همشهری آنلاین: آتش به اختیار، ایران پس از داعش و ...از جمله موضوعاتی بودند که در ستون سرمقاله برخی از روزنامه‌های شنبه-۱۰ تیر- جای گرفتند.

روزنامه‌ اعتماد در ستون سرمقاله‌اش با تيتر«چند پرسش حقوقي درباره منع كنسرت در مشهد»نوشت:

روزنامه اعتماد،۱۰ تیر

نقد قواي سه‌گانه وظيفه هر شهروندي است، البته نه از طريق شعر و هجو، بلكه با ادبياتي متناسب با موضوع. اين روزها نيز به مناسبت شهادت مرحوم بهشتي هفته قوه قضاييه نامگذاري شده است و بهترين هديه به هر قوه نقد آن است. يكي از مواردي كه در سال‌هاي گذشته همواره موضوع مجادله و بحث قرار گرفته، ممانعت از برگزاري كنسرت در برخي شهرستان‌ها به ويژه در مشهد و شهرهاي استان خراسان است. ممنوعيتي كه براي اين گونه برنامه‌ها به اجرا درمي‌آيد، بايد مبتني بر قانون باشد. نويسنده اين سطور تاكنون حتي يكي از اين كنسرت‌ها را هم نرفته است، ولي مساله اين يادداشت علاقه به برگزاري يا عدم برگزاري كنسرت نيست، بلكه مساله مهم و اساسي حاكميت قانون است. حتي اگر موافق برگزاري كنسرت باشيم و آن را لازم هم بدانيم، ولي قانون اجراي آن را منع كرده باشد در اين صورت بايد جلوگيري از اجراي آن را حمايت كرد؛ در مقابل اگر مخالف برگزاري كنسرت باشيم، ولي قانون هيچ منعي براي آن قرار نداده باشد، بايد از برگزاري آن يا در واقع اجراي قانون دفاع كنيم. با اين مقدمه مي‌پردازيم به اظهارات آقاي دادستان مشهد درباره اين موضوع. آن طور كه نقل شده ايشان گفته‌اند كه:

«برگزاري كنسرت در شهر مشهد به دليل اتفاق نظر علما و توصيه‌هايي كه در اين رابطه دارند با مجاورت حرم مطهر رضوي سازگاري ندارد و هنرمندان بهتر است ديگر شهرها را براي برگزاري كنسرت انتخاب كنند. وي تاكيد كرد براي برگزاري كنسرت در شهرستان‌هاي استان خراسان رضوي شرايط و تضمين‌هايي وجود دارد كه اگر مراعات شود مجوز صادر مي‌شود اما برگزاري كنسرت در شهر مشهد با توجه به اتفاق نظر علما صحيح نيست.» ظاهرا پيش از ايشان يكي ديگر از روحانيون شهر نيز همين استدلال را نموده بود كه: «اگر حرف مرا قبول نداريد ايراد ندارد برويد از مراجع تقليد استفتاء بگيريد كه آيا برگزاري كنسرت در مشهد مجاز و حرمت شكني است يا خير؟»

 حال چندين پرسش حقوقي از دست‌اندركاران و مسوولان امر قضا وجود دارد كه در اينجا طرح مي‌شود و به مناسبت اين هفته حتما پاسخ حقوقي شايسته‌اي خواهد داد.

١- وظيفه دادستان انجام امور براساس قانون است و اتفاق نظر (فرضي) علما يا توصيه افرادي در اين زمينه موضوعا خارج از حيطه وظايف هر دادستان اعم از دادستان مشهد است. بنابراين آقاي دادستان يا مسوولان ذي‌ربط بايد براساس مواد قانوني عمل كنند و نمي‌توانند با استناد به امور ديگر مانع از اجراي برنامه‌هاي مردم شوند. البته مردم در رفتار شخصي خود مي‌توانند به مراجع مورد نظر خويش رجوع كنند و به اين مراسم نروند. اگر قرار باشد كه در مقام مسوول نيز به اين گونه موارد استناد كرد، الان مطابق نظر مشهور و غالب آقايان، پول‌هاي رد و بدل شده با نظام بانكي كه مربوط به سود بانكي مي‌شود مصداق رباست و اين را بارها اعلام كرده‌اند. ولي هيچ دادستاني نمي‌تواند به اين عنوان مسوولان بانك‌ها را احضار يا مجازات كند يا مردم را تشويق به نپرداختن سودهاي متعلقه نمايد يا سودهايي را كه مردم دريافت كرده‌اند پس بگيرد. چون آنان مطابق قانون عمل مي‌كنند و نه نظرات افراد.

٢- همان طور كه مي‌دانيم تصميمات قضايي از سوي دادستان‌ها (كه همه بايد مكتوب باشند) در محاكم قابل رسيدگي هستند. اگر دادستان يا بازپرس كسي را بازداشت كند، تصميم او در دادگاه قابل تجديدنظر است و در صورت تاييد دادگاه آن حكم ادامه پيدا مي‌كند در غير اين صورت، نقض مي‌شود. در اين مورد آيا دادستان مشهد حكمي را صادر و ابلاغ كرده است يا صرفا يك دستور غيرقضايي و اداري است؟ اگر چنين حكمي صادر شده آيا مورد اعتراض و رسيدگي در دادگاه قرار گرفته است يا خير؟ و اگر بلي نتيجه چه بوده؟ بايد حكم نهايي مستند به نظر دادگاه شود. ولي اگر اين يك تصميم و نظر اداري است، از اساس نادرست است، زيرا هر تصميمي كه حقي را ايجاد يا ضايع كند، نمي‌تواند اداري باشد بايد مستند حقوقي داشته باشد.

٣- تمام برگزاركنندگان و شركت‌كنندگان در كنسرت‌ها متوجه برخي عرف‌هاي رايج در جامعه هستند. بنابراين خودشان بهتر مي‌توانند ملاحظات عرف را رعايت كنند. حتي اگر در يك مورد هم چنين رعايتي صورت نگيرد، راه آن، اعمال تصميمات غيرقضايي نيست، بلكه از طريق گفت‌وگو و مفاهمه با مقامات اداري و در اينجا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي مي‌توان مساله را به سادگي حل كرد. البته منظور از عرف نبايد چنان توسعه پيدا كند كه ٥ كيلومتري حرم نيز، هم‌جوار حساب شود. به علاوه عدم برگزاري كنسرت در يك شهر فقط مساله هنرمندان نيست كه گفته شود بهتر است براي اجراي كنسرت شهرهاي ديگر را انتخاب كنند. اين مساله مردم و جوانان مشهد است. در واقع بايد گفته شود كه اين تصميم، شهروندان مشهدي را از چنين حقي محروم كرده و بايد براي حضور در كنسرت بروند تهران!

٤- ادبيات به كار رفته از جانب آقاي دادستان بايد كاملا حقوقي باشد. چه آنجا كه مي‌گويند برگزاري كنسرت در مشهد صحيح نيست و چه آنجا كه برگزاري در ساير شهرستان‌هاي استان خراسان رضوي را مشروط به شروطي دانسته‌اند، «صحيح نيست» يك مفهوم حقوقي نيست. وظيفه مقام قضايي درباره صحيح و ناصحيح دانستن امور نيست، بلكه وظيفه او قانوني و غيرقانوني دانستن است، حتي اگر درباره صحيح و ناصحيح فكر بكنند. به طور قطع در اين باره نظر مي‌توان داشت ولي اين خارج از حيطه وظايف مقام قضايي است. همچنين تعيين شرط براي برگزاري كنسرت در ساير شهرستان‌ها نيز بايد منطبق بر ادبيات حقوق و قانون باشد؛ به عبارت ديگر روشن و دقيق گفته و حتي مكتوب شود چه شرايطي بايد لحاظ شود و مبناي حقوقي و قانوني تعيين اين شرايط چيست؟  مشكل اصلي اين رفتارها از آنجا ناشي مي‌شود كه اعتماد مردم را جلب نمي‌كند. نمونه‌اش سكوت نسبي آقاي علم‌الهدي در چنين موضوعاتي در دوران فعاليت‌هاي انتخاباتي آقاي رييسي بود كه مبادا از جانب ايشان چيزي گفته شود كه به دليل انتساب وي به آقاي علم‌الهدي از لحاظ تبليغي عليه وي، بهره‌برداري شود. ولي اكنون كه انتخابات تمام شده است دوباره همان اظهارات دنبال مي‌شود. مردم به چنين رفتاري اعتماد نمي‌كنند و آن را اصيل و در جهت دفاع از ارزش‌ها تلقي نخواهند كرد و آن را در جهت كسب قدرت ارزيابي خواهند كرد.

  • ایران پس از داعش

احمد غلامی . سردبير روزنامه شرق در ستون سرمقاله اين روزنامه نوشت:

روزنامه شرق،۱۰ تیر

مخالفان روحاني با هتاكي به او دست به كار خطرناكي مي‌زنند. اين گروه خواسته يا ناخواسته اين پيام را به دنيا مي‌دهند که دولتي با بيش از ٢٤ ميليون رأي قوي‌‌تر از اراده آنان نيست. اين حملات تخريبي به روحاني بيش از آنكه مصرف داخلي داشته باشد كه دارد، بر ديپلماسي جهاني ايران اثري سوء مي‌گذارد و كار را براي دولت دوازدهم و ديپلمات‌هايش در عرصه بين‌المللي سخت‌تر مي‌كند. در واقع اين بار هتاكان عليه آراي مردم اقدام كرده‌اند و در يك كلام روبه‌روي دموكراسي ايستاده‌اند. دموكراسي همان ايده‌اي است كه بيش از هر نيروي ديگری مانع تهاجم بيگانگان به كشور مي‌شود. دموكراسي يعني مردم. مردم يعني صورت يك ملت. كشوري كه مردمش صورت دارد، هيچ ارتشي در دنيا نمي‌‌تواند امنيت مرزهايش را به خطر بيندازد. اگر قدرت‌هاي نظامي برتر دنيا در برابر ايران با احتياط رفتار مي‌كنند، مهم‌تر از ارتش نيرومند دموكراسي آن است كه با همه ناكارآمدي‌هايش دولتي را برمي‌سازد و دولتي را كنار مي‌گذارد. مردمي كه مقاطعي با فقر و فاقه سر كرده‌اند، بهترين راه را براي تغيير، صندوق‌های رأي مي‌دانند و در پي دستيابي به مطالبات‌شان به شيوه‌اي دموكراتيك هستند. مردمي كه هم شعر مي‌شناسند و هم شعور دارند و شاعران را از هتاكان به‌خوبي بازمي‌شناسند: «فرياد من همه از درد بود/ چرا كه من، در وحشت‌انگيزترين شب‌ها،‌ آفتاب را به دعايي نوميدوار طلب كرده‌ام». آنچه مردم را در ميدان نگه داشته، اميد به بهبود است: بهبود اقتصادي، اجتماعي و سياسي و مهم‌تر از همه مصون نگه‌داشتن ايران از آتش جنگ در خاورميانه؛ خاورميانه‌اي كه در ميانه جنگي تمام‌عيار است و مردم ايران بيم آن دارند كه پايشان به جنگي مستقيم باز شود. جنگ با عربستان يا اسرائيل. اين فكر با شكست گروه داعش در منطقه و سهم‌خواهي كشورهاي درگير بعد از پيروزي بيشتر قوت مي‌گيرد. با درك اين موقعيت است كه اسرائيل و عربستان تلاش مي‌كنند ايران را به جنگي مستقيم وادار كنند؛ اما بعيد است آمريكا تن به اين سياست بدهد. آمريكا سياست رواداري و كارايي را در دو دوره دنبال كرده است. دولت اوباما سياست رواداري را برگزيد و دولت ترامپ در پي كارايي است. اينك دو كشور جلودار منازعات منطقه‌اند:  اسرائيل و عربستان. آمريكا پس از اوباما در پي برهم‌زدن «تعادل» در منطقه است. «تعادل»، كليدواژه روابط بين‌الملل است. دولت ترامپ با كمك تسليحاتي به عربستان با صراحت اعلام مي‌كند كه درصدد برهم‌زدن تعادل در منطقه است.

 ترامپ باور دارد تجارت ادامه جنگ و جنگ ادامه تجارت است.‌ از‌اين‌رو آگاهانه اين گفته‌ اسپایکمن را واژگونه به‌ كار مي‌گيرد كه «اندك قدرتي بيشتر از ديگران موجب تعادل مي‌شود»؛ اما در آمريكا همه مانند ترامپ فكر نمي‌كنند. باب كروگر، سناتور دموکرات، از فروش اسلحه به كشورهاي خاورميانه در اين شرايط بسيار بيمناك است و از آن به‌شدت انتقاد مي‌كند. سود روسيه و اسرائيل در اين منازعات تا حدودي تضمين‌شده است. آمريكا تلاش مي‌كند عربستان را به‌عنوان نماينده خود در منطقه جا بيندازد تا هژموني‌اش را گسترش بدهد؛ اما آنچه استراتژيست‌هاي آمريكا را درباره تحقق اين ايده مردد مي‌كند، مسائل داخلي عربستان است. آنان به‌خوبي مي‌دانند که عربستان يك كشور نيست؛ بلکه يك كمپاني بزرگ نفتي است، با مدیریتی قبیله‌ای و با مردمي كه صورت ندارند. آنان به‌خوبي مي‌دانند براي جنگ هم به دموكراسي نياز است و كشورهاي بي‌دموكراسي با مردمي بي‌صورت در لحظه‌هاي بحراني جنگ از هم فرو مي‌پاشند. از‌اين‌رو آمريكا تلاش مي‌كند بيش از جنگ با اتوريته خود در کالبد عربستان بدمد و از او هیولایی جعلی بسازد. استراتژیست‌های تاریخ‌گرای آمریکا -که آبشخور فکری‌شان کیسینجر است- می‌دانند وضعیت خاورمیانه دوره جنگ‌های ٣٠‌‌ساله اروپا را تداعی می‌کند: «به‌راستی جهان خو گرفته است با فریادهای دادخواهی از خاورمیانه برای سرنگون‌‌سازی نظم منطقه‌ای یا جهانی در چارچوب چشم‌اندازی جهان‌شمول. مطلق‌گرایی همواره در خاورمیانه رواج داشته؛ خاورمیانه‌ای که هم‌اکنون در کشاکش میان رؤیای فخر و شکوه دیرینه خویش از یک سو و ناتوانی امروزینه خویش در وحدت بر پایه اصول مشترک مشروعیت جهانی و منطقه‌ای از سوی دیگر گرفتار است».

اسرائیل می‌خواهد خود را از آتش جنگ در امان بدارد و به این دلیل است که برای فروپاشی دولت‌های منطقه تلاش می‌کند. مواجهه با کشورهای فاقد دولتِ مقتدر و کارآمد ساده‌تر است. سوریه بی‌دولت و لبنان بی‌دولت از نگرانی‌های اسرائیل می‌کاهد؛ حتی اگر این بی‌دولتی‌ها موجب افزایش تروریسم در منطقه شود. از این نقطه شکاف استراتژیک روسیه و اسرائیل شکل می‌گیرد. روسیه بر آن است که حتی با جنگ ثبات را به سوریه بازگرداند. از این منظر ایران و روسیه استراتژی مشترکی را دنبال می‌کنند. کشورهای بی‌دولت در منطقه برای ایران و روسیه مثل انبار باروت‌اند. روسیه در انتخاب هم‌پیمان خود بسیار هوشمندانه عمل کرده است؛ از‌این‌رو با تمام قوا از ایران که نوک پیکان مقاومت در منطقه است، حمایت می‌کند. ایران کشوری است با دولتی مقتدر و ارتش و نیروهای نظامی کارآمد: گذشته از اینها ایران کشوری است که تجربه هشت سال جنگ را با موفقیت پشت‌ سر گذاشته است. مواضع ایران و روسیه در هیچ دوره‌‌ای از تاریخ این‌گونه به یکدیگر نزدیک نبوده است. ایران با حضور در منطقه از امنیت ملی روسیه صیانت می‌کند و روسیه با احترام به تمامیت و استقلال ایران سعی می‌کند به تحقق آرمان‌های انقلاب ایران -تا جایی که با منافع روسیه تضاد نداشته باشد- کمک کند. آمریکا، اسرائیل و عربستان از این نزدیکی استراتژیک بیمناک‌اند و هریک به‌نوعی از این هم‌پیمانی متضرر خواهند شد؛ پس بی‌دلیل نیست که هر سه کشور تلاش می‌‌کنند به حضورشان در جنگ‌های منطقه شکل و شمایل امنیتی بدهند؛ نه حقوقی و سیاسی؛ زیرا در پس پشت هر جنگِ امنیتی نیرو و حضور نظامی خوابیده است که به‌سرعت به ‌دلیل مسائل امنیتی می‌تواند مرزهای خشونت را بی‌محابا درنوردد؛ خشونتی که بیش از آنکه دامان روسیه را بگیرد، دامان ایران و منطقه را خواهد گرفت. ایران وضعیتی پیچیده دارد، چه‌بسا بعد از شکست داعش این وضعیت پیچیده‌تر شود.

هم‌پیمانیِ استراتژیک با روسیه و هم‌پیمانیِ ایدئولوژیک با سوریه نمی‌گذارد ایران به‌راحتی در منطقه از منافعش صرفه‌نظر کند. از‌این‌رو کار برای دیپلمات‌های ایران پس از داعش سخت‌تر از قبل می‌شود. آنچه مهم‌تر از انتخاب یک سیاست خارجی درست است، باور به مردم و دولتی است که آنان برگزیده‌اند. مردم نشان داده‌اند پای انتخاب‌های خود می‌ایستند. نادیده‌گرفتن خواسته‌های مردم، در مسائل بین‌المللی کار را سخت‌تر و پیچیده‌تر می‌کند. دولت‌هایي موفق‌اند که مردم را در پیروزی و شکست ‌خود شریک می‌کنند.

  • آتش به اختیار خودجوش، اخلاق گرا و قانونمند

سیدرضا صالحی امیری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در ستون سرمقاله روزنامه ايران نوشت:

روزنامه ایران،۱۰ تیر

در یادداشت هفته گذشته گفته بودم  که میان خودسر بودن و خودجوش بودن فاصله از راه تا بیراهه  و از خدمت تا خیانت است. سخنان روشنگرانه رهبر معظم انقلاب در خطبه‌های نماز عید سعید فطر و تعریف و تبیین مفهوم آتش به اختیار، راه را بر هر نوع سوء برداشت و ایجاد تفرقه میان صفوف ملت مسدود کرد. به بیان دیگر رهبری معظم به درستی در صحبت‌های خود اقدامات غیرقانونی و هنجارشکنانه را نفی کردند و معیار کار فرهنگی تمیز را حرکت در چارچوب قانون برشمردند. امری که به عنوان یک نیاز جدی در برابر انتظارات واقعی جامعه بشدت احساس می‌شود. اصولاً اقدامات خودجوش و مردمی همواره مکمل و پشتوانه ای برای تداوم حیات اجتماعی جامعه بوده است. پرواضح است که دولت‌ها وظیفه دارند بستر مناسب را برای حرکات عمیق و تأثیرگذار فرهنگی فراهم آورند، اما بدون حضور خودجوش مردم در عرصه‌های فوق، ماندگاری و اثربخشی لازم محقق نخواهد شد.

حجم بزرگی از نظام‌های فرهنگی و خودجوش همچون بیش از هزار حوزه علمیه، بیش از 5 هزار مؤسسه قرآنی، بیش از 6 هزار مؤسسه چندمنظوره فرهنگی، هزاران مؤسسه تک منظوره و ده‌ها هزار هیأت مذهبی، جلسات اخلاقی و آموزشی، انجمن‌های اسلامی در دانشگاه‌ها و تشکل‌های دانشجویی و دانش‌آموزی، جامعه بزرگ ناشران و مؤلفان، روحانیت و علما و وجود بستر بزرگی به نام فضای مجازی همه و همه بسترهای مساعد اقدامات فرهنگی خودجوش برای اشاعه فرهنگ ایرانی اسلامی محسوب می‌شود که وابستگی مستقیم به دولت نداشته اما رسالت فرهنگی برعهده دارند. در عرصه فرهنگی با وجود هزاران جوان خلاق، مؤمن و علاقه‌مند به این حوزه، باید به سمت حمایت از حرکت‌های مردم‌نهاد و مردم مدار گام برداریم. آنچه در این میان از اهمیت برخوردار است، وجه تمایز اقدامات خودجوش با حرکات خودسرانه است. اقدامات خودجوش دارای مبانی اخلاقی و چارچوب‌های قانونی است در حالی که حرکات خودسرانه، غیراخلاقی و غیرقانونی است. حرکت خودجوش، اصلاح‌گرایانه اما حرکت خودسر مخرب است. حرکت خودجوش، پویا، محرک و پیش برنده، اما حرکت خودسرانه، ایستا، مخرب و بازدارنده است. علاوه بر همه اینها حرکات خودجوش، در مرزهای مبانی و حریم دینی و فقهی و حفظ چارچوب‌ها و پایبندی به ارزش‌ها و هنجارها تعریف می‌شود، اما حرکات خودسر خارج از این مبانی  و هنجار شکن و نفی کننده نهادهای رسمی محسوب می‌شود.

توجه به مفهوم تمیز در کار فرهنگی هم اهمیت دارد. تمیز در ادبیات ما به معنای پاکیزه، مطهر، ناب، درخشان، انگیزاننده و جذاب تلقی می‌شود و در مقابل آن عمل کثیف، ناپاک و آلوده داریم. اصحاب فرهنگ و هنر با تلاش خود و تشکیل نشست‌های تخصصی می‌توانند نسبت به تبیین مرزهای خودجوش و تمیز با کار خودسر و کثیف روشنگری کنند. نیازهای فرهنگی جامعه امروز از تنوع و تکثر قابل توجهی برخوردار است و اگر میان عرضه و تقاضا در این عرصه تناسب منطقی وجود نداشته باشد، راه برای نفوذ فرهنگی و افتادن در ورطه افراط و تفریط هموار می‌شود. ولنگاری فرهنگی از یک سو و جزم‌اندیشی و جمود فرهنگی از سوی دیگر دو تهدیدی است که فرهنگ غنی ایرانی اسلامی را با مخاطره مواجه می‌کند و راه برون رفت از این دو دام خطرناک همان اعتدال فرهنگی است. پایه‌های اعتدال فرهنگی در گفتمان دولت تدبیر و امید که در امتداد گفتمان امام و رهبری و مبانی انقلاب اسلامی  تعریف شده، بر 4 عنصر دیانت، عقلانیت، عدالت و انسجام فرهنگی استوار است و انسجام فرهنگی می‌تواند ما را از خطر اختلال برهاند. بعد از فصل‌الخطاب مقام معظم رهبری، مجادله، مناقشه، تخریب و انگ زنی عدول از این گفتمان و ظلم بزرگی در حق رهبری و ملت است. بهترین مرجع برای تفسیر سخنان رهبر انقلاب مراجعه به بیانات خود ایشان است.

 و سخن آخر اینکه شرایط اجتماعی و فرهنگی با شتاب خیره کننده‌ای در حال تحول و تغییر است و برای اینکه امواج این تغییرات، به ارزش‌های اعتقادی و باورهای هویتی ما ضربه نزند باید راه درست مواجهه با این امواج را پیدا کنیم. نه اسیر و تسلیم امواج شدن و نه در آنها هضم و جذب شدن  راهکار مناسبی نیست. ضمن اینکه با تحولات فناوری و شیوه‌های نوین اطلاع‌رسانی و گستره وسیع شبکه‌های اجتماعی مجازی، راه انسداد و فیلتر کردن آنها بیشتر به یک شوخی شبیه است تا یک راهکار منطقی.

  • پاس گل نمی‌دادیم گستاخ نمی‌شدند

روزنامه كيهان در ستون سرمقاله اش نوشت:

روزنامه کیهان،۱۰ تیر

در علوم سیاسی می‌خوانیم، قالب سیاسی حاکم بر کشورها معمولا یا «ساختارمحور» است یا «کارگزارمحور». در قالب «ساختار»، این قانون است که رهبران آن کشور را «محدود» و «کنترل» می‌کند و رهبران سیاسی نیز تصمیمات خود را بر اساس قوانین مدون و «ساختار» موجود، تنظیم می‌کنند. اما، در قالب سیاسیِ «کارگزارمحور»، قانون نمی‌تواند افراد را آن طور که باید، محدود نماید و تصمیمات غالبا «فردمحور» هستند. از میان این دو قالب سیاسی نیز، بیشتر کشورها بنا به دلایل متعدد ترجیح می‌دهند ساختارمحور باشند چرا که ریسک موجود در این مدل را کمتر و کارایی آن را بیشتر از قالبِ «کارگزاری» می‌دانند. در این مدل، از آنجایی که تصمیمات اصلی بر عهده فرد می‌باشد، این «ساختار» است که تحت تاثیر «کارگزار» قرار دارد و کاملا طبیعی است که در چنین مدلی، ضریب خطا بالاتر رفته و خطر افزایش یابد.

ظاهر امر نشان می‌دهد در دو کشور آمریکا و عربستان افرادی روی کار آمده‌اند که نه تنها ساختارمحور نیستند، بلکه ساختارشکنند. اگر فرض بگیریم ترامپ فردی «کنترل شده» از سوی لابی‌های صهیونیستی نیست و بپذیریم ایشان با شکستن ساختارها، آمریکا را در قالب «کارگزار» اداره می‌کند به طریق اولی، محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان و همه کاره این کشور را نیز می‌توان یک ساختارشکن تمام‌عیار توصیف کرد. در واقع دو فرد خاص با ویژگی‌های نزدیک به هم که از قضا روابط بسیار نزدیک و غیر عادی هم با یکدیگر دارند، در دو کشور مهم روی کار آمده‌اند و در ظاهر هم که شده نشان داده‌اند، در قالب ساختار‌ها نمی‌گنجند. محمد بن سلمان با شکستن «ساختار » 85 ساله حاکم بر خاندان سعودی، ولیعهد را برکنار و خود همه کاره عربستان می‌شود و ترامپ نیز بی‌اعتنا به تلاش‌های گسترده صورت گرفته از سوی کشورهای جهان، در چشم بر هم زدنی، توافقات مهمی چون «توافق آب و هوایی پاریس» را در میان فریادهای اعتراضی رهبران اروپا و حتی آمریکا لغو ، طرح بهداشتی و درمانی «اوباماکر» را ملغی و برجام را پاره می‌کند! این دو ساختارشکن، ویژگی‌های مشترک دیگری هم دارند و آن، ناپخته بودن در حوزه مسائل سیاسی است. در خام بودن این دو همین بس که ترامپ تا یک ماه قبل از رسیدن به قدرت، «سردار سلیمانی» را با «سلیمانیه» عراق اشتباه می‌گرفت و محمد بن سلمان 32 ساله نیز تا سال 2009 با الفبای سیاست هم آشنا نبود! افتادن اداره کشورهای مهمی مثل آمریکا و عربستان به دست چنین موجوداتی، می‌تواند هم برای خود آنها و هم برای کشورهای دیگر خطرآفرین باشد. طی این چند ماه گذشته، تحلیلگران زیادی گفته یا نوشته‌اند، آمریکا را ترامپ و آل‌سعود را محمد بن سلمان و سایر کشورها را هر دوی اینها به فنا خواهند داد!

این دو اما مدتی است، در حال رجزخوانی برای کشورمان ایران هستند. ترامپ بعد از پیروزی در انتخابات، عربستان را بنا به دلایلی از جمله دلارهای سعودی، به عنوان نخستین کشور خارجی برای سفر انتخاب و قراردادی به ارزش 500 میلیارد دلار! با این کشور امضا می‌کند که 110 میلیارد دلار آن نظامی است؛ رقمی که بالاترین قرارداد نظامی تاریخ لقب گرفته است. هدف اول این سفر نیز تشکیل یک «ناتوی عربی»(شبیه سازمان پیمان آتلانتیک شمالی یا ناتو) برای مقابله با ایران و متحدانش اعلام می‌شود!

در بحبوحه واکنش‌ها به این خبر است که ناگهان اعلام می‌شود، بین کاخ سفید و پنتاگون، بر سر حمله به نیروهای مقاومت و نزدیک به ایران در سوریه بحث‌هایی آغاز شده است. طبق این گزارش‌ها، کاخ سفید خواستار درگیری حتی با نیروهای ایرانی است و پنتاگون، به شدت با این تصمیم به خاطر «تبعات غیر قابل پیش‌بینی آن برای آمریکا و منطقه» مخالفت می‌کند. این را هم می‌شنویم که مقامات خام و نوجوان! سعودی در تریبون‌های رسمی می‌گویند می‌خواهد داعش و جنگ را به تهران بکشانند!

فارغ از اینکه این تهدیدات را چقدر باید جدی تلقی کرد و در صورت آغاز جنگ علیه کشورمان، نتیجه آن چه خواهد شد باید پرسید، چه چیزی باعث چنین گستاخی‌هایی از سوی این دو و دنباله‌روهای آنها شده است؟ آیا صرفا شخصیت‌های خاص و خودمحور ترامپ و محمد بن سلمان، باعث شروع چنین رویکردی علیه کشورمان شده است؟ سؤال مهم دیگر اینکه، در چنین شرایطی، چه باید کرد؟

به نظر می‌رسد قالب سیاسی کارگزارمحور حاکم بر این دو کشور در اتخاذ چنین رویکردی بی‌تاثیر نباشد. چه بخواهیم چه نخواهیم، یک جوان خام فاسد و یک پیرمرد تاجر فاسد زمام امور را در این کشورهای مهم به دست گرفته‌اند و دائم مقابله با ایران را نشخوار می‌کنند. حال اینکه چرا مقابله با ایران، تمام هم‌و‌غم این دو کشور و نوچه‌هایشان شده، سؤال مهم دیگری است که می‌بایست، پاسخ آن را پیدا کنیم؛

به نظر می‌رسد بخشی از «دلایل» چنین گستاخی‌هایی را باید در تحولات خارجی به ویژه منطقه و بخش دیگر آن را در تحولات داخلی جست و جو کنیم. دلایلی که در هر دو حوزه داخلی و خارجی نهایتا، به یک نهاد نظامی قدرتمند یعنی سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ایران ختم می‌شود!

 همه قبول دارند که سپاه، یکی از مهمترین دلایل به ثمر ننشستن پروژه پرهزینه و سنگین داعش است. غرب، رژیم صهیونیستی و سعودی، سرمایه‌گذاری بسیار سنگینی روی این پروژه کرده و نقشه‌های بزرگی در سر داشتند که در این باره زیاد گفته و شنیده‌ایم. تضعیف ایران و مقاومت، اسلام هراسی، تجزیه کشورها با تغییر مرزها و تجارت اسلحه برای رونق اقتصاد بیمار غرب، از جمله اهداف تعریف شده از راه‌اندازی قائله داعش و تکفیری‌ها بود که در صورت موفقیت در نهایت، به ایجاد حاشیه امن برای اسرائیل ختم می‌شد. سپاه با کمک مردم و دولت‌های عراق، سوریه و لبنان این پروژه شیطانی بزرگ را عقیم و هزینه سنگینی را روی دست صاحبان داعش گذاشته است. به قول ستون‌نویس روزنامه آمریکایی وال استریت ژورنال، آمریکا میلیاردها دلار در لبنان سرمایه‌گذاری کرد اما ایران با کمک حزب‌الله لبنان، سود این سرمایه‌گذاری هنگفت را به جیب زد و اکنون تهران، در حال تکرار همین سناریو در عراق، این بار به کمک حشدالشعبی است.

آزادسازی حلب، ناکام گذاشتن طرح اشغال استان حماء، مقابله با طرح ویژه کمربند امنیتی آمریکا در مناطق مرزی سوریه (که با هدف تامین امنیت اسرائیل طراحی شده بود) حمله موثر موشکی به دیرالزور سوریه و کمک به الحاق نیروهای حشدالشعبی به ارتش سوریه در منطقه مرزی «البوکمال» و... از جمله دیگر موفقیت‌های بزرگ سپاه طی همین یکی دو ماه گذشته در منطقه هستند و این سوای پیروزی‌های شگرف سپاه طی 5 سال گذشته است. بنا بر این طبیعی است که این کشورها از سپاه و ایران عزیز عصبانی باشند. تحریم هایS722 سنای آمریکا علیه سپاه و همراهی شماری از نمایندگان پارلمان اروپا با این تحریم‌ها نیز در همین چارچوب قابل ارزیابی هستند.

بنابر این، چرایی تلاش‌های غرب و متحدانش برای تضعیف سپاه که مسبوق به سابقه است، قابل درک است اما آنچه قابل درک نیست، برخی اظهار نظرهای داخلی علیه این نهاد است که همه معترفیم، در تامین امنیت ایران و منطقه، کم نگذاشته و الحق والانصاف به گردن همه ما و مردم منطقه حق دارد. شاید برای توجیه ناکامی‌ها، شاید هم برای حاشیه‌سازی‌ها؛ هدف اما هر چه که باشد، زخم زبان زدن و «تکه پرانی» به چنین نهادی روش مناسبی نیست و قطعا نتیجه عکس خواهد داشت.

حکایت عجیبی شده؛ دولت از یک طرف اعتراف می‌کند پروژه‌های اقتصادی سپرده شده به سپاه را، نه به اجبار که به درخواست خود و بنا به نیازی که به این نهاد داشته، امضاء کرده و از این بابت نیز میلیون‌ها دلار بدهکار سپاه است. اما از آن طرف با متلک پرانی، القاء می‌کند که «دولت با تفنگ» عامل ناکار آمدی «دولت بی‌تفنگ» است تا بدین ترتیب سعی در توجیه ناکامی‌ها کند. ظهور دولت بدهکار در قامت یک طلبکار، نه منطقی است و نه چاره کار است. شاید دولت تصمیم گرفته باشد این پروژه‌ها را برون‌سپاری کند، چرا که شنیدیم عده‌ای معتقدند، مدیر را هم باید از خارج وارد کنیم، چون توان ما در حد همان تهیه آبگوشت بزباش است.

نکته مهم دیگر آن است که، این نیش و کنایه‌ها و فشارهای داخلی، همزمان شده با تلاش‌های غرب برای تحت فشار قرار دادن سپاه که ان‌شاءالله کاملا اتفاقی است. البته ممکن است علت این همزمانی، زیاد هم «اتفاقی» نباشد. شاید دولت به فکر کلید زدن برجام 2 و 3 است! غربی‌ها می‌گویند، برجام 1 همان بود که دیدید و اگر به دنبال بهره‌برداری از منافع اقتصادی آن هستید، باید در حوزه مسائل منطقه‌ای هم با ما وارد مذاکره شوید. اظهارات اخیر آقای ظریف در برلین درباره لزوم حل بحران منطقه با مذاکره‌ای شبیه به مذاکرات هسته‌ای! تداعی‌کننده برجام 2 بود آن هم در شرایطی که شرایط در منطقه صد در صد به نفع محور مقاومت، سپاه و ایران و علیه محور تکفیری، سعودی، آمریکایی است. برجام تجربه موفقی نبود و مولفه قدرت هسته‌ای ما را هدف قرار داد، بنا بر این 2و3و4 کردن آن، سایر مولفه‌های قدرت را از ما گرفته و ایران را به لقمه راحتی برای بلعیده شدن تبدیل خواهد کرد؛ یا با قشون‌کشی داعش به تهران یا عملی شدن تهدیدات، صاحبان داعش. با بی‌مهری به سپاه پای داعشی‌ها را به کشور باز نکنیم!

اشاره کردیم، تلاش‌ها برای تحت فشار قرار دادن سپاه از سوی آمریکا و متحدانش، مسبوق به سابقه است. چنین فشارهایی در سی و چند سال گذشته همواره وجود داشته و در برهه‌های مختلف و بسته به شرایط! افزایش یا کاهش یافته است. به نظر هم نمی‌رسد هدف دشمن از تهدید به تحریم سپاه، مصادره اموال آن باشد چرا که سپاه اصولا در خارج از کشور سرمایه‌ای ندارد. دشمن امروز، «شرایط» فشار را مهیا دیده و این نیش و کنایه‌های داخلی است که آن شرایط را فراهم کرده! دشمن دو قطبی‌سازی‌های کاذب را که در داخل به آن دامن زده می‌شود، یک «فرصت» می‌بیند برای ضربه زدن به دولت و سپاه به طور توأمان. بنا بر این به نفع دولت هم هست که با ارسال پالس‌های«غلط‌انداز»، به دشمن پاس گل ندهد. پاس گل دادیم که، محمد بن سلمان و دونالد ترامپ، اینگونه گستاخ گستاخ شدند.

 

کد خبر 374639

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار رسانه و روزنامه‌نگاری

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha