سه‌شنبه ۲ شهریور ۱۳۹۵ - ۰۶:۱۷
۰ نفر

همشهری دو - نجمه تاجیک: «نکند دخترشان عیب و ایرادی داشته!»، «اصلا آدم حسابش نکردن»، «حلقه‌شان هم نقره بود»، «عید نوروز هم چیزی برایش نیاوردن؟!»...اینها تنها بخشی از حرف‌هایی است که از دور و نزدیک به گوش عروس و دامادی می‌رسید که تصمیم داشتند مراسم ازدواج خود را به دور از هرگونه رسم و رسومات دست و پاگیر برگزار کنند.

زوج جوان

 آزاده قاسم‌پور و سعيد مومني به همديگر قول داده بودند بي‌توجه به حرف‌هاي ريزودرشت اطرافيان زندگي را شروع كنند. تمام اضطراب‌هاي حاصل از دل‌نگراني‌هاي نابجا براي هرچه باشكوه‌تر گرفتن مراسم عروسي را به‌گوشه‌اي پرتاب كردند تا با خيالي آسوده و به پشتوانه حمايت از يكديگر ادامه زندگي را در كنار هم تجربه كنند.

  • چرا تصميم گرفتيد ازدواج‌تان را ساده برگزار كنيد؟

آزاده قاسم پور: من خودم را جزو طرفداران ازدواج ساده مي‌دانم. در زمان مجردي وقتي به دوستانم كه تازه مي‌خواستند ازدواج كنند، مي‌گفتم ساده بگيريد، با كنايه مي‌گفتند: وقتي نوبت خودت شد اين كار را بكن. حالا كه خودم ازدواج را خيلي ساده تجربه كردم، ديگران راحت‌تر حرف مرا مي‌پذيرند. به‌طور كلي به‌نظر من در مراسم‌هاي مرتبط با ازدواج بدعت‌هاي زيادي وجود دارد كه هيچ‌وقت آنها را قبول نداشتم و از اينكه توانستم زمان ازدواج خودم بسياري از آن رسم و رسومات را دور بريزم، خوشحالم.

سعيد مومني: ازدواج ما دقيقا همانطور كه دوست داشتم، يعني ساده و خوب پيش رفت. متأسفانه زياد مي‌شنويم كه ازدواج‌ها سخت شده و سن افراد هم بالا رفته است. در واقع وقتي جوانان موانع ريز و درشت را در راه ازدواج مي‌بينند، پا پس مي‌كشند و مي‌ترسند قدمي جلو بگذارند. اما ما توانستيم با همراهي همسرم توقعاتمان را كم كنيم و خيلي از آن موانع را كنار بگذاريم.

  • از نظر شما موانع ازدواج يا بدعت‌هايي كه ازدواج را سخت كرده، كدامند؟

آزاده قاسم‌پور: نخستين چيزي كه از نظر من پايه و اساس درستي ندارد و بيشتر بر اساس چشم و هم‌چشمي‌ها شكل گرفته، مهريه بسيار بالاست. من 14سكه به‌عنوان مهريه‌ام مي‌خواستم كه البته اگر مخالفت پدرم نبود، 5سكه را پيشنهاد مي‌دادم. خاطرم هست در جلسه خواستگاري كه ميزان مهريه را مطرح كردم، پدر آقا سعيد كه اصلا انتظار اين ميزان را نداشتند، به‌طور مشخصي جا خوردند. بعد از آن هم وقتي قرار شد براي خريد طلا به بازار برويم، گفتم نيازي به خريد حلقه طلا نيست. چون حلقه نشانه‌اي براي پيوند بين ما دو نفر است و طلا بودن يا نبودن آن توفيري نمي‌كند. وقتي به مغازه نقره فروشي رفتيم براي فروشنده هم عجيب بود كه ما به‌عنوان عروس و داماد مي‌خواهيم حلقه نقره تهيه كنيم. از اين دست موارد خيلي زياد بود كه مخالفت بسياري از اطرافيان را در پي داشت. در اين زمينه‌ها تنها برادرم با من موافق بود و همراهي مي‌كرد.

  • درباره مراسم عروسي و اينكه آن را چطور برگزار كرديد، بفرماييد. مراسم عروسي برگزار كرديد يا ترجيح داديد مانند برخي به سفري زيارتي برويد؟

آزاده قاسم‌پور: حديثي از پيامبر(ص) است كه مي‌گويد براي چند چيز غذا بدهيد: عروسي، به دنيا آمدن بچه و آمدن از مكه. ما هم دوست داشتيم كه وليمه عروسي بدهيم البته آن چيزهايي كه الكي به عروسي چسبيده و اضافه شده بود را برداشتيم. يادم است يك‌بار از آقاي قرائتي شنيدم كه مي‌گفت: خرج ازدواج جور مي‌شود اما بَرج آن‌جور نمي‌شود. منظور ايشان اين بود كه موارد جانبي ازدواج مانند هزينه‌هاي ميوه آرايي، گل آرايي و ساير خرج‌هاي اضافه فراهم نمي‌شود. خدا را شكر براي ما نيز همه‌‌چيز به خوبي جور شد. مراسم عروسي را در تالاري گرفتيم كه تازه افتتاح شده بود و تخفيف خوبي مي‌داد، كارت دعوت عروسي هم اينطور شد و خيلي به نفعمان شد. پيراهن عروسي را با قيمت خيلي پايين اجاره كرديم و براي آرايشگاه هم نزد آرايشگري كه در همسايگي‌مان بود، رفتم. خلاصه كه همه‌‌چيز را آبرومندانه و آن طوركه ضرورت ايجاب مي‌كرد، اما با هزينه اندك و به دور از تشريفات برگزار كرديم.

  • مخالفت‌هاي اطرافيان يا صحبت‌هايي كه پشت سرتان بود، تأثيري در تصميم‌گيري شما براي ساده برگزار كردن ازدواج نداشت؟

سعيد مومني: من بيشتر مشغول كار بودم و كمتر در جريان صحبت‌هايي كه از طرف ديگران مي‌شد، قرار مي‌گرفتم ولي از اول با همسرم قرار گذاشته بوديم كه به صحبت‌هاي اطرافيان اهميت ندهيم كه چرا مثلا فلان هزينه را نكردند! البته درست است كه نمي‌خواستيم به آن مخالفت‌ها و حرف و حديث‌ها توجه كنيم ولي به هر حال در حد ناراحتي و مشغوليت فكري تأثير خود را مي‌گذاشت. با اين حال خدا را شكر هميشه اراده ما قوي‌تر بود و به صحبت‌هاي بقيه مي‌چربيد. خوشبختانه بعد از عروسي با كنار هم بودن زن و مرد اين صحبت‌ها كمتر مي‌شود.

آزاده قاسم‌پور: در خانواده ما فقط برادرم بود كه كاملا با من همفكر بود. به مادرم چون در معرض حرف‌هاي اطرافيان قرار مي‌گرفت، بيشتر سخت مي‌آمد. اطرافيان حرف‌هايي مي‌زدند مبني بر اينكه نكند دخترتان عيب و ايرادي دارد كه بي‌سرو صدا و معمولي او را راهي خانه بخت مي‌كنيد يا نكند خانواده داماد، عروس را اصلا آدم حساب نمي‌كنند كه حتي حاضر به خريد حلقه طلا نشده‌اند و حرف‌هايي از اين قبيل. با اين حال من عزم خودم را جزم كرده بودم كه حتما پا روي همه رسم و رسومات اضافه بگذارم.

  • چطور شد كه براي زندگي خوابگاه متاهلين دانشجو را انتخاب كرديد؟

آزاده قاسم‌پور: چون من دانشجوي تهران بودم از آقا سعيد خواستم در تهران زندگي كنيم. قرار بود بعد از يك‌سال عروسي بگيريم اما به‌دليل حرف‌هايي كه پيش آمده بود، زودتر عروسي كرديم. به‌دليل شرايط مالي دوست داشتيم زندگي را در خوابگاه شروع كنيم اما آن زمان شرايط گرفتن خوابگاه را نداشتم به همين‌خاطر زندگي را در خانه‌اي در جنوب شهر تهران كه قيمت‌هاي مناسب‌تري داشت، آغاز كرديم. يادم است اوايل زندگي همه درآمدمان را براي كرايه خانه كه 500هزارتومان بود، مي‌داديم. يك‌سال گذشته بود و قرار بود صاحبخانه كرايه‌مان را 100هزارتومان افزايش دهد. مي‌گفتم خدايا 500هزارتومان خيلي بود، حالا اين مبلغ را چه كنيم؟! تا اينكه از خوابگاه دانشگاه تماس گرفتند كه با درخواست خوابگاه موافقت شده است. آن لحظه خيلي خوشحال شدم و جيغ بلندي كشيدم كه خيلي خوب در خاطر آن خانم مسئول باقي مانده بود. حالا با اينكه اينجا 2اتاق بيشتر نداريم اما دلمان خيلي خوش است. خاطرم است آن زماني كه صاحبخانه خانه را براي اجاره گذاشته بود، چند نفري براي ديدن خانه مي‌آمدند. يك‌بار يك نفر از ايشان از ما پرسيد كه صاحبخانه با چه مبلغي خانه را براي اجاره گذاشته، ما گفتيم 3ميليون رهن و 600هزار تومان. حرف جالبي زد، گفت: چه خبرش است دكتر و مهندس كه اينجا نمي‌نشينند، اينجا براي آدم‌هاي فقير است. دقيقا زده بود به هدف.

  • وقتي تمام درآمدتان را براي كرايه خانه مي‌پرداختيد، چطور از پس هزينه‌هاي روزانه بر‌مي‌آمديد؟

سعيد مومني: من سعي كرده بودم در جايي ديگر كار پاره وقتي جور كنم و درآمد اندكي هم از آنجا داشتيم. البته چون آنجا در پرداخت چندان منظم نبود بايد از راه‌هاي ديگري خرج روزانه را جور مي‌كرديم؛ مثلا شب‌ها كه مي‌آمدم، براي مسافركشي مي‌رفتم و درآمد كمي هم از آن راه داشتيم. البته اين را هم بگويم كه در تمام آن مدت هيچ وقت احساس نكردم كه پول نداريم، چون خدا هميشه حواسش به ما بود و از راه‌هاي مختلف پول به دستمان مي‌رسيد؛ مثلا يك‌بار كسي را مي‌ديدم كه مي‌گفت فلاني من براي عروسي‌ات نيامدم، اين را به‌عنوان هديه عروسي قبول كن يا مدير شركت مبلغي اضافه‌تر مي‌داد و... راستش را بخواهيد با اينكه مي‌توانستم از اطرافيان، دوستان يا همكاران پول قرض بگيرم اما دوست نداشتم هيچ‌وقت اين كار را كنم و هميشه هرطور كه بود مي‌گذرانديم.

آزاده قاسم‌پور: من اين ميزان درآمد آقا سعيد را وقتي كه مجرد بودم، از پدرم براي خرج درس و دانشگاه مي‌گرفتم. چون هميشه كتاب‌هايي را كه لازم داشتم خودم مي‌خريدم و استفاده مي‌كردم. اما آن زمان مجبور بودم كتاب مورد نيازم را يا از كتابخانه بگيرم يا از دوستانم قرض كنم. با وجود اينكه خيلي تنبل بودم اما همه مسيرها را پياده يا با اتوبوس مي‌رفتم تا خرج كمتري كنم. به‌رغم اينكه همه اينها سخت بود اما انگيزه و علاقه‌ام بيشتر شده بود و از زندگي بيشتر لذت مي‌بردم.

  • حالا كه 3-2 سالي از ازدواج‌تان مي‌گذرد، راضي هستيد؟

آزاده قاسم‌پور: اگرچه حالا حقوق آقا سعيد 3- 2 برابر شده است اما هنوز هم آن سادگي بيشتر به‌ما مي‌چسبد و نمي‌توانيم غيرآن رفتار كنيم. آن زماني كه پول كمتري داشتيم يك ساندويچ فلافل را دوتايي با هم مي‌خورديم. يادم است يك‌بار از جلوي يك رستوران بزرگ كه رد شديم از آقاسعيد خواستم وقتي اوضاع‌مان خوب شد، آنجا بياييم و غذا بخوريم. اين اواخر رفتيم آنجا غذا خورديم ولي راستش را بخواهيد، فرق زيادي هم با غذاي ساده نمي‌كرد. اين فكر و ذهن آدم‌هاست كه حالشان را خوب يا بد مي‌كند. وقتي ازدواج نكرده بودم حوصله چيزي را نداشتم و درس خواندن برايم سخت شده بود. اما بعد از ازدواج با اينكه پول زيادي هم نداشتيم، اما حوصله داشتم و حالم خوب بود. انگيزه‌ام براي درس خواندن هم بيشتر شده بود. صبح‌ها كه بيمارستان مي‌روم، دوست دارم زودتر بعدازظهر شود و بيايم خانه. وقتي هم كه خانه مي‌آيم حالم خيلي خوب است و چندين بار مي‌آيم دم پنجره و نگاه مي‌كنم ببينم آقا سعيد آمده است يا نه. خانه‌مان را خيلي دوست دارم و احساس مي‌كنم قشنگ‌ترين جاي دنياست.

سعيد مومني: كوچك‌ترين چيزها باعث خوشحالي ما مي‌شود. با اينكه زماني اوضاع مالي خوبي نداشتيم اما هيچ‌وقت احساس بي‌پولي نكردم. آرامشي كه در زندگي به‌دست آورده‌ايم خيلي برايم مهم است. درست است كه تلويزيون خانه ما براي سال‌ها پيش است و به روز نيست يا خيلي از وسايل ديگري كه در خانه‌هاي ديگر وجود دارد، در خانه ما نيست، اما حال ما خوش است. من هميشه در ازدواج به‌دنبال آرامش بودم اما حالا علاوه بر آرامش چيزهاي بسيار ديگري به‌دست آورده‌ام. احساس من اين است كه زندگي در دوران مجردي يك زندگي تمريني است اما بعد از متاهلي زندگي جدي مي‌شود و احساس بزرگ شدن به‌دست مي‌آيد. جامعه هم طور ديگري روي كسي كه متاهل است حساب مي‌كند.

  • به‌نظر شما بالا رفتن سن ازدواج كه شاهد آن هستيم از كجا نشأت مي‌گيرد؟

سعيد مومني: در مسئله ازدواج مسائل جانبي و حاشيه‌اي پيش آمده و آن را سخت كرده است. هركسي مي‌خواهد پا پيش بگذارد، با ترس و لرز اين كار را مي‌كند. خيلي از همكاران و دوستان هستند كه وقتي مي‌پرسم چرا ازدواج نمي‌كنيد، مي‌گويند كه پول كافي ندارند. اما از نظر من هر چقدر ازدواج را ساده‌تر كنيم، مسير آن به‌خودي خود باز مي‌شود. در واقع ازدواج يك محل گذر است و نبايد از ترس اجراي مراسم سراغ اصل آن نرويم.

آزاده قاسم‌پور: از وقتي ازدواج كرده‌ام خيلي دلم براي مجردها مي‌سوزد. در واقع خيلي‌ها تقصير خودشان است كه با سختگيري‌هاي نابجا ازدواجشان را عقب مي‌اندازند. آنها نمي‌دانند كه اين دير ازدواج كردن باعث عقب افتادنشان در زندگي مي‌شود. اينكه كسي را دوست داشته باشي و او هم تو را دوست داشته باشد باعث پيشرفت در زندگي مي‌شود. گاهي به آقا سعيد مي‌گويم كه چرا زودتر به خواستگاري من نيامد. من چند معيار اصلي براي ازدواج داشتم؛ اينكه همسر آينده‌ام ولايت فقيه را قبول داشته باشد. خمس بدهد و به حجاب هم اعتقاد داشته باشد. وقتي فهميدم آقا سعيد اين سه شرط را دارد حتي درباره ميزان درآمدش هم چيزي نپرسيدم چون با خودم مي‌گفتم اگر مبلغ بالايي را بگويد شايد من وسوسه شوم و به‌خاطر آن قبول كنم و اگر مبلغ پاييني باشد هم شايد به‌خاطر آن اشتباه كنم و ردشان كنم. بنابراين دوست نداشتم انتخابم تحت‌تأثير حقوق او باشد.

  • ايماني كه داشتند همه‌‌چيز را ساده مي‌كرد

زهرا شهرومي مادر آزاده قاسم پور با اينكه خود را فردي اهل توجه به ماديات نمي‌داند، دغدغه خود را از برگزاري ساده مراسم عروسي دخترش، حرف‌هايي مي‌داند كه بيشتر از سوي اطرافيان زده مي‌شد. وي در اين‌باره مي‌گويد: براي عروسي دخترم هيچ خرج اضافه‌اي نداشتيم. از مراسم مختلفي كه همه برگزار مي‌كنند، فقط همان شام شب عروسي را داشتيم. در مراسم عقدشان هم خبري از سفره عقد گرانقيمت نبود. درواقع مراسم عقد را به‌صورت خصوصي و بر سر مزار شهداي گمنام محل زندگيمان يعني هشتگرد برگزار كرديم. شهرومي كه از برگزاري بي‌دردسر مراسم دخترش خوشحال است، ادامه مي‌دهد: وقتي دخترم مي‌خواست ۱۴سكه را به‌عنوان مهر خود تعيين كند، سعي كردم او را متقاعد كنم كه حداقل ۱۱۴سكه باشد. اما او قبول نمي‌كرد و مي‌گفت دوست ندارم با كسي به زور و ترس از مهريه بالا زندگي كنم. از اينكه يك وقت دامادم آدم خوبي از آب درنيايد و با دخترم به مشكل بخورند، مي‌ترسيدم .اما شكر خدا الآن كه چند سالي از زندگيشان مي‌گذرد، رابطه خوبي باهم دارند. براي پدر و مادر هم ديدن همين زندگي خوب و خوش فرزندان كافي است. مادر آزاده قاسم‌پور كه معتقد است فرزندانش در زندگي هميشه ايمان قوي داشته‌اند، به ياد مي‌آورد: پيش مي‌آمد كه گاهي برخي از اطرافيان مي‌پرسيدند كه مثلا براي فلان عيد چه چيزي از طرف خانواده شوهر براي آزاده آوردند؟! من يا مي‌گفتم آزاده به‌خاطر مشغله درسي كه دارد، نمي‌رسد براي خريد برود يا مي‌گفتم آنها پولش را مي‌دهند تا خودشان سر فرصت بروند هرچيزي دوست دارند بخرند. دوست داشتم حقيقت را بگويم اما از اين هم كه حرفي پشت سر دخترم بگويند، مي‌ترسيدم .اما آزاده هميشه كم‌توقع بود و هيچ‌وقت من و پدرش را براي داشتن چيزي به دردسر نينداخته است.

  • ماشين به جاي جهيزيه

آزاده‌قاسم‌پور از نحوه تهيه جهيزيه تمام ايراني‌اش مي‌گويد: جهيزيه‌ام را كالاي ايراني گرفتم و به‌طور كلي بر ايراني بودن آن تأكيد داشتم. البته اين خريد كالاي ايراني هم مخالفان خود را داشت اما تا جايي كه مي‌توانستم نگذاشتم مادرم برايم چيزهاي اضافه بگيرد. يادم است مادرم مي‌گفت به خواهرم كه در سال 78ازدواج كرده 4برابر من جهيزيه داده. اما براي من مهم نبود و حتي نگذاشتم كه پدر و مادرم سرويس چوب و مبلمان و وسايلي از اين قبيل را كه از نظر من لازم نبود، تهيه كنند. البته خانواده‌ام به‌خاطر اينكه مبادا ديگران بگويند چقدر جهيزيه را ساده گرفته‌اند، با مبلغي حدود 8ميليون تومان برايمان يك پرايد خريدند. از اينكه ماشيني داشتيم كه مي‌توانستيم با آن هر كجا كه دلمان مي‌خواهد برويم،خيلي خوشحال بوديم چرا كه هر كدام از آن وسايل را من تنها در خانه‌ام داشتم و جايم را تنگ مي‌كرد اما داشتن ماشيني كه با آن اين طرف و آن طرف مي‌رفتيم، خيلي لذتبخش بود.

کد خبر 344092

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha