سه‌شنبه ۱۱ آبان ۱۳۸۹ - ۱۷:۱۴
۰ نفر

زری نعیمی: «دارن شان» یک رمان نوشته تا وحشت و دلهره را از بین ببرد. لابد فکر می‌کنید ای داد و بیداد، بالاخره آن قدر بزرگ‌ترها و طرفداران ادبیات صلح و آرامش به پر و پای ذهن «دارن شان» پیچیدند تا او را هم به راه راست ادبیات خودشان بیاورند و آوردند.

575

من این حرف را نمی‌زنم. چون رمان کودک «کویاسان» را خوانده‌ام. تا آن جا که من دارن شان را می‌شناسم، از راه دور، و از طریق کتاب‌هایش، بیدی نیست که از باد و طوفان بترسد و عقب بکشد. او آمده تا خالق وحشت باشد، وحشتی که از خواندنش، من و تو و او در سرتا سر جهان لذت می‌بریم.

آنها که فرصت خواندن آثار دارن شان را به خودشان نداده‌اند، خودشان را از چشیدن یک غذای بسیار خوشمزه و لذیذ محروم کرده‌اند. آن قدر این بزرگان دچار وحشت هستند که حتی حاضر نیستند این کتاب‌ها را محض رضای کنجکاوی و شناخت بچه‌ها و مخاطب‌ها بخوانند تا بفهمند چرا بچه‌های کتاب‌نخوان، که از خواندن با تمام قوا بیزارند، دربه‌در به دنبال «سرزمین اشباح» و حالا« نبرد با شیاطین» او هستند. فقط بلدند بگویند نه، این کتاب‌ها برای بچه‌ها خوب نیستند. مضرند. من به همه‌ بزرگ‌ترها می‌گویم «نخواندن» بزرگ‌ترین عامل وحشت است و «خواندن» هر نوع وحشتی را از بین می‌برد، حتی خواندن ژانر وحشت.

دارن شان اما در «کویاسان» رمانی نوشته تا پل وحشتی را که از آغاز تا امروز میان مرگ و زندگی کشیده‌اند از بین ببرد؛ پل وحشتی که دیگر در ذهن ما جاافتاده. قبرستان یا گورستان برای زندگان عین وحشت است. پلی که بین زندگان و مردگان کشیده شده تنها یک معنی می‌دهد: ترس و وحشت! فکر نمی‌کنم هیچ بزرگ‌تری تا به حال تلاش کرده باشد که این رابطه‌ هولناک را از بین ببرد و به موقعیت مرگ هم مثل زندگی فکر کند. دارن شان در رمان کودک «کویاسان» این کار را کرده است. کویاسان از قبرستان وحشت دارد. از مرده‌ها و ارواح می‌ترسد. ارواح را مثل هیولاهایی درنده و گرسنه می‌بیند. در روستایی که او زندگی می‌کند، بچه‌ها روزها در قبرستان بازی می‌کنند. اما کویاسان نمی‌تواند حتی در کنار بچه‌ها و با آنها از روی پل عبور کند و با آنها در قبرستان بازی کند. کویاسان یک دختر است. و باید توجه کنید به انتخاب این شخصیت در رمان کودک از طرف دارن شان.

بچه‌های دیگر هم می‌ترسیدند اما فقط شب‌ها، روزها عین خیالشان نبود. کویاسان از نزدیک می‌دید که بچه‌ها ساعت‌ها بازی می‌کنند و بعد در پایان روز سالم و سرحال از پل عبور می‌کنند و به خانه‌هایشان می‌روند. با وجود همه‌ این حرف‌ها کویاسان می‌ترسید. او احساس می‌کرد که ارواح مثل کرم‌هایی زشت و بی‌اندازه دراز، زیر زمین می‌لغزند؛ در عمق زمین، خاک را می‌خراشند؛ همیشه مشتاق فرارند... و مشتاق شکار... شکنجه... کشتن.

کویاسان هر تلاشی می‌کند شکست می‌خورد و وحشت بر او غلبه می‌کند. وحشت او را فلج می‌کند و دچار تهوع می‌شود و انگار چیزی در سرش می‌کوبد. یک روز به خاطر نجات خواهرش مجبور می‌شود شبانه به قبرستان برود و با ارواح و مردگان روبه‌رو شود. این روبه‌رویی، نزدیک شدن، دیدن، حرف زدن و...

به تدریج دنیای پوشالی این همه وحشت و هراس را از هم می‌پاشاند. کویاسان می‌بیند که مردگان و ارواح تنهایند. آنها دوست دارند که این پل وحشت برداشته شود و این دو دنیای جدا افتاده از هم و بیگانه از هم یعنی مرگ و زندگی، کنار هم بنشینند، گپ بزنند، به هم نگاه کنند، همدیگر را لمس کنند. کویاسان مدام به قبرستان می‌رود و برای مردگان قصه تعریف می‌کند و آنها برای او. بعد یواش یواش مردم و بچه‌ها یاد می‌گیرند که می‌توانند با این جهان ارتباط داشته باشند. «آن‌ها ماهی یک بار، مهمانی خیلی بزرگی برگزار می‌کردند تا دوستی دوباره‌شان با دنیای زنده‌ها را جشن بگیرند. و این مهمانی‌ها خیلی زود به مهم‌ترین جشنواره‌های سال تبدیل شدند. همه‌ مردم بهترین لباس‌هایشان را می‌پوشیدند... تمام اهالی روستا تا صبح در گورستان می‌خوردند و آواز می‌خواندند و پایکوبی می‌کردند. وقتی این خبر پخش شد مردم از شهرها و کشورهای دور و نزدیک آمدند تا با ساکنان دنیای مردگان گپ بزنند. اسرار دوران‌های خیلی دوری را از آن‌ها بشنوند... و خوش بگذرانند. و هیچ کس نمی‌توانست ادعا کند که ارواح جشن گرفتن بلد نیستند.»

می‌بینید دارن شان خالق وحشت، در «کویاسان» می‌خواهد وحشت خلق شده را میان جهان مردگان و زندگان از میان بردارد و به جایش جشنواره‌ای زیبا و پر از شادی بسازد.

کویاسان / دارن شان / مترجم: فرزانه کریمی / ناشر: کتاب‌های بنفشه / قیمت: 1100 تومان

کد خبر 119768
منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز