یاسر هدایتی زفرقندی: در نگاه اعتقادی و انتقادی شیعه، تبعیت و تقلید به شرطی که کور و بی‌هدف نباشد نه‌تنها مذموم نیست که گاه واجب نیز هست.

انسان مسئول در فرهنگ شیعه که زیر بار هیچ استبدادی نمی‌رود براساس فهم دقیق و روزآمد از دین و آنچه فقهای سلف از آن برای ما می‌گویند و اینکه باب اجتهاد همواره برای اهلش مفتوح است،  به تقلید و پیروی از مراجع شیعه می‌پردازد و این عین آزادی و مسئولیت است.

تخصص در فهم تکلیف مولا و شارع مقدس در روزگار تخصصی‌شده انسان نوشده همچنان محلی اصلی از اعراب دارد. این مهمی است که در وانفسای علم‌زده اکنونی نیز می‌توان به آن استناد جست برای فهماندن اصول مرجعیت و تقلید و اجتهاد به مخاطبان.

در این میان اما آسمان مرجعیت پر افتخار شیعه تا به‌حال نام‌های بزرگی را بر تارک خود دیده است؛ نام‌هایی که چون ستاره‌هایی نورانی راهنمای مردمان در طول تاریخ شیعه به نیابت عامه از معصومین(ع) بوده‌اند.

یکی از این ستاره‌های نورانی نام، آیت‌الله حاج حسین طباطبایی بروجردی است. واقعیت تاریخ گواه آن است که عظمت علمی،  تدبیر اجتماعی و سیاسی و مدیریت بی‌نظیر ایشان بر حوزه‌های علمیه تمثالی بی‌مثال از ایشان در تاریخ با عظمت مرجعیت شیعه برساخته است.

گواه دیگر، اولین‌هایی‌ است که در تاریخ روحانیت و مرجعیت شیعی با نام ایشان گره خورده؛ شکل نو رساله‌های عملیه (‌توضیح‌المسائل)، اعزام مبلغین شیعه به کشورهای اروپایی و آفریقایی و همین‌طور ایجاد کانون‌های اسلامی در آن و تحت قیمومیت قرار گرفتن حوزه نجف.گفت‌وگوی حاضر به مناسبت سالگرد رحلت این مرجع عالیقدر با آیت‌الله سیدمحمدجواد علوی طباطبایی بروجردی، نوه دختری مرحوم بروجردی صورت گرفته است.

پدر ارجمند این نواده مرحوم بروجردی،  آیت‌الله سید محمد حسین علوی،  از شاگردان فاضل و مشاوران امین و داماد حضرت آیت‌الله‌العظمی بروجردی بود که بعد از رحلت آن مرجع کبیر، به تهران مهاجرت کرد. آیت‌الله محمدجواد علوی که خود اکنون از فضلای مؤثر حوزه علیمه قم محسوب می‌شود از سال‌1370 با تدریس خارج اصول و از سال‌1375 با تدریس خارج فقه، مبانی فقهی و اصولی خود را در معرض استفاده فضلا قرار داده است.

جدا از آثار علمی و تقریرات ایشان از دروس برخی بزرگان فقید حوزه، تاسیس مؤسسه پژوهشی و علمی آیت‌الله بروجردی که در حدود 16‌سال است به فعالیت می‌پردازد از دیگر تلاش‌های آیت‌الله علوی برای پاسداشت یاد پدر‌بزرگ فقیدشان است. سرپرستی مسجد اعظم قم و مدرسه خان و مدرسه آیت‌الله‌العظمی بروجردی و همین‌طور کتابخانه معظم‌له و بیت مرحوم بروجردی از دیگر تلاش‌های آیت‌الله علوی است. در این گفت‌وگو به اجمال به شأن فقهی مرحوم آیت‌الله بروجردی و رابطه میان مرجعیت ایشان و مردم پرداخته شده است.

  • اگر موافق باشید گفت‌وگویمان را با پرسش از شأن فقاهتی مرحوم آیت‌الله بروجردی آغاز کنیم.

مرحوم آیت‌الله بروجردی بعد از مراجعت از نجف در حدود 36سال در بروجرد رحل اقامت افکندند و عدم حضور ایشان در حوزه‌های علمیه طبعا انقطاع ایشان از فضا را ایجاد می‌کرد اما همان ایام از مرحوم آقاسیدابوالحسن اصفهانی، مرجع بزرگ آن زمان جهان تشیع استفتایی شده بود مبنی بر اینکه ما در احتیاطات شما به چه کسی رجوع کنیم و ایشان جواب داده‌ بودند احتیاطات بنده را به حجت‌الاسلام آقای آقاسیدحسین طباطبایی بروجردی که فعلا در بروجرد ساکن است ارجاع دهید. این ارجاع احتیاط از ناحیه مرجعیت اعلای شیعه حتما باید زمینه‌هایی داشته باشد که برمی‌گردد به شناخت مرحوم سید از قدرت علمی آیت‌الله بروجردی، آن‌گاه که ایشان به همراه مرحوم سید در درس مرحوم آخوند خراسانی شرکت می‌کردند. لازم به توضیح است که در همان ایام که سید چنین ارجاعی را به ایشان داد، بزرگانی نظیر مرحوم آقا ضیاء عراقی و مرحوم حاج حسین قمی و مرحوم کمپانی در قید حیات بودند.

  • آیا صرف همدرسی مرحوم سید و آشنایی با آیت‌الله بروجردی در کلاس درس مرحوم آخوند، استعداد علمی آیت‌الله را بر اهل فضل آن زمان اثبات کرد؟

خیر، نکته دیگر در این اثبات این بود که مرحوم آیت‌الله بروجردی حاشیه‌ای بر عروه‌الوثقی نگاشته بودند که به وسیله مرحوم آیت‌الله محمدتقی بروجردی که مقرر درس آقا ضیاء عراقی بودند به نجف اشرف رفت. این حاشیه گواهی بود بر فضل و دانش فقهی و اصولی مرحوم بروجردی تا جایی که برخی از بزرگان همین حاشیه را مستندی قرار دادند برای ارجاع تقلید مردم به ایشان، با این توجه که حاشیه برعروه، نظریات فتوایی است و جنبه استدلالی ندارد و همین‌طور آن بزرگان هنوز کتاب دیگری از ایشان ندیده بودند؛ اینها مجموعا از پختگی و جامعیت علمی ایشان حکایت می‌کرد.

  • از ویژگی‌های علمی برجسته مرحوم آیت‌الله بروجردی تلمذ ایشان در 2 مکتب اصفهان و نجف است. لطفا از این درس‌آموزی‌ها در 2 مکتب اصولی و فقهی اصفهان و نجف بگویید و اینکه نهایتا منش و روش علمی ایشان متمایل به کدام مکتب بود؟

آیت‌الله بروجردی ظرف 9یا10سال اقامت در اصفهان از اساتید درجه یک مکتب اصفهان مثل مرحوم درچه‌ای در فقه و  در معقول، جهانگیرخان قشقایی و آخوند ملامحمد کاشی استفاده شایانی کرده بودند.

  • به نوعی می‌توان گفت ایشان مکتب اصفهان را در دوره اوج خود درک کرده.

بله، نکته دیگر اینکه ایشان در نجف هم با همدرس بزرگی چون آقا سیدابوالحسن اصفهانی و در محضر آخوند خراسانی زانوی تلمذ به زمین می‌زنند. توضیح اینکه مکتب اصفهان دربرگیرنده افکار مرحوم وحیدبهبهانی و شاگردان ایشان بود و مکتب نجف برگرفته از آرای استاد الفقها مرحوم شیخ مرتضی انصاری. اما تمایل مرحوم بروجردی در منش علمی‌شان به مکتب اصفهان در کل بیشتر بود و این معنا را در کارهای ایشان در فقه و اصول و رجال و حدیث به آشکارگی می‌بینیم.

  • بد نیست به اجمال و به دور از بحثی تخصصی، درباره مکتب فقهاتی مرحوم بروجردی نیز کمی صحبت کنید.

ایشان در فقه صاحب مکتب بودند و این مکتب بسیار به مکتب فقهی فقهای صدر اول (یعنی فقهای بعد از زمان معصوم) نزدیک بود. ایشان در آرای فقهی خود اصرار داشتند ما باید آنچه از زبان معصومین صادر شده را با توجه به شرایط و خصوصیات زمانی که داشته‌اند و نیز با توجه به فتاوای فقهای اهل تسنن که در زمان ائمه نوعا حاکمیت داشته‌اند، بررسی کنیم.

به همین تبع ایشان معتقد بودند ما باید تاریخ حدیث را بررسی کنیم، به عنوان مثال هنگامی که حکمی را از زبان امام باقر(ع) یا امام صادق(ع) می‌شنویم، باید توجه کنیم این حکم را حضرت در چه ظرفی بیان کرده‌اند. آیا در آن هنگام ناظر به فتاوای فقهای اهل تسنن بوده یا نبوده؟ در بسیاری از این موارد این احکام انصراف به موارد خاصی دارد؛ یعنی فقیهی از اهل تسنن در آن زمان اظهار نظری کرده که امام آن را صحیح نمی‌دانسته و وقتی راوی مسئله را از امام سؤال می‌کند، امام جواب می‌فرمایند. بنابراین ما نمی‌توانیم در خیلی از این موارد به عمومات و اطلاعات و قواعد جاری علم اصول رجوع کنیم و این مسئله بسیار مهمی است و تفاوت بارزی با مکتب نجف دارد.

  • آیا این تفاوت هنوز هم در مکتب فقاهتی اصفهان و قم با نجف وجود دارد؟

بله، کما اینکه در بسیاری از احکام ما قبل از اینکه به روایات رجوع کنیم، باید به سراغ شهرت آن در زمان معصوم برویم. در زمان معصوم عده‌ای از روات پیرامون هر یک از ائمه بودند. وقتی یک حکم در بین اصحاب ائمه شهرت پیدا می‌کند و اکثر قائل به این حکم هستند، معلوم می‌شود معصوم این حکم را فرموده‌اند ولو در روایتی به دست ما نرسیده باشد و ما اگر دیدیم در میان فقهای صدر اول که از نظر ایشان در طبقه هشتم به بعد حدیثی جای می‌گیرد، حکمی مشهور است، حتما این حکم تلقی شده از معصوم است به حساب اینکه عصر روات طبقه هفتم است و طبقه هشتم و بعد امکان ندارد حکم بین‌شان توسعه پیدا کند، در حالی که بین روات شهرت نداشته است.

این نکات برای مرحوم بروجردی به حجیت شهرت منتهی شد و شهرت یکی از ادله فقهی ایشان شد؛ به ویژه شهرت قدما و بنابراین آرای فقهی ایشان براساس 2نکته‌ای که عرض شد، یک فقه اصیل و نزدیک به زمان معصوم در تمام حوزه‌های علمیه به‌حساب آمد و همچنین باعث شد که فتاوای ایشان در حاشیه عروه و غیرعروه از یک جامعیت و پختگی فوق‌العاده برخوردار شود و هر کسی در حوزه‌های علمیه فتاوای ایشان را ملاحظه می‌کرد به استحکام و قوت فقاهت ایشان پی می‌برد.

  • بعد از فوت آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری‌یزدی، بنیانگذار حوزه علمیه قم و همین‌طور آقا سیدابوالحسن اصفهانی مرجع عالیقدر شیعه در نجف به نوعی با حضور آیت‌الله بروجردی در قم، مرجعیت شیعه از حوزه علمیه نجف به قم منتقل شد و به نظر می‌رسد این نقطه عطف و کانونی در سیر تطور مرجعیت شیعه و همین‌طور حوزه علمیه قم است، لطفا در این باره و چگونگی آن بیشتر توضیح دهید.

بعد از فوت مرحوم سید، مرجعیت عملا به مرحوم حاج آقاحسین قمی و حاج‌آقا حسین بروجردی ختم می‌شد. مرحوم قمی در کربلا بودند که بزرگان نجف ایشان را به نجف بردند. آقای بروجردی هم که در قم بودند اما در همان زمان هم بزرگانی در نجف مقلد مرحوم بروجردی بودند و به ایشان توجه داشتند. مرحوم قمی بعد از فوت سید چند ماه بیشتر زنده نماندند. در فوت مرحوم قمی بنده داستانی را از مرحوم آیت‌الله میلانی شنیدم که در اینجا نقل می‌کنم. مرحوم میلانی خود از شاگردان حاج‌حسین قمی بودند. ایشان می‌فرمودند شبی مرحوم قمی در نجف از چند نفر از ما خواستند در حرم حضرت امیر(ع) خدمت‌شان برسیم چراکه مرحوم قمی هر شب بعد از نماز مغرب به حرم مطهر مشرف می‌شدند. مرحوم میلانی در روایت‌شان به بنده گفتند آن شب ایشان بود و آیت‌الله خویی و آقا سیدمهدی شیرازی و حاج شیخ محمدعلی نجفی و... .

مرحوم میلانی گفتند  آنجا دور مرحوم قمی نشستیم و ایشان گفتند: من شما را برای این اینجا خواستم تا دعایی بخوانم و شما آمین بگویید. سپس دستانشان را رو به حرم امیر بلند کردند و گفتند: خدایا امروز مرجعیت عامه شیعه به من منتقل شده اگر من آن‌جور که تو می‌خواهی، می‌توانم از عهده آن بربیایم و دینم محفوظ می‌ماند، من را نگاهدار و اگر این مرجعیت خللی در دین من ایجاد می‌کند به من فرصت نده و شروع کردند به گریه‌کردن. مرحوم میلانی به بنده گفت 2 روز بعد ایشان فوت شد.

بعد از فوت مرحوم حاج حسین آقای قمی مرجعیت دوگانه تبدیل به مرجعیت وحید جناب آیت‌الله بروجردی شد و برای اولین بار در طول تاریخ مرجعیت شیعه، مرکزیت مرجعیت در قم قرار گرفت.

  • این یگانگی و انتقال مرکزیت چه ثمراتی برای مرجعیت شیعه و به تبع آن روحانیت داشت؟

با این انتقال حوزه نجف هم عملا زیر نظر حوزه قم قرار گرفت و این تا فوت آقای بروجردی یعنی 15سال ادامه داشت. مرجعیت یگانه‌ای که همه حوزه‌های علمیه شیعه را تحت امر و قیومیت ایشان قرارمی‌داد.

مرحوم آقای بروجردی یک مکتب علمی براساس آنچه اعتقاد داشتند پایه‌گذاری کرد و شخصیت‌ها و اساتید همه جذب حوزه قم شدند و غنای بی‌نظیری از نظر فضلا و اساتید در حوزه قم پدید آمد که البته قابل مقایسه با قبل نبود.

  • فکر می‌کنم این مسئله اگر با مصداق‌هایی تاریخی همراه شود تقریری بسیار عالی خواهد داشت.

بله، آقای بروجردی در ابتدای ورود خود به قم دفتر شهریه‌شان تنها نام هزار طلبه را در خود داشت، در حالی که در وقت فوت ایشان این تعداد 7هزار نفر نوشته شده بود. آن زمان این افزایش 6هزار نفری بسیار مهم بود. نجف آن زمان با همه عظمت و سابقه‌اش 2هزار نفر طلبه بیشتر نداشت. این در درجه اول به قدرت علمی و بعد مدیریت ایشان مربوط بود که طلاب و اساتید از شهرهای مختلف برای تلمذ به قم کشیده شدند. مرحوم حاج شیخ مرتضی حائری، آقازاده حائری موسس، آن ایام در نجف برای تحصیل بودند. امام(رض) نامه‌ای به ایشان نوشتند که فوری به قم برگرد که تو به نجف رفتی اما شیخ طوسی به قم آمده و بنده خودم از آقای حاج شیخ مرتضی حائری شنیدم که من وقتی برگشتم و در درس آقای بروجردی شرکت کردم دیدم حضرت امام(رض) اغراق نکرده‌اند.

حوزه‌ای که در ایران زیر نظر آیت‌الله بروجردی تشکیل شد حوزه‌ای برگرفته از متن جامعه ایران بود و تبعا احتیاجات فکری و اعتقادی مردم در این حوزه، منعکس می‌شد. در آن زمان افکار مارکسیستی در بین دانشجویان و جوانان رسوخ بسیار داشت. چپ‌ها چون مخالف پهلوی نیز بودند در میان بعضی‌ها موجه بودند. جو روشنفکری آن زمان نیز ضدمذهبی بود. حوزه زیرنظر مرحوم بروجردی احساس کرد باید حرکتی متناسب انجام دهد. این حوزه عظیم شروع کرد به نگارش کتاب و جوابگویی به مسائل روز. ارتباط و رسوخ در دانشگاه‌ها و فرستادن وعاظ شایسته به مراکز عمده جمعیتی. یک بعد از ابتکار ایشان که باید در تاریخ انقلاب اسلامی نیز به حساب بیاید این بود که طلاب پرورش‌یافته حوزه ایشان مجبور بودند در 3ماه رمضان و محرم و صفر به نقاط محروم برای وعظ و تبلیغ بروند.

  • این مسئله که پیش از آیت‌الله بروجردی نیز مرسوم بوده است؟

بله اما بسیار کمرنگ و بی‌فروغ بوده. ولی از بعد از شهریور 1320 که این فرصت برای آیت‌الله بروجردی به دست آمد، این حرکت در سطحی بسیار بالا و پرتعداد پا گرفت. این طلاب صدای مرجعیت و صدای قم را در سطوح مختلف به مردم می‌رساندند. فرستادن مبلغین باتوجه به اینکه آیت‌الله بروجردی مرجع وحید شیعه بود و طبعا قدرتی داشت که این اقتضاء را می‌کرد که هیچ مانعی نداشته باشد . 

این مسئله آن‌قدر اوج گرفت که حتی  7سال بعد از فوت مرحوم بروجردی یعنی زمانی که بنده وارد حوزه قم شدم هنوز بدشمرده می‌شد که در اثنای ماه‌های رمضان و محرم و صفر طلبه‌ای در قم مانده باشد و حتی بزرگانی چون آیت‌الله سیدمحمدداماد که خودشان مدرس خارج بودند نیز برای تبلیغ به خارج از قم می‌رفتند.

تداوم این حرکت سطح فرهنگ مذهبی مردم را بالا برد و مذهب از آن حالت رکود بیرون آمد و در آینده این حرکت اعزام مبلغ به اروپا  و  نیز برای اولین‌بار در طول تاریخ مرجعیت شیعه به آفریقا کشیده شد.

از طرفی مرحوم بروجردی شروع به تقویت حوزه‌های علمیه در شهرستان‌ها کردند. مثل فرستادن شیخ صدوقی به یزد یا امام موسی‌صدر به لبنان و در بسیاری از شهرها با اینکه زمینه‌ای مهیا نبود ایشان مدرسه علمیه ساختند و استادهای مبرز فرستادند و حتی طلبه هم از قم فرستادند مثل کرمانشاه، برای اینکه ایشان می‌خواستند در غرب کشور هم مرکزی روحانی و علمی داشته باشند. لذا امام(رض) نیز در مبارزات و ایجاد تحرکات سیاسی خود در سال‌های 41و42 و قضیه انجمن‌های ایالتی و حادثه 15خرداد هیچ مشکلی نداشتند  و برای اینکه پیام خودشان را به اقصی نقاط کشور برسانند همه وسایل فراهم شده بود.

در بررسی اندیشه و عملکرد دوران پربار مرجعیت آیت‌الله بروجردی دو نکته کانونی بیش از همه قابل توجه است؛ یکی از بعد اجتماعی- ‌سیاسی و دیگری علمی. از بعد اجتماعی-سیاسی، اینکه ایشان با فعالیت‌های سیاسی برخی افراد  برخوردهای تندی داشتند، به طوری که گاه بعضی  به این تبیین می‌رسیدند که ایشان اصلا مخالفت تام دارند با هرگونه فعالیت سیاسی!

آیت‌الله بروجردی تحرکات سیاسی را برای حفظ حوزه کنترل می‌کردند. تحرکات سیاسی آن زمان عبارت بود از نهضت ملی شدن صنعت نفت و حرکت مرحوم کاشانی و فدائیان اسلام. همه این گروه‌ها هم می‌خواستند در حوزه قم عامل نفوذی داشته باشند. آقای بروجردی مانع شدند که این مرکزیت سیاسی برای گروه‌های مختلف در حوزه ایجاد شود. حوزه به هیچ صورتی حالت لیدر سیاسی پیدا نکرد و هیچ یک از این گروه‌ها را تایید 100درصدی نکرد در عین حال مرجعیت ایشان سعی کرد سایه پدری خود را نیز بر سر آنها داشته باشد.

مرحوم بروجردی گاهی بدون آنکه حتی آقای کاشانی بداند از ایشان حمایت می‌کرد.
 البته مسائل خلافی که دولت و حکومت مرتکب می‌شد خودشان با قاطعیت مقابله می‌کردند و تهدیدهای تندی هم از جانب زعامت و مرجعیتشان می‌کردند.

  • لطفا مصداق‌های تاریخی فراموش نشود.

مثلا در جریان تغییر خط فارسی مرحوم بروجردی مخالف 100درصد بودند. با این استدلال که بین مردم و فرهنگشان فاصله ایجاد می‌کند.

یا در جریان اصلاحات ارضی، آیت‌الله بروجردی پیغامی بسیار تند برای شاه و مجلس فرستادند که در مجلس آن زمان اعلام شد که با وجود اینکه این لایحه مورد تصویب مجلسین قرارگرفته اما نظر به فرمایش آیت‌الله بروجردی قضیه «کان لم یکن» تلقی شد.

شاه در پیغامی به ایشان گفته بود همه کشورهای مسلمان اطراف، اصلاحات ارضی کرده‌اند شما چرا مخالفید. آیت‌الله بروجردی پاسخ داده بودند که کشورهای همجوار، اول جمهوری شدند بعد رو به اصلاحات ارضی آوردند.

  • اما نکته کانونی دیگر مخالفت ایشان با حکمت آموزی و درس فلسفه در حوزه علمیه قم بود و قضیه‌هایی که بر درس‌های عمومی اسفار علامه طباطبایی(ره) رفت و همین‌طور تعطیلی درس حکمت امام(رض) باوجود اینکه خود آیت‌الله بروجردی در معقول شاگرد بزرگی چون مرحوم جهانگیرخان قشقایی بوده‌اند و حتی می‌گویند خود نیز در بروجرد درسی حکمی داشته‌اند؟

درست است. مرحوم بروجردی خود استاد حکمت و فلسفه بوده‌اند و اساتید بزرگی دیدند و حتی ایشان زمانی که در بروجرد بودند «شوارق الالهام» تدریس می‌کردند. اما مسئله‌ای که در قم پدید آمده هم بد برداشت شده و هم بد نقل شده،‌تدریس حکمت آن هم اسفار اربعه برای افراد معدودی باید می‌شد که قابلیت فهم داشته و مقدمات می‌خوانده‌اند.

مرحوم علامه(ره) یک‌بار در فیضیه شروع کردند به تدریس اسفار و جمعیت زیادی جمع شد. آیت‌الله بروجردی اصرار داشتند کسانی که در این درس حضور پیدا می‌کنند باید منظومه را امتحان داده باشند چرا که ممکن است بدون مقدمات دچار سوء فهم شوند. از طرفی برخی از مقدسین بازار تهران و قم و مشهد نیز رسما در منابر به مردم می‌گفتند شما بازاری‌ها وجوه‌هات‌تان  را می‌دهید به آقای بروجردی که حوزه ارسطو در قم ایجاد کرده و کاری به امام صادق و باقر(ع) ندارد. این فشارها باعث شد که ایشان از علامه بخواهند تدریس علنی حکمت در فیضیه نداشته باشند.

  • اجازه بدهید در پایان پیرامون استقلال نهاد مرجعیت در تاریخ شیعه از نظر گاه مرحوم بروجردی بحث کنیم.

مرحوم بروجردی همانطور که شیوه روحانیت شیعه بوده اعتقاد داشتند حوزه و تربیت طلبه باید بر دوش مردم باشد.

  • یعنی خواسته‌های مردم در اولویت باشد تا مثلا دولت؛ که در رابطه با مرجعیت و حکومت در اهل تسنن اینگونه است؟

بله، زیرا خواسته‌های مردم قابل تعدیل است چون پیوند بین مردم و روحانیت منطقی است. مانند ماهی و آب، روحانیت و مرجعیت در شیعه بدون مردم هیچ است.و لذا نظر ایشان این بود که مردم باید حوزه را بچرخانند و حکومت‌ها و دولت‌ها مثل اهل تسنن روحانیت و مرجعیت را آلت دست و ابزار خود قرار ندهند و مخالفت ایشان با تحرکات سیاسی نیز از  این جنبه بود.

ایشان اعتقاد داشت حوزه باید جدای از تفکرات و منافع سیاسی، منافع مذهب و مکتب را به عنوان منافع خود در نظر بگیرد و همیشه در کنار مردم باشد.

کد خبر 91645

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار دین و اندیشه

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز