علاءالدين وحيدغروي در ستون سرمقاله روزنامه شرق«بازيگري ايران مقابل دشمنان منطقهاي» نوشت:
وضعيت جديدي که در چند سال گذشته در منطقه راهبردي و حساس خاورميانه پيش آمده و پاي قدرتهاي جهاني را بیشازپیش به منطقه کشانده، ايران را در موقعيت خاصي قرار داده است که بيتوجهي به آن، ميتواند پيامدهاي ناخوشايندي داشته باشد. ملاحظات زير بخشي از اين دغدغهها را مورد بحث قرار ميدهد:
١- ايران به عنوان يک قدرت منطقهاي و حتي فراتر از آن، در شرايطي که در کشورهاي نزديک و همجوارش به وجود آمده، اکنون در کسوت بزرگترين بازيگر منطقهاي و حتي فرامنطقهاي ظاهر شده و طبعا نوع و چگونگي حرکتش در بازي بزرگ منطقهاي، بسيار تعيينکننده است. بيشتر اين کشورها در گذشتههاي نهچندان دور، بخشي از امپراتوري ايران بودهاند يا در حوزه فرهنگي ايران ميزيستهاند.
٢- ايران خواهينخواهي نميتواند از بند ناف تاريخي خود جدا شود و بيتوجه به آن بازيگري کند. اتفاقات سياسي اخير در شيخنشينهاي جنوب خليجفارس که کشور بندانگشتي و درعينحال بسيار ثروتمند و با بالاترين درآمد سرانه در جهان يعني قطر را با خشم سلطان نفتي سعودي مواجه كرد، ديدگان ناظران و تحليلگران بينالمللي را متوجه ايران کرد. آنچه ابعاد بحران را عميقتر کرد، حرکت شيخنشين کويت در کاستن روابط سياسي با کشورمان بود که با دستاويزي نخنماشده، اتهاماتي را متوجه ايران كرد. بدون شک، فشارهاي وارده از سوي برادر بزرگتر (آلسعود) و نيز آمريکاي ترامپ، براي هرچه بيشتر منزويكردن ايران، در اين تصميم کارساز بوده است.
٣- ايران به عنوان يک واقعيت تاريخي چند هزارساله در اين منطقه، نميتواند صرفا تماشاگر وقايع باشد و منفعلانه در انتظار ورود بحران به مرزهايش بماند. اين به آن معنا نيست که ايران بايد وارد جنگ شود؛ بلکه منظور از اين سخن، آن است که در عين حفظ و ارتقای توانمندي نظامي خود، بايد با کنشهاي ظريف و حسابشده ديپلماتيک، تلاش کند بحران را مديريت کرده و به سود منافع ملي خود و نيز محافظت از کشورهاي کوچک و آسيبپذير منطقه، نقش تاريخي خود را ايفا کند. اين مهم جز با حضور پرنفوذ و درعينحال تعميق دوستي با کشورهاي منطقه که چنين پتانسيلي دارند، شدني نيست. تلاش بيوقفه جنگافروزان آمريکايي براي کشاندن کشورمان به سوي جنگ، با خويشتنداري مقتدرانه ايران خنثي خواهد شد و برخي از همسايههاي کوچک در سواحل خليجفارس که نمک خورده و نمکدان ميشکنند، بر سر عقل خواهند آمد.
٤- اتفاقات اخير در مرزهاي جنوبي ايران، ميتواند سپهر سياسي ايران را در بُعد منطقهاي و جهاني دگرگون كند و فرصتي تاريخي براي کشورمان پيش آورد. تامر بدوي، پژوهشگر انديشکده الشرق در استانبول، بر اين باور است که: «وضعيت پيشآمده در قطر، براي ايران در حکم معدن طلاست! آنهم درست در بزنگاهي که دولت ترامپ در تلاش است ايران را بیشازپیش منزوي کند». تعيين نوع بازي و اطمينان از توفيق نسبي آن، بر عهده بازيگران ديپلماسي ايران است تا با ملاحظه دقيق زمين بازي و برآورد توان بازيگران رقيب، بتوانند نقش تاريخي ايران را در ايجاد صلح و ثبات در منطقه راهبردي خليجفارس، در جاي مناسب خود قرار دهند.
٥- قطر مانند شيخنشينهاي کوچک ديگر، مانند کويت و امارات، از مؤلفهاي به نام «عمق استراتژيک» بيبهره بوده و به همين دليل بسيار آسيبپذير است.
چرخش اين کشور به سوي «بزرگ» منطقه، امري اتفاقي نيست؛ بلکه شيخ جوان و پرجرئت اين کشور، در تصميم تاريخي خود، به همه عوامل توجه کرده است. از سوي ديگر، حکومت آلسعود که سياستهاي توسعهطلبانهاش در يمن راه به جايي نبرده، در انتظار بهتختنشستن چهرهاي جوان است که بيماري و کهولت سني پدر، راه را برای سلطنتش هموار کرده و سوداي قدرت در فردا، او را بهشدت مغرور کرده است. ٦- قطر به دلايلي که در پيش گفته شد، در مقابل حمله نظامي محتمل سعودي و اذناب و متحدانش، تاب پايداري ندارد و به همين دليل، ضمن تحکيم رابطه با ايران، دست دوستي ديگر قدرت منطقه يعني ترکيه اردوغان را هم به گرمي ميفشارد و به پيشنهاد تأسيس پايگاه نظامي آن کشور پاسخ مثبت ميدهد. بدون شک، نقش روسيه را هم به عنوان يک قدرت جهاني که در دوران حکومت پوتين، به عنوان سياستمداري هوشمند که توانسته در بالابردن وزن کشورش بهويژه در تعامل با غرب و بهويژه آمريکا، توانسته يکشبه ره صدساله را بپيمايد، نشايد که کوچک شمرد,٧- مقاومت قطر در مقابل تحريمها و اشتلمهاي رياض که با همراهي و کمک ايران، حداقل در بعد اقتصادي، تداوم يافته، آزموني جديد نيست. جنگ سرد دوحه و رياض در سال ٢٠١٤ کليد خورد. اطلاعات لورفته از نوار مکالمات قديمي ميان معمر قذافي و حاکم پيشين قطر يعني شيخ حمد بنخليفه و نيز وزير خارجه او، حمد بنجاسم، از آن حکايت داشت که قرار بوده حکومت عربستان واژگون شده و اين کشور به چند دولت کوچک تبديل شود. پس از افشای اين مسئله، آنگونه که انتظار ميرفت، حکومت سعودي عکسالعملي تند نشان داد و اين کشور به همراه دولتهاي امارات و بحرين، سفراي خود را از دوحه فراخواندند (به مدت هشت ماه)؛ تا اينکه قطر موافقتنامه رياض را امضا کرد و بر اساس آن، متعهد شد دست از اينگونه سياستها بردارد.٨- آخرين و مهمترين ملاحظه اين نوشتار، آن است که «چه بايد کرد؟». تجربه حداقل يک دهه اخير، نشان داده دشمنان ايران با راهانداختن جنگ مذهبي شيعه و سني، تمام تلاش خود را کردهاند تا چهرهاي فرقهگرا از ايران به نمايش بگذارند و متأسفانه تا حدود زيادي هم موفق بودهاند. مدارس تربيت وهابي سعوديها در اقصا نقاط جهان گسترده شده و حتي در کنار ما، در باکو و...، افکار ضدايراني و ضدشيعي را تبليغ ميکنند. براي غلبه بر اين انديشهها و عمليات اهريمني، راهي جز تسخير دلها و کار فرهنگي با تمرکز بر فرهنگ و تمدن کهن ايراني و ميراث اسلامي به نظر نميرسد. بايد از نفوذ زبان و فرهنگ ايراني در منطقهاي که فلات ايران ناميده ميشود، کمک گرفت تا شکوه و عظمت ديرينه ايران بازسازي شود. بدون شک، اين امر ضمن حفظ موقعيت ايران، صلح و ثبات را در منطقه آشوبزده خليجفارس و خاورميانه برقرار خواهد کرد.
- پرواز با دو بال
روزنامه اعتماد در ستون سرمقالهاش نوشت:
در شرايطي كه ترامپ تحت فشار داخلي بايد پاسخگوي اقدامات خلاف خود باشد و هيچ بعيد نيست كه براي گم كردن رد، به اقداماتي انحرافي در سياست خارجي متوسل شود، همچنين در وضعيتي كه كنگره امريكا نيز در حال بررسي و نهايي كردن تحريمهاي جديد عليه ايران است بعلاوه در منطقه نيز عربستان شاخ و شانه ميكشد، انتظار ميرفت كه نيروهاي داخلي مسير تعامل سازندهاي را تجربه كنند؛ مسيري كه از خلال آن وحدت و صداي واحد در برابر بيگانگان و در دفاع از منافع ملي كشور شنيده شود. در اين چارچوب انتظار ميرفت كه انتخابات ١٣٩٦ آبي باشد كه به آتش اختلافات ريخته ميشود، ولي طي دو ماه گذشته اين شعلهها اگر شعلهورتر نشد، خاموش و كمسوتر نيز نشد. با اين وجود و خوشبختانه در روزهاي اخير اقدامات و اخبار مثبت و سازندهاي را در جهت گام برداشتن به سوي اين هدف شاهديم. از گفتوگوي سازنده فعالان اصولگرا چون آقاي باهنر گرفته تا ديداري كه در روز دوشنبه ميان آقاي رييسجمهور و فرماندهان سپاه برگزار شد.
ماههاست كه برخي افراد ميكوشند كه شكاف سياسي و البته طبيعي موجود ميان فعالان سياسي و گروهها و گرايشهاي موجود را به شكاف در ساختار قدرت نيز تعميم دهند و از آن به جنگ قدرت تعبير كنند. در حالي كه ساختار سياسي در ايران از انسجام آهنين نظامهاي ايدئولوژيك مرسوم در دنيا برخوردار نيست، كه كوچكترين اظهارنظرهاي گوناگون و گاه متضاد را به معناي درگيري و تضاد غير قابل حل، ميان نهادهاي رسمي تعبير كنيم. ايران از ابتداي پيروزي انقلاب با چنين وضعي مواجه بوده است كه همه نهادها و سازمانهاي رسمي، همزمان در ذيل كليت نظام و به صورت يكپارچه عمل ميكردند، در عين حال از نوعي رفتارها و گفتارهاي مستقلانه و انتقادي نيز برخوردار بودهاند كه در عرف سياسي موجود جهان، چندان معمول نيست. ولي اين تفاوتها نه تنها هيچگاه به تقابلهاي غيرقابل حل و رودررويي منجر نشده است، بلكه طرفين مجادله نشان دادهاند كه در شرايط خاص و ويژه قادر هستند در برابر دشمنان ميهن وحدت خود را به نمايش بگذارند. رمز موفقيت و بقاي نظام نيز همين است كه برخلاف تصور ديگران كه در ميان آن انواع و اقسام تضادها و تقابلها را ميبينند در شرايط ويژه همه آنان در كنار يكديگر قرار ميگيرند. شايد كمتر كسي در ميان ناظران سياسي داخلي يا خارجي گمان و تصور ميكرد كه پس از اتفاقات سال ١٣٨٨، بتوان نيروهايي را كه در برابر هم قرار گرفتند در زير يك چتر و چادر جمع كرد، ولي سه انتخابات اخير نشان داد كه از يك سو ظرفيت نظام براي جمع همه نيروهاي معتقد به آن بسيار بالاست و از سوي ديگر معتقدان به آن نيز ظرفيت لازم را براي عبور از بحرانها و مشكلات دارند و هر دو طرف ماجرا به خوبي متوجه ماجرا هستند كه فراتر از هر جناح يا گروه، رعايت مصالح ايران و منافع ملي آن قرار دارد.
ديدار اخير آقاي روحاني با فرماندهان عالي سپاه پاسداران كه نقش بيبديلي در مسائل منطقهاي دارد در كنار نقش مهم سپاه در سازندگي كشور، نشان داد كه بيگانگان نميتوانند يا نبايد روي اختلافات ظاهري حساب چنداني باز كنند. دولت به خوبي ميداند كه قدرت و امنيت كشور در گرو داشتن نيروهاي مسلح قوي و يكپارچه است. نيروي نظامي نيز ميداند كه بدون داشتن يك ديپلماسي و سياست خارجي قوي، بدون داشتن پايگاه مردمي حكومت و نيز بدون داشتن يك اقتصاد پويا و قوي، هيچ نيروي مسلحي نميتواند، نقشي سازنده براي كشورش ايفا كند، حتي قدرت دفاع از امنيت و مرزهاي كشور را هم نخواهد داشت.
از سوي ديگر نقش سازنده نيروي نظامي در امور اقتصادي منحصر به ايران نيست. تقريبا در همه كشورهاي جهان از ظرفيت بزرگ نيروي مسلح خود براي سازندگي و توسعه استفاده ميكنند. ولي اين استفاده به معناي قايل شدن امتيازات ويژه و كنار رفتن بخش خصوصي نيست كه اگر چنين شود، كشور و در نهايت نيروي نظامي و دفاعي كشور لطمه خواهد خورد. بنابراين روشن است كه نيروي مسلح در ايران نيز خواهان چنين چيزي نباشد.
در سياست خارجي دو بال ديپلماسي و قدرت نظامي در كنار يكديگر و هماهنگ با هم بايد عمل كنند، تا اين پرنده بزرگ در ارتفاع بالا و فاصله فراوان به راحتي پرواز كند. هيچ پرندهاي نميتواند با يك بال به پرواز درآيد، چه رسد به اينكه دو بال آن بخواهند اثرات يكديگر را خنثي كنند و اين واقعيت را دولت و سپاه به خوبي ميدانند. اهميت اين نوع هماهنگي وقتي بيشتر ميشود كه از طرف اردوگاه مخالفان كشور صداي كينهورزانه شنيده ميشود.
اميدواريم ديدار مذكور سرآغاز هماهنگيهاي بيشتر براي اعتلاي ايران عزيز و رفع سوءرفتارهاي دشمنان اين آب و خاك از سر مردم و كشور عزيزمان باشد.
- گفتوگوی دوشنبه سپاه و رئیسجمهور
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
دیدار روز دوشنبه چند تن از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با رئیسجمهور در کانون توجه خارجی و داخلی قرار گرفت اما از آنجا که سپاهپاسداران درخصوص مباحث جلسه بیانیهای صادر نکرد، بعضی از جریانات مجال پیدا کردند تا با تحلیل و تفسیر انحرافی مباحث و موضوعات مطرح شده را به حاشیه رانده و به مسایلی بپردازند که اساسا در این دیدار نسبتا طولانی مطرح نشده بود.
جلسه روز دوشنبه به درخواست فرماندهان ارشد سپاه برگزار شده و محور اصلی بحث نقد عملکرد و مواضع دولت در حوزه امنیت نظام و ارزشهای بنیادی انقلاب بوده است. در این میان سپاه برای اثبات حسنظن خود به رئیسجمهور و دولت درصدد برآمد دغدغهها و نگرانیهایی که از ناحیه ادبیات و رویکردهای تبلیغی دولت پدیده آمده است را بدون واسطه و صریح با رئیسجمهور درمیان بگذارد.
واقعیت این است که از اواخر دولت یازدهم و به خصوص در ایام فعالیتهای انتخاباتی و نیز پساز انتخابات، مباحثی که از سوی رئیسجمهور محترم و بعضی از اطرافیان ایشان در مسایل انقلابی، ارزشی و امنیتی مطرح شد، نگرانیهای زیادی را پدید آورد. سخنانی که ایشان درباره روند قضایی کشور در 38 سال گذشته در حوزه جرائم امنیتی مطرح کرد و پس از آن مباحثی که درخصوص اقتدار سپاه در حوزههایی که یا کاملا منطبق با قانون اساسی و یا با درخواست و اصرار قبلی دولت صورت گرفته است توسط رئیسجمهور مطرح شد تا آنچه درخصوص سند FATF دنبال شد و در صورت اجرایی شدن دست و پای کشور را در مسایل مرتبط با نظام و انقلاب به خصوص در حوزه خارجی میبندد تا ادبیاتی که از آن نوعی انفعال در مقابل غرب استشمام میشود و تا آنچه دولت در حوزه مسایل حساس مرتبط با فرهنگ و معنویت دنبال میکند. فهرستی از موضوعاتی است که سپاه را به عنوان دژ دفاعی ارزشهای بنیادی نظام و مردم نگران میکند. ورود رئیسجمهور به حوزههایی از این دست ضمن آنکه نوعا فراتر از اختیارات رئیسجمهور میباشد، مشکلات عمدهای نیز برای کشور پدید میآورد. یکی از این موارد سند 2030 بود که اگرچه به طور رسمی لغو شده و کانلمیکن گردید اما پیش از آن و علیرغم مشخص بودن مواضع بخشهای حساس نظام، رئیسجمهور با صراحت از التزام دولت به اجرای آن خبر میداد و با صراحت گفته بود « من از هر چه بگذرم از دروغها درباره 2030 نمیگذرم و در دولت دوازدهم تا آخر پای اجرای آن میایستم». طبعا چنین رویکرد و ادبیاتی بیش از هر نقطه دیگر در نظام، دولت را تضعیف میکند چرا که اگر اسناد این چنینی عملی شوند به تحمیل انواعی از محدودیتهای بینالمللی علیه دولت منجر میشود و اگر این چنین اسنادی علیرغم اصرار دولت کنار گذاشته شوند، به موقعیت رئیسجمهور آسیب وارد میشود.
براساس آنچه شنیده شده است سپاه در این دیدار به طور خیلی مشفقانه و مستدل آسیبهای جدی ادبیات دولت به نظام، مردم و خود دولت را تشریح کرده و از رئیسجمهور محترم خواسته است مانع شکلگیری ادبیاتی مغایر با ادبیات انقلاب اسلامی و مغایر با منافع ملی در دولت شود.
برخلاف آنچه بعضی از رسانههای خاص مطرح کردهاند دو بحث در این دیدار از سوی فرماندهان سپاه مطرح نشده است یکی بحثهای مرتبط با پروژههای اقتصادی و دیگری بحثهای مرتبط با شکلگیری کابینه جدید. سپاه پاسداران ورود در این دو حوزه را مسئولیت خویش نمیداند و آن را بخشی از حوزه صلاحیتها و اختیارات رئیسجمهور میداند و به آن نمیاندیشد تا در این حوزهها پیشنهادی ارائه کند. فعالیت سپاه در حوزه اقتصادی که از اواسط دوره اول ریاستجمهوری آیتالله هاشمی رفسنجانی شروع شد، هیچگاه داوطلبانه نبوده و همواره و از جمله در دولت دکتر روحانی با اصرار دولت صورت گرفته است. همین بحث اخیر که سخنگوی دولت به طور رسمی علیرغم ادعاهای قبلی آقای رئیسجمهور مبنی بر اینکه گویا سپاه دولتی برای خود دارد اعلام کرد، سپاه متولی اجرای قراردادهای بزرگ خواهد بود و فقط در پروژههای کوچک ورود نخواهد کرد! دکتر نوبخت در هفته پیش با صراحت اعتراف کرد که سپاه در آن دسته از پروژههایی فعالیت خواهد کرد که بخش خصوصی ایران انگیزه یا توان انجام آنها را ندارند.
بنابراین، پس بعد از سخنان رئیسجمهور مبنی بر اینکه سپاه در مسایل اقتصادی دخالت میکند بار دیگر درخواست رسمی دولت برای ورود سپاه به پروژههای کلان اقتصادی مطرح گردید و این در حالی است که فرمانده قرارگاه سازندگی سپاه درخوزستان با صراحت گفت داوطلب اجرای هیچ پروژه اقتصادی نیستیم. اما بعضی از رسانهها وانمود کردند که بخش عمده وقت جلسه به توافق بین دولت و سپاه در زمینه فعالیت اقتصادی گذشته است.
پارهای از ورودهای دولت به طور مستقیم یا غیرمستقیم جنبه امنیتی داشته و کشور را در شرایط خاص قرار میدهد از این رو در ماههای گذشته رهبرمعظم انقلاب طی چند نوبت، تضعیف نیروهای مسلح و به طور خاص نیروهای مومنی که از سوی نظام سلطه تحت اتهام و فشار قرار دارند را اقدامی خطرناک دانسته و از آن پرهیز دارند. سپاه پاسداران در حوزه امنیتی به درستی مقابله با تهدیدات امنیتی پیش از آنکه در درون مرزهای جغرافیایی ایران به منصه ظهور برسند را یک ضرورت به حساب میآورند و تجربه هم نشان داد که این استراتژی کاملا درست و منطقی است و البته هزینههایی هم به طور طبیعی دارد که حتما تنها عشری از هزینههای سنگین و بعضا تمام نشدنی تهدیداتی است که به داخل سرزمین کشیده شدهاند. خب در اینجا دولت در حالی که از برکات چنین امنیتی بهرهمند است و اگر نبود، دولت قادر به هیچکاری در حوزه اقتصاد، فرهنگ، امنیت داخلی و... نبود، از موضع مدعی وارد میشود و میگوید تلاش برای تبدیل شدن به قدرت منطقهای شدنی نیست و اگر هم بشود هزینههای سنگینی دارد که در توان ایران نیست. در این میان دولت باید طرح قابل قبولی که لازمه و نتیجه آن هزینههای تبدیل شدن کشور به قدرت منطقهای نباشد، ارائه نماید اما متأسفانه آنچه از لابلای حرفهای رئیسجمهور و تیم او شنیده میشود حل و فصل مسایل منطقهای با کشورهایی نظیر عربستان، ترکیه و آمریکاست و این در حالی است که از یک سو گرایش به توافق سیاسی- امنیتی با ایران و جبهه مقاومت در این کشورها وجود ندارد و نشانه آن هم این است که آنها حتی از مشارکت ایران در طرحهایی که دولتهای غربی یا عربی مدیریت میکنند، اجتناب مینمایند تا جایی که یک کشوری مثل عربستان که در مقایسه با ایران قدرتی بهحساب نمیآید با ایران قطع رابطه کرده و مهمترین عنصر تصمیمگیرش- محمد بن سلمان- با وقاحت میگوید: چطور به توافق با کشوری بیندیشم که اعتقاد دارد روزی مهدی میآید و اداره امور جهان را به دست میگیرد.
همکاری با رژیمهایی که نه تنها با بنیانهای شکل دهنده به نظام اسلامی مخالفند بلکه اساساً با قدرتی که در مدار قدرتهای شناخته شده نباشد، بطور جدی مخالفند، چطور امکانپذیر است. در درون دولت یک جریان بسیار مؤثر سیاسی اگرچه اخیراً اعتراف میکند که مشکلات آمریکا با ایران خیلی بیش از آن است که چند برجام هم بتواند از شدت آن بکاهد اما در عین حال کماکان راهحل مشکلات را در همطراز شدن با دولتهای دیگر عنوان میکند. به عبارت دیگر اینها بدون آنکه طرحی ارائه کنند میگویند باید عادیسازی کنیم و هرچه که لازمه آن است بپذیریم. اساساً فلسفه پذیرش برجام و امضای FATF و سند 2030 جز این نبود و این در حالی است که هر کشوری به میزانی که ضعیف میشود به همان میزان باید تحمیلات بیشتری را بپذیرد.
در واقع فرماندهان ارشد سپاه در دیدار روز دوشنبه خود فهرستی از دغدغههای مهمی که در حوزه انقلاب، ارزشهای نظام و مردم دارند را مطرح کرده و پیامدهای برخی مواضع را بطور شفاف برای شخص رئیسجمهور محترم تشریح کردند. موضع رئیسجمهور در این دیدار ابراز قدردانی از مطالب بوده و این از توئیت آقای حسامالدین آشنا مشاور فرهنگی رئیسجمهور فهمیده میشود آنجا که او با اشاره به جلسه فرمانده سپاه با رئیسجمهور نوشت این یک مسیر است. سپاه طبعاً در رابطه با وظایفی که براساس قانون اساسی برعهده دارد به غیر از به صدا درآوردن زنگها، اقدامات اساسی را برای رفع دغدغهها دنبال میکند و این همان چیزی است که از سپاه یک موجود ویژه ساخته است موجودی که وقتی با لبه امنیتی وارد ماجرا میشود پیچیدهترین توطئههای امنیتی- آنگونه که در سالهای 59 و 60 وجود داشت- را خنثی میکند و زمانی که با شرایط بسیار پیچیده امنیتی منطقهای مواجه میگردد، آنگونه که در 7 سال اخیر مواجه شد، با موفقیت بیرون میآید بهگونهای که امروز در جایجای منطقه، واژه امنیت با نامهای سپاه و سردار سلیمانی شناخته میشود و این حکایت سپاه در هر صحنهای است که ورود میکند و از این رو هر دولت در منطقه خود را نیازمند موجودی مثل یا شبیه سپاه پاسداران میداند.
عمل به توصیهها و دغدغههای فرماندهان ارشد سپاه که در جلسه دوشنبه بیان شده است، دولت را تقویت میکند و به آن اعتبار تازهای میدهد از این رو با توجه به شناخت عمیق و دیرپای آقای روحانی نسبت به سپاه انتظار میرود تحولی در همه آنچه طی یکی- دو سال اخیر در ادبیات و بعضاً رفتار دولت شاهد بودهایم پدید آید.
- فروش حقوق ملي
روزنامه رسالت در ستون سرمقالهاش نوشت:
دو سال از توافق برجام گذشت، وعده هاي دولت در مورد معجزه برجام عملي نشده است. ديگر از ذوق زدگي هاي رسانه هاي دولت و همپيمانان اصلاح طلبش خبري نيست. آنها فهميده اند که تحريم ها دچار فروپاشي نشده، پيروزي بدون جنگ محقق نشده و هر روز صبح با تحريم جديدي روبهرو هستيم. اما به روي خود نمي آورند و انگار نه انگار با چنين تيترهايي در صفحات اول روزنامه خود در روز اعلام توافق برجام، قصد انحراف افکار عمومي را داشتند. آمريکايي ها در اولين روز اجراي تعهدات خود در برجام، تحريم هاي جديد ضد ايران را تصويب کردند و فراتر از آن شروع کردند به غارت اموال ايران، و در اولين گام، دو ميليارد دلار از پول هاي بلوکه شده ما را مصادره کردند. آنها بلافاصله وضعيت اضطراري عليه ايران و قانون تحريمي آيسا را تمديد نموده و به سمت تصويب طرح جامع تحريم ايران رفتند. به نشانه تداوم خصومت ورزي با ملت ايران بيش از هشتاد طرح ضد ايراني را در کنگره تصويب کردند. براي تحقير ايرانيان قانون محدوديت صدور ويزا را تصويب نمودند. تحريم سوئيفت را محکم تر از گذشته اجرا کرده و جلوي خرج کردن پول تو جيبي ما را در جهان از طريق سيستم بانکي گرفتند. امروز هم ترامپ رسماً اعلام جنگ عليه برجام کرده است.
رئيس جمهور ما قبل از مذاکرات هسته اي بر خلاف عقلانيت سياسي و ديپلماتيک گفت: «خزانه خالي است.» بعد هم معلوم شد خالي نبوده است. وي همچنين گفت: «حتي آب خوردن ما هم به برجام ربط دارد.» که معلوم شد اين طور نيست.
اوضاع مبادلات پولي ما به جايي رسيد که پس از برجام، سيف، رئيس بانک مرکزي به آمريکا رفت و در آنجا اعلام کرد دستاورد برجام تقريباً هيچ است. ظريف نيز اعلام کرد به دليل مجازات هاي آمريکا، بانک هاي بزرگ اروپايي کار با ايران را شروع نمي کنند. جهانگيري هم خبر داد پس از يک سال از گذشت برجام هنوز براي جذب فاينانس موفق نشده ايم.
چرا اين گونه عمل کرديم که دشمن به غلط، دست برخي از مسئولين ما را خواند و گفت: «ارزيابي غرب از دولت روحاني، تعامل با فروشنده بدهکار و مشتاقي است که خود را ناگزير از فروش حقوق ملي مي بيند. بر پايه اين جمع بندي اگر خريدار صبور باشد شرايط فروشنده را دشوارتر مي کند و در همان حال قيمت فروش را کمتر خواهد کرد.» (وبسايت راديو فرانسه - مهر 1392)
عالم و آدم و همه نهادهاي بين المللي امروز اعلام مي کنند ايران به تمام تعهدات خود در برجام عمل کرده است. حتي دولت کله شق ترامپ هم اعلام کرد ايران به تعهدات خود عمل کرده است. اما چرا 1+5 به ويژه آمريکا به وعده هاي خود عمل نکرد؟ اين سؤالي است که بايد يک نفر در دستگاه ديپلماسي ما به آن پاسخ دهد. از دل اين سؤال، چهار سؤال کليدي ديگر بيرون مي آيد که بي پاسخ مانده است؛
1- چرا در برجام توازني در تعهدات دو طرف ديده نشد؟
2- چرا همزماني اجراي تعهدات که يک امر بديهي عقلي است رعايت نشد؟
3- چرا تضميني عملي از طرف مقابل براي اجراي تعهدات اخذ نشد؟
4- چرا در مورد پيش بيني برگشت پذيري امتيازات واگذار شده در صورت نقض عهد، تضميني صورت نگرفته است؟
دولت که ادعاي حقوقداني و تبحر ديپلماتيک داشت چرا به اين روز افتاده که نمي تواند به پرسش هاي مطرح در افکار عمومي پاسخ دهد؟ اگر قرار بود ما توافقي کنيم که همه چيز را بدهيم و تقريباً هيچ چيز به دست نياوريم و مردم را در انتظار چيدن سيب و گلابي برجام بگذاريم، مسئولين مذاکرات هسته اي گذشته که خيلي بهتر از اين مي توانستند دستاورد داشته باشند. امروز پس از گذشت دو سال از برجام ديپلمات هاي
ما حاضر نيستند در سيماي جمهوري اسلامي حاضر شوند و به سؤالات مردم پاسخ دهند.
چرا طوري عمل کرديم که «فروشنده حقوق ملي» تلقي شويم؟ چرا در مذاکرات، «طلبکاري» آمريکا و شرکايش را به رسميت شناختيم؟ ما در قضيه هسته اي طلبکار بين المللي بوديم و بايد دنبال خلع سلاح اتمي آنها مي بوديم نه اينکه آنها سلاحي را که ما نمي خواستيم بسازيم، از پيش طلب کنند!
رهبر معظم انقلاب در سوم شهريور 95 در ديدار با هيئت دولت تأکيد کردند: «نبايد در مقابل وعده آنها اقدام نقد انجام داد، هر اقدام را منوط به اقدام متقابل کنيد.» چرا به اين نصيحت رهبري گوش نداديد و اقدامات نقد را در برابر وعده هاي نسيه آنها که عملي هم نشد، انجام داديد؟ مقام معظم رهبري در نامه تاريخي 29 مهر ماه 94 در الزامات نه گانه تأکيد کردند: «وضع
هر گونه تحريم در هر سطح به هر بهانه اي، نقض برجام محسوب مي شود.» ايشان همچنين دولت را موظف کردند که در اين صورت؛ «طبق بند 3 مصوبه مجلس، فعاليت هاي برجام را متوقف کنند.» چرا در برابر تحريم هاي جديد، فعاليت هاي برجام را متوقف نکرديد و هنوز رئيس جمهور اعلام مي کند ما به تعهدات خود پايبند هستيم؟ چرا با وجود آنکه وزير خزانه داري آمريکا در گفتگو با سي ان ان قبل از مذاکرات گفته بود؛ «ما از اول اعلام کرديم که قصد نداريم تحريم ها و فشارها عليه جمهوري اسلامي را برداريم بلکه آنها را حفظ خواهيم کرد تا ديگر فعاليت هاي ايران در منطقه را متوقف کنيم»، تن به مذاکرات داديد و اعلام کرديد ما چيزي را امضاء نمي کنيم مگر اينکه در همان روز همه تحريم ها برداشته شود؟!
خوب، ما الآن در کجا ايستاده ايم؟ بايد به اين سؤال هم پاسخ داد. ما
نمي توانيم دولت خود را در برابر گرگ هاي جهاني تنها بگذاريم و يک نهضت ملامتيه در کشور درست کنيم و هر روز چوب ملامت بر سر وزير خارجه و رئيس سازمان انرژي اتمي و تيم مذاکره کننده فرود آوريم. بايد با اين بدعهدي ها
مقابله کرد و به آنها درسي بدهيم که واقعاً پشيمان شوند. لذا پاسخ نقض عملي برجام، يک سري حرف بدون پشتوانه و عمل نيست، آن هم در حالي که رئيس جمهور و وزير خارجه فريادشان از تحريم ها بلند است و صريحاً مي گويند ما در برابر آمريکا مي ايستيم!
معاون وزير خارجه ما و رئيس کميسيون نظارت برجام در هشتمين نشست کميسيون مشترک ايران و 1+5 در وين، آن هم پس از برگزاري هشت نشست حاضر نشد موضوع نقض عهد آمريکا در خصوص تداوم تحريم ها را به کميسيون حل اختلاف ارجاع دهد. رويترز که اين خبر را داده، مي گويد: «عراقچي در برابر پرسش خبرنگاران در اين مورد سکوت کرده است.» چرا نبايد گام هاي عملي را که در متن برجام براي مقابله با نقض عهد وجود دارد، برداريم؟ اگر آن مکانيزم ها فاسد است و نتيجه نمي دهد، چرا ده ها گزينه عملي پشيمان کننده خارج از برجام را که روي ميز داريم عملي نمي کنيم؟
دولت که در گذشته منتقدين را با عباراتي موهن مي نواخت و آنها را به جهنم حواله مي داد، اکنون خود را گرفتار جهنم نقض عهد يک قرارداد در مقياس جهاني مي بيند. براي رهايي از اين جهنم، به وحدت و عزم و فرياد ملي نياز است. گفتمان مقابله با غرب بايد در دولت دوازدهم بر مبناي بدعهدي آمريکا مورد استقبال قرار گيرد. ديگر نبايد فعل و قول ديپلماتيکي به گوش برسد که از آن بوي اعتماد و خوشبيني به غرب و به ويژه آمريکا احساس شود. اگر اين مسير ادامه پيدا کند، ما ناگزير به فروش بيشتر حقوق عمومي هستيم. اين چيزي نيست که مردم در برابر آن سکوت کنند.
اکنون نسخه اوليه طرح مجلس نمايندگان براي تحريم هاي جديد عليه ايران منتشر شده است. آگاهان از آن به عنوان رونمايي از «مادر تحريم ها» ياد مي کنند. تا ديروز ما در برجام با پدر تحريم ها روبه رو بوديم، بايد ديد از اين پس که به دوران پسابرجام معروف است، با مادر تحريم ها چه خواهيم کرد؟
نبايد فراموش کنيم که شعار «انرژي هسته اي حق مسلم ماست» يک مطالبه ملي بوده و هست. اين شعار را نمي شود با دستاورد تقريباً هيچ برجام لگدمال کرد. ملت در عبور از برجام و پاسخ محکم به آمريکا ترديد ندارد. دولتي که اين ملت را نمايندگي مي کند بايد گزينه هاي روي ميز را براي مقابله با بدعهدي آمريکا عملياتي کند و از حرف درماني در اين مورد پرهيز نمايد. همچنين مجلس که عصاره فضائل ملت را درون خود جاي داده است آيا حاضر است طرح مقابله به مثل ملت ايران در خروج از برجام و نيز اقدامات تنبيهي عليه آمريکا را با تداوم کار مجموعه هاي هسته اي دنبال کند؟ تصويب برجام توسط مجلس، بيست دقيقه طول کشيد، طرح مقابله با آمريکا نيز نبايد بيشتر از بيست دقيقه به طول بينجامد. آمريکايي ها بايد هزينه بلاهت خود در نقض برجام را بپردازند. اقدام دولت و مجلس مي تواند تضميني براي پرداخت اين هزينه باشد.
نظر شما