یکشنبه ۱۰ آذر ۱۳۸۷ - ۱۸:۳۷
۰ نفر

علی عمادی: احرام که می‌بندی انگار تولدی دوباره است. انتقال از دنیایی که تابه‌حال در آن زندگی می‌کردی به ورایی دیگر.

سویی که تابه‌حال تجربه نکرده‌ای. برای تولد تازه‌ات باید به حکم «موتوا قبل ان تموتوا» بگذری از هر آنچه به آن زنده می‌پنداشتی خود را.

از لباس تنت تا نگریستن به‌خود؛ همه چیز. پارچه‌ای سفید به‌خود بندی که حتی نخی نباید به آن دوخته باشد؛ عاری از هرگونه زینت تا راه بیابی بر این دنیای تازه که زیبایی در آن، جنسی دیگر دارد.

بی‌پیرایگی اول اصل رسیدن به میقات است که «من» را می‌کشد. دیگر همه تنی واحد می‌شوند برای پیوستن به او. دریایی بیکران از سفیدی که در میقاتی جمع می‌شوند تا سرازیر شوند بر گودی‌ام القری و از هر سو؛ از چهارگوشه عالم به سوی مرکز آن.

و سپس لبیک می‌گویی به دعوت پروردگار؛ که مگر نه اینکه به دعوتی خوانده شده‌ای که اگر تو را نخوانند، هزاران ترفند را بر آمدن، کارگر نباشد و اگر بخوانند، هزاران مانع، بی‌حاصل شود.

فرق است میان این سفر با دیگر سفرها که جوازش را جایی دیگر می‌دهند و براتش را دیگری امضا می‌کند. و چه سخت است این لبیک که گرچه در عبارت آسان است و کوتاه، اما جان به لب می‌آورد فریادش، که آیا این بازخوانی را جوابی هست؟

وقتی بزرگواران از معصومین، زبانشان بند می‌آمد از در دادن ندای لبیک، حساب ما از پیش معلوم خواهد بود. اما حالا که خود تو را خوانده، باید دل به کرم بی‌حسابش بندی و امید به درگاهش بری که‌ای نیاز هر صاحب نیاز، تو خود به دعوت خویش بپذیر این بنده کمترین را و درگذر از تمام تقصیرها که رو به تو آورده و مگر نه آنکه خود فرمودی: «ادعونی استجب لکم».

حال بنگر بر این حال نزار و تو خود شادباش بگو بر این طفل از راه رسیده؛ همو که می‌خواهد تولدی دوباره داشته باشد تا رها کند همه دایه‌های به‌ظاهر مهربان‌تر از مادر را و پناه گیرد در آغوش تو که از هر مادر نزدیک تری و مهربان تر.

حاجی تولدت مبارک!

کد خبر 69711

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز