سه‌شنبه ۹ مهر ۱۳۸۷ - ۱۴:۵۸
۰ نفر

مهدی قمصریان: جنگ تحمیلی پایان یافت. چندی پس از آن بنیانگذار جمهوری اسلامی نیز رحلت کرد.

شرایط جدید سیاسی فراهم آمده در سال‌های بعد، فرصت را برای یک جناح اکثریت  سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که بیش از 5 سال بود که انحلال آن توسط امام راحل اعلام شده بود، مجدداً مهیا کرد تا به عرصه سیاسی بازگردد.

گروه اندکی از میان اعضای سابق سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی درخواستی را به کمیسیون ماده 10 احزاب وزارت کشور ارائه کردند و با موافقت این کمیسیون فعالیت خود را از 10 مهرماه سال 1370 دوباره آغاز کردند. نشریه «عصرما» دو هفته یک‌بار منتشر می‌شد و مواضع سازمان جدید را بیان می‌کرد؛سازمانی که اعضای آن نه به گستردگی سابق و البته برخوردار از آرای منسجم بودند. اما بازخوانی پرونده سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و دلایل انحلال آن در سال 1365  کمتر مورد توجه قرار می‌گیرد.

با تاکید امام بر وحدت گروه‌های مبارز در مهرماه سال 1357، تنها چند ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ‌ 7گروه در هفتم فروردین 1358، با صدور بیانیه‌ای ذیل نام جدید سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی اعلام موجودیت کردند.در کنار فعالیت‌های متنوع سیاسی، نظامی و امنیتی اعضای سازمان که بخش گسترده‌ای از آن غیرعلنی و نیمه‌مخفی بود، فقدان انسجام لازم فکری برای ایجاد یک تشکل سیاسی میان اعضای گروه‌های هفت‌گانه تشکیل‌دهنده، موجب شد تا از همان روزهای اولیه، جرقه اختلافات بلافاصله پس از تشکیل سازمان‌ زده شود؛ البته فضای ملتهب و غیرعادی سال‌های اول دهه 60 از بروز این اختلافات در سطح جامعه جلوگیری کرد.

آغاز اختلافات

اولین جرقه اختلافات در سازمان، یک ماه پس از اعلام موجودیت یعنی یازدهم اردیبهشت ماه 1358 به هنگام تصمیم‌گیری برای انتشار اطلاعیه‌ای به مناسبت روزکارگر زده شد. عده‌ای از اعضای سازمان هر نوع توجه به کارگر را ملهم از اندیشه‌های مارکسیستی و در نتیجه نوعی التقاط می‌دانستند. اما عمده‌ترین اختلافی که بحث‌های فراوانی را برانگیخت، موضوع بزرگداشت دکتر علی‌شریعتی بود. ماجرا از این قرار بود که گروهی پیشنهاد انتشار اطلاعیه‌ای به مناسبت سالگرد درگذشت شریعتی ارائه کردند. زمستان سال 1358 این موضوع مطرح می‌شود. گروهی 4 نفره شامل بهزاد نبوی، مرتضی الویری، ساجدی و پروین نزد امام می‌روند تا نظر ایشان را در این‌باره جویا شوند.

شرح این جلسه هیچ‌گاه بازگو نمی‌شود اما یکی از اعضای حاضر در این جلسه (ساجدی) سخنان امام را حول 2 محور می‌‌داند. نخست اینکه یک‌سری مسائل هست که اختلافی است و موجب اختلاف بین مردم می‌شود و به وحدت مردم ضربه می‌زند، دوم اینکه من (امام خمینی) ورود به مسائل اختلافی را حرام می‌دانم. ظاهرا امام اظهارنظر صریحی درباره اطلاعیه دادن یا ندادن نمی‌کنند هرچند که ساجدی و پروین که از حاضران در این جلسه هستند براین باورند که امام بزرگداشت شریعتی را از مسائل اختلافی دانسته و بالتبع حرام می‌دانسته  اما در نهایت بهزاد نبوی و همفکرانش بیانیه‌ای را در سالگرد درگذشت دکتر شریعتی صادر می‌کنند.

مقدمه یک طرح

این اختلافات موجب شد، شکاف‌ها بیش از پیش در درون سازمان مشاهده شود. گاهی گزارش فعالیت سازمان به امام، ارائه و نظر ایشان جویا می‌شد اما چون ارتباط مستقیم با رهبری آن روز در درازمدت امکان نداشت و ایضا سازمان لازم می‌دانست با امام ارتباط تشکیلاتی برقرار کند، طرح ارتباط غیرمستقیم از طریق نماینده در میان اعضای سازمان مطرح شد. 

انتخاب راستی

به هر سو این طرح در شورای مرکزی سازمان مطرح شد. پس از تصویب این طرح در شورای مرکزی، طرح برای اعلام‌نظر خدمت امام ارسال می‌شود که ایشان هم موافقت می‌فرمایند. پس از موافقت ایشان، بحث و گفت‌وگو پیرامون افراد و شخصیت‌های موردنظر برای تصدی نمایندگی امام در سازمان بالا می‌گیرد. شهیدان بهشتی، مطهری و شاه‌آبادی و حجج ‌اسلام محمد امامی کاشانی، انواری، محمدرضا مهدوی ‌کنی و راستی کاشانی از جمله گزینه‌های مورد بحث هستند. امام که تصمیم‌گیرنده نهایی است، حجت‌الاسلام راستی کاشانی را به عنوان نماینده خود در سازمان منصوب می‌کند. ‌

بهانه‌جویی

پس از معرفی راستی کاشانی به عنوان نماینده امام، جریانی در سازمان که این انتخاب را همسو با افکار خود نمی‌دید، آن را برنتافت و زمزمه مخالفت را آغاز کرد؛  همچنین برخی در این دوره از شکل‌گیری 3 جریان در سازمان خبر می‌دهند؛ جریان موسوم به چپ که در رأس آن افرادی چون بهزاد نبوی، محمد سلامتی، سعید حجاریان، هاشم آغاجری، مصطفی تاج‌زاده، علیرضا شجاعی‌زند، پرویز قدیانی، مهدی نیکدل و محسن آرمین قرار داشتند.

جناح موسوم به راست که احمد توکلی، محسن رضایی، حسین فدایی، حسین رضایی، عبدالحسین روح‌الامینی، حسین زیبایی‌نژاد، مجتبی شاکری و محمدباقر ذوالقدر آن را نمایندگی می‌کردند و جناح میانه که از برجسته‌ترین چهره‌های آن می‌توان به مرتضی الویری، رضا بصیرزاده، حسین صادقی و محمدرضوی اشاره کرد که البته این جناح بیشتر متمایل به جریان چپ بود. (یقه سفیدها، جامعه‌شناسی نهادهای مدنی در ایران امروز/ محمد قوچانی ص100)اختلافات این 3 جریان با فرار ابوالحسن بنی‌صدر و حذف جریان ضدانقلاب، شکل جدی‌تری به خود گرفت و زمینه را برای بروز علنی تضادهای درونی اعضای سازمان آماده ساخت. عمده شکاف‌های ایجاد شده ناشی از اختلاف برداشت‌های فکری و قرائت‌های متفاوت در سازمان بود.‌

لابراتوار اختلاف

مجموع این شکاف‌ها که از سطح کلان (تلقی از حکومت و ولایت فقیه) آغاز و تا سطوح فردی چون تصمیم‌گیری‌های اجرایی ادامه می‌یافت، منجر به شکل‌گیری دو جناح برجسته شد که نه فقط در سازمان که در کل جامعه شیوع یافت. از سوی دیگر، جناح چپ سازمان که ادامه حضور  آیت الله راستی در سازمان را  متناسب با برنامه‌های خود نمی‌دید، با بهانه‌گیری‌های پی‌درپی دامنه این شکاف‌ها را بیش از پیش گسترش داد. پس از انتصاب
راستی کاشانی، این جناح تمام توان خود را به کار گرفت تا شخص دیگری را جایگزین وی کند. طراحان این سناریو با طرح این مسئله که ایشان وقت کافی نداشته و نمی‌تواند به گونه‌ای در سازمان فعالیت کند، سعی کردند خدمت امام رسیده و ایشان را از این انتخاب بازدارند.

همان که گفتم

مسئولان سازمان ، سیزدهم مهرماه 1360 خدمت حضرت امام شرفیاب شدند. در این دیدار برخی از اعضای سازمان تلویحا 2 درخواست را مطرح کردند: 1 – تقاضای تلویحی تعویض نماینده امام و 2- تقاضای تعیین 2 نماینده امام در سازمان که یکی نماینده امام در امور سیاسی و دیگری در مسائل فقهی باشد.  اما در این دیدار به محض طرح اولین تقاضا، بنیانگذار هوشیار انقلاب اسلامی می‌فرمایند: «خیر من آقای راستی را عوض نمی‌کنم تا ایشان اعراض نکرده باشند عوض نمی‌کنم. نگفته‌اند که من وقت ندارم، ایشان فرد فاضل و مهذبی هستند، من می‌گویم، شما هم بگویید ایشان فعال‌تر برخورد کنند.» (سخنان امام خمینی در دیدار مسئولان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی 13/7/60)
پس ازآن، اعضای سازمان به دیدار آیت‌الله راستی می‌روند.

وی در این دیدار براین نکته تاکید می‌کند که انتقاداتی نسبت به مسائل سازمان از گذشته وجود دارد که تا زمانی که چنان اشکالاتی رفع نشود، نمی‌توان تشکیلات سازمان را به صورت کلی تایید کرد. این سخن نماینده امام، مسئولین سازمان را برانگیخت و با اصرار فراوان از وی خواستند تا نظرات اصلاحی و انتقادات خود را مطرح کند تا آنها بپذیرند و بدان‌ها عمل کنند. اصرار برخی از اعضای سازمان سبب شد تا راستی کاشانی نظرات اصلاحی خود را با مسئولین سازمان در میان بگذارد. اما برخلاف انتظار جناح مخالف نماینده امام در سازمان که قبلا برای شنیدن هرگونه انتقادی اعلام آمادگی کرده بود، از دادن نوار سخنرانی‌ها و بیانات نماینده امام به اعضا و مرتبطین سازمان خودداری  و به اصطلاح این انتقادها را بایکوت کرد.

ایجاد تردید

جریان چپ در سازمان اقدامات مخالفت‌گونه خود با نماینده امام را به اشکال دیگری دنبال می‌کنند. در یکی از مراحل آنها چنین طرح می‌کنند که بین نظر و حکم نماینده امام فرق است و ما فقط احکام ایشان را لازم الاتباع می‌دانیم نه نظرات ایشان را. چندی بعد فرآیند مخالفت با راستی کاشانی را به سطح دیگری منتقل و اعلام کردندکه نماینده امام هیچ اختیاری برای دخالت در امور سازمان ندارد و کار نماینده اما تنها توشیح است. پس از مدتی هم به صراحت گفته شد که آقای راستی نماینده امام نیست بلکه امام فرموده رابط است و براین اساس هیچ یک از گفته‌هایش لازم‌الاتباع نیست. با این  وضعیت، همه نظرات و انتقادات نماینده امام، دخالت در امور سازمان تلقی شد. پس از این نیز برای آنکه نظرات نماینده امام را تحت‌الشعاع قرار دهند، با  استناد به  نظرات برخی دیگر از علما و روحانیون، آرای راستی کاشانی، شخصی و جناحی قلمداد شد. جناح چپ سازمان از این راه تلاش داشت تا نماینده امام را حتی‌الامکان به انزوا بکشاند.

‌چه باید کرد؟

این جریان کار را به جایی می‌رساند که راستی کاشانی در 18 فروردین 1361 به محضر امام شرفیاب شده و گزارشی از تخریب‌های علیه خود ارائه می‌کند. وی در عین کسب تکلیف از امام می‌خواهد تا این مسئولیت را به شخص دیگری واگذار کنند. حضرت امام نیز با رد این درخواست می‌فرمایند: «حتما خود شما باید باشید، صلاح نیست غیر از شما. خود شما باشید چون شما به امور سازمان آشنا هستید به کارتان ادامه دهید.  بیش از پیش با هم باشید و بیشتر و بهتر از قبل هم کارتان را انجام دهید. نظارتتان را هم بیشتر کنید تا ببینم با اینها باید چه کرد.»

نماینده امام پیرو این دیدار، در اول اردیبهشت همان سال، حسین فدایی، محسن اخوت، علی عسکری، محمد فیاض، جعفر الله‌وردی، مسعود روح‌الامین و حمیدرضا کاتوزیان را به عنوان شورای مسئولان سازمان معرفی می‌کند؛ البته یک هفته پس از لغو شورای مرکزی قبلی سازمان که تحت عنوان مجلس مشورتی فعالیت می‌کرد.

پس از تعیین این شورا که به «شورای منتخب  آیت‌الله راستی» شهرت یافت، جریان معارض در سازمان نه تنها از همکاری با آن شورا امتناع کرد بلکه در مقابل آیت‌الله راستی جبهه‌گیری و صراحتا اعلام موضع کرد و فرمان نماینده امام را لازم الاتباع ندانست. پس از این اعلامیه نیز این جریان با اصرار زیاد خواستار ملاقات با امام شد اما امام موافقت نکرده و آیت الله موسوی اردبیلی را از جانب خود جهت شنیدن نقطه نظرات موافق و مخالف تعیین کرد.‌ ولی چندی بعد جریان موسوم به چپ با هدف حذف آیت‌الله راستی  کاشانی، نماینده امام، شایع کرد که ماموریت آیت‌الله موسوی اردبیلی موقتی نیست اما بعدها در 18مرداد61، این خبر از سوی آقای موسوی اردبیلی تکذیب شد.

راستی را عوض نمی‌کنم

با انتقال نظرات اعضای سازمان توسط آیت الله موسوی اردبیلی به امام، ایشان همچون گذشته بر نمایندگی آیت‌الله راستی تاکید می‌کنند. با اعلام نظر امام هجمه علیه راستی کاشانی کمی فروکش می‌کند اما برخی همچنان سناریوی پیش فرض خود را دنبال می‌کنند تا شاید به اندک نتیجه‌ای دست یابند. در همین راستا بهزاد نبوی موفق می‌شود با امام مسئله سازمان را مطرح کرده و از امام کسب تکلیف کند، امام نیز همچون گذشته بر حضور و نظارت نماینده خود تصریح کرده و می‌فرمایند:«من به هیچ وجه آقای راستی را عوض نمی‌کنم بروید با ایشان مسئله را حل کنید.»تاکید دوباره امام پایانی بر ماجرای اختلافات درون سازمان نیست و جریان مخالف   تلاش می‌کند تا با صدور اطلاعیه احیای شورای منحل شده قبلی و برخی اقدامات دیگر،  نماینده امام و حامیان وی را تحت فشار قرار دهد. در نهایت نماینده امام تصمیم می‌گیرد تا در دیدار با امام نظر صریح ایشان را در مورد میزان اختیارات و نحوه نظارت خود در سازمان جویا شود.

سیزدهم شهریور61 راستی کاشانی با امام ملاقات می‌کند؛ ملاقاتی مهم و تاثیرگذار که پوشاندن یا به فراموشی سپردن آن برای مخالفین نماینده امام در سازمان چندان ساده نبود. امام در پاسخ به اظهارات راستی کاشانی و نقل قول برخی از مخالفین در‌خصوص محدودیت نماینده امام در تصمیم‌گیری‌های سازمان می‌فرمایند:« اینکه نظارت نمی‌شود نظارت آن است که نظر ناظر دخیل باشد، شما محکم بگیرید هر کس خواست می‌ماند هر کس نخواست دنبال کار دیگری می‌رود.» سپس از آیت‌الله راستی کاشانی می‌خواهند نسبت به سازمان کنترل بیشتری کرده  و حراست و نیز دخالت کند. به دنبال آشکار شدن نظر صریح امام در مورد نظارت و کیفیت آن و نیز حدود و اختیارات نماینده امام، 37نفر از اعضای چپ سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی‌ در 20 دی ماه1361 در نامه‌ای به آیت‌الله راستی کاشانی از عضویت در این سازمان استعفا دادند.

دوره پایان

گذار از دوران التهاب و بازگشت آرامش به فضای سیاسی کشور موجب شد تا فعالیت‌های سازمان از حالت نیمه مخفی و نیمه علنی خارج و به صورتی علنی و البته تنها در زمینه سیاسی متمرکز شود. اما رفته رفته و با توجه به شرایط جنگی کشور و اهتمام اعضای فعال و اصلی سازمان به مسئله جنگ و همزمان با تعطیلی نسبی فعالیت‌های حزب جمهوری اسلامی،‌فعالیت‌های سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نیز رو به افول نهاد. مهرماه 1365 آیت‌الله راستی کاشانی در نامه‌ای به امام، از ایشان خواست تا با استعفای وی و انحلال سازمان موافقت فرمایند که ایشان نیز 5روز بعد با این 2 درخواست موافقت می‌فرمایند.

حیات بی‌صدا

همانگونه که پیشتر گفته شد، پس از استعفای اکثریت جناح موسوم به چپ در سال 61  از درون سازمان،  هر کدام جذب نهاد، سازمان یا وزارتخانه‌ای شدند اما خروج از تشکیلات موجب نشد این جریان انسجام خود را از دست بدهد بلکه طی جلسات هفتگی حیات فکری و سازمانی خود را حفظ کردند.

حرف آخر

بررسی شرح حال سازمان جدید مجالی دیگر را می‌طلبد اما یادآوری این نکته چندان خالی از لطف نیست که اعضای موسس سازمان جدید راه را برای ورود افراد دیگر ناهموار بلکه مسدود کرده‌اند. این مشی بسته  به حدی است که هفته نامه راه‌نو در شماره 20 خود در تاریخ 14/6/77 این سازمان را آهنین، منزوی،‌بسته، یکپارچه و با هم‌شکلی اعضا یاد کرد.

پدران سازمان

سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در سال‌های نخست پس از پیروزی انقلاب و نیز در سال‌های دهه70 نقش موثر و فعالی در عرصه سیاسی کشور داشت.
 اگرچه اعضای   سازمان تقریبا در اکثر مراکز تصمیم‌گیری و اجرایی جبهه موسوم به دوم خرداد حضور دارند، فعلا مشی سیاسی و فکری را به عنوان شیوه عملی خود اعلام کرده‌اند اما در حقیقت سنگ بنای ایجاد سازمان، ائتلاف 7 گروه بود که پیش از انقلاب اسلامی مشی مبارزاتی مسلحانه داشتند و چند عملیات موفق آنها علیه رژیم پهلوی، موجب شهرت و شناخته شدن در عرصه مبارزات پیش از انقلاب شده بود‌.

1. منصورون :خرمشهر، دزفول و اهواز شهرهایی بودند که از سال 1349 شاهد حضور و فعالیت چند هسته مبارزاتی بود. پس از بروز انحراف در سازمان مجاهدین خلق (منافقین) در سال 1354، این هسته‌ها با هم متحد شده و گروه منصورون را تشکیل دادند. شهیدغلامحسین صفاتی‌دزفولی نقش محوری و کلیدی داشت. در منصورون و نیز گروه امت واحده،  برخلاف سایر گروه‌ها که بیشتر فعالیت سیاسی داشتند، مشی مسلحانه و عملیاتی بر دیگر فعالیت‌ها غالب بود. از دیگر افراد موثر در این گروه نیز می‌توان به محسن رضایی، محمدباقر ذوالقدر و علی شمخانی اشاره کرد.

2. امت واحده:این گروه توسط بهزاد نبوی، بنیان گذاشته شد. نبوی خود روزی از کادرهای ارشد سازمان مجاهدین خلق (منافقین) بود که پس از اعلام تغییر ایدئولوژی سازمان، ارتباط خود را با مجاهدین خلق قطع و یک‌سال بعد یعنی در سال 1355، سازمان مسلح جدیدی را بنا نهاد که بعدها امت واحده نام گرفت. محمد سلامتی، پرویز قدیانی، صادق نوروزی، علی شجاعی‌زند، محسن مخملباف و فریدون وردی‌نژاد از جمله اعضای شناخته شده این گروه هستند.

3. موحــــدین:ارتباط با روحانیون مبارزی چون آیت‌الله خامنه‌ای(رهبر معظــم انقلاب) و حجت‌الاسلام شهید هاشمی‌نژاد، شهید حسین علم‌الهدی که دانشجوی رشته تاریخ دانشکده ادبیات و علوم اسلامی دانشگاه مشهد بود را ترغیب کرد تا پس از بازگشت به اهواز به کمک برخی دیگر از دوستانش گروه موحدین را  شکل دهد. اعدام انقلابی پل‌گریم مستشار آمریکایی از جمله اقدامات برجسته این گروه بود.

4. فلاح: نام شهیدمحمد منتظرقائم هرچند در سالروز حادثه طبس بیشتر شنیده می‌شود، اما او از جمله بنیانگذاران گروه فلاح است که به همراه حسن منتظرقائم و مرتضی الویری این گروه را تاسیس کرد.

5. بدر: این گروه هم پیش از انقلاب اسلامی و با نقش‌آفرینی حسین فدایی و همراهی علی عسکری، حسن اسلامی و شهیدان طاهرنژاد، فدایی و اخوت تشکیل شد.

6. صف:نقش محوری در شکل‌گیری گروه توحیدی صف نیز برعهده شهید محمد بروجردی و همراهی سلمان صفوی، اکبر براتی، حسین صادقی و محمد عطریانفر بود. این گروه که در تهران و اصفهان فعالیت می‌کرد، عمدتا با شهید محمدمنتظری مرتبط بودند.

7. فلق:گروهی از دانشجویان مبارز مقیم آمریکا با همت مصطفی‌ تاج‌زاده و حسن واعظی گروه توحیدی فلق را پیگیری و اجرا کردند.

کد خبر 64651

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار فرهنگ عمومی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز