یاسمن رضائیان شاید اگر از ما بپرسند که «آیا جهان تکرار است و تکرار؟»، بی‌درنگ بگوییم بله. همه‌چیز در جهان تکراری است. روز همیشه با طلوع شروع می‌شود و با نمایان‌شدن ماه به شب می‌رسد. فصل‌ها می‌گذرند و اتفاق‌ها تکرار می‌شوند. آمدن‌ها، رفتن‌ها، جاماندن‌ها و دل‌تنگ‌شدن‌ها. پس جهان سراسر تکرار است.

وقتی پای نبودن تـو در میان باشد...

شاید اگر جهان بر پایه‌ی تکرار نبود همه‌چیز به‌هم می‌ریخت. چون در آن‌صورت نظمی هم وجود نداشت. هیچ‌کس نمی‌توانست برای فردا برنامه بریزد و کارها درست پیش نمی‌رفتند. اما اگر از ما بپرسند «آیا این تکرارِ همیشگی تکراری است؟» آن‌وقت چه می‌گوییم؟ جهان تکرار می‌شود اما تکراری نیست.
درست است که خورشید همیشه از مشرق طلوع می‌کند، درست است که در زمستان برف می‌بارد، اما برای کسی که فکر می‌کند در هرطلوع حرف تازه‌ای هست. در پس هربرفی که می‌بارد تلنگری وجود دارد. جای خالی یک آدم حسی تازه را برمی‌انگیزاند. از این حس هربار شعری نو متولد می‌شود. برای کسی که به دنبال آگاه‌شدن است، هرتکرار نشانه‌ای تازه است. برای همین است که تکرارها تکراری نمی‌شوند.
حالا سال‌های سال از رفتن تو می‌گذرد. اما داستان نبودنت همیشه تازه است. هرسال وقتی در آستانه‌ی این روز قرار می‌گیرم درمی‌یابم که اتفاقِ رفتن تو هیچ‌وقت تکراری نمی‌شود. به ظاهر همان نبودن و همان دل‌تنگی است اما هرسال غم از دریچه‌ای تازه وارد می‌شود. وقتی پای نبودن تو در میان باشد غم، هزار روزنه می‌یابد تا خودش را به قلب من برساند.
من در روزهای حضورت نبوده‌ام، اما می‌توانم تصور کنم که جهان در پناهِ بودن تو جای امن‌تری بوده است. می‌توانم حس کنم قلب‌ها، مخصوصاً آن‌هایی که به غم نشسته بودند، در پناه حضور تو آرام می‌شدند. اندوه، بسیار قوی است. می‌تواند تمام لبخندها و امیدها را از بین ببرد. تنها ایمان است که می‌تواند بر اندوه پیروز شود. ایمان، عمیق است و اندوه هرقدر هم قوی باشد عمق ایمان بر آن پیروز می‌شود. و جهان در آن‌روزها از حضور تو دل‌گرم بود چون تو از ایمان حرف می‌زدی. از آن‌چه از غم بالاتر بود.
من در روزهای حضورت نبوده‌ام، اما می‌توانم تصور کنم چه آرامشی بر قلب‌ها نازل می‌شد وقتی آدم‌ها به حرف‌های تو فکر می‌کردند و به راه تو ایمان می‌آوردند. مانند آدم‌هایی که در دل توفان به آغوش بلندایی پناه می‌برند، مانند آن‌ها که در کوه، پناه می‌گیرند، ایمانی که تو از آن می‌گفتی چنین امن بوده است. چه کسی است که نخواهد در دل توفان به یک جای امن پناه ببرد؟ چه کسی است که آرامش پس از توفان را نچشیده باشد؟ هرکس که به راه تو آمده باشد، هرکس به راه تو حقیقتاً ایمان آورده باشد، طعم آرامش پس از توفان را چشیده است.
گاهی فکر می‌کنم ما آدم‌هایی که تو را شناخته‌ایم اما در روزهایی زندگی می‌کنیم که تو نیستی، عجیب بی‌پناهیم. انگار که در دل توفان مانده باشیم و هرچه می‌رویم به آن بلندای امن، به آن کوه استوار، نمی‌رسیم. اما تکرار آن‌چه تو آموختی، تکرار آیه‌هایی که بر قلبت نازل شده بود و آن‌ها را به گوشمان رساندی، آراممان می‌کند. دل‌گرممان می‌کند که اگر در عصر تو نتوانسته‌ایم اما در مسیری که تو در آن بوده‌ای قرار داریم. و این معجزه‌ی ایمان است. ایمان انسان را صبور می‌کند و تاب و توان می‌بخشد تا در نبودن‌ها و دل‌تنگی‌ها هم‌چنان ادامه بدهد. و ما این ایمان و صبوری را که در پناه آن آرامش است مدیون تو هستیم. تویی که پیام ایمان را به ما رساندی و در نبودنت هم به ما بسیار آموختی.

کد خبر 629358

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha