این بزرگترین آرزوی اوست. شهرک کاتپوتلی در شمال غرب شهر دهلینو، پایتخت هند، قرار دارد.
او میگوید: «با تردستی همه این زاغهها و خانههای خراب را از نو میساختم و لباسهای نو بر تن مردم میکردم و کاری میکردم که همه سیر باشند.»
اما خودش هم میداند این کار غیرممکن است؛ حتی بهترین شعبدهبازها هم چنین قدرتی ندارند.
وقتی او لباس شعبدهبازیاش را میپوشد، فقط میتواند با حرکتهای نمایشی و تردستیهای عجیبش، عابران را وادار کند در خیابان بایستند و او را تماشا کنند. همه از تردستیهای عجیب او شگفتزده میشوند.
او میتواند اشیا را در دستانش غیب کند، با توپ نمایش دهد و خلاصه تماشاچیها را جادو کند. همه دور او جمع میشوند، خیلی از آنها جهانگردانی هستند که به کاتپوتلی آمدهاند تا نمایشهای شعبدهبازها را ببینند. چون این منطقه به خاطر شعبدهبازهایش مشهور است. تقریباً همه سههزار خانوادهای که در این روستای فقیر زندگی میکنند، زندگیشان را از راه شعبده بازی میگذرانند. خیلی از آنها هر غروب به دهلینو میروند و آنجا نمایش میدهند.
آنها تمام طول روز را که هوا گرم است، در خانه تمرین میکنند و غروبها که هوا خنکتر میشود، در خیابانهای پایتخت نمایش میدهند.
تاروینا دلش میخواهد در کارش پیشرفت کند و یک شعبده باز بزرگ شود. او روزها در مدرسه و بعدازظهرها در خانه با پدرش تمرین میکند.
غروبها همراه با بهترین شعبده بازهای روستا به محلههایی از شهر میرود که نشانی از فقر در آنجا نیست؛ آنها برای جهانگردان و ثروتمندان نمایش میدهند.اما رؤیای تاروینا این است که شعبدهای بلد بود و میتوانست با آن فقر را در میان شنل قرمز شعبده بازیاش از نظرها غیب کند.