چهارشنبه ۲ تیر ۱۳۹۵ - ۰۶:۳۲
۰ نفر

همشهری دو - محیا ساعدی : مجالس قرآنی در‌ماه مبارک رمضان یکی از مهم‌ترین برنامه‌های روتین بسیاری از روزه‌داران است؛ مجالسی که خیلی‌ها عقیده دارند با کوچک شدن خانه‌ها و حرکت به سمت تجمل‌گرایی، این روزها کمتر کسی بانی برگزاری آنها می‌شود.

انس با قرآن  در خانه کوچک شهید

در نيمه‌ ‌ماه مبارك رمضان مهمان يكي از بي‌آلايش‌ترين و جمع‌وجور‌ترين محافل قرآني در منزل همسر شهيد محمد اصغري‌خواه بوديم؛ محفلي كه خانم‌هاشميان معلم روزهاي گذشته و نويسنده اين روزها، باني برگزاري آن است.

موضوع محفل، سوره يوسف است. خانم‌ها به‌ترتيب بخش‌هايي از اين سوره را از روي قرآن مي‌خوانند و خانم هاشميان غلط‌هايشان را مي‌گيرد و گاهي از دور به من لبخند مي‌زند كه يعني حواسم هست. بعد از روخواني قرآن نوبت به تفسير مي‌رسد. خانم‌هاشميان به زيباترين شكل ممكن شروع به تفسير اين سوره مي‌كند. كم‌كم مجلس قرآني يك‌ساعته به دقايق پاياني مي‌رسد و دعاهاي پاياني خوانده مي‌شود. هيچ كدام از خانم‌ها اما مجلس را ترك نمي‌كنند. كنار حاج خانم مي‌نشينيم و او با همان لبخندهايي كه همين يك ساعت حسابي سرحالمان كرده از ما پذيرايي مي‌كند. سيده نسا هاشميان، همسر سردار شهيد اصغري‌خواه، چند سالي است كه از شغل شريف معلمي بازنشسته شده است. او امروز ميزبان اين جلسه قرآني است؛ «رشته تحصيلي‌ام كارشناسي ارشد علوم قرآن و حديث است و همين عقبه تحصيلي، اين شجاعت را به من داد تا چنين محفل قرآني را با ياري خدا برپا كنم و از اين اوقات‌فراغتي كه بعد از بازنشستگي برايم باقي‌مانده استفاده مثبت كنم. تدبير كردم تا همسايه‌هاي عزيزم را جمع كنم. هرچند تعدادمان كم است اما اميدواريم خداوند خودش اين كم ما را زياد كند.» از خانم هاشميان درباره نخستين تجربياتش در حوزه برگزاري اين محافل مي‌پرسيم؛«از روزي كه در آموزش و پرورش مشغول به تدريس شدم سعي كردم محافل قرآني را به‌طور منظم برگزار كنم، البته آن زمان مشغله كاري‌ام بيشتر از اين روزها بود؛ چه در سال‌هايي كه شمال بودم و چه بعد از آن در مشهد و بعد هم تهران. در تمام اين سال‌ها كم يا زياد سعي كردم اين نور را در دلم حفظ كنم. البته در شهرهايي كه آشنايي بيشتري با محيط و مردم داشتم و آنها هم مرا بيشتر مي‌شناختند و البته فضاي بيشتري در اختيارم بود، استقبال مردم بسيار بيشتر بود به‌ويژه محافلي كه در شمال- وطن اصلي‌ام- برگزار مي‌كردم اصلا جايي براي نشستن نبود.» خيلي سريع ادامه مي‌دهد: «البته اينها را نمي‌گويم كه احساس كنيد از اين جمعيت و استقبال ناراضي‌ام كه برعكس، اعتقاد دارم از همين فضاهاي كوچك بايد استفاده مفيد كرد. اينجا مجتمع است و من تبليغ گسترده‌اي نكرده‌ام؛ چون منزلمان كوچك است و امكان پذيرايي از افراد بيشتري را نداريم.»

  • از شاگرد سال اول دبيرستان تا همسايه جديد

حاج خانم درباره داستان آشنايي‌اش با مهمانان اين جلسه قرآني حرف‌هاي زيادي دارد؛ «بعضي از خانم‌ها را از خيلي قبل مي‌شناختم. مثلا مرجان يكي از دانش‌آموزان دوره دبيرستان من است كه هميشه با مادرش در مجالس ما حضور دارد. مادر يكي ديگر از دانش‌آموزانم هم هميشه پاي ثابت مجالس است. ديگر خانم‌ها هم از همسايه‌هايم در مجتمع‌اند.» خانم رضايي كه تازه‌ترين عضو اين گروه است درباره آشنايي‌اش با خانم هاشميان مي‌گويد: «من تازه به اين محله آمده‌ام، محله قبلي كه در آن زندگي مي‌كرديم نزديك يك محفل قرآني بود و من به شركت در اين مجالس عادت كرده بودم. بعد كه به اين محله آمديم به همسرم گفتم نگاه كن ببين در اين حوالي كجا كاغذي زده‌اند و جلسه قرآني برقرار است كه همسرم باني خير شد و باب آشنايي من با حاج‌خانم را فراهم كرد». مرجان كه جوان‌ترين فرد حاضر در جمع است از علاقه‌ چندين ساله‌اش به خانم معلم حرف مي‌زند: «خانم هاشميان معلم دين و زندگي و بينش اسلامي ما بود. هميشه لباس‌هاي شاد مي‌پوشيد و آنقدر خوش برخورد و جذاب بود كه من و سيمين يكي از نزديك‌ترين دوستانم، فقط زنگ‌هايي كه با ايشان درس داشتيم رديف جلو مي‌نشستيم و دستمان را مي‌گذاشتيم زير چانه‌مان و با علاقه، مباحثي كه خانم هاشميان درس مي‌دادند را دنبال مي‌كرديم. اين علاقه شديد من به ايشان 11سال است كه ادامه دارد و حتي به خانواده‌ كشيده شده و مادرم هم هميشه در اين محافل همراه من است».

  • 6سال منهاي يك

خانم هاشميان درباره تاريخچه برگزاري اين محفل قرآني در اين مجتمع توضيح مي‌دهد: «6 سال پيش، سال اولي كه به اين مجتمع آمده بودم، دوره اول اين جلسه قرآني را برگزار كردم و محفل تا به امروز بنا بر مناسبت‌هاي مختلف ادامه داشته است. گمان مي‌كنم تنها يك سال براي‌ماه مبارك به گيلان و منزل پدري شهيد اصغري‌خواه رفتم و مجلس قرآني را در آنجا بنيان‌گذاري كردم. آنجا خيلي شلوغ مي‌شد. چون همه خانواده شهيد را مي‌شناختند و فهميده بودند كه من هم حضور دارم، استقبال خاص و ويژه‌اي كردند؛ استقبالي كه من را شگفت‌زده كرد و به اين دليل كه رفت‌وآمد برايم مشكل بود يكي از آشنايان متدين‌مان را براي ادامه‌دار بودن اين محفل انتخاب كردم و او همچنان آن محفل را اداره مي‌كند». وقتي حرف از شهيد اصغري‌خواه مي‌شود ناخودآگاه صداي خانم‌هاشميان مي‌لرزد. از او درباره همسر شهيدش مي‌پرسيم كه مي‌گويد: «محمد فرمانده گردان كميل لشكر قدس گيلان بود. در عمليات والفجر 10به شهادت رسيد. پيكرش چند سالي در قله ماند و بعد از چند سالي برايمان يك مشت استخوان سوغات آوردند. روحيه ايشان هم فوق‌العاده قرآني بود و يكي از دلايل اصلي من براي برگزاري اين مجالس، شادمان شدن روح اوست. دوستانش هم هميشه گفته‌اند كه محمد هميشه قرآن در دستش بود. لحظه‌اي قرآن را كنار نمي‌گذاشت و در سخنراني‌هايش هم معمولا مبتني بر آيات قرآن سخن مي‌گفت. من الان مجموعه دست‌نوشته‌هايي از او دارم كه آيات قرآن را موضوع‌بندي و فهرست‌برداري كرده است». البته خانم هاشميان انگار قصد منتشر كردن آثار شهيد اصغري‌خواه را هم دارد؛ «حوزه هنري از من خواست كه اين دست‌نوشته‌ها را چاپ كنم اما الان مشغول نگارش مجموعه آثار ديگري هستم و اگر عمرم مجال دهد، حتما دست‌نوشته‌هاي او را هم منتشر خواهم كرد.»

  • به روز باشيد!

خانم هاشميان براي تفسير قرآن از يكي از نرم‌افزارهاي قرآني نصب شده روي لپ تاپش كمك مي‌گيرد. يك گوشي هوشمند هم دارد كه از سر و صداهايش معلوم است كه حسابي با آن در فضاي مجازي فعاليت مي‌كند و البته وبلاگي با نام همسرش را مديريت مي‌كند. از او درباره اين حضور مجازي مي‌پرسيم؛ «ما آدم روزيم، امام علي(ع) هم فرموده‌اند كه مرد زمانه خود باشيد. من هم هر چند جوان نيستم اما زماني كه تو مي‌خواهي براي نسل جوان كه محبوب‌ترين نسل براي من هستند حرفي براي گفتن داشته باشي و با آنها ارتباط بگيري واجب است با ابزاري كه آنها استفاده مي‌كنند وارد شوي. من كارم با نسل جوان است، عضو مجموعه بانوان ادبيات پايداري هستم و هدف اصلي ما از هرگونه فعاليت ادبي و هنري و ديني، ارتباط گرفتن با جوانان براي زنده نگه‌داشتن فرهنگ ايثار و شهادت است. در دنياي مجازي فعالم، وبلاگ دارم و خاطرات شهيداصغري‌خواه را در وبلاگ مي‌گذارم، در گروه‌ها و شبكه‌هاي اجتماعي فعال هستم و برخي از خاطراتي كه با دانشجويانم دارم را مي‌نويسم». مرجان، موفقيت خانم هاشميان در برقراري ارتباط با جوانان را تأييد مي‌كند. خانم هاشميان هم تأكيد مي‌كند؛ «سعي كرده‌ام هميشه خودم را جاي آنها بگذارم و در دنياي آنها قرار بگيرم. البته اين به اخلاق شخصي من برمي‌گردد به اين خاطر كه هميشه دوست داشتم با جوانان باشم و با آنها نشست و برخاست كنم. نمي‌دانم حرف‌هاي من براي آنها مفيد هست يا نه اما اين حضور براي من خيلي مفيد است چرا كه نشاط دروني من را افزايش مي‌دهد».

  • روح ‌الهي به بركت حضور شهيد

« من روح الهي و وجود ملائكه را احساس و فكر مي‌كنم دوستاني كه در اين مجلس حضور دارند هم با من هم حس هستند چون اين احساس به بركت حضور آنهاست. من احساس مي‌كنم بزرگواراني كه اينجا هستند منتخب‌اند و خدا انتخابشان كرده است. من تنها يك سال يك برگ كاغذ به ديوار زدم و مطمئنا آدم‌هاي زيادي كه متدين و اهل جلسات قرآني هم بودند آن اطلاعيه را ديدند اما اينكه چه كساني به اين جلسه وارد شوند يك انتخاب بود. 100نفر مي‌بينند و 2 نفر مي‌آيند. من احساس مي‌كنم اين افراد ميهمان شده‌اند و اين دعوت از طرف شهيد بوده. چون من حضور شهيد را در اين محفل احساس مي‌كنم و هميشه او را شاهد گرفته‌ام براي اجابت دعاي اين عزيزاني كه با اين همه شوق مي‌آيند و متوسل مي‌شوم به محمد كه دست‌خالي نروند و حاجت‌هايشان اجابت شود. براي اين اتفاق هم هميشه شهيد را واسطه قرار داده‌ام چرا كه تقرب او به خدا بسيار بيشتر از من گناهكار است»؛ اينها حس‌هايي است كه خانم هاشميان از سال‌ها برپايي جلسه كوچك قرآني در منزلش گرفته است.

مرجان بعد از صحبت‌هاي خانم هاشميان مي‌آيد كنارمان و مي‌گويد: «من 11سال است كه خانم هاشميان را مي‌شناسم و هميشه حضور در كنارشان همه حس‌هاي خوب را به قلب من كشانده؛ محفل قرآني و استفاده كردن از بيان شيوايشان هم يكي از عزيزترين چيزهاي من در زندگي است كه براي رسيدنش لحظه‌شماري مي‌كنم».

مادر مرجان هم اضافه مي‌كند: «وقتي منزل ايشان مي‌آيم يك انرژي مثبتي همه وجودم را پر مي‌كند؛ انرژي‌اي كه از همين قاب عكس شهيد تا قرآني كه در دست گرفته‌ايم را در برمي‌گيرد. من از اين محفل قرآني بزرگ‌ترين حاجت‌ها را گرفته‌ام كه به بركت وجود خانم هاشميان و شهيد اصغري‌خواه بوده».

يكي ديگر از همسايه‌ها هم مي‌گويد: «نور قرآن در اين محفل احساس مي‌شود. من شايد خيلي مشغله داشته باشم اما هميشه به حضور در اين محفل احساس نياز مي‌كنم و هر طور شده كارهايم را طوري تنظيم مي‌كنم كه در اين جلسه حضور داشته باشم».

يكي از قديمي‌ترين اعضاي جلسه قرآني خانم هاشميان مي‌گويد: «من همسايه ديوار به ديوار حاج‌خانم هستم. ديوار مشترك ميان ما همين ديواري است كه عكس شهيد به آن آويخته شده. من هميشه وقتي دلم گرفته است رو مي‌كنم به اين ديوار و با شهيد حرف مي‌زنم. خيلي خوشحالم كه همسايه خانم هاشميان هستم. حضور حاج خانم بركت به اين ساختمان آورده است».

  • اگر دلتان با قرآن است، محفل قرآني برگزار كنيد

البته هميشه اينطور نيست كه خانم هاشميان دوست داشته باشد كه همه در محافل قرآني او شركت كنند؛ «من هميشه سعي مي‌كنم اين انگيزه را حتي در خانم‌هايي كه افتخار ميزباني‌شان را دارم ايجاد كنم تا اين محافل را در منازل خودشان برگزار كنند تا زماني كه من رفتم هم،كساني باشند كه اين راه را ادامه بدهند». خانم رضايي يكي از شاگردان خلف خانم هاشميان است كه اين روزها در حال كارآموزي است تا در آينده نزديك خودش باني برگزاري يك محفل قرآني باشد. حاج خانم درباره مشكلات اصلي كه مانع از برگزاري اين محافل در منازل شخصي افراد مي‌شود، مي‌گويد: «متأسفانه اين روزها با كوچك شدن خانه‌ها و دورشدن همسايه‌ها و خانواده‌ها از هم يا درگير شدن مردم با تجملات اين محافل كمتر برگزار مي‌شود. يكي از مهم‌ترين دلايلم كه‌ماه مبارك رمضان تهران مي‌مانم همين است كه حداقل به همين عزيزان نشان بدهم كه در همين فضاي كوچك، با همين مخاطبان محدود مي‌توان شرايطي را ايجاد كرد كه به خداوند نزديك شويم». خانم هاشميان اضافه مي‌كند: «من هميشه گفته‌ام كه هر كسي دلش با قرآن است بايد بتواند محفل قرآني برگزار كند؛ محفلي كه نياز چنداني به خرج‌هاي عديده ندارد و با چند قرآن و يك عالم انگيزه به‌سادگي برگزار مي‌شود».

کد خبر 337879

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha