تاریخ ایران همواره حقایق بزرگی را بی‌رحمانه زیر لایه‌های عوام‌گرایی و عوام‌فریبی مدفون کرده که دوران پهلوی نیز یکی از همان دوره‌های تدفین حقایق است. اینکه چه کسانی و با چه اهدافی و چگونه، هم در روزگار پهلوی و هم امروز، فریب‌های تاریخی بزرگ این دوره را ترویج می‌کنند، جای شگفتی است.

بهاره خسروی / محله

 همشهری آنلاین: این جریان علاوه بر تاریخ‌نویسان سلطنت‌طلب و برخی تاریخ‌گویان داخلی ظاهراً مستقل، با رشد شبکه‌های ماهواره‌ای و فضای مجازی، شتاب بیشتری گرفته و به تطهیر عصر سیاه پهلوی می‌پردازد. سؤال اصلی این است که چرا اقلیت کمی از جامعه ایران در این مقطع کنونی نسبت به شاه و حکومت پادشاهی، علاقه نشان می‌دهند و به خاندان پهلوی یک حس نوستالوژیک تاریخی دارند؟ موضوع تعداد و آمار آنها نیست، اقلیت هستند یا اکثریت. حتی اگر اغفال رسانه‌ای (ساختن مستندهای تحریف‌شده از سوی شبکه‌های ایران اینترنشنال، منوتو و پخش برنامه‌هایی چون «تونل زمان» و تبلیغات سیاسی باندهای مجازی سلطنت‌طلب که این روزها در شبکه‌های اجتماعی، هدفشان برجسته‌کردن شخصیت رضا پهلوی است) را نادیده بگیریم این پرسش مطرح است که چرا هنوز شاهان پهلوی، با گذشت بیش از ۴۰و ۷۰سال پس از مرگ‌شان، به تاریخ نپیوسته‌اند و به جای اینکه در تاریخ جای بگیرند، هنوز در متن وقایع سیاسی و اجتماعی جامعه‌اند و گروهی از مردم حداقل در فضای مجازی و رسانه‌ای، از رضا پهلوی به‌عنوان سمبل پادشاهی یاد می‌کنند! پاسخ به این پرسش، شاید با حل‌کردن معمای آزادی ‌بیان در حکومت پهلوی به ما کمک کند.

همه مطیع رضاخان

 سیدحسن تقی‌زاده درباره انتخابات زمان رضاخان نوشته: «وقتی که دوره آن مجلس (مجلس ششم) به اتمام رسید و اعلان انتخابات جدید کردند، مداخلات دربار از حد تجاوز کرد. در حقیقت رضاشاه تصمیم قطعی گرفته بود که یک نفر هم از اشخاصی که مطیع او نباشند، انتخاب نشود.»


 (محمود طلوعی، بازیگران عصر پهلوی، ج۱، ص۱۴۴)
 

رضا خان و همسران

محمدعلی همایون کاتوزیان در کتاب خود در مورد رفتار رضاخان با همسرانش نوشته: «در جامعه‌ای که مردان، خود ملعبه بی‌اختیار بی‌قانونی‌های دائمی دولت بودند، آیا نهادن نام آزادی بر این اعمال آزاردهنده زنان(کشف حجاب)، تهوع‌آور نیست؟... خود شاه نیز با سه همسرش همچون حیوانات خانگی رفتار می‌کرد.»


 (محمدعلی همایون کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران، ص ۱۷۳)


قانون را با اوامر من موافق کنید

کریستین دلانوآ فرانسوی در کتاب خود نوشته: «‌در زمان رضاشاه مجلس به هیچ وجه نمی‌توانست قوانینی مخالف با اراده شاه تصویب کند و هرگاه کسی جرأت می‌کرد به شاه گوشزد کند که تصمیماتش خلاف قانون است، پاسخ می‌شنید: قانون را با اوامر من موافق کنید.»


 (کتاب ساواک/ نوشته کریستین دلانوآ/ترجمه عبدالحسین نیک‌گهر/ص۲۰)


رای خودم کجاست؟

در زمان رضاخان انتخابات مجلس به حدی فرمایشی و افتضاح برگزار می‌شد که در دوره ششم مجلس، برای آیت‌الله مدرس حتی یک رأی هم از صندوق بیرون نیامده بود و مدرس هم گفته بود: «به فرض که مردم به من رأی نداده‌اند، پس آن یک رأی که خودم دادم کجاست؟»


 (کتاب تاریخ بیست ساله ایران/ نوشته حسین مکی، نماینده مجلس در زمان پهلوی /جلد۵/ص۳۳)


تقسیم آرای نوشته‌شده

ویلیام داگلاس آمریکایی به نقل از مردم آن زمان ایران در کتابش نوشته: «هنگام انتخابات، سربازان با صندوق‌های رأی و تعدادی اوراق از پیش نوشته شده به محل رأی‌گیری می‌آیند و در رأس اوراق فقط اسم یک نفر نوشته شده و مردم پشت سر هم صف می‌بندند و آرای از پیش نوشته‌شده بین افراد تقسیم می‌شود و آنگاه صف به‌ترتیب نوبت به طرف جلو حرکت می‌کند و مردم اوراق را در صندوق می‌ریزند.»


 (کتاب سرزمین شگفت‌انگیز و مردمی مهربان و دوست‌داشتنی /نوشته ویلیام او. داگلاس (قاضی دیوان عالی آمریکا) /ترجمه فریدون سنجری/ص۱۸۲)


 تو خر خوبی هستی!

ربیعی، آخرین فرمانده نیروی‌هوایی شاه، به خبرنگاری که برای مصاحبه با او رفته بود، گفت: وقتی وارد اتاق شاه شدم، سلام دادم، تعظیم کردم و دولا شدم. گذاشت تا کفش براق ایتالیایی‌اش را ببوسم و بعد با لبخندی که بر لب داشت، به من گفت که قصد دارد مرا فرمانده نیروی هوایی کند. باور نمی‌کردم. اشک شادی در چشم‌ام حلقه بست و بعد به من گفت: «آیا می‌دانی در نیروی هوایی، چند نفر از تو ارشدترند؟» می‌دانستم دست‌کم ۵ نفر از مربیان و استادان خودم هنوز در نیرو بودند. نام بردم و بعد پرسید: «می‌دانی چرا تو را انتخاب کردم؟» نمی‌دانستم. در چشمانم خیره شد و گفت: «برای اینکه تو خر خوبی‌ هستی!»


 (کتاب ۲۷۵روز بازرگان، مسعود بهنود، کارشناس شبکه‌های بی‌بی سی فارسی و صدای آمریکا، ص ۸۸)



اجبار مطبوعات به همراهی


با کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ همه روزنامه‌ها توقیف شدند و تنها روزنامه ایران به‌عنوان ارگان کودتا منتشر می‌شد. اما با همه تبلیغاتی که راه افتاده بود، برای مطبوعات و برای افکار عمومی، رضاخان به‌عنوان شخص اول کودتا یا به تعبیر خودش عامل اصلی کودتا شناخته نمی‌شد و این مسئله او را عصبانی می‌کرد، فلذا اداره سانسور نظمیه و نظامیان، درگیر همراه‌کردن اجباری مطبوعات با اهداف رضاخان بودند. در نخستین رویارویی، رضاخان با مطرح‌کردن بحث عامل اصلی کودتا، فشار به مطبوعات را آغاز کرد و آنها را عامل تغییر حقایق کودتا خواند. او به مطبوعات هشدار داد که بیشتر بیندیشند.


 (حسین مکی، تاریخ بیست ساله، ج۲، صص۴۰-۳۴)


روشنفکران با هزاران عقده

اسدالله علم، وزیر دربار شاه در خاطراتش نوشته: «روزنامه نیویورک تایمز نوشته بود که روشنفکران ایران خواستار تحولات اساسی در اجتماع ایران هستند. شاه فرمودند: روشنفکر کدام گهی است؟ اینها اشخاصی هستند که هزاران عقده دارند!!!»


 (کتاب یادداشت‌های اسدالله علم (وزیر دربار شاه) /ج۵/ص۳۲۳)


کوتاه‌کردن موی هنرمند

فرح دیبا در خاطراتش نوشته است: « به‌خاطر دارم که در آغاز سال‌های ۵۰ زنده‌رودی نقاش ایرانی که شهرت بسیار داشت و در آمریکا زندگی می‌کرد برای نمایشگاه نقاشی‌اش به تهران آمده بود. او همانند بسیاری از هنرمندان غربی آن زمان موهای بلندی داشت. تنها به همین بهانه او را در خیابان بازداشت کرده، سرش را تراشیدند!»


 (کتاب کهن دیارا/نوشته فرح دیبا/ص۲۳۰)


شاه: مردم پفیوز هستند

اسدالله علم، وزیر دربار وقتی ناراحتی مردم به‌خاطر گرانی اجناس و وضع بد اقتصادی را به شاه اطلاع می‌دهد، ایشان در جواب می‌فرمایند: «آخر مردم هم غرغرو هستند و هم پفیوز، گاهی فکر می‌کنم مردم ایران بهترین مردم جهان هستند، گاهی هم می‌بینم پفیوز و ضعیف‌النفس هستند.»


 (یادداشت‌های اسدالله علم/ وزیر دربار شاه/ جلد۳/ص۱۴۷)


 

بگوید گُه خوردم

اسدالله علم،  وزیر دربار شاه در خاطراتش نوشته: «شاه از عامری، دبیر حزب مردم به‌خاطر اینکه گفته بود باید تحصیلات و معالجه برای مردم مجانی باشد عصبانی شده بود. به شاه عرض کردم حالا تکلیف بیچاره چیست؟ فرمودند: نمی‌دانم، هر غلطی می‌خواهد بکند. بالاخره آنقدر اصرار کردم که تکلیفی برای او روشن شد؛ یعنی برود در آذربایجان بگوید من گه خوردم. چند روز بعد نطق عامری دبیرکل حزب مردم را در تبریز دادم به شاه. ملاحظه فرمودند که تقریبا گفته بود گُه خوردم، فرمودند: خوب است.»


 (کتاب یادداشت‌های علم / وزیر دربار شاه /جلد۳/ص۵۳۲/همان/صفحه۵۳۸/همان/ص۲۶۸)

 


حزب فقط حزب من!

افسانه آزادی‌بیان | کارنامه ننگین و آمرانه پهلوی در حوزه‌های رسانه‌، انتخابات و روشنفکران منتقد

رژیم استبدادی پهلوی در دوران پهلوی‌دوم با انحلال احزاب، قدم بلند دیگری در مسیر خفقان و سلطه برداشت. در این دوران حزب رستاخیز با دستور شاه و پس از انحلال ۲حزب «مردم» به رهبری اسدالله علم و «ایران نوین» با محوریت حسنعلی منصور، به‌عنوان تنها حزب کشور معرفی شده بود و شاه نقش اصلی را در رهبری آن داشت. او ادعا می‌کرد که این حزب مردمی است. محمدرضا در جواب منتقدین گفته بود: «کسی که وارد این تشکیلات سیاسی نشود و مؤمن به این ۳ اصلی که من گفتم، نباشد، ۲راه برایش وجود دارد: یا یک فردی است متعلق به یک تشکیلات غیرقانونی، یعنی به‌اصطلاح خودمان «توده‌ای»، یعنی باز به‌اصطلاح خودمان و با قدرت اثبات، «بی‌وطن» که او جایش یا در زندان ایران است یا اگر بخواهد، فردا با کمال‌میل، بدون اخذ عوارض، گذرنامه در دستش می‌گذاریم و به هر جایی که دلش می‌خواهد برود؛ چون ایرانی که نیست!»

(روزنامه اطلاعات، ۱۲اردیبهشت۱۳۵۳)


فقط مسائل شرعی؛ بحث سیاسی ممنوع!


با فرارسیدن ماه‌های محرم، صفر و رمضان که علما و روحانیون در نقاط مختلف کشور مجالس وعظ و سخنرانی داشتند و علاوه بر مسائل دینی، درباره مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور هم سخنانی ایراد می‌کردند، تدابیر امنیتی ساواک هم افزایش چشمگیر پیدا می‌کرد. نمونه‌هایی از خفقان و مقابله با آزادی بیان در رژیم‌پهلوی را در این ابلاغیه به ساواک در تاریخ ۱۵/۱/۱۳۴۳می‌توان دید: «...کمیته با شرکت ریاست ساواک و فرمانده ژاندارمری و رئیس شهربانی در شهربانی تشکیل شود و با توجه به اوضاع و احوال سال گذشته و برای اینکه به هیچ‌یک از افراد ناراحت مخصوصا وعاظ اجازه داده نشود که از منبر سوءاستفاده کرده و غیراز مسائل دینی و شرعی وارد بحث سیاسی شوند کمیته متفقا تصمیم گرفت اقدامات احتیاطی زیر را معمول دارد... .»



ماجرای تعطیلی حسینیه ارشاد


مساجد و حسینیه‌ها نقش بسیار پررنگی در مسیر پیروزی انقلاب اسلامی داشتند. سخنرانان برجسته، در مساجد و حسینیه‌ها بودند که زمینه‌های جنبش و بیداری مردم ایران در مقابل ظلم و ستم رژیم پهلوی را فراهم کردند. حسینیه ارشاد هم یکی از همین اماکن تأثیرگذار بود که سخنرانان برجسته‌ای چون مرحوم حجت‌الاسلام فلسفی، شهید آیت‌الله مرتضی مطهری، دکتر شریعتی و...در آن فعالیت کردند. بنابراین رژیم استبداد همواه در پی تعطیلی این حسینیه و مقابله با آزادی بیان بود. سرلشکر دکتر عبدالکریم ایادی که پزشک ویژه شاه و از مسئولان ساواک و همینطور از چهره‌های مهم تشکیلات بهائیت بود، نامه‌ای به سرلشکر نعمت‌الله نصیری، ریاست ساواک می‌نویسد مبنی بر اینکه شاه از وضعیت حسینیه ناراحت است و باید حسینیه زودتر تعطیل شود. نصیری در جواب می‌گوید که ما به اوضاع مسلط و در حال برنامه‌ریزی برای دستگیری افراد هستیم. پس از دستگیری چندین چهره حسینیه، دکتر ایادی مجدد نامه‌ای به سرلشکر نصیری می‌نویسد مبنی بر اینکه حالا که نفرات را دستگیر کردید، اعلیحضرت منتظر هستند تا آنها به سزای اعمال‌شان برسند. در نهایت این پیگیری‌ها به تعطیلی حسینیه می‌انجامد.



فهرست بلندبالای روحانیون ممنوع‌المنبر


اسامی روحانیون ممنوع‌المنبر که در دوران پهلوی به روشنگری می‌پرداختند، لیستی بلندبالاست. نظام سلطه و خفقان در این دوران صدها تن از روحانیون و دیگر سخنرانان و طرفداران امام(ره) را دستگیر و شکنجه می‌کرد. «آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای»، «آیت‌الله جوادی‌آملی»، «آیت‌الله مرتضی مطهری»، «آیت‌الله طالقانی»، «آیت‌الله مفتح»، «آیت‌الله سعیدی» و«آیت‌الله حائری‌شیرازی» ازجمله سخنرانان بنام و تأثیرگذاری بودند که در این دوران توسط رژیم پهلوی ممنوع‌المنبر شدند؛ به‌عنوان مثال، در یکی از اسناد ساواک مطلب زیر از زبان آیت‌الله شهید مرتضی مطهری، خطاب به دکتر مفتح بیان شده است: «البته از ما کاری به‌طور مستقیم برنمی‌آید؛ چون روی افرادی مانند ما حساسیت دارند و مواظب هستند. از هر اقدامی سازمان امنیت جلوگیری می‌کند اما باید به‌طور غیرمستقیم کار کرد به این معنا که افراد روشنفکر و خوش‌استعدادی را که گوشه و کنار می‌توانیم پیدا کنیم و هنوز سازمان روی آنها حساسیت ندارد، به وسایل مقتضی آنها را آماده کنیم تا ترتیب جلسات و سخنرانی‌ها را بدهند و مخصوصاً نسل جوان را در کنار خود جمع کنند و بعد در جهت فکری آنها را راهنمایی کنیم و مطالبی که ما خود نمی‌توانیم با جوانان در میان بگذاریم آنها بگذارند و در واقع گرداننده فکری جلسات ، ما باشیم.»
 


هر چه بر سر این مملکت آمده از کتاب آمده!

افسانه آزادی‌بیان | کارنامه ننگین و آمرانه پهلوی در حوزه‌های رسانه‌، انتخابات و روشنفکران منتقد

وظیفه ساواک در رژیم پهلوی فقط بگیر و ببند نبود. این سازمان در سانسور سیاسی و از آن مهم‌تر در سانسور آثار هنری و ادبی با وزارتخانه اطلاعات و فرهنگ و هنر رژیم همکاری تنگاتنگی داشت و ممنوع کردن نمایش برخی فیلم‌ها و جلوگیری از چاپ نوشته‌ها و کتاب‌ها از دیگر وظایف ساواک محسوب می‌شد. وحشت رژیم‌پهلوی از گرایش جوانان به مطالعه کتاب، زمینه‌ساز رویکرد افراطی حکومت پهلوی به سانسور کتاب شد. تا جایی که یکی از فرماندهان نظامی در جلسه‌ای دانشجویی گفته بود: «آقایان مواظب باشید. هر چه مطالعه کتاب‌های خارج درسی کمتر، بهتر. شما مسئولیت بزرگی دارید و باید مراقب باشید. هر چه بر سر این مملکت آمده از کتاب آمده.» سانسور کتاب، اختناق و ساختار سیاسی استبدادگونه رژیم پهلوی در دهه‌های۴۰‌و۵۰ به اوج خود رسید و نتیجه آن سوق پیدا کردن فرهنگ سیاسی به سمت طعنه‌گویی، کنایه‌زدن و نمادگرایی بود. رواج همین نمادگرایی‌ها باعث شد دستگاه سانسور پهلوی، علاوه بر ممیزی مستقیم کلمه‌هایی مرتبط با مبانی اسلامی، نسبت به واژه‌هایی چون سیاهی، فقر، تباهی، طاغوت و نابرابری حساس شود و این واژه‌ها را حمله به نظام شاهنشاهی تلقی کند.


مورد عجیب جلد سفیدها

سانسور کتاب در رژیم پهلوی به‌ویژه در دهه‌های۴۰ و ۵۰ آنقدر گسترده بود که ماجرای جالب کتاب‌های جلد سفید شکل‌گرفت. رواج انتشار کتاب‌های جلد سفید، همانطور که از نام‌شان پیداست، یکی از نمادین‌ترین نشانه‌های سانسور کتاب و خفقان در حکومت پهلوی بود. این کتاب‌ها جلد رسمی، اطلاعات کامل از نویسنده و ناشر نداشتند و در چاپخانه‌های متعدد چاپ می‌شدند اما فقط نام نویسنده روی این کتاب‌ها درج می‌شد که آن هم نام مستعار بود. یکی از معروف‌ترین کتاب‌های جلد سفید، کتاب ولایت‌فقیه امام‌خمینی(ره) بود که در روزهای خفقان و استبداد با چند اسم مستعار چاپ می‌شد. کتاب‌های دکتر شریعتی هم با نام‌های مختلفی ازجمله علی سبزواری به‌صورت جلد سفید چاپ می‌شد. با وجود این، این کتاب‌ها و اسم‌های مستعار هم بعد از مدتی شناسایی می‌شدند و در زمره کتاب‌های قاچاق قرار می‌گرفتند.


همراه داشتن این کتاب جرم است!


داستان کتاب و رژیم پهلوی سر دراز دارد. نظام خفقان و سلطه، فقط به سانسور کتاب و ممنوع‌القلم کردن نویسنده‌ها راضی نمی‌شد. اینجا هم ردپای ساواک دیده می‌شود. مأموران ساواک اگر کسی را با کتابی می‌گرفتند، یک انگ سیاسی به او چسبانده و بازداشت‌اش می‌کردند. حتی پیروی کردن از یک سیر مطالعاتی خاص هم جرم بود. اگر کسی به جرم مطالعه کتاب‌هایی خاص دستگیر می‌شد، اول از همه باید جواب می‌داد که این کتاب را چرا و از کجا آورده است. جریمه به‌همراه‌داشتن این کتاب‌ها هم سنگین بود و گاهی حبس‌های طولانی‌مدت و حتی شکنجه‌های وحشتناک نتیجه پیروی از سیر مطالعاتی خاص بود. کتاب‌هایی مثل تحریرالوسیله امام‌خمینی(ره) یکی از آن کتاب‌های ممنوعه بود که رژیم پهلوی به همراه داشتن آن را جرم تلقی می‌کرد.
 


انتخابات فرمایشی

افسانه آزادی‌بیان | کارنامه ننگین و آمرانه پهلوی در حوزه‌های رسانه‌، انتخابات و روشنفکران منتقد

آزادی و انتخابات آزاد در دوران محمدرضا پهلوی هرگز معنای حقیقی نداشت. در آن دوره نه مردم در انتخاب کردن آزاد بودند و نه نمایندگان مجلس با آرای مردمی تعیین می‌شدند. با توجه به این واقعیت‌ها بود که کاندیداهای نمایندگی مجلس در دوران محمدرضا شاه باید گزینش خود را در رضایت شاه جست‌وجو می‌کردند و نه در آرای مردم. در این دوره، برگزاری انتخابات بسته‌تر و فرمایشی‌تر از پیش تداوم یافت و حتی چند نوبت، مجلس توسط شاه منحل شد. محمدرضاشاه در کتاب «پاسخ به تاریخ» که پس از فرار از ایران نوشته است، اینطور اقرار کرده‌است: «انگلیسی‌ها این امر را کاملا عادی و طبیعی می‌دانستند که انتخابات در ایران مطابق نظر و خواسته‌های خودشان صورت بگیرد. در زمان جنگ جهانی دوم انتخابات ایران به این صورت انجام می‌گرفت که مثلا صبح، مستشار سفارت انگلیس با لیستی حاوی ۸۰نامزد نمایندگی مجلس به دیدار نخست‌وزیر می‌رفت و بعدازظهر همان روز، کاردار سفارت شوروی نام ۱۲نفر از نمایندگان موردنظر خود را به نخست‌وزیر می‌داد.» در چنین شرایطی انتخابات معنایی جز انتصاب نداشت. فرح در خاطراتش به نمونه‌ای از این انتخابات اشاره کرده است: «من یادم هست که قبل از انتخابات، قوام به حضور محمدرضا آمد و با خودش لیست بلندبالایی از اسامی کسانی که قرار بود وکیل شوند همراه آورد. قوام می‌خواست به محمدرضا نشان بدهد که برای انتخاب نمایندگان مجلس شورای ملی حاضر به مشاوره و رایزنی با شاه مملکت است. محمدرضا بعد از مطالعه لیست کاندیداها روی اسم چند نفر را خط زد... .» (کتاب پاســــخ بــه تـــاریـخ، صص۱۱۶تا۱۱۸)

تصمیم آخر را شاه می‌گرفت

براساس شواهد و خاطراتی که از نزدیکان دربار پهلوی نقل شده، به دخالت و تخلف رژیم و شخص محمدرضا در امر انتخابات اشاره شده است؛ دخالتی که درست در نقطه مقابل آزادی و انتخابات آزاد قرارمی‌گیرد. به‌عنوان مثال اسدالله علم، نخست‌وزیر و یکی از افراد بسیار بانفوذ در دربار پهلوی، در خاطراتش نوشته است: «دولت ما، از انتخابات مجلس گرفته تا انتخابات محلی و انجمن شهر، آزادی را از مردم سلب‌کرده و اراده خود را تحمیل و نامزدهای خود را از صندوق بیرون می‌آورد.» یا شریف امامی دیگر نخست‌وزیر رژیم‌پهلوی با اقرار به این موضوع در جایی گفته بود: «آخر خود شاه تصمیم می‌گرفت چه کسانی نامزد وکالت مجلس باشند و چه کسانی نباشند و در حقیقت نمایندگان را خودشان دستچین می‌کردند.» (کتاب گفت‌وگوهای من با شاه نوشته اسدالله علم، ج۲، ص۲۳۶)
مینو صمیمی هم که یکی از کارگزاران دربار پهلوی محسوب می‌شد در خاطراتش آزادی آراء را چیزی جز شوخی نمی‌دانست. او می‌گفت: «موقعی که می‌شنیدم ما در کشور از آزادی حق‌رأی برای انتخاب وکلای مجلس برخورداریم یا می‌گفتند زنان با استفاده از آزادی اعطا شده می‌توانند در انتخابات شرکت کنند، بلافاصله این سؤال به ذهنم می‌آمد که اصولا وقتی ساواک همه نمایندگان مجلس را برمی‌گزیند چگونه امکان دارد کسی مسئله وجود آزادی حق‌رأی را باور داشته باشد؟» (کتاب دربار به روایت دربار (فساد سیاسی)، مرکز اسناد انقلاب اسلامی)

داستان ممیزی « گاو »

افسانه آزادی‌بیان | کارنامه ننگین و آمرانه پهلوی در حوزه‌های رسانه‌، انتخابات و روشنفکران منتقد

رژیم پهلوی در سانسور و توقیف فیلم‌ هم یدطولایی داشت؛ البته نه سانسور سکانس‌های غیراخلاقی بلکه سانسور و در موارد بسیاری توقیف‌ در مورد فیلم‌هایی اتفاق می‌افتاد که نگاه نقادانه به وضعیت سیاسی داشتند یا هدف‌شان انعکاس واقعیت‌های جامعه ازجمله مشکلات معیشتی و اقتصادی بود. فیلم «گاو» اثر داریوش مهرجویی یکی از همان فیلم‌ها بود که مسئولان وزارت فرهنگ و هنر رژیم پهلوی آن را برای نمایش عمومی مناسب نمی‌دیدند. مسئولان وزارت فرهنگ و هنر، گاو را نمایش عقب‌افتادگی روستا و فقر می‌دیدند. چنین نمایشی از فقر و فلاکت برای سرزمینی که متولیانش مدعی حرکت در مسیر پیشرفت و تمدن بودند، مناسب نبود اما از آنجا که فیلم گاو در فستیوال ونیز توسط منتقدان تحسین شد، مسئولان وزارت فرهنگ و هنر راضی شدند با اضافه کردن جمله‌ای با این مضمون به ابتدای تیتراژ که «وقایع این فیلم در ۴۰سال قبل می‌گذرد»، به فیلم گاو پروانه نمایش بدهند.

«قیصر » توقیف شد

افسانه آزادی‌بیان | کارنامه ننگین و آمرانه پهلوی در حوزه‌های رسانه‌، انتخابات و روشنفکران منتقد

فیلم «قیصر» هم ازجمله فیلم‌هایی بود که از قیچی سانسور و توقیف رژیم پهلوی در امان نماند. هیأت‌نظارت، تم اصلی فیلم کیمیایی را زیانبخش و بدآموز برای جامعه دانسته و آن را توقیف کرد. هرچند قیصر پس از توقیف با اعتراض عباس شباویز مجددا بازبینی شد اما کیمیایی بعدها درباره دلیل اصلی توقیف فیلمش گفت: «می‌خواهید بدانید قیصر چرا مدتی در توقیف ماند؟... آنها نمی‌گفتند قیصر چه اضافاتی دارد. می‌گفتند چرا کم دارد؟ رقص و آواز و قناعت به قناعت. چرا قاتلش زبان‌درازی می‌کند؟ چرا پاشنه کفش‌اش ‌را ورمی‌کشد و دنبال متجاوز می‌گردد؟ چرا به دادگستری نمی‌رود؟ چرا اصلا تا به آخر می‌رود؟... این‌جوری بود که قیصر را سیاسی دیدند و خب حق با آنها بود. فقط این نبود که قیصر، قاتل خواهر و برادرش را از میان بردارد. او با آن نظم ساختگی درافتاد و این به مذاق خیلی‌ها که حتی مسئول دولتی هم نبودند اما تابع نظم بودند، خوش نیامد. من محکوم شدم که از مملکت قانون، شهر هرت ساخته‌ام. من ساختم؟ نبود؟» (یک اتفاق ساده / احمد طالبی‌نژاد/ مؤسسه فرهنگی هنری شیدا، بهار۷۳) البته قیصر پس از کوتاه شدن چند تکه از آن توانست پروانه نمایش بگیرد.

جرم شاهنامه داشتن

در زمان رضاخان و در بین سال‌های ۱۳۱۲تا ۱۳۱۴داشتن شاهنامه فردوسی در خانه جرم به‌حساب می‌آمد و در دست هر کس شاهنامه می‌دیدند اذیت می‌کردند و به زندان می‌انداختند، چون با خواندن این کتاب افراد خودشان را در قالب قهرمانان شاهنامه مثل رستم و سهراب و سیاوش می‌دیدند و دیگر نمی‌توانستند ضعیف و توسری خور باشند.

(منابع:۱-کتاب عشایر مرکزی ایران/نوشته جواد صفی‌نژاد/ص۵۷۸. ۲- ماهنامه نامه نور/ شماره‌های۶و۷/بهمن ۱۳۵۸/ص۱۲۷)


وسوسه‌های شاهانه

شاه درسال۴۰سخنرانی‌ای کرد که تناقضات بسیاری داشت: «اگر من دیکتاتور بودم و نه پادشاه مشروطه، پس باید وسوسه می‌شدم یک حزب حاکم واحد مانند آنچه هیتلر تشکیل داد یا آنچه در کشورهای کمونیستی می‌بینید برپا کنم.» این در حالی بود که شاه چند سال بعد حزب رستاخیز را تاسیس کرد.

(کتاب ایران: دیکتاتوری و توسعه/نوشته دکتر فرد هالیدی، استاد مدرسه اقتصاد لندن، ترجمه محسن یلفانی و علی طلوع/ص ۴۵)


 

کد خبر 741054

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار دروازه طهرون

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha