افراد شاغل در یک سازمان باید رضایت شغلی مطلوبی داشته باشند تا بتوانند از کارایی، نشاط عمومی و حداکثر بهرهوری برخوردار باشند. چنانچه این امر وجود نداشته باشد، ازبینرفتن انگیزه تلاش و ایجاد روحیه یأس و دلسردی، طبیعیترین انعکاس آن خواهد بود و در نهایت عوارض آن علاوه بر شخص، متوجه خود سازمان نیز خواهد شد؛ بنابراین رمز موفقیت برنامههای یک سازمان در راضینگهداشتن نیروی کار آن، از شغل خویش است.
یکی از مهمترین عوامل رضایت شغلی، تدارک شرایط کاملاً مطلوب برای نیروی انسانی است. عقیده صاحبنظران رفتار سازمانی بر این است که افزایش رضایت از شغل، باعث برانگیختهشدن کارکنان به کار بیشتر میشود و در نتیجه تولید یا خدمات افزایش پیدا میکند.
رضایت شغلی نوعی احساس روانی مثبت فرد نسبت به شغلش است؛ یعنی وقتی که میگوییم یک فرد از شغل خود رضایت زیادی دارد، در حقیقت منظورمان این است که به میزان زیادی شغل خود را دوست دارد و توانسته است از طریق شغل خود، نیازهای خویش را ارضا کند و در نتیجه، احساسات مثبتی نسبت به آن دارد. به دیگر سخن، رضایت از شغل، پدیدهای احساسی است که یک فرد در سازمان از اشتغال به شغل مورد نظر خود در آن تشکیلات میتواند به دست آورد.
نکتهای که در مورد رضایت شغلی باید مورد توجه قرار گیرد این است که تنها یک عامل موجب رضایت شغلی نمیشود بلکه ترکیبی از عوامل مختلف سبب میشود که فرد در سازمان، در یک زمان از شغلش لذت ببرد و احساس رضایت کند. فرد با تاکیدی که بر عوامل مختلف از قبیل میزان درآمد، ارزش اجتماعی شغل، شرایط محیط کار، نظام سازمانی شغل، نحوه مدیریت و امثال اینها دارد به طرق گوناگون احساس رضایت از شغل میکند؛ بنابراین عوامل رضایت شغلی واحد نبوده و این عوامل بهصورت ترکیبی در افزایش یا کاهش آن مؤثرند.
عوامل و متغیرهای اجتماعی نیز در رضایت شغلی تأثیر زیادی دارند. از طرف دیگر حالت و سطح رضایت فرد نیز ناشی از علایق و گرایشهای مختلفی است که او نسبت به شغل خویش دارد. از همین روست که رضامندی شغلی را یک پدیده عاطفی و اجتماعی قلمداد میکنند. احساس رضایت یا عدمرضایت از شغل بسته به کیفیت احساس فردی در قالب ابعاد گوناگون اجتماعی، زمانی و مکانی متفاوت است. برای مثال یک کارمند ممکن است تا زمانی احساس رضایت داشته باشد که شغل دیگری از جانب سازمانی دیگر با شرایطی مطلوبتر برای او وجود نداشته باشد و زمانی که این امکان بهوجود بیاید نارضایتی او نیز از شغل فعلی افزایش مییابد.
عدمرضایت از شغل، از دریافت، ادراک و فهم آنچه دیگران به دست میآورند و فرد نمیتواند
به دست آورد، حاصل میشود. رضایت یا عدمرضایت شغلی بستگی به چارچوب فلسفی زندگی فرد نیز دارد و رابطه نزدیکی بین رضایت شغلی افراد با رضایت کلی آنان از زندگی وجود دارد. در افرادی که از شغل خود رضایت بیشتری دارند، میزان سازگاری بیشتر است. از طرف دیگر کسانی که از زندگی خود راضی هستند، معمولاً از شغلشان نیز رضایت دارند. به عبارت دیگر بین رضایت شغلی و رضایت کلی از زندگی، رابطهای دوسویه وجود دارد چرا که شغل، یک بخش عمده از زندگی است؛ در نتیجه مدیران نهتنها باید به بررسی پیرامون عوامل مؤثر بر رضایت شغلی بپردازند بلکه نباید از توجه به نگرشهای کارکنان خود به دیگر بخشهای زندگی غافل باشند.
رضایت از شغل، یک پدیده فردی است، اگرچه به سبب موقعیتهای یکسان شغلی، فرد ممکن است در مقام مقایسه، همانندهایی را نیز با سایر کارکنان پیدا کند، ولی هرگز نمیتوان بهطور کلی حکم بر رضایت یا عدمرضایت کارکنان یک مجموعه یا سازمان داد.
رضایت شغلی تأثیر متقابل روی فرد و سازمان دارد. هنگامی که خواستها و آرزوهای فرد در سازمان برآورده شود مسلماً در وی رضایت شغلی ایجاد خواهد شد و از اشتغال در آن سازمان لذت خواهد برد و طبعاً از تمام تواناییها و استعداد و امکانات خود در راه رسیدن به هدفهای شغلی استفاده خواهد کرد و از این رهیافت علاوه بر آنکه افزایش کارایی حاصل میشود، زمینه موفقیت سازمان را نیز در ابعاد وسیعتری در راستای اهداف و آرمانهای آن مهیا خواهد ساخت.
بنابراین بر هر مسئولی است که درصدد افزایش رضایت شغلی کارکنان خود برآید و برای این امر باید ابتدا وضع موجود و عواملی که بهنحوی در رضایت یا عدمرضایت شغلی کارکنان مؤثر است را شناسایی کرده و سپس با ایجاد جوی مناسب، رضایت کارکنان را فراهم آورد؛ در این صورت خواهد بود که افراد به شغل خود علاقه پیدا خواهند کرد و وجود علاقه هم ضامن حصول رضایت شغلی است و وجود رضایت هم موجب آن میشود که شخص، بهتر بتواند خود را با کار خویش منطبق و سازگار سازد. این امر به اثبات رسیده که افرادی که از شغل خود رضایت باطنی بیشتری دارند، لااقل در پارهای از موقعیتهای شغلی پرکارترند.
یکی از اندیشمندان رفتار سازمانی معتقد است که مدیران به 3 دلیل باید به سطح رضایت شغلی کارکنان خود توجه کنند؛ اول آنکه شواهد روشنی وجود دارد که کارمندان ناراضی کارکمتری انجام میدهند و بیشتر دوست دارند کار را ترک کنند، دوم اینکه اثبات شده است که کارمندان راضی از سلامت بهتری برخوردارند و زندگی طولانیتری دارند و بالاخره اینکه رضایت از شغل منجر به رضایت از زندگی کارمند خارج از شغل میشود و در نتیجه به بهداشت روانی در جامعه کمک میکند.
امید است که رضایت شغلی، مرکز توجه مدیران سازمانها و نهادها قرار گرفته و بهعنوان یک اصل مهم در افزایش کارایی و رسیدن به اهداف سازمان از اهمیت لازم برخوردار باشد.
منابع:
- راهنمایی و مشاوره شغلی و حرفهای، دکتر عبدالله شفیعآبادی
- روانشناسی صنعتی و سازمانی، ترجمه دکتر شکرکن
- رفتار سازمانی، ترجمه دکتر طوسی
- روابط انسانی در مدیریت، دکتر کمال پرهیزگار