پنجشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۲ - ۰۹:۲۶
۰ نفر

همشهری آنلاین: محمدرضا درویشی موزیسین و پژوهشگر نامدار در سوگ براگجر طهماسبیان خنیاگر نامی یادداشتی نوشته است:

بی‌شک او یک پهلوان است. درستکار و نیک‌سرشت. دشمنان در کمین اویند. می‌بینم که او به زودی در قبری به خاک سپرده می‌شود. حیف باشد که درستی دفن گردد و ظلم و فساد بر زمین زنده باشد.

(برگردان از زبان لکی: دکتر حمید‌رضا اردلان)

این متن یک مور حماسی است که براگجر طهماسبیان می‌خواند. از منطقه لکستان واقع در شمال لرستان و جنوب کرمانشاهان در مقام سوارچر. چر به معنی خوانش است از چرین به معنای خواندن و سوار چر یعنی خوانش سوار یا مدح سوار. در میان انواع مور‌های حماسی، برنش بود. براگجر طهماسبیان این مور را بسیار دوست داشت و همیشه ورد زبانش بود. شاید روایتی بود از زندگی خودش که همه عمر حماسی‌اش تکرار می‌کرد!

براگجر طهماسبیان چه بود؟

براگجر مردی بود با عظمت در باطن و در باور به آنچه از میراث گذشتگان دریافت کرده بود. او چه چیزی از میراث گذشتگان دریافت کرده بود؟ هویت سلحشوری و حماسه.  او 65سال از عمر خویش را در بطن هویت لکی و حماسه‌های سرزمین خویش زیست و آنها را با صدایی که از اعماق تاریخ پرفراز و نشیب و قوم خود و زاگرس سرفراز برخاسته بود و فریاد می‌کرد، با قدرت، ترنم و زیبایی و چنان منحصر به فرد و بی‌رقیب چون دماوند پرشکوه. 

براگجر یعنی برادر کوچک؛ نخستین دیدارم با او 20 سال پیش بود. سال 1372 کرمانشاه در خانه استاد تنبور «علی‌اکبر مرادی» به منظور دعوت برای سال 73 در جشنواره «آیینه و آواز». براگجر در «آیینه و آواز» خواند و همه را دچار شگفتی کرد. او دوباره آمد در سال 76 در جشنواره‌ «موسیقی حماسی» و دوباره شگفتی‌آفرین. پس در چند دوره از جشنواره‌های موسیقی نواحی ایران که من و «حمیدرضا اردلان» مشترکا مسوولیت آنها را داشتیم آمد و خواند.

به یاد دارند آنهایی که پس از پایان برنامه‌های رسمی جشنواره، شب‌ها تا پاسی از نیمه‌های شب در هتل «گواشیر» کرمان استادان بزرگ موسیقی نواحی در جمعی دوستانه به وجد می‌آمدند، خارج از همه موانع و تعلقات صحنه و سن و جمع مشتاقان کرمانی از هر قشر و گروهی و گروه کثیر دانشجویانی که از تهران می‌آمدند و برنامه‌های آزادی که گاه تا ساعت سه بامداد به طول انجامید و همه در وجد؛ و براگجر یکی از گل‌های سبد رنگین بود و البته بسیاری از دیگران که بسیاری از آنها چون بسیاری از او امروز دیگر نیستند و ما مانده‌ایم تنها، هنوز زنده با یک نوستالژی از «خزان هویت یا مرگ حماسه.»

اینها گذشت و گذشت تا رسید به آبان 1391 که کنسرواتوار «چایکوفسکی» مسکو از من و آقای اردلان دعوت کرد تا در کنگره بین‌المللی بررسی سبک‌های آوازی در تمدن‌های هند و اروپایی سخنرانی کنیم. موضوع سخنرانی آقای اردلان پرده‌خوانی در ادامه میراث سیاوش‌خوانی بود و موضوع سخنرانی من بررسی و تجزیه و تحلیل سبک‌های آوازی دوره تیموریان با استناد به تصنیف‌های منسوب به «عبدالقادر مراغی» بود. ناگهان فکری به نظرم آمد. به اردلان گفتم بیا دو استاد بزرگ آواز را از منطقه زاگرس با خود به مسکو ببریم. اگرچه حضور آنها هیچ ارتباطی با سخنرانی‌های ما ندارند. با کنسرواتوار مسکو و ریاست کنگره تماس گرفتیم و گفتیم اگر موضوع شما سبک‌های آوازی در تمدن‌های هند و اروپایی است، ما دو ستاره درخشان برای شما داریم. ریاست کنگره، خانم «مارگریتا» اعتماد و موافقت کرد و با وجود همه مشکلات ما این دو استاد یعنی استاد «ماموستا خله درزی» و «براگجر طهماسبیان» را با خود به مسکو بردیم. خله درزی بیش از 90سال سن دارد و خواننده بیت و حیران و لاوک است و براگجر طهماسبیان چنانکه ذکر شد خواننده دور‌های مجلسی، حماسی و عزا.

این دو استاد با کمک حمیدرضا اردلان در توضیحات اشعار و شأن مقام‌ها در دو اجرای مختلف همه موسیقی‌شناسان و استادانی را که از کشور‌های مختلف و مناطق مختلف روسیه در کنگره حضور داشتند دچار شگفتی کردند. برنامه‌های این دو استاد را شاید بتوان درخشان‌ترین بخش اجرایی کنگره نامید.

 روزی در اثنای برگزاری کنگره، میهمانان را برای بازدید از بخش‌های مختلف کنسرواتوار 150ساله مسکو بردند. پس از بازدید، در جلو رختکن اتفاق جالبی افتاد. یک دوئل میان دو آواز‌خوان از دو فرهنگ بسیار دور! ابتدا یکی از مدعوین که موسیقیدان سرشناسی بود از ویتنام و ساکن پاریس که از دست ریاست‌جمهوری فرانسه نشان «شوالیه» را دریافت کرده است و البته خواننده‌ای زبردست در سبک‌های مختلف نیز هست شروع به خواندن در میان حضار کرد. نام او پروفسور «تران کوانگ‌های» است. او به شیوه خوانندگان Tuvinian خواند. در این شیوه که مربوط به جنوب سیبری و غرب مغولستان است در برخی لحظه‌های آواز که کلام وجود ندارد، خواننده دوصدایی می‌خواند، یعنی علاوه بر صدای اصلی، صدای دیگری در چند اکتاو بالاتر همزمان به صورت سوت صدای اصلی را همراهی می‌کند. پدیده‌ای که در چند دهه پیش جهان غرب را به حیرت واداشته بود.

براگجر رفت نزدیک‌تر ببیند چه خبر است و این چگونه آوازی است!  او تعجب کرده بود. به او گفتم تو هم بخوان. گفت چه بخوانم؟ گفتم: «کی چر» بخوان، مور کی چر. این مور دارای تحریر‌های پیچیده، غلت‌های عجیب و انعکاس‌های عجیب صدا در سَر است که در و دیوار را می‌لرزاند. براگجر خواند. این‌بار آقای تران کوانگ‌های به نزدیک براگجر آمد تا ببیند این صدا از کجا تولید و در کجا «رزونانس» می‌یابد. دقایقی این دو با هم سوال و جواب کردند. در میان جمع و دوربین‌ها و برای براگجر جالب بود که در مقابل شوالیه آواز ویتنام و فرانسه کم نیاورده است و خوشحال بود! اما «مور». مور آوازی حماسی است که هم فرم مجلسی دارد و هم در سوگواری خوانده می‌شود. حماسی است چون شرح دلاوری‌های سواران و سرداران و جنگاوران ایل را می‌گوید. زان پس که کشته می‌شوند. نوعی شیون حماسی است که در بختیاری و لرستان نیز در قالب‌های دیگر و تحت عناوین دیگری چون «چمر» رواج دارد. براگجر هویت خویش و مردم خود را در قالب حماسه‌ها می‌خواند. با رفتن او برگی دیگر در خزان هویت ما فرو افتاد و این فرو افتادن آیا چیزی نیست جز مرگ حماسه‌هایی که براگجر می‌خواند و بر آنها باور داشت؟ موسیقی‌شناسان جهان او را باور کردند اما در سرزمین خویش تنها زیست و تنها مرد. موسیقی‌شناسان جهان حماسه و هویت او را به‌عنوان یک نگین درخشان در تمدن هند و اروپایی پذیرفتند و ما اکنون در این بیراهه‌هایی که می‌رویم نه می‌دانیم حماسه چیست و نه می‌فهمیم هویت کدام است!  «از دور رنگین‌سواری می‌آید. بی‌شک او یک پهلوان است. درستکار و نیک سرشت. دشمنان در کمین اویند. می‌بینم که او به زودی در قبری به خاک سپرده می‌شود. حیف باشد که درستی دفن گردد و ظلم و فساد بر زمین زنده باشد.»

براگجر طهماسبیان در بیست‌ویکم تیرماه 92 جهان را بدرود گفت. روانش شاد.

منبع: روزنامه شرق یکم مرداد

کد خبر 224549
منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز