی ‌در مراکز فرهنگی داخل و خارج می‌شوند.

کسی که تنها به کمک نوار درسی، برخی مباحث عقلی را ترجمه‌وار خوانده است، چگونه می‌تواند در برابر اندیشه‌های بنیان‌سوز دیگران به داوری بنشیند؟ کمترین نتیجه منفی که این‌گونه دانش‌آموزان قشری - اگرچه فارغ التحصیل از مراکز حوزوی یا وابسته به حوزه باشند- دارند، آن است که در کنار یادگیری پاره‌ای اصطلاحات، ذهنیتی ویژه می‌یابند و بر اساس درک کوتاه خود، تصویری غیرواقعی از این مفاهیم می‌سازند که در اولین برخورد با اشکالی اساسی، درهم فرومی‌ریزند. ناگفته نگذارم برخی چهره‌های شاخص حوزوی و نیز پاره‌ای تحقیقات آنان، مایه بسی دلگرمی‌است لیکن اکنون بر سر بیان دردیم، نه بیان شکوفایی‌ها.

 این غرب حیله‌گر

در ابتدای هجوم فرهنگی کلیسا و حرکت مبلغان مسیحی به سمت کشورهای اسلامی‌(در دوره صفویه) با ارائه ترجمه‌های نادرست از انجیل، متفکران مسلمان را به پاسخ‌گویی و شبهه‌افکنی در مبانی اعتقادی مسیحیت بر اساس این ترجمه‌ها ترغیب کردند و پس از آن، با برچسب عدم درک درست از مبانی اعتقادی مسیحیت، همه آنها را مردود و باطل ساختند.

 این شیوه اکنون نیز -البته نه به این شفافی- دنبال می‌شود. در هر زمینه‌ای از علوم سوغاتی غرب، ما متهمیم که نمی‌فهمیم و با این پیش‌فرض به سمت تحصیل زبان انگلیسی می‌شتابیم تا به متون اصلی دست یابیم. پس باید سالیانی صرف آموزش زبان کرد و این مستلزم دوری از مباحث دقیق معارف اسلامی‌ یا لااقل منجر به کم‌کاری و کم‌توجهی به آنهاست.

بایسته است حوزویان، گروهی -تنها گروهی معدود- از آشنایان معارف اسلامی ‌را به گونه‌ای تخصصی به زبان بیگانه مسلط کنند تا به عنوان مترجمانی امین در خدمت صاحبان اندیشه حوزوی قرار گیرند.

یکی دیگر از شیوه‌های غربیان در برخورد با دیگر تمدن‌ها، روش «تولید و هجوم» است. این شیوه که در دنیای سیاست به‌خوبی جواب داده است، در زمینه‌های گوناگون فرهنگی و علمی ‌نیز به کار گرفته می‌شود. با «اطلاع‌رسانی شفاف» و ایجاد «سلطه خبری» در سیاست و پشتیبانی غول‌های تبلیغاتی، در هر ثانیه هزاران کلمه خبر به دنیا ارسال می‌کنند. در پی این سیل خبری که آکنده از راست و ناراست است، مخاطب نه می‌خواهد و نه می‌تواند در پی تحقیق و وارسی و کنکاش پیرامون آنها برآید.

 طرح موضوعات در زمینه‌های فلسفی، کلامی، هنری در حجم زیاد، اگرچه زمینه رشد فرهنگی را به دنبال خواهد داشت ولی در کوتاه‌مدت، دانش‌پژوه نوآموز مسلمان را سردرگم می‌کند و چشم امیدش به دانشگاه‌ها و مراکز علمی‌ غربیان باز می‌شود و به خود اجازه اندیشیدن نمی‌دهد؛ و این ثمره تلخ، به فاجعه می‌انجامد.

چه باید کرد؟

«احیای تمدن اسلامی» که در تعامل با دیگر تمدن‌ها و فرهنگ‌ها بتواند بر سهم خویش پای بفشرد و نیز بتواند از جنبه‌های مثبت آنها بهره بگیرد، نیازمند حوزه علمیه‌ای توانا، کارآ، غنی و آگاه به زمان و سرشار از طراوت علمی‌ و فکری است. در این راستا انجام‌دادن پاره‌ای امور بایسته است:

۱. اعتمادسازی در نسل جدید دانش‌پژوه و نیز یادآوری آنان به بهره‌گیری از پیشرفت‌های علمی‌گذشتگان.

۲. فراهم‌سازی فضای عمومی ‌پژوهش در آثار گذشتگان.

۳. فراهم‌آوری فضای نقد(نقد، تنها جرح نیست بلکه می‌تواند تحلیلی درست از تکوین یک فکر یا تبیین شرایط تولد یک اثر علمی‌باشد).

۴. به‌کارگیری شیوه‌های پژوهشی کارآ و نتیجه‌بخش و آموزش همگانی در حوزه.

۵. بهادادن به اندیشه‌های دانش‌پژوهان نوپا و ایجاد خلاقیت در آنها؛ نیز پیگیری وضعیت فکری آنها. اگر ترغیبی انجام می‌شود نه تنها باید فراتر از اعطای جایزه باشد،بلکه باید   در آنها شوق علمی‌ فراهم آورد.

۶. تأمین حداقل زندگی برای محققان اگرچه بی‌نام و اگرچه مخالف با برخی اندیشه‌های ما (البته اختلاف در مباحث علمی ‌پذیرفته است نه در بنیادهای اعتقادی).

7. ایجاد سالن‌های مطالعه بدون تشریفات و فراهم‌آوردن امکان گفت‌وگو با استادان.

۸. تقویت روحیه ساده‌زیستی و روحیه بی‌اعتنایی به مدارک رسمی‌ تحصیلی و عناوین کذایی.

۹. عنایت به استادان و نشان‌دادن موقعیت آنها در حوزه. این کار می‌تواند از اعتماد نادرستی که اکنون فقط به برگه امتحانی و تست و پاسخ چهارجوابی است، بکاهد.

۱۰. بنیادگذاری «نهضت ترجمه» از اسلام به غرب. ترجمه مبانی عالمان بزرگ دینی به زبان‌های بیگانه از بایسته‌های حوزه‌های علمیه است. چاپ مجله‌های تخصصی به زبان‌های بیگانه که دربردارنده مطالب علمی‌حوزیان باشد و نیز تأسیس سایت‌های اینترنتی و راه‌اندازی مراکز ارتباطی با دانشگاه‌های معتبر جهان از بایسته‌های این مقوله است.

۱۱. سنجش دانش‌پژوهان و کشف گرایش‌های درونی و استعدادهای ویژه طلاب و سوق‌دادن آنها به سمت اهداف کلان حوزوی از امور ضروری حوزوی است که تاکنون کاری در این زمینه نشده است.

۱۲. نقد افکار مخالفان اسلام به شیوه امامان معصوم(ع)؛ به این شکل که هر تفکر در اختیار هر دانشجویی قرار نمی‌گیرد بلکه با سنجش استعدادهای بالفعل علمی‌ آنان، عرصه‌های عمل آنان مشخص می‌شود.

۱۳. اخلاق و توسل به مقام والای ولایت کلی، حضرت مهدی(عج)، صرف وقت کافی و شکیبایی علمی، ان‌شاءالله نتیجه کار حوزویان را جاودانه خواهد کرد.

کد خبر 9694

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز