جاويد قرباناوغلي . ديپلمات ارشد در ستون سرمقاله روزنامه شرق با تيتر«ترامپ ايرانستيزتر از بوش» نوشت:
يک سال پس از ورود دونالد ترامپ به کاخ سفيد، روابط آمريکا با ايران را ميتوان خصمانهتر از زماني برشمرد که جورج دبليو بوش، ايران را در زمره سه کشور- از دیدگاه او- محور شرارت نام برد. ترامپ از زمان بهدستگرفتن قدرت، هيچ فرصتي را براي اعلام ضديت با ايران از دست نداده و با شيب نسبتا تندي اين رويکرد را دنبال ميکند. او مخالفترين مهرههاي ضدايراني خود را در کاخ سفيد در جایگاههای تصميمگيري قرار داده است. هماهنگي با اسرائيل در طراحي عليه ايران در بالاترين درجه قرار دارد. يک چشمه از اين تقارب را ميتوان بهرسميتشناختن بيتالمقدس بهعنوان پايتخت رژيم صهيونيستي و انتقال سفارت به اين شهر دانست که حتي در زمان حاکميت نئوکانها بر آمريکا هم انجام نشده بود. ترامپ لغو برجام را با جديت دنبال میکند و هفته قبل با انداختن توپ به زمين اروپا، مهلت چهارماههاي را براي تحقق شروط خود براي باقيماندن در برجام از جمله توقف غنيسازي صنعتي بهمدت نامحدود (و نه ١٥ سال پيشبينيشده در برجام) و متقاعدکردن ايران به پذيرش محدوديتهاي داوطلبانه بر فعاليتهاي موشکي به آنها ديکته کرده است. اقدامات ضد ايراني ترامپ در حال احياي اجماع بينالمللي «ايرانهراسي» اينبار در قالبي متفاوت با دهه گذشته با ايجاد نگراني در جامعه بينالملل و ديگر کشورها از فعاليتهاي موشکي و تلاش براي بيثباتسازي منطقه قرار گرفته است.
در کنار موارد یادشده و در آخرين پرده از اين راهبرد ضد ايراني، جمعه گذشته جيمز متيس، وزير دفاع، در سخناني در دانشگاه جان هاپکينز از سند راهبرد نوين دفاعي آمريکا رونمايي کرد که در آن اگرچه روسيه و چين در صدر منابع جديد تهديد عليه منافع راهبردي آمريکا قرار دارند، اما ايران در کنار کره شمالي جايگاه ويژهاي را به خود اختصاص داده است. اين سند ايران را به استمرار کاشتن بذر خشونت در منطقه خاورميانه، حمايت از تروريسم، ايجاد هلال نفوذ و بيثباتسازي از طريق استفاده از فعاليتهاي تروريستي دولت پايه و شبکه گروههاي نيابتي و برنامه موشکي متهم کرده است.بيترديد نميتوان اقدامات يک سال گذشته آمريکاي تحت رهبري ترامپ و ادعاهاي اخير مطرحشده درباره ايران در سخنان جميز متيس را که بخشي از راهبرد نوين دفاعي آمريکاست ناديده گرفت و با اغماض از آن عبور کرد. نگراني از اين رويکرد زماني افزايش مييابد که درمییابیم در رويکرد جديد آمريکا از «جايگاه ويژه و نقش حياتي» متحدان منطقهاياش در سياست ضد ايراني اين کشور و متحدان و همپيمانان آمريکايی سخن رفته که «علاوه بر افزودن به قابليتهاي نظامي، امکان دسترسي به مناطق ديگر را فراهم ميکنند». با نگاهي به متحدان فعلي آمريکا در خاورميانه به سهولت ميتوان دريافت که آمريکا نقش ويژهاي براي اسرائيل، عربستان سعودي و برخي ديگر از کشورهاي خاورميانه و خليج فارس قائل شده است که بيهيچ ترديدي آماده واگذاري همه امکانات لازم براي دسترسي نظامي آمريکا براي حمله به هر نقطهاي هستند. در چنين شرايطي بهطور طبيعي موتور ديپلماتيک آمريکا بهطور جدي و با استفاده از تمام ظرفيتها براي پيشبرد راهبرد دولت فدرال عليه ايران به كار گرفته شده و فشارها بر تمامي کشورهاي کوچک و برزگ از جمله متحدان اروپايي افزايش خواهد يافت.
اين روند بيترديد باوجود برونرفت از چالش هستهاي، بهبود روابط کشورهاي جهان با ايران، روانسازي همکاريهاي اقتصادي و بهرهگيري از سرمايهگذاري، خصوصا از جانب کشورهاي قدرتمند اروپا و آسيا را با مشکلات عديدهاي روبهرو خواهد کرد. تأثير رويکرد ترامپ بر متحدان اروپايي را ميتوان در اقداماتي که از چند ماه قبل از سوي فرانسه و زمزمههايي که بهتازگی از آلمان برخاسته مشاهده کرد. از اين منظر کاملا پيشبينيپذیر است که چهار ماه پيشرو که بازه زماني مورد اشاره در تمديد تعليق تحريمهاي منتج از توافق هستهاي است، دورهاي بسيار حساس در روابط خارجي ايران و عليالخصوص در رابطه با کشورهاي اروپايي است و اين کشورها تحت فشارهاي آمريکا و براي جلوگيري از فروپاشي برجام رويکرد سختگيرانهتري را در قبال ايران اتخاذ خواهند کرد و بايد روزهاي دشواري را در روابط ديپلماتيک با اروپا انتظار کشيد. بهطور طبيعي اين امر نبايد ايران را از توسعه روابط با اروپا بازدارد. افزونبراين، راهبرد ترغيب حضور شرکتهاي بزرگ اروپا ولو با دادن امتيازات جذاب ميتواند دامنه مقاومت اتحاديه را در برابر فشارهاي آمريکا افزايش دهد؛ بهویژه اينکه مواضع ترامپ در رابطه با برجام و اقدامات پيشين او در پشتپازدن به معاهدات آمريکا، از وجاهت و اعتبار بينالمللي برخوردار نيست. با وجود اين بايد توجه داشت که باوجود اختلافات اروپا با ترامپ در موضوع برجام، آنها در بسياري از اتهامات آمريکا عليه ايران با ترامپ همسو يا در خوشبينانهترين حالت براي کاهش فشارها در مسئله برجام مجبور به پذيرش و همراهي با واشنگتن هستند.
مهمترين راهبرد در عبور کمهزينه از اين دوره ملتهب، مديريت روابط خارجي ايران در سطح بينالمللي و منطقه و گرفتن هرگونه بهانه از دست ماجراجويان حاکم بر واشنگتن و متحد استراتژيک آن، اسرائيل، و قراردادن آنان در شرايط ترديد در اتخاذ تصميمات سخت در برابر ايران (Non Decision situation) است. عنصر کليدي در اين راهبرد استفاده از ظرفيتهاي ايجابي و سلبي ايران در سطح ملي و فراملي براي قراردادن ترامپ در موقعيتي است که عنصر تصميمگيري درباره ايران را از او سلب کند. از عناصر کليدي و الزامات اين راهبرد پرهيز از افزايش تنش در منطقه و جهان در همه سطوح است.برجام باوجود تمام ايراداتي که دلواپسان داخلي و ترامپ بر آن وارد ميکنند، چتر حمايتي مهمي براي ايران فراهم کرده است؛ بهویژه اينکه جهان آن را مهمترين رويداد ديپلماتيک در دهههاي اخير ارزيابي ميکند. از اين روي ايران بايد در هر شرايطي از هرگونه اقدام که پايبندياش به برجام را دچار شبهه و تزلزل کند، پرهيز كند. اگر قرار است در ديوار اين توافق شکافي ايجاد شود يا احيانا فروريزد بايد مسئوليت آن متوجه آمريکا شود.تحولات دو دهه گذشته حاوي درسهاي ارزشمندي است که ميتوان آنها را چراغ راه سياست خارجي کشور در اين دوره پرمخاطره قرار داد. اقدام هوشمندانه و اصولي دولت وقت و شخص رئيسجمهور در واقعه تروريستي برجهاي دوقلوي آمريکا و محکوميت پيشدستانه اين اقدام و راهبرد نرمش قهرمانانه در سختترين مرحله بحران هستهاي ازجمله اقداماتي بود که قدرت تصميمگيري درباره ايران را از دست جنگطلبان گرفت و آنها را در شرايط ترديد قرار داد.
درهمينرابطه دستاوردهاي نظامي ايران در منطقه بايد با اتخاذ ديپلماسي مناسب در خدمت اين راهبرد قرار گرفته و کشورهاي منطقه را در اتخاذ تصميم در رابطه با ايران و همراهي با ترامپ دچار ترديد و تزلزل کند. ترامپ نشان داده است که به هيچ اصل اخلاقيای در روابط بينالملل پايبند نيست. علاوهبراين او ميداند که در هر تصميم ماجراجويانه درباره ايران، اگرچه ممکن است منطقه مشتعل شود ولي کشور متبوعش کمترين آسيب را خواهد ديد. براي ترامپ آمريکا محور اصلي تصميم و بقيه عناصر در درجه چندم اهميت قرار دارند.
- نقشه فقر را چه كسي ميكشد؟
حجتالله ميرزايي معاون پيشين اقتصادي وزير كار در ستون سرمقاله روزنامه اعتماد نوشت:
مطالعات كمي و كيفي درباره فقر كاري پرهزينه و تعهدآور براي دولتهاست. پرهزينه از اين لحاظ كه تكرار و استمرار اين مطالعات و به روزرساني اطلاعات از يك سو و تحليل اين دادهها از سوي ديگر مستلزم اختصاص بودجهاي درخور است تا آنچه بيرون ميآيد بتواند نقشهاي واقعي از وضعيت و كيفيت فقر در يك جامعه يا گستره جغرافيايي مورد مطالعه را نشان دهد. تعهدآور است چون با انتشار گزارشهاي مربوط به آن افكار عمومي و نهادهاي مدني مطالبهگر خواهند شد و عملكرد سياستگذار را در رابطه با بهبود كيفيت زندگي مردم و كاهش فقر رصد خواهند كرد كه معمولا تبعات سياسي و اجتماعي به همراه دارد.
شايد به همين دو دليل باشد كه دولتها از پژوهشهاي رسمي در خصوص نقشه فقر سر باز ميزنند و خود را درگير حواشي آن نميكنند.
سياستمداران و سياستگذاران معمولا نيمه خالي پژوهش و اعلام نتايج اين پژوهشها درباره خط فقر را ميبينند غافل از اينكه با دانستن گسترده فقر در كشور قادر خواهند بود جنس فقر موجود در كشور را از نظر جنسيتي، قومي، مذهبي، سني و منطقهاي را مورد پايش دايم قرار دهند و در بلندمدت سياستگذاريها را به گونهاي تدوين كنند كه به كاهش نابرابريها و افزايش كيفيت زندگي مردم و در نهايت رضايتمندي شهروندان منتهي شود.
فقرا به دو دليل در ساختار بهبود اقتصادي كشور همراه نيستند. يا به سياستگذار اعتماد لازم را ندارند و به نوعي بيتفاوتي روي ميآورند كه در چنين حالتي نرخ مشاركتشان در بازار كار كاهش مييابد، يا اينكه از نظر جسمي توانايي مشاركت در اقتصاد را ندارند.
سياستگذار هوشمند اگر گزارشي جامع و كامل از وضعيت فقر و انواع آن در دست داشته باشد، قادر خواهد بود كه با بالا بردن نرخ مشاركت از تعداد فقرا بكاهد و نرخ فقر را كاهش دهد كه اگر چنين كند هم به رسالت اخلاقي و انساني خود عمل كرده و هم كارايي جامعه خود را بالا برده و توسعهاي همهجانبه را آغاز كرده است.
دولتهايي كه فقر و ابعاد آن را پنهان ميكنند يا اصولا توجهي به اين موضوع ندارند، از موهبت ثبات اجتماعي و سياسي در بلندمدت و مشاركت بالاي اجتماعي خود را محروم ميكنند.
از اين رو هنر سياستگذار اين است كه مطالعات درباره جنس فقر را با روشهاي كمي، توصيفي و تبييني مورد بررسي قرار داده و آن را به مانند آيينه پيش روي خود قرار دهد و خط فقر را در همه انواع آن تشخيص دهد و دامنه آن را در افق ديد خود بگذارد.
بررسيهاي صورت گرفته نشان ميدهد كه معمولا دو نوع خط فقر در كشور وجود دارد كه يكي خط فقر حداقلي را مورد بررسي قرار ميدهد و ديگري خط فقر حداكثري را. سياستگذار معمولا علاقهمند است كه به خط فقر حداقلي كه معمولا همان درآمدهاي مورد نياز براي تامين حداقل نيازهاي روزانه است، توجه كند و آن را مبناي تصميمگيري خود قرار دهد. در حالي كه نياز است تا يك پله از آن عبور كرده و با محاسبه خط فقر حداكثري، به مجموعهاي از نيازها به مانند حق مشاركت، مسكن، اوقات فراغت، سفرو تعلق خانوادگي پاسخ دهد.
براي داشتن چنين اطلاعاتي نياز است تا دولت يك نهاد را مامور محاسبه و اعلام خط فقر كند و با بررسي و پايش اين مطالعات، پلتفرمي براي بهبود وضعيت رفاه اجتماعي پيش روي خود ببيند.
فرش خانه ما یا هویت ملی آمریکا؟!
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
گذر زمان معیار خوبی برای سنجش اعتبار و ارزش عتیقهجات است. مثلاً سکه عتیقه اگر اصل باشد هر چه زمان بگذرد ارزش و قیمتش افزایش مییابد اما اگر قلابی و بنجل باشد، زمان رنگ و رویش را پاک و باطنش را آشکار میسازد. رفتار فروشنده جنس عتیقه هم میتواند سرنخ خوبی برای رسیدن به حقیقت ماجرا باشد. آنکه جنس اصل دارد، اغلب عجلهای برای فروش ندارد و کمتر اهل هیاهو و بازارگرمی است اما فروشنده جنس قلابی، عجله دارد و طوری حرف میزند و صحنهآرایی میکند که خریدار گمان کند فرصتی استثنایی پیش رو دارد و بهقول معروف شانس در خانهاش را زده است و اگر دیر بجنبد و دست دست کند، سودی بزرگ را از دست داده و تا آخر عمر باید حسرت آن را بخورد.
دو سال و نیم از توافق هستهای (23 تیر 1394) و دو سال از روز اجرای برجام (27 دی 1394) میگذرد، همان روزی که قرار بود بر اساس آن تحریمهای هستهای لغو شود. مقایسه حال و روز آن روزهای برجامی و آنچه حامیان داخلی و خارجیاش میگفتند و وعده میدادند، با احوال رو به احتضار این روزهای آن -که معلوم نیست اصلاً چهار ماه دیگر زنده میماند یا نه- به روشنی گویای میزان اصالت جنسی است که به ما انداختند!
با ورود برجام به سومین سال، سه بازیگر اصلی آن پیگیر اهداف خاص خود هستند. آمریکا به عنوان فروشنده برجام، گمان میکرد این توافق نشانهای از تسلیم جمهوری اسلامی، پذیرش هژمونی واشنگتن و اولین گام در این مسیر است. آنچه بارها باراک اوباما و پس از او دونالد ترامپ به عنوان «روح برجام» از آن یاد کرده و مدعی شدند جمهوری اسلامی به آن پایبند نیست، در این چارچوب قابل ارزیابی و تحلیل است. برخی از تحلیلگران آمریکایی بیپروا و آشکارا به این موضوع اشاره کردهاند. «جرمی شاپیرو» از دیپلماتهای باسابقه آمریکا و عضو ارشد و فعلی اندیشکده بروکینگز فروردین سال 1394 -چند ماه پیش از توافق هستهای- مقاله قابل توجهی در وبسایت این اندیشکده منتشر کرد. عنوان مقاله او چنین است؛ «چرا جزئیات توافق با ایران مهم نیست». شاپیرو که سالها در قلب سیاست خارجی آمریکا فعالیت داشته و مستقیماً با دیپلماسی این کشور درباره جمهوری اسلامی آشناست و خود وی از تصمیمسازان این حوزه بوده، در این مقاله تاکید میکند مسئله اساسی موضوع هستهای و نگرانیها درباره آن نیست و این موضوع تنها یک سمبل است. سمبلی از مبارزه علیه سیاست ایران که در مرکز قضیه قرار دارد و آن عبارت است از تهدید و به چالش کشیدن هژمونی آمریکا در خاورمیانه و بلندپروازیهایی که متحدان اصلی آمریکا یعنی عربستان و اسرائیل را تهدید میکند. وی در ادامه مینویسد؛ «توافق هستهای اولین گام در این زمینه است و جزئیات توافق چندان اهمیتی ندارند چرا که هدف نهایی تغییر مقاصد و نابودی قدرت ایران است.»
نظرات «مکس فیشر» تحلیلگر نیویورک تایمز در این زمینه جالب توجه است. به عقیده او هویت ملی آمریکا در مرکز اصلی بحث و نحوه مواجهه با جمهوری اسلامی است. او مینویسد؛ «همانطور که عده زیادی در واشنگتن عقیده دارند، جمهوری اسلامی تنها یک حکومت نیست که با برنامه منطقهای خود، منافع آمریکا را تهدید میکند، بلکه جمهوری اسلامی با موجودیت خود، خفت و تهدیدی برای هویت ملی آمریکا و حسی که نسبت به خود داریم، است.» او هم مانند شاپیرو معتقد است بحثها درباره ایران در واقع درباره ایران نیست و «درباره ما (آمریکا) و جایگاه ما در جهان است.» جالبترین بخش نظر او شاید این باشد؛ «ایران، آمریکا را مجبور به مواجهه با سؤالاتی درباره خود میکند چرا که جمهوری اسلامی صرفاً با موجودیت خود، چالشی جهانی برای آمریکاست. بخصوص در خاورمیانه، جایی که این الگو بیشترین اهمیت را دارد و این موضوعی است که آمریکا را دیوانه میکند.» توجه به عمق چنین نظریاتی نشان میدهد توقف افق تحلیل در پوسته برجام به عنوان یک معاهده و توافق فنی، میان ایران و چند کشور دنیا که آمریکا در پیشانی آن است، چقدر میتواند سادهلوحانه باشد.
بازیگر دوم این صحنه دولت آقای روحانی است. دولتی که با شعار «باید هم چرخ سانتریفیوژ بچرخد و هم چرخ اقتصاد» اقبال اکثریت را در انتخابات سال 92 به دست آورد. نقدهای بسیاری به نحوه مذاکرات و آنچه محصول آن بود و برجام نام گرفت، وارد است. بسیاری از این نقدها را افرادی که از نظر فکری و سیاسی به این دولت نزدیک بوده و حتی حامی آن بودهاند، وارد کردهاند. اما شاید بتوان گفت راهبردیترین اشتباه دولت در موضوع برجام، بزرگنمایی و بزک آن بود. دولت و حامیانش در این مسیر غلط چنان پیش رفتند که یکی از نمایندگان وقت مجلس مدعی شد برجام باعث بهبود وضعیت آب و هوایی کشور و افزایش بارندگی نیز شده است! البته وقتی شخص آقای رئیسجمهور آب خوردن مردم را هم به توافق هستهای گره میزند، شاید نتوان چندان به چنین سینهچاکان برجام خرده گرفت.
محدود کردن عوامل و زمینههای برخی گلایههای مردم که منجر به بروز اعتراض و پس از آن سوءاستفاده عوامل دشمن شد، به عوامل سطحی و محدود، سادهاندیشی و فرار از سؤالات سخت و واقعیتهای پیچیده است اما بدون شک افزایش عجیب و غریب انتظارات از توافق هستهای و برآورده نشدن آنها، یکی از عواملی است که نمیتوان و نباید آن را نادیده گرفت. گرچه پس از آنکه سرکنگبین برجام صفرا فزود، دولت و حامیانش سرنا را از سر گشادش مینوازند و مدعی هستند این منتقدان برجام بودند که به انتظارات مردم دامن زدند! مکس فیشر به نکته جالبی در این زمینه اشاره میکند و مینویسد؛ «اوباما در سال 2015 به من گفت نگران است روحانی با دادن وعدههای بیش از حد درباره مزایای اقتصادی ناشی از توافق هستهای، به صورتی غیر عمدی این توافق را از بین ببرد.» متاسفانه شواهد و قرائن نشان میدهد دولت ادامه این مسیر رو به قهقرا را به شرم ناشی از پذیرش اشتباه و بازگشت ترجیح میدهد. چیدن همه تخممرغهای دولت اعتدال در سبد شکسته برجام و پیوند زدن هویت دولت به این توافق، این حس روانی را در پاستور ایجاد کرده است که برجام خیابانی یکطرفه است و راه بازگشتی نیست، حتی اگر انتهای این خیابان به دره منتهی شود!
بازیگر سوم این میدان معتقدان به سیاست سازش هستند که کوشیدند مفهوم انقلابی«نرمش قهرمانانه» که رهبر معظم از آن سخن گفته بود را به سازش تحریف کنند! وقتی رهبر معظم انقلاب اسلامی در میانه سال 1392 این موضوع را مطرح کردند، تفسیرها و تحلیلهای گوناگونی در داخل و خارج کشور نسبت به آن انجام شد. درباره مسیر طی شده و نگاه این طیف به مذاکرات و توافق هستهای، سخن بسیار است اما اصلیترین و مهمترین موضوعی که این روزها اولویت دارد، در مفهوم «تجربه تاریخی برای ملت» نهفته است. تکیه بر برجام برای سامان دادن به مشکلات اقتصادی و اوضاع این روزهای اقتصاد کشور به روشنی گویای واقعیتها و فرجام خسارتآفرین عبور از خطوط قرمز و عدم توجه به هشدارهای دلسوزانه است. حامیان داخلی برجام و آشپزهای خارجی آن اگر چه هر کدام دلایل متفاوتی دارند اما در یک نقطه اشتراک نظر و عمل دارند و آن هم جلوگیری از شکلگیری و تعمیق و گسترش این تجربه تاریخی در سطح جامعه ایران است.
فردی را تصور کنید که با مشکلات مالی مواجه است و به اهالی خانه میگوید، این فرش که در آن اتاق است کارایی چندانی ندارد و بهتر است آن را بفروشیم و پولش را به زخم زندگی بزنیم. خریدار هم بیرون خانه نشسته و دائم داد میزند که فرش کهنه و پاره میخرد! فرش را از زیر پای اهل خانه جمع کردند و به جایش سکه عتیقه گرفتند. عتیقهای که تقّش درآمده قلابی است. اگر این ماجرا موجب درس عبرت شود، شاید بتوان گفت میارزید که فرشی را دادیم و تجربهای گرانبها آموختیم که زخم زندگی با کار و تلاش خودمان مرهم مییابد نه فروختن فرش زیر پایمان! یک بار دیگر خریدار پشت در آمده است و البته این بار با نعره میخواهد وسایل دیگری را ببرد. خطر آنجاست که همانهایی که فرش را دادند رفت، فردا به بهانههای دیگری بگویند این چند ظرف کهنه و لب پریده را میخواهیم چه کنیم؟ بهتر است بدهیم برود! هیچ زندگی و خانهای با فروش اسباب و اثاثیهاش رونق نگرفته و آباد نشده است.
- نقد برجام ممنوع!
سيد مسعود علويدر ستون سرمقاله روزنامه رسالت نوشت:
در حالي که رئيس جمهور حتي معصوم را قابل نقد مي داند، متأسفانه دولت هنوز نقد برجام را جايز نمي داند و منتقدين را با عباراتي موهن مي نوازد! هم رئيس جمهور و هم وزارت خارجه همچنان از برجام دفاع مي کنند و آن را شفاي دردهاي اقتصادي، اجتماعي، سياسي و... جامعه مي دانند. در حالي که نيک مي دانند در قرارداد برجام تعهدات دو طرف، «نامتوازن»، «ناهمزمان»، «برگشت ناپذير براي ما» و «برگشت پذير و قابل نقض براي طرف آمريکايي» است. اين قرارداد فاقد يک مکانيسم حقوقي مفيد براي ايران هنگام نقض از سوي طرف مقابل جهت شکايت در يک مرجع حقوقي بين المللي مي باشد. به همين دليل تا کنون با نقض مکرر برجام توسط آمريکا، ايران نتوانسته شکايت خود را به خاطر همين مکانيسمي که در برجام است، مطرح نمايد.
قرار بود با اجراي برجام همه تحريم هاي هسته اي، بانکي و پولي لغو شود. اما نه تنها لغو نشد بلکه تعليق هم نشد. تجار ايراني امروز براي مبادلات پولي خود دچار مشکل هستند. دولت پول نفتي را که فروخته نمي تواند به ايران بياورد. آمريکا نه تنها پول هاي بلوکه شده ايران را آزاد نکرد، بلکه به علامت يک اقدام خصومت آميز، دو ميليارد دلار از اموال ايران را به بهانه هاي پوچ و بي اساس مصادره کرد. همين ديروز هفته نامه اشپيگل خبر داده است که؛ آلمان در حال لابي با اروپا براي وضع تحريم هاي جديد عليه ايران است.
بعد از بدعهدي آمريکا، دولت با آنکه قبلاً گفته بود اگر با کدخدا ببنديم اروپا هم به دنبال آن خواهد آمد، معلوم شد در پسابرجام هنوز با کدخدا نبسته ايم و اشتهاي سيري ناپذير او نه تنها برجام را نقض کرده است بلکه به بهانه آزمايش هاي موشکي و حقوق بشر ادعاهاي مضحکي دارد که اصلاً نمي شود به آن فکر کرد. اروپايي ها گفته اند به برجام پايبندند اما يک قدم هم براي اجراي آن برنمي دارند، به طوري که وزير خارجه ما گله مند است چرا دولت در لندن نمي تواند يک حساب بانکي باز کند که حقوق کارمندان سفارت را بپردازد. سيف رئيس کل بانک مرکزي در يک سالگي برجام اعتراف کرد؛ دستاورد برجام تقريباً هيچ است و ايران نه مي تواند به دارايي هاي خود در خارج دست يابد و نه مي تواند از طريق سيستم بانکي، مبادلات پولي و مالي خود را انجام دهد.
اخيراً رويترز خبري منتشر کرده و گفته است؛ بانک مرکزي ايران شکايتي نزد دادگاه هاي لوکزامبورگ مطرح کرده که «مؤسسه کليراستريم، 4/9 ميليارد دلار از دارايي هاي ايران را مسدود کرده و قرار است آن را به آمريکايي ها تسليم کند.» اينکه شکايت بانک مرکزي ايران را بايد از خبرگزاري رويترز با خبر شويم نه از مقامات رسمي کشور خودمان، تأسف بار است. البته اين نشان مي دهد دولت بالأخره براي صيانت از بيت المال و جلوگيري از دستبرد آمريکايي ها و اروپايي ها کارهايي دارد مي کند و جاي شکر دارد. اما چرا ملت بايد از آن، از طريق مراجع رسمي خبري خود، بي خبر باشد؟ سرّش در اين است که نبايد خبري در مورد
بي خاصيتي برجام منتشر شود و برجام همچنان به عنوان «خورشيد تابان»، «فتح الفتوح»، «معجزه قرن» و «بزرگ ترين دستاورد تاريخ ايران»! در کارنامه دولت باقي بماند و کسي نبايد به آن شک کند.
واکنش روابط عمومي وزارت خارجه به پخش يک مناظره در مورد برجام در برنامه تلويزيوني ثريا، تأسف بار است. يک جوان روزنامه نگار با اسناد متقن و غير قابل انکار با يک روزنامه نگار کهنه کار طرفدار دولت و طرفدار برجام در مورد دستاوردهاي برجام مناظره مي کنند. دست طرفدار برجام در اين مناظره خالي بود. او حرفي براي دفاع از بزرگ ترين دستاورد دولت! نداشت. وزارت خارجه به جاي صبوري و احترام به نقد و منتقد، بيانيه اي سراسر توهين به او و به منتقدين صادر مي کند و فهرست فحاشي و هتاکي به منتقدين را که رئيس جمهور قبلاً روا داشته بود، با کلماتي همچون؛ «عقده گشا»، «تازه به دوران رسيده»، «دروغگو»، «سخيف»، «متوهم»، «بي اطلاع» و... تکميل مي کند.
خوب است وزير خارجه و مسئولين ديپلماسي کشور يک بار ديگر اين بيانيه را بخوانند و آن مناظره را هم ببينند و رسماً از مردم عذرخواهي کنند و اگر حرفي دارند رودررو در يک برنامه زنده تلويزيوني با منتقدين بنشينند و حرف بزنند و قضاوت را به مردم بسپارند.بيانيه وزارت خارجه ناظر به نقد مسائلي که در برنامه تلويزيوني ثريا مطرح شد، نيست. متأسفانه در اين بيانيه، شعور مخاطبين سيما به سخره گرفته شده است. بيانيه در خصوص نقد مطرح شده، پاسخي جز در يک مورد نداشت و آن مورد هم نوعي تأييد نظر منتقد است!
چرا در زمانه اي که نقد معصوم! از طرف دولت جايز شمرده مي شود، نقد يک قرارداد و يک اقدام دولت که با عزت ملت ايران و منافع و مصالح ملي در ارتباط است، قابل نقد نباشد؟! چرا اقدامات دولت در ارتباط با نقض برجام، محرمانه است و نامه هاي وزير خارجه به مجامع جهاني از جمله اتحاديه اروپا، سرّي است؟ منتقدين ادله خود را در باره نقد برجام دارند. چرا دولت که همين ادله را در نامه هاي اعتراض آميز به طرف ناقض برجام نوشته، بايد از نگاه تيزبين ملت پنهان باشد؟
دولت بايد اجازه دهد پس از گذشت دو سال از توافق برجام، اين توافق نقد شود. مسئولين وزارت خارجه و رئيس جمهور بايد به اتاق شيشه اي بروند تا مردم تمام اکناف و اطراف و ابعاد برجام را زير نورافکن نقد مشفقانه منتقدين ببينند. اگر حرفي هم دارند، بيايند در برنامه تلويزيوني، رودرروي منتقدين بگويند. اين حق شهروندي ملت است. نبايد به توافق برجام به عنوان يک متن مقدس نگاه کرد به گونه اي که هيچ کس قادر به نزديک شدن به آن نيست.
نظر شما