همشهری دو - سید احمد بطحایی: داستان خاوه با خیلی جاهایی که رفته‌ام فرق دارد.

کلمه‌هایی که حروف می‌شوند

 رسم و رسوماتی است که کمتر شنیده و دیده‌ام؛ قواعدی که آدم‌ها بعد از چند دوره می‌گذارند؛ سنت‌هایی که آدم‌ها می‌گذارند و با گذرِ سال‌ها تبدیل به قانون می‌شود؛ از عزاداری‌های شخصی و مذهبی تا عقوبت قومی و قبیله‌ای آدم‌ها به‌خاطر حوادث ناخواسته.

در کنار همه چیزهای عجیب و غریبش یک رسم دارد که خودِ روضه است. آن هم تقسیم مراسم‌ عزاداری است، اینکه مثلا شبِ هشتم محرم همه مهمان کسی هستند که پسر جوانش را از دست داده، یا شب نهم به خانه کسی مي‌روند که بزرگ آن خانه مریض لاعلاجی بوده که سال‌ها پیش در روضه حضرت‌اباالفضل شفا گرفته. انگار هرشب به خانه کسی می‌رويم که خودش موضوع اصلی روضه است.

امشب اما کارم سخت است. باید به خانه کسی بروم که پسرش چند سال پیش زیر آوار مانده و زنده‌به‌گور شده؛ جوانی که باهم رفیق بودیم. شوخی می‌کرد و مدام بهش می‌گفتم: «حسین اینقدر شوخی نکن.» تهش هم کار خودش را می‌کرد. روضه‌ دوست خواندن سخت است. مثل این است كه برای خودت مصیبت می‌خوانی. چقدر دلم می‌خواست در بند آداب و قواعد نبودم و می‌توانستم «سید حکیم»وار وسط روضه عمامه از سر بردارم؛ مثل بچه‌ها شیون کنم مثل زن‌ها مویه كنم و بسان کسی که رفیقش، پسرش، پدرش را از دست داده داد بزنم. جوری که برایم مهم نباشد گلویم می‌گیرد یا نه. مانند مردی که بدن پسرش را می‌بیند. بدنش را؟ روی زمین؟ ع ل ی ا ک ب ر ش را. اینها نوشته نیست. اینها روضه است.

مصیبت این است که این حروف را باید تبدیل به کلمه کنی و بخوانی. وقتی که تو پدری. اصلا می‌فهمی پدر چیست؟ یک تاریخ مصور و صوتی از نوزاد یک کیلو و هفتصد گرمی تا الان. کسی که روبه‌رویت ایستاده. دنبال بهانه‌ای كه بغلش کنی. دیگر آن نوزاد فسقلی و شیطان نیست. می‌خواهی مدام ببیني‌اش. صدایش را بشنوی. بخوانی‌اش ولی این دیگر کلمه نیست. تکه‌های حروف است. دانه‌های تسبیحی است که نخ ندارد. و تو چه می‌دانی پدر چگونه شیون می‌کند وقتی کلمه‌اش را حروف می‌بیند.

کد خبر 311043

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha