ترجمه‌ی سارا منصوری: ۱۳ سال، زمان زیادی برای فاصله‌افتادن بین دو قسمت یک فیلم یا انیمیشن دنباله‌دار است. مخاطبان نوجوانی که «در جست‌و‌جوی نمو» را در سال ۱۳۸۲ خورشیدی (۲۰۰۳ میلادی) تماشا کرده‌اند، حالا بزرگ شده‌اند و شاید خودشان هم بچه داشته باشند!

دوچرخه شماره ۸۳۹

به‌خاطر همين امروزه بسياري از مخاطبان قسمت تازه‌ي اين انيميشن، بزرگ‌سال‌هايي هستند كه در كودكي و نوجواني عاشق قسمت قبلي آن بوده‌اند. قسمت تازه‌ي اين انيميشن، حالا با نام «در جست‌و‌جوي دوري» بر پرده‌ي سينماهاي جهان نقش بسته است.

«اَندرو اِستَنتون»، نويسنده و كارگردان اين انيميشن مي‌گويد از همان زمان كه شخصيت «دوري» را خلق كرد، مي‌دانسته روزي مي‌رسد كه بايد داستان زندگي «دوري» را بسازد؛ درواقع از همان‌زمان كه «دوري» درباره‌ي مشكل حافظه‌اش مي‌گويد:

«این یک مشکل خانوادگی است. البته گمان می‌کنم که هست!» اما به زمان نياز داشته تا بتواند داستان او و خانواده‌اش را بنويسد.

حالا كه مدتي است اكران جهاني قسمت تازه‌ي اين انيميشن خاطره‌انگيز شروع شده و احتمالاً به‌زودي به سينما و تلويزيون ايران هم مي‌رسد، فرصت خوبي است كه پاي صحبت‌هاي كارگردان «در جست‌و‌جوي دوري» بنشينيم و ببينيم درباره‌ي اين وقفه و انيميشن تازه‌اش چه حرف‌هايي دارد.

 

دوچرخه شماره ۸۳۹

 

  • از تماشای اين انيميشن خيلى لذت بردم. تبریک می‌گویم. اما برایم سؤال است که چرا اسمش را «در جست‌وجوی دوری» گذاشتید؟

متشکرم، اما چرا این سؤال برایتان پیش آمده؟!

 

  • چون به‌نظرم برخلاف «در جست‌و‌جوى نمو»، داستان اصلی اين انيميشن، ربط چنداني به پیداکردن «دوری» ندارد.

با این نظر موافق نیستم و فكر مي‌كنم كاملاً مرتبط است.

 

دوچرخه شماره ۸۳۹

 

  • درست می‌گویید، اما نه در تمام طول انيميشن. درست است كه «مارلین» (پدر نمو) و «نمو»، به‌دنبال «دوری» می‌گردند، اما این داستان اصلی انيميشن نیست. داستان درباره‌ي...

درباره‌ي این است که چگونه «دوری» خودش را می‌شناسد و پیدا می‌کند.

 

دوچرخه شماره ۸۳۹

 

  • خب، حالا سؤال من این است که وقتی اسم انيميشن را اعلام کردید، از اول به همین داستان فکر می‌کردید یا اين‌که در طول مراحل تولید، داستان تغییر کرد؟

بسیار خب، بیایید مفصل در این‌باره صحبت كنیم.

برای من هیچ دلیلی وجود ندارد که بخواهم درباره‌ي یک شخصيت، انيميشني بسازم، مگر این‌که بدانم در درون آن شخصیت چیزی است که ارزش نشان‌دادن و گفتنش را دارد.

زماني كه «در جست‌و‌جوي نمو» را مي‌ساختم، همیشه می‌دانستم که شخصيت مارلين كيست و قرار است چه ماجراهایی را در جست‌وجوی پسرش پشت سر بگذارد.

یعنی قصه‌اش به‌طور کامل در ذهنم بود. فضایی را که در آن انيميشن از اقیانوس نشان دادم، در ذهنم می‌دیدم و می‌خواستم مخاطبم را هم با خودم در این فضای تیره که مشکلات بسیاری را برای یک پدر تنها به‌وجود می‌آورد، درگير كنم.

از همان قسمت اول، شخصیت «دوری» و مشکلش در عدم شناخت خودش برایم روشن بود. «دوری» ماهی‌اي است که به نظر می‌رسد والدینش او را رها كرده‌اند و همین باعث شده او هیچ شناختی نسبت به این‌که کیست و از کجا آمده نداشته باشد و در نتیجه خودش را قبول ندارد و نمی‌پذیرد.

اما «دوری» ماهی ضعیفی نیست. او برای بازگشت به گذشته و کشف چیزی که برایش اتفاق افتاده از خود شجاعت به خرج می‌دهد.

او شخصیتی خوش‌بین و امیدوار دارد و همین صفت‌هاي مثبت، مثل یك زره از او در برابر سختی‌ها محافظت می‌کند.

حالا سؤال این‌جاست که اگر «دوری» چنین شخصیت دوستانه، همراه و خوبي دارد، پس چرا از سوی خانواده‌اش طرد شده؟ همیشه می‌دانستم که پشت داستان تنها‌بودن «دوری» و غیبت خانواده‌اش، یک تراژدی وجود دارد.

به‌نظرم همه‌ي مخاطبان این انيميشن هم همین حس را د ارند و برای همین است که در تمام طول انيميشن با مشکلات او همراه می‌شوند تا پاسخ این پرسش را بفهمند. این‌که «دوری»، حافظه‌ي کوتاه‌مدتش را از دست داده و باید در

اقیانوس به‌تنهایی به زندگی‌اش ادامه دهد، یک مشکل بسیار بزرگ است که هربیننده‌ای می‌تواند با او همزاد‌پنداری کند و از خود بپرسد اگر این اتفاق برای من می‌افتاد چه؟

 

دوچرخه شماره ۸۳۹

 

  • پس استنباط من این است که از همان ابتدا به ایده‌ي پیداکردن والدین «دوری» فکر می‌کردید.

بله، من همیشه می‌دانستم که می‌خواهم «دوری» والدینش را پیدا کند و جالب است که بدانید از اول هم می‌دانستم چه کسانی قرار است پدر و مادرش باشند! همیشه «دایان کیتن» را به‌عنوان گوينده‌ي نقش «جنی» (مادر دوری) و «یوجین لوی» را  به‌عنوان گوينده‌ي نقش «چارلی» (پدر دوری) تصور می‌کردم که البته همین‌طور هم شد.

این را هم می‌دانستم که پدر و مادرش هم ممکن است مثل او از مشکل از دست‌دادن حافظه‌ي کوتاه‌مدت رنج ببرند.

اگر خاطرتان باشد، «دوری» در یک تک‌جمله (مونولوگ) در انيميشن «در جست‌وجوی نمو» به این موضوع اشاره می‌کند. او درباره‌ي مشکل حافظه‌اش می‌گوید: «این یک مشکل خانوادگی است. البته گمان می‌کنم که هست.»

ممکن است برايتان خنده‌دار باشد که بگویم همین یک جمله، دوسال از وقت ما را گرفت! [می‌خندد] آخر چگونه می‌توان یک خانواده‌ي سه‌نفره را تصور کرد که هر سه مشکل حافظه داشته باشند؟

این‌ها چه‌طور با هم ارتباط برقرار مي‌كنند؟ درنهايت یک روز به خودم گفتم این یک راه اشتباه است که در آن گیر کرده‌ام. من باید از اول، روی قسمت دوم حرف «دوری» تمرکز می‌کردم.

جایی که می‌گوید «گمان می‌کنم که هست!» همین شد که بعد از دوسال فهمیدم که قصه‌ي جديدم قرار است چه‌طور پیش برود.

 

دوچرخه شماره ۸۳۹

 

  • شاید سؤالم کمی عجیب به‌نظر برسد. اما در طول تماشای این انيميشن این حس به‌سراغم آمد که شما از روی قصد وجوهی از رابطه‌ی پدر و مادر و فرزندی را حذف کرده‌اید. حسم درست است؟

بله، درست می‌گویید. بگذارید توضیح دهم. اگر بخواهيم به یک رابطه و یک موضوع عاطفی و انسانی،  با نگاه مطلقاً سیاه و سفید بپردازیم، نتیجه‌ي آن صرفاً چیزی نیست که انتظارش را داریم.

منظورم این است که ریزشدن در جزئیات، گاهی ایرادها و مشکل‌هايي را آشکار می‌کند که بر روي بسیاری از عواطف و صفت‌هاي خوب سایه می‌اندازند.

من سعی کردم که در مواجهه با رابطه‌ي «دوری» و والدینش، دست از این موشکافی بردارم و به اصطلاح، کمی عامیانه رفتار کنم. دلیلی که  «داستان اسباب‌بازی» هم موفق شد این بود که ما در آن‌زمان جوان بودیم و نگاهمان به موضوع‌هاي انسانی همین طور ساده و معمولی بود و نمی‌خواستیم بیانیه صادر کنیم!

حسمان به ما می‌گفت چه‌چیزی درست است و چه‌چیزی ناجور و نچسب. من چهار سال وقت گذاشتم تا داستانی درباره‌ي «دوری» بنویسم که واقعی به نظر برسد. اگر بخواهیم خیلی سخت‌گیرانه با روابط انسانی برخورد کنیم و احساس را فراموش کنیم، داستان دیگر باورپذیر نمی‌شود.

اعتراف می‌کنم که خیلی سعی کردم تا جایی که می‌شد «در جست‌وجوی نمو» را ناديده بگيرم. می‌خواستم «دوری» داستان خودش را داشته باشد و بتوانم تمام ایده‌هایم را، چه خوب و چه بد، آزادانه وبا فراغ ‌بال روی کاغذ بیاورم.

تجربه به من نشان داده اگر این راحتی و آسودگی در طرحِ ایده وجود داشته باشد، جواب‌‌ها پیدا خواهند شد. نمی‌دانم چه‌قدر این روشم منطقی به‌نظر می‌رسد، اما این واقعیت کار من است.

 

دوچرخه شماره ۸۳۹

 

  • به‌نظرم کاملاً منطقی به‌نظر می‌رسد. حالا برویم سراغ شخصیت‌های تازه‌ي این انيميشن. چه‌طور شد که شیرهای دریایی به داستان «دوری» وارد شدند؟ آن‌ها شـخصيت‌هاي دوست‌داشتنی من در این قسمت هستند.

خوش‌بختانه شیرهای دریایی خیلی خوب در این داستان جا گرفتند. من در یک شهر ساحلی بزرگ شده‌ام. جایی که مي‌شود مرغ‌های دریایی را همه‌جا دید.

به‌نظرم این مرغ‌های دریایی، شبیه موش‌های خياباني هستند؛ با اين تفاوت كه بال دارند! شیرهای دریایی هم در همه‌جای ساحل‌هاي شمالی دیده می‌شوند. درست مثل مرغ‌های دریایی شهر ما. شیرهای دریایی به‌خاطر جثه و بدنشان، سمبلی از تنبلی هستند.

طبيعي است كه ماهی‌های انيميشن من مثل مارلین، نمو یا دوری، غذای لذیذ این شیرهای دریایی هستند، اما تنها درصورتی که این حیوانات شیرین و تنبل بخواهند از جایشان تکان بخورند! که خب، نمی‌خورند. [می‌خندد]

 

دوچرخه شماره ۸۳۹

 

  • یک انتظار يا توقع، بین اكثر علاقه‌مندان استوديوي «پیکسار» درباره‌ي سطح کیفی آثار، وجود دارد. نمی‌خواهم از شما بپرسم که به کدام‌یک از آثار پیکسار بیش‌تر علاقه دارید؛ چون منصفانه به‌نظر نمی‌رسد. اما می‌خواهم بدانم که از نظر شما کدام‌یک از آثار این استودیو جا داشت بیش‌تر مورد توجه قرار بگیرد؟

من به «زندگی یک حشره» رأی می‌دهم. به‌نظرم این انیمیشن مثل طفل بیچاره‌ای است که فراموش شده. هرزمان و هركجا که به تماشای این انيميشن نشستم، تحت‌تأثیر قرار گرفتم.

 

دوچرخه شماره ۸۳۹

 

  • فرزند من به‌تازگی پنج‌ماهه شده و خیلی خوشحالم که بگویم اولین انيميشني که به او نشان دادیم، «در جست‌وجوی دوری» بود! می‌خواهم بدانم شما در مقام پدری که برای كودكان و نوجوانان انيميشن می‌سازد، تماشای چه اثری را برای اولين انيميشن آن‌ها به والدینشان توصیه می‌کنید؟

پیشنهاد من انيميشن ژاپني  «همسایه‌ي من، توتورو» اثر «هايائو ميازاكي» است. در کودکی‌ام فیلم و انيميشن‌‌های زیادی دیدم که مرا ترساند و خنداند، ولی اثری که عواطف کودک را بیدار کند اهمیت دارد. معتقدم باید فيلم يا انيميشني را به کودک نشان دهیم که  احساسات نهفته در روحش را بیدار کند.

کد خبر 341447

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha