نرگس پورکرمان کارآفرین موفق و جوانی است که یک بار در سال۹۰ به‌عنوان کارآفرین برتر انتخاب شده است. او با وجود بیماری سرطان کسب‌وکار مستقلی در زمینه قلاب‌بافی راه‌اندازی کرده و در این زمینه شاگردان بسیاری پرورش داده است. شاگردانی که هریک از آنها به کارآفرینی روی آورده‌اند.

نرگس پورکرمان

به گزارش همشهری آنلاین، پورکرمان در خانواده‌ای نظامی پرورش‌یافته و بزرگ‌ترین افتخار زندگی خود را پدر آزاده و جانبازش می‌داند. او فارغ‌التحصیل رشته حقوق قضایی از دانشگاه تهران است و سال‌ها مشاور حقوقی چند شرکت بزرگ تجاری بوده، با این حال لذتی که از کارآفرینی و آموزش به شاگردان در این زمینه می‌برد به گفته خودش بیش از کار حقوق است. وی که به اراده‌گرایی اعتقاد وافری دارد معتقد است درکارهای کوچک هم می‌توان موفق بود. پورکرمان نه تنها در عرصه اجتماعی موفق بوده، بلکه نقش مادری و همسری را هم به خوبی ایفا کرده و آن را فدای فعالیت‌های اجتماعی‌اش نکرده است. داشتن ۲ فرزند نشان از اولویت داشتن خانواده به هر امر دیگری است.  

قصه‌های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید


در بدو ورود به آموزشگاه قلاب‌بافی پورکرمان آنچه نظرم را جلب می‌کند، مدرک وکالتی است که بر دیوار اتاق آویزان شده. این مدرک نشان از تحصیلات او در این زمینه است. وقتی از او درباره این موضوع می‌پرسم که چرا کار حقوق را رها کردی و به قلاب‌بافی روی آوردی با شور و حرارتی که نشان از علاقه‌اش به این مهارت دارد می‌گوید: «من به این مهارت علاقه ویژه‌ای داشتم و در زمینه قلاب‌بافی حرفه‌ای‌تر بودم. خطاطی هم بلد هستم. به نظرم روحیه یک وکیل با مثلاً یک هنرمند خیلی فرق دارد. در زمان انجام این نوع کارها ذهن انسان باز می‌شود. ‌»
به‌رغم علاقه وافرش به این مهارت اما این دلیل اصلی او برای روی آوردن به این کار نبوده، بلکه علاقه به فرزندانش بوده است. او در این زمینه با تأکیدی ویژه می‌گوید: «من‌کاری می‌خواستم که از خانه و بچه‌هایم دور نشوم. زیرا همسر و فرزندانم را بیشتر از کارم دوست دارم. علاقه من به فعالیت‌های اجتماعی باعث نشده که رسالت اصلی‌ام را که همان مادربودن است فراموش کنم. من چنان به رسالت مادرانه خود باور دارم که به‌ندرت پیش می‌آید فرزندانم را ترک کنم و از خانه بیرون بروم. بچه‌هایم به من نیاز دارند. به همین دلیل کارگاه من، خانه من است. ‌»

کارآفرینی در همه حال شدنی است


شاید خیلی‌ها به قلاب‌بافی به‌عنوان یک شغل درآمدزا نگاه نکنند، اما پورکرمان تا به امروز از طریق همین مهارت، برای شمار زیادی از افراد اشتغال ایجاد کرده است. او این مهارت کم خرج را دارای بازدهی فراوان می‌داند و می‌گوید: «رشته من رشته‌ای نیست که نیاز به کارگاه داشته باشد و ابزار موردنیاز آن یک قلاب و یک نخ است. این شغلی است که نیازی به دستگاه و کارگاه ندارد. می‌توانید در اتاق خودتان با یک قلاب و یک کیسه نخ چیزی را ببافید و چندین‌درصد سود ببرید و با حداقل مواد موردنیاز کارآفرینی کنید. همین‌که بتوانید با کمترین مواد اولیه تولید داشته باشید و آن را بفروشید، کارآفرینی کرده‌اید. ‌» 

هیچ چیزی دورریختنی نیست


کار قلاب‌بافی و استفاده بهینه از مواد و ابزار کار به او یاد داده که چگونه از کم اهمیت‌ترین مواد بیشترین بهره‌را ببرد. مهارتی که در انتقال آن به شاگردانش هم بی‌تفاوت نبوده است. او این کار را برای حفظ طبیعت مفید می‌داند و آن را یک ارزش می‌داند: «من در کار بازیافت هم فعالیت می‌کنم. یعنی سعی می‌کنم آموزش‌هایی دهم تا مردم بتوانند از وسایل دورریز خانه‌هایشان استفاده و به این‌ترتیب به حفظ طبیعت کمک کنند. برای همین شنبه‌ها در دبستان دولتی عمار به بچه‌های کلاس سوم، رایگان آموزش می‌دهم. هدفم از آموزش بازیافت به دانش‌آموزان این است که آنها از همین کودکی یاد بگیرند از اسراف بپرهیزند و از همه مواد اطراف خود به بهترین نحو استفاده کنند. ‌» 
پورکرمان در پرداخت زکات علمش هم غافل نبوده و بدون آنکه چشمداشتی مالی داشته باشد هر جا که به مهارت او احتیاج داشته‌اند، در آموزش آن دریغ نکرده است. از آموزش به زندانیان گرفته تا آموزش در سرای محله. او درباره این فعالیت‌های خود که بیشتر رنگ و بوی عام‌المنفعه دارد می‌گوید: «یکشنبه‌ها و چهارشنبه‌ها به زندانیان آموزش می‌دهم. سه‌شنبه‌ها در موزه صلح در پارک شهر به‌صورت رایگان به همسران جانبازان اعصاب و روان قلاب‌بافی می‌آموزم و پنجشنبه‌ها از ساعت ۸ تا ۱۴:۳۰ در سرای محله خدمت اهالی منطقه هستم. در روزهای دوشنبه هر دو هفته یک بار هم در شبکه ۵سیما برنامه آموزش قلاب‌بافی دارم. ‌» 

تدبیر برای زندگی مناسب


موضوعی که در مورد این بانوی کارآفرین قابل توجه است، بیماری سرطان اوست. بیماری‌ای که چند سال با او در حال جدال است و تا امروز به حاشیه رانده شده. وقتی از بیماری او با خبر شدم، از اینکه می‌دیدم خانمی با چُنین توانمندی و تدبیری می‌تواند همزمان امور خانوادگی، شغلی و زندگی اجتماعی خود را مدیریت کند و با این بیماری سخت مبارزه کند، افتخار می‌کردم و اقتدار و هوشمندی یک ایرانی بیش از پیش در نظرم تحسین برانگیز آمد. وقتی از او درباره بیماری‌اش پرسیدم و اینکه چگونه با وجود این بیماری به فعالیت‌های اجتماعی مشغول است، گفت: «دو سال است که با بیماری سرطان روده بزرگ دست و پنجه نرم می‌کنم و نتوانسته مانع پیشرفت من شود. هیچ‌وقت هم فکر نکردم مریض هستم و در حال مردن. با وجود آنکه بیماری‌ام در صادرات محصولاتم به کانادا و استرالیا خلل ایجاد کرد اما باعث نشد که من دست از کار بکشم و در حال حاضر هم روی بازار عراق که به ما نزدیک‌تر است کار می‌کنم. ‌» 


آموزش به زندانیان  

سال گذشته شهرداری از کارآفرینان برتر در زمینه‌های مختلف دعوت به همکاری کرد و بعد از مراجعه، به من پیشنهاد آموزش قلاب‌بافی به زندانیان را دادند. چون کار در شرایط خاص را دوست داشتم این پیشنهاد را پذیرفتم. اوایل، کارم را با زندانی‌های مرد شروع کردم و سه، چهار مرحله به زندان حسن‌آباد قم رفتم. زندانیان مرد برخلاف تصور به‌شدت علاقه‌مند به این کار بودند. من در میان زندانیان مرد افراد توانمندی در این زمینه دیدم. از کار در زندان چنان رضایت داشتم که اصلاً متوجه نبودم کجا هستم. از زندان مردها شروع کردم و حدود ۶ماه است که در زندان زنان مشغول هستم و تلاش می‌کنم خانم‌های زندانی بعد از آزاد شدن از زندان بتوانند نزد خودم کار کنند. چون نیاز به حمایت دارند.  من کار با زندانی‌ها را دوست دارم و اگر آنجا هستم دلیلش عشق به آنهاست. من دلم برای آنها نمی‌سوزد چون دلسوزی ‌ترحم است و ‌ترحم به دیگران را اصلاً دوست ندارم. در حال حاضر ۵ نفر از زندانیان به‌صورت حرفه‌ای در کارگاه قلاب‌بافی مشغول تولید هستند. هفته گذشته تولیدات خانم‌ها را از آنها خریداری کردم. الان از کارشان پول درمی‌آورند. در زندان واحدی به نام اشتغال در حال فعالیت است و انواع و اقسام حرفه‌ها را به زندانی‌ها آموزش همراه با پایان دوره می‌دهد. بعد از آزادی هم به آنها وامی تعلق می‌گیرد که بتوانند از محل آن برای خودشان یک کارگاه درست کنند.  
برای آموزش به زندانیان چند ماهی به ندامتگاه رفتم ولی مدتی است به‌عنوان ناظر و کارفرما در آنجا مشغولم. در وضعیت جدید کارهایشان را از آنها می‌خرم دقیقاً مثل همان‌کاری که در بیرون از زندان انجام می‌دهم. من از کار با زندانیان خیلی رضایت دارم. وقتی به زندان زنان می‌روم و بچه‌های کوچک آنجا را می‌بینم، قلبم درد می‌گیرد. آدمی نیستم که شعار دهم اما واقعاً قلبم به درد می‌آید. مدتی است در این فکرم که برای زنان زندانی کارگاهی راه‌اندازی کنم. ‌
 

________________________________________________________

*منتشر شده در همشهری محله منطقه ۵ در تاریخ ۱۳۹۳/۰۸/۱۹

کد خبر 772198

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha