مزار ۲۲ نفر از شهدای طرشت در بقعه شیخ «عبدالله طرشتی» قرار دارد که وعده‌گاه همیشگی خانواده‌های‌شان در لحظه تحویل سال است. این خانواده‌ها با گذشت سال ها و برخی با وجود کهولت سن همچنان با عشق و علاقه‌، سفره هفت‌سین را روی سنگ مزار عزیز سفرکرده‌شان پهن می کنند.

شهید

به گزارش همشهری آنلاین، رسم هر ساله دیدار با شهیدان باعث شده تا دیگر اهالی هم مهمان سفره هفت‌سین خانواده شهدا در لحظه تحویل و آستان بقعه علامه طرشتی منطقه۲ شوند و سال را کنار مزار شهید هم‌محله‌ای‌شان تحویل کنند و با خاطرات مادران، خواهران و همسران شهدا همراه شوند.

خواندنی های بیشتر را اینجا دنبال کنید

هفت‌سین سفرکرده‌ها در بقعه شیخ طرشتی | نوروز متفاوت خانواده شهدا

برای عید دیدنی نماند و به جبهه رفت

«سرور رسائلی» مادر شهید «علی حسینمردی» که در ۱۷ سالگی به شهادت رسید، از درد پا به شدت رنج می‌برد و بدون «واکر» نمی‌تواند راه برود. بااین حال وقتی که صحبت از پسر شهیدش می‌شود با چهره‌ای خندان تعریف می‌کند: «علی اواخر سال ۱۳۶۱ برای شرکت در مراسم عقدش به مرخصی آمد. اما روزهای آخر سال برایش دوری از جبهه قابل تحمل نبود. اشتیاق عجیبی برای رفتن داشت و فکر و ذکرش در جبهه بود. به علی گفتم :«نخستین سالی است که عقد کرده‌ای و به خاطر همسرت هم شده عید را بمان و به جبهه نرو. خندید و به من گفت که خون من از خون بقیه رزمنده‌ها رنگین‌تر نیست. در خط مقدم پیر و جوان شهید می‌شوند و آن وقت من بمانم برای عید دیدنی. اگر نروم جوابی برای مادران شهدا در قیامت ندارم.» پیش از عید هم راهی جبهه شد و در عملیات آزادسازی خرمشهر به شهادت رسید. داغ سنگینی بود اما خواسته بود که اگر شهید شد بی‌تابی نکنم، حرمت نگه داشتم و به بقیه دلداری دادم.»

مادر شهید درباره خاطره انگیزترین عیدش با علی هم می‌گوید: «در یکی از تعطیلات عید، حاج آقا و علی برای آموزش رانندگی به خیابان‌های خلوت طرشت می‌رفتند. علی تقریباً رانندگی را یاد گرفته بود و حاج آقا خواست که خودرو را از پارکینگ بیرون بیاورد اما علی با سرعت به دیوار زد. خیلی ناراحت شده بود و گریه می‌کرد. او را بوسیدم و گفتم: فدای سرت مادر خدا را شکر که خودت سالمی.»

برای عید لباس نو نمی‌خرید

«صغری محمدی» مادر شهید «حجت الله فرزانه» گوشه‌ای از بقعه بی‌صدا نشسته و به عکس پسرش خیره شده است. گویا حرف‌های نگفته سال‌های سخت دوری را به پسرش می‌گوید تا دلش سبک شود. وقتی مقابلش می‌نشینم به آرامی عکس را کنار می‌گذارد و لبخند می‌زند. حرف از حال و هوای شهید در عید نوروز که می‌شود گل از گل مادر شهید می‌شکفد: «چیزی به عید نوروز نمانده بود که از حجت‌الله خواستم برویم تا برایش لباس نو بخرم. اما قبول نکرد و گفت؛ من با همین لباس‌های ساده و وصله پینه شده راحت هستم. همیشه برای عید نوروز خودش لباس‌های قدیمی‌اش را تمیز می‌کرد و می‌پوشید. حتی بعضی وقت‌ها که لباس نو می‌خریدم برای اینکه ناراحت نشوم یکبار می‌پوشید اما دوباره سراغ شلوار و پیراهن قدیمی‌اش می‌رفت. این جمله‌اش را هنوز در گوشم می‌شنوم که می‌گفت؛ برای بچه مسلمان آراستگی توصیه شده نه بی‌رویه خرج کردن. هیچ‌وقت برای خرید لباس یا کفش پول نخواست و ساده زیست بود.»

مادر شهید که انگار خاطرات فراوانی از پسر شهیدش در عید نوروز دارد، ادامه می‌دهد: «آخرین عیدی که خانه بود، آخرین لحظات تحویل سال صدایم زد که سر سفره هفت‌سین بنشینم اما دیر رسیدم و حسرت آن لحظه دورهم‌نشینی برای همیشه در دلم ماند. سنت دیدار با بزرگان را خیلی دوست داشت. می‌خواست لحظه تحویل سال همه کنار هم سر سفره هفت‌سین بنشینیم و دعا کنیم. تنها یادگاری از پسرم، اسکناس ۱۰ تومانی است که عیدی گرفته بود و در جیب پیراهنش پیدا کردم.»

هدیه عید را فراموش نمی‌کرد

«ربابه حاج حسن» همسر شهید «حبیب‌الله ‌سلطان محمدی» به پشتی امامزاده تکیه داده و با تسبیح صلوات می‌فرستد. صلوات‌هایی به نیت شادی روح همسر شهیدش. درباره اخلاق همسرش در نوروز می‌گوید: «‌در دید و بازدیدهای نوروزی دست خالی به خانه کسی نمی‌رفتیم و هدیه‌ای برای صاحبخانه می‌بردیم. همسرم می‌گفت؛ سالی یکبار عید می‌شود و چه بهتر که وقت دیدار هدیه‌ای ببریم تا علاقه‌مان را نشان بدهیم. البته همیشه تأکید می‌کرد که هدیه‌ ساده‌تر بهتر است. ولی هدیه بچه‌ها همیشه ویژه بود و حسابی آنها را خوشحال می‌کرد. این هدیه‌ها معمولاً وسایل ساده مثل سجاده، چادر و تسبیح بودند که خودش تهیه می‌کرد. خدا را شکر که فرزندان‌مان هم این اخلاق را از پدرشان به ارث برده‌اند و دست خالی به خانه کسی نمی‌روند.»

همسر شهید خاطره شیرینی از مهربانی‌های همسرش دارد: «چند ساعتی به لحظه تحویل سال ۱۳۵۶ مانده و همسرم برای من و بچه‌ها هدیه نخریده بود. او به دلیل فعالیت‌های انقلابی سنت هدیه‌دادن را فراموش کرده بود که ناگهان یادش افتاد و بدون آنکه بگوید کجا می‌رود از خانه بیرون رفت. چند ساعت بعد با جعبه‌های هدیه به خانه برگشت و گفت؛ سال تحویل بدون دادن هدیه به شما معنی ندارد. همیشه وقت تحویل سال، پول‌های متبرک میان قرآن را به فرزندانمان عیدی می‌داد و به آنها توصیه می‌کرد که جایی بگذارند که برکت زندگی‌شان شود.»

هفت‌سین سفرکرده‌ها در بقعه شیخ طرشتی | نوروز متفاوت خانواده شهدا

سین هفت‌سین ما شیرینی اوست

«زهرا محمدی» خواهر شهید محسن محمدی گوشه‌ای نشسته و به عکس برادرش نگاه می‌کند. در عمق چشمانش دلتنگی دیدار برادر پیداست. اما همین که از برادرش می‌گوید خنده روی چهره‌اش می‌نشیند که بی‌تأثیر از اخلاق خوش محسن نیست: «پدر مرحومم طباخی داشت. محسن همیشه بعد از مدرسه به مغازه می‌رفت و در کارها به او کمک می‌کرد. اهل ولخرجی نبود و همیشه از حقوقی که پدرم به او می‌داد مقداری را پس‌انداز می‌کرد. از همان پس‌انداز که خیلی رقم زیادی هم نمی‌شد برای پدر مادر، برادرها و من هدیه می‌خرید. همه دلخوشی‌اش این بود که با پس‌اندازش برای ما هدیه بخرد یا کار کسی را راه بیندازد. به شدت دست و دلباز بود و سعی می‌کرد بهترین هدیه را برای خانواده تهیه کند. محسن پول‌های ۵۰ و ۱۰۰ تومانی عیدی را میان قرآن اتاق خودش می‌گذاشت و بعد از پدرم همیشه از او عیدی می‌گرفتیم.»

او در ادامه حرف‌های جالبی را درباره برادرش می‌گوید: «محسن به شیرینی خاصی در میان خوردنی‌های سفره هفت‌سین علاقه داشت و با خرید آن شیرینی برای برادرم حسابی خوشحالش می‌کردیم. هفته‌ای یکبار با جعبه شیرینی به خانه می‌آمد و به غیر از آن مدل که خودش دوست داشت چیزی نمی‌خرید. محسن می‌گفت که «بهترین شیرینی دنیا همین است.» البته بعد از شهادت برادرم، عکس و شیرینی مورد علاقه‌اش یکی از ارکان همیشگی سفره هفت‌سین خانواده ما شد. انگار که آن شیرینی یکی از سین‌های هفت‌سین است.»

هفت‌سین سفرکرده‌ها در بقعه شیخ طرشتی | نوروز متفاوت خانواده شهدا

بهترین عیدی برادرم، قرآن بود

«مروت محمدی» برادر شهید مظفر محمدی،اگر کسی مهر برای اقامه نماز یا صندلی برای نشستن و هر چیز دیگری نیاز داشته باشد، برایش تهیه می‌کند. صحبت از خاطرات برادرش که می‌شود انگار که جان تازه‌ای گرفته باشد می‌گوید: «مظفر کشتی‌گیر بود و انصافاً مرام پهلوانی داشت. البته دوست داشت غیر از خودش بقیه همسن و سالانش را هم در فامیل و محله کشتی‌گیر کند. برای همین در تعطیلات نوروز همه را در حیاط خانه دور هم جمع می‌کرد تا تمرین کشتی کنیم و وقتی حدود ۲۰ نفر مشغول بودند چشم‌هایش از خوشحالی برق می‌زد. البته فقط تمرین کشتی نبود و نمازجماعت و ختم قرآن هم برنامه ثابت دورهمی‌های عید نوروز بود. همیشه تمرین کشتی را اول صبح شروع می‌کرد که تا قبل از اذان ظهر تمام شود و بعد از استراحت مختصری همه با هم برای اقامه نماز به مسجد محل می‌رفتیم. بعد از آن هم تلاوت قرآن شروع می‌شد و طوری برنامه‌ریزی می‌کردیم که در ۱۳ روز عید یک جزء قرآن کریم را ختم کنیم. هنوز هم وقتی دوستان قدیمی را می‌بینم یادی از آن عیدها و کشتی‌ها می‌کنیم.» او آخرین عید با حضور برادرش را فراموش نکرده: «برادرم در آخرین عید نوروز زندگی‌اش یک جلد قرآن کریم به من هدیه داد که تنها یادگاری است که از او دارم. سر سفره هفت‌سین همیشه آن قرآن را می‌گذارم و چند آیه از آن را به نیت شادی روحش قرائت می‌کنم.»

در خانه‌تکانی نمونه بود

«معصومه صمدیار» مادر شهید علی‌اکبر مولوی هنوز با گذشت ۳۵ سال از شهادت پسرش شناسنامه و اعلامیه او را همراه دارد. می‌گوید: «علی‌اکبر به رسم و رسوم عید نوروز علاقه داشت و در خانه‌تکانی کمک می‌کرد. در واقع همه کارها را خودش انجام می‌داد و وقتی می‌گفتم«خسته میشوی، لااقل کمی استراحت کن.» جواب می‌داد که خدمت به پدر و مادر توفیق است و نباید این توفیق را به راحتی از دست بدهم. در میان همه کارهای خانه‌تکانی هم به گونه‌ای شیشه تمیز می‌کرد و فرش می‌شست که نظیر نداشت. اما افسوس که در آخرین روزهای اسفند خبر شهادتش را شنیدیم و در اولین روز سال ۱۳۶۲ مراسم تشییع پسرم برگزار شد. از آن روز به بعد همه خوشی‌های عید برایم با تماشای جای خالی علی‌اکبر در خانه تبدیل به حسرت شده‌اند.» البته کار کردن علی‌اکبر در خانه فقط برای خانه تکانی نبوده و مدام مشغول پذیرایی بود. مادرش تعریف می‌کند: «دهمین روز از عید نوروز بود که سر زده مهمان به خانه‌مان آمد و چیز زیادی برای پذیرایی نداشتیم. علی‌اکبر که متوجه شد گفت: «غصه نخور الان درستش می‌کنم.» از خانه بیرون ر فت و خیلی زود با کیسه‌های پر از خرید برگشت. آن شب برای پذیرایی از مهمان هیچ چیز کم نداشتیم و به لطف خدا حفظ آبرو کردیم.»

کد خبر 748585

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha