همشهری آنلاین- سمیرا باباجانپور: مهدی کریمی را همه با نام مهدی قصاب می شناختند. اطراف خانهشان پر از قمارخانه و مطربکده بود، اما محال بود پای آقامهدی به این مکانها باز شود. آنقدر لوطیگری داشت که بنشیند و برای بچههای محل از جوانمردی و مردانگی حرف بزند تا هوس رفتن به این مکانهای عیش و نوش به سرشان نزند.
قصه های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
قصابیاش در سهراه سیروس بود؛ یک قصابی معروف که امکان نداشت نیازمندی از این قصابی دستخالی برگردد. قوی بود. زور بازو داشت. دعوا میکرد، اما اهل عربدهکشی و چاقوکشی نبود. سیلیهایش دزد را آدم میکرد. برایش دوست و دشمن هم نداشت. هر کس کار بدی میکرد، باید تاوانش را میداد.
خبر رسید که برادرش از مغازه گزفروشی گز میدزدد. وقتی خود گزفروش هم گله کرد، مهدیقصاب سیلی محکمی حواله صورت برادرش کرد تا ادب شود. برادرش هم دیگر سمت دزدی نرفت. اگر نامردی میدید، دعوا میکرد و طرف را سیر کتک میزد؛ نیتش هم سربه راه کردن نالوطیها بود.
لوطیهای بزنبهادر را حامی مشروطه کرد
لوطیسردمدار نیز از لوطیهای بامرام و عیار محله پامنار بود. نام او در قیام مشروطه به یادگار ماند. بیشتر لوطیها در گذر تاریخ بازیچه سیاستمداران میشدند، اما لوطیسردمدار نهتنها خودش را از این معرکه بیرون کشید، که بانی خیر شد تا لوطیهای دیگر محله هم پاگیر سیاست نشوند.
آن روزهای مشروطه، زمانی که مشروطهخواهان و سلطنتطلبان دست به گریبان میشدند، گروهی به نام «سیلاخورها» بودند که سعی داشتند زمین و زمان را به هم بریزند. پاتوقشان هم حوالی میدان اعدام بود. اذیت و آزارشان حد و اندازه نداشت. از بیحرمتی گرفته تا بههم ریختن و خراب کردن دکانها و به آتش کشیدن گاریها.
در این اوضاع و احوال لوطیسردمدار دوستانش را جمع میکند و راهی میدان اعدام میشوند. آنها قمه و چاقو به دست میگیرند، البته نه به نیت ریختن خون، بلکه برای ایجاد رعب و وحشت و پراکندن لاتهای اوباش. حتی لوطیهای بدخلق و بزنبهادر را هم توجیه کرده بود تا جلوی در مغازه مردم بایستند و از خانهها و دکانها مراقبت کنند.
نظر شما