شنبه ۱ فروردین ۱۳۹۴ - ۰۸:۳۳
۰ نفر

همشهری‌آنلاین: از بازیگر زن هالیوودی تا صدر اعظم آلمان غربی سابق. درباره شعبان بی‌مخ حرف و حدیث بسیار وجود دارد.

شعبان بی مخ

تاریخ معاصر ما مالامال از حکایت‌های عجیب است. در تاریخ معاصر ما جایگاه ورزش بسیار ویژه است.

اصولا در فرهنگ داستانسرا و حماسه‌سرا این جایگاه همیشه رفیع و ماندنی است، که در شاهنامه فردوسی ورزش کشتی اصولا بخشی مهم از بدنه روایی ماجراست و مهم‌ترین بخش از این داستان مهم، روایت رستم و سهراب در مبارزه کشتی بین این دو پهلوان اساطیری خلاصه شده است.

ای کاش فرصتی وجود داشت و امروز مهدی اسداللهی زنده می‌شد و فتوتنامه را به رشته تحریر درمی‌آورد و می‌نوشت و می‌نوشت و می‌گفت که عیاران و طراران تاریخ ورزش ما چه کسانی هستند.

هر چند این ورزش باید به خود مباهات ورزد که ابراهیم افشار، این بزرگمرد را دارد و می‌تواند از او بخواهد که شرح ماجرا بگوید.

این ورزش هرچند نامش مقدس است و وجودش انرژی و قدرت به آدم می‌دهد اما مثل اکثر پدیده‌های اجتماعی این‌جا هم مرزی کامل و روشن بین خوب‌ها و بدها وجود دارد و این خوبی و بدی در آدم‌های تاریخ و سازندگان پرسوناژهای این تاریخ تسری پیدا می‌کند.

ما در این مقال از آدم‌هایی می‌نویسیم که در ورزش به جای برگزیدن صفت عیاری، طرار شدند و کارشان به سوء‌استفاده از قدرت کسب‌شده‌شان درورزش کشید.

  • یکی شعبان و دیگری سعید

مرز بین خیر و شر، از یک دوراهی شروع شده و متاسفانه این راه دوگانه خیلی زود سرنوشت آدم‌ها را عوض می‌کند. در همین ورزش باستانی ما یک پهلوان 16ساله کلیددار بهشت می‌شود و یکی مثل شعبان بی‌مخ دروازه‌دار جهنم.

بد نیست از سعید شروع کنیم و سپس برویم سراغ آدم‌هایی که از ورزش سوء‌استفاده کرده و با جرم و جنایت یا خباثت به هدف
خود رسیده‌اند.

  • پهلوان کوچولوی ایران

اسمش سعید طوقانی بود و در 9سالگی در رشته چرخ باستانی آن‌قدر استثنایی چرخید تا در ایران معروف شد و عکس‌های او در دکه‌های روزنامه‌فروشی به عنوان پهلوان کوچولوی تهران فروخته می‌شد.

همان عکسی که در مقطعی بیشتر از پوستر معروف «عاقبت نقدفروش و عاقبت نسیه‌فروش» فروخته می‌شد. اما وقتی روزگار عوض شد و کشور مورد حمله دشمن قرار گرفت، خیلی‌ها زود بزرگ شدند.

مثل سعید طوقانی که در سال1363 و در اسفندماه شهید شد؛ در 15سالگی. و البته این جوان، آن‌قدر رویایی و آسمانی بود که وقتی گلوله مستقیم دوشكا به شکمش خورد، دلش را گرفت و برای این‌که همرزمانش ناراحت نشوند، به دیگران گفت؛ هیچ.

خیلی‌ها از رفتن سعید، دچار بی‌روحیگی می‌شدند، و جوان 15ساله از درد بزرگ‌ترین گلوله موجود در جدال ایران و قطر در 8سال دفاع مقدس، حتی خم به ابرو نمی‌آورد. این پهلوان را با سایرین مقایسه کنید.

در سال1300 به دنیا آمد. قبل از سال1320 قهرمان چرخ بود. در دوران هرج‌ومرج بعد از شهریور1320 باجگیر شد و در سال‌های ملی شدن صنعت نفت رو به سیاست آورد.

تا 14آذرماه 1330 طرفدار مصدق و بعدها مخالف او و طرفدار محمدرضا شد. بعد از 28مرداد 1332 سیاست او خروج از سروصدا و ورود به دنیای جایزه‌بگیران طرفدار شاه مخلوع شد. به او یک باشگاه بزرگ داده شد که در همه ورزش‌ها حتی فوتبال فعال بود.

با این حال ورزش باستانی او تا سالیان بسیار مهم‌ترین وجه فعالیت او بود و همه ميهمان‌های بزرگ هنری و حتی سیاسیونی که به ایران می‌آمدند برای تماشای ورزش سنتی ایران به باشگاه او می‌رفتند.

از بازيگر زن هالیوودی تا صدر اعظم آلمان غربی سابق. درباره شعبان بی‌مخ حرف و حدیث بسیار وجود دارد که به برخي از آن‌ها اشاره مي‌کنيم.

  • توانا در ورزش

وقتی در جوانی با هیکل 150کیلویی‌اش شروع به چرخیدن می‌كرد، لحظه به لحظه سرعت چرخش خود را بیشتر و بیشتر می‌کرد؛ چنان‌که تشخیص اعضای صورتش سخت می‌شد.

او رفته‌رفته که معروف‌تر می‌شد، بیشتر مورد توجه سیاسیون قرار مي‌گرفت و در دوران پرالتهاب 1330 تا 1332 مورد توجه گروه‌های مختلف قرار گرفت. حتی طرفداران مصدق هم در مقطعی او را برای فعالیت‌های سیاسی خود مناسب می‌دانستند.

او از شنیدن پسوند «بی‌مخ» لذت وافر می‌برد و این لقب را با قدرت و شجاعت همسنگ و معادل می‌دید.

شعبان بعد از کودتای 28مرداد محبوب محمدرضا شد اما رفته‌رفته ستاره بخت او افول کرد تا جایی که حتی دیگر میهمانان خارجی را به باشگاه او نمی‌بردند و آن‌ها را به باشگاه بانک ملی می‌فرستادند.

شعبان که اوضاع را اين‌گونه دید یک بار در یک صحنه کاملا ساختگی و تبانی‌شده این‌گونه القا کرد که مورد ضرب‌وشتم قرار گرفته و چاقو خورده است.

اما در همان زمان سیستم ساواک فاش کرد که این صحنه مهندسی‌شده بوده و شعبان چنین کرد تا بعد از مدتی که فراموش شده بود بار دیگر مورد لطف محمدرضا قرار بگیرد.

اصولا يكي از خصلت‌های بارز محمدرضا همین بود که آدم‌هایی که پل پیشرفتش بودند را خیلی ساده کنار مي‌گذاشت و در سیاست‌های کلی کارش از آدم‌های تازه‌وارد استفاده می‌کرد.

  • شعبان این‌گونه نامدار شد

شعبان که در زندان شهربانی زندانی بود، صبح روز 28مرداد از زندان آزاد شد و رهبری گروه خیابانی شورش مردم بر ضد محمد مصدق را بر عهده گرفت. بعد از اشغال خانه مصدق او قصد حمله به مصدق پیر را داشت اما او از راه پشت بام فرار کرد.

خصلت عمل شعبان بی‌مخ چنان بود که دیگران از تندی نحوه عملش تعجب می‌کردند. مثلا وقتی دکترفاطمی ‌را به دادگاه آوردند این دکتر جوان و البته نترس را شعبان بی‌مخ و دارودسته‌اش چنان زدند که نیمه‌جان شد.

دکتر فاطمی‌ پدیده سیاسی دوران محمد مصدق بود. او که در 31سالگی وزیر امور خارجه شده بود در بین افرادی که در دولت مصدق قرار می‌گرفتند جوان‌ترین بود و جالب این‌که اصولا مصدق تمایلی به حضور جوانان نداشت و در دولتش همه پیرمرد بودند.

دکترفاطمی ‌بسیارجوان در سال1332 وقتی بالاخره از محل اختفایش بیرون آمد و شناخته شد، مورد حمله شدید شعبان و نوچه‌هایش قرار گرفت و به‌شدت مضروب شد.

البته دلیل اصلی حمله یاران شعبان و خود او به این جوان 33ساله در سال32 این بود که در زمان فرار شاه مخلوع به رم در روز 25 مرداد 1332 فاطمی ‌به سفارت‌های ایران در کشورهایی که شاه در آن قصد حضور داشت دستور داده بود که هیچ استقبالی از او نشود و حتی او اعلام کرده بود که در ایران جمهوری برقرار شده و بساط سلطنت برچیده خواهد شد.

شعبان هم مثلا به خاطر چنین توهینی که به شاه مخلوع شده بود این‌گونه دکترفاطمی ‌و سایر مخالفان شاه را مورد ضرب‌وشتم قرار داد.

اما آن‌گونه که گفتیم ستاره بخت این قهرمان سابق ورزش باستانی افول کرد. مثل همه دیکتاتورهای بعد از رسیدن به قدرت، شاه هم در دهه50 که قدرتش فزونی یافته بود ابتدا میهمان‌های باشگاه جعفری را به باشگاه بانک ملی برد.

بعد یکی‌یکی مقرری‌هایش را قطع کرد و نوچه‌هایش یکی‌یکی از اطرافش رانده شدند و در پایان هم دیگر کسی چرخ زدن‌های عجیب و هیکل غول‌آسا و سخنرانی‌های بی‌سروته او را در باشگاه جعفری نمی‌شنید.

رژیم هم در سال پيروزي انقلاب دیگر به سراغ امثال او نمی‌رفت و شعبان که در فاصله1332 تا 1350 در مدت 18سال رویایی تحت حمایت محمدرضا بود، تنها ماند و از آن همه مال تنها هیکل خود را از ایران فراری داد و در خارج از كشور آن‌قدر نیازمند شد که در یک سند مالی دیده شده که در مراجعه به رضا پهلوی او دو هزار پوند به شعبان داده است.

شعبان در سال1385 در 85سالگی مرد اما جای خوشبختی بسیار دارد که ماجرای زندگی و خاطرات خود را در مصاحبه‌ای با هما سرشار به تفصیل بیان و روایت داشته است.

به هر حال سرگذشت آدمی ‌که در رشته چرخ باستانی قهرمان بی‌بدیل ایران بود و با هیکل عجیبش می‌توانست باستانی‌کار نمونه ایران در دنیا باشد، این‌گونه تغییر کرد.

او از برگزاری مراسم در باشگاه جعفری و مراسم‌هاي 4آبان در امجدیه نام خود را معروف و به خاطر دخالت در سیاست پرآوازه کرد.

اگر او باسواد بود و تاریخ می‌دانست در زمان مرگ برایش عجیب نبود و این سوال مرتب برایش تکرار نمی‌شد که چرا و چگونه پهلوی او را علیرغم همه خدماتش مثل دستمال مصرف‌شده دور انداخت.

مهدي‌حدادپور/منبع:همشهري تماشاگر

کد خبر 289974

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha