سه‌شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۶ - ۰۵:۲۷
۰ نفر

همشهری آنلاین: آتش به اختیار فرهنگی، حادثه تروریستی تهران و ... از جمله موضوعاتی بودند که در ستون سرمقاله برخی از روزنامه‌های سه شنبه-۲۳ خرداد- جای گرفتند.

روزنامه كيهان در ستون سرمقاله‌اش با تيتر«اختلال در سیستم مرکزی» نوشت:

روزنامه کیهان،۲۳ خرداد

چند روز قبل رهبر عزیز انقلاب در دیدار با دانشجویان، مثل همیشه نکات مهمی بیان کردند که از جمله آنها، موضوع «آتش به اختیار» بود. این عبارت مقدمه‌ای داشت که کمتر مورد توجه قرار گرفت و بیشتر بحث‌ها و تحلیل‌ها به خود عبارت مذکور محدود شد. در حالی که مقدمه، بسیار مهم و خطیر بود و همانطور که جا دارد کلیت آن سخنرانی مورد بررسی صاحبان خرد قرار گیرد، آن مقدمه نیز چنین وزن و اعتباری دارد و نباید از آن گذشت. آن مقدمه چنین بود: «گاهی اوقات انسان احساس می‌کند دستگاه‌های مرکزی فکر، فرهنگ و سیاست و مانند اینها دچار اختلالند، دچار تعطیلند؛ واقعا آدم گاهی اوقات احساس می‌کند....» و بعد هم نمونه‌ای از اختلال و تعطیلی یعنی عدم توانمندی در درک اولویت‌ها بیان کردند.

اینکه یک دستگاه مرکزی فکر، فرهنگ، سیاست و ... مختل یا حتی تعطیل باشد یعنی چه!؟ (لطفا روی مرکزی بودن و روی ابعاد همه‌جانبه این دستگاه‌ها توجه بیشتری بفرمایید) یعنی مثلا صبح می‌رویم و می‌بینیم وزارت ارشاد تعطیل است!؟ یا نیمی از کارمندان وزارت خارجه در محل کار حاضر نیستند و کارها مختل است!؟ یا نه، همه چیز سر جای خودش است، اما در عمل، دچار اختلال و تعطیلی امور هستیم؟

قطعا مراد فرض دوم است، یعنی بنیان‌های فکری، منش، مشی و جهان‌بینی غلطی بر آن دستگاه‌ها سایه افکنده که در اثر آن،کار به سیاستگذاری غلط، برنامه‌ریزی نادرست و در نهایت فاصله گرفتن از مبانی انقلاب می‌رسد.

اکنون و سوگمندانه می‌توانیم در حوزه‌های مختلف مصادیق متعددی از این نگاه ناصواب و نادرست در جهان بینی ارائه کنیم. نگاهی که یک خطای آن، ندیدن و نسنجیدن اولویت‌هاست اما خطای بزرگتری هم دارد. خطاهایی مثل عدم تکیه به توان داخلی،عدم باور به نیروی عظیم جوانان کشور، عدم اتکا به غیب و امدادهای غیبی، توهم دوستی با دشمن، توهم قابل اعتماد بودن دشمن، توهم امکان بدست آوردن دل دشمن و ... اینها خطاهایی راهبردی و ریشه‌دار در آبشخور فکری افراد است و بی‌شک سیستم را مختل و معیوب کرده، باعث می‌شود کارها به وضعیت نادرستی در آید.

به این عبارت توجه کنید: «نکته مهم این تخفیف (در خرید هواپیمای خارجی) تبدیل شدن ایران به یک خریدار حرفه‌ای و شکستن فضای امنیتی حول ایران است» این توئیت یک مقام ارشد دولت یازدهم است و در آن سعی شده فرایند خرید هواپیمای ایرباس برای ایران را ضامن امنیت و به ارمغان آورنده ثبات معرفی کند (بحثی در باب خرید هواپیما و اولویت یا عدم اولویت آن نیست) سخن بر سر این است که این نگاه درست است یا نه؟ آیا اتخاذ چنین رویه‌هایی، افزون بر فضای مجازی و توئیت نویسی،در عالم واقعی هم می‌تواند برای کشور ما امنیت به ارمغان بیاورد؟

در ابتدا باید به این مهم توجه کرد که این نوشتار در پی نقد و رد سخن یک مقام دولتی نیست،بلکه هدف ارزیابی رفتارهایی است که در عالم واقع، رخ می‌دهد. یعنی ارزیابی یک سیستم فکری،تحلیل یک نگاه خاص و بالاخره سنجش نتیجه‌های آن.

در نمونه مذکور، این فکر به صورت سیستماتیک دنبال می‌شود که اگر قرار است امنیت و ثبات در کشور حاکم باشد،راه آن خریدار حرفه‌ای بودن است! این تفکر در بین بسیاری از دیگر مدیران دولتی هم دیده می‌شود،خاصه آنها که یک پایشان در دولت است و یک پای دیگرشان در فضای کسب و کار و تجارت! در نگاه آنها، وقتی سرمایه آمریکایی و اروپایی و ... به ایران بیاید،وقتی بانک آمریکایی در کشور ما شعبه داشته باشد،وقتی پروژه‌های عظیم نفتی و گازی و ... را به غربی‌ها بسپاریم، آنها دیگر به ما تعدی و تعرضی نخواهند کرد، چرا که اگر دلشان به احوال ما نسوزد، به فکر سرمایه خودشان که هستند! پس ما با تبدیل شدن به یک خریدار حرفه‌ای، برای همیشه امنیت‌مان را تضمین می‌کنیم و از همین راه، مسیر پر شتاب توسعه را طی خواهیم کرد.

این ادبیات همچون برخی معتقدان به آن، ظاهری بسیار معقول دارد و با برخی محاسبات منطقی تضادی ندارد. تلاش برای جا انداختن این ادبیات همزمان با تشدید تحریم‌ها و ... را فعلا دنبال نمی‌کنیم و در صدد کشف ربط احتمالی آن هم نیستیم. بلکه سخن بر سر این است که آیا این نگاه درست است؟ آیا آن مراکز تصمیم‌گیری، مختل یا احتمالا تعطیل نیستند؟

برای رسیدن به پاسخ، مرور مصادیق و نمونه‌های مشابه، بهترین راه است. یعنی ببینیم آمریکا و اذنابش با همپیمانان خود چه کرده و می‌کنند؟ با کشورهایی که سالها خوش‌خدمتی کرده‌اند، با آنها که سال‌ها دوشیده شده‌اند و با شیره جانشان‌، چرخ صنعت و اقتصاد آمریکا را گردانده‌اند، با آنها که سالها باعث رونق کارخانه‌های اسلحه‌سازی آمریکا بوده‌اند، با آنها چه معامله‌ای شده؟ ما هنوز حتی مشتری هم نیستیم تا چه برسد به اینکه به آن مقام و مرتبه(!)برسیم.

به عنوان یک نمونه بسیار روشن و آشکار می‌توان به اوضاع کنونی قطر اشاره کرد که ماجرای تنش در روابطش با کشورهای عربی و نوکران منطقه‌ای آمریکا تعجب‌برانگیز شده است.

روابط قطر با آمریکا بسیار سابقه‌دار و مستحکم بود. دوسال قبل گاردین در گزارشی نوشت قطر با خرید 17 میلیارد دلار سلاح از آمریکا، به بزرگترین خریدار سلاح جهان تبدیل شده است! به این می‌گویند خریدار حرفه‌ای! هم مبلغ بالاست، هم فروشنده به زعم برخی کدخدای جهان است و هم سلاح خریداری شده تا تامین‌کننده ثبات و امنیت باشد! اگر بخواهیم تنها یک مثال برای استحکام روابط این خریدار حرفه‌ای با اربابش یعنی آمریکا مطرح کنیم،کافی است به یاد بیاوریم که هم اکنون بزرگترین پایگاه نظامی آمریکا در خلیج‌فارس در کشور قطر برپاست! این دیگر بحث خریدار خوب و ... نیست! این یعنی یک کشور با هدف تامین امنیت و ثبات، رسما بخشی از خاک خودش را فروخته است! یعنی همزمان هم خریدار حرفه‌ای و هم فروشنده حرفه‌ای! آن هم در یک معامله مستقیم به آمریکا. اما می‌بینیم که نه خریدار خوب بودن و نه فروشنده خوب بودن، هیچ یک کمکی به قطر نکرد و ناگهان پس از سفر ترامپ، سرنوشت ثروتمند‌ترین کشور جهان در عرض چند ساعت به جایی رسید که فروشگاه‌ها خالی شد، سهام ارزشمند قطر سقوط کرد و محاصره اقتصادی و هوایی و ...کشور را به مرز بحران رساند!

اکنون آنها که در داخل کشورمان همین سبک و سیاق را دنبال می‌کنند و آرزو می‌کنند که بتوانند با چند معامله بزرگ، فضای امنیتی حول ایران را بشکنند، درست محاسبه می‌کنند!؟ آیا اگر کسی آرزو کند سال‌ها بعد و با عدول از همه چیز و صرف میلیاردها دلار، به جایی برسد که همین امروز یک بازنده بزرگ در آن قرار دارد، ناشی از اختلال یا حتی تعطیل مرکز تصمیم‌گیری و اندیشه‌ورزی نیست!؟

از همین دست خطاهای فاحش را در بخش‌های مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و ... می‌توانیم مشاهده کنیم. خطاهایی که هر یک به تنهایی این قابلیت را دارد که یک مسیر خطرناک و حتی بدون بازگشت را رقم بزند. آنچنان که در برجام یک نمونه تلخ و یک تجربه بسیار گران آن را دیدیدم. اینکه چرا برخی مراکز و برخی افراد به این روز و سرنوشت دچار می‌شوند دلایل متعددی دارد اما رهبر انقلاب درباره نادرست بودن مبانی فکری مکررا تذکر داده‌اند و همگان را نسبت به نفوذ دشمن هوشیار کرده‌اند. از جمله در خرداد سال قبل وقتی در موضوع جنگ نرم با اعضای مجلس خبرگان رهبری سخن می‌گفتند، این نکته را متذکر شدند که: «آن چیزی که بنده مکرر تذکر می‌دهم به مسئولان مختلف و به جهات مختلف؛ عبارت است از نفوذ در مراکز تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری؛ آن عبارت است از نفوذ برای تغییر باورهای مردم، تغییر محاسبات». طبیعی است تغییر باور و روش محاسبه مسئولان، مقدمه سرایت این روند نادرست در همه جامعه است.

ناکارآمدی و تعطیلی مراکز مهم سیاسی و اقتصادی و فرهنگی تا حد زیادی با فرمان آتش به اختیار جبران می‌شود و نباید از این ماموریت مهم غفلت کرد. تنها راه برای جبران وضعیت مختل شده، روشنگری و اقدامات هوشمندانه نخبگان مومن به آرمان‌های انقلاب است تا آنجا که این روش‌ها به باور عمومی تبدیل شود.

  • از ترورهای اصلاحات تا ترور 96

قاسم میرزایی‌نیکو . عضو فراکسیون امید در ستون سرمقاله شرق نوشت:

روزنامه شرق،۲۳ خرداد

اين روزهاي سخت، اين آسمان تار؛ هيچ شعری شاعر ندارد، هر خواننده شعری، شاعر آن لحظه شعر است... رفتن هم‌وطن با زبان تشنه، روزه‌دار روزهاي داغ، رنجور و ساده، نوشتن نداشت. اين روزها، راه رفتم و سكوت كردم. «آنها كه رفتند، كاري حسيني كردند» آن‌هم در آستانه نيمه رمضان، میهمان سفره‌دار سبز جانان امام حسن شدند؛ اما ما مانده‌ايم در تلخي حقيقت ترور و نسل پوشالي خوارج.به یاد دارم ديالوگي از زبان «عبدالله نصراني» در فيلم «روز واقعه» را كه مي‌گفت: مسيح را مسيحيان نكشتند، چگونه است كه مسلمانان امام خود را قرباني مي‌كنند.اين جرثومه‌هاي فساد پابند هيچ دين و آييني نيستند جز درندگي. برنامه و اهداف، مهندسي عمليات، نقاط ضعف و قوت و بررسي ابعاد مختلف اين حادثه، يك ميزگرد تخصصي را می‌طلبد که با حضور كارشناسان امر به مدد خداوند در حال پيگيري و سرانجام است؛ اما نپرداختن به پيام اصلي و اصل توجه به نكات پايه و اساسي اين حركت تروريستي، قطعا مخاطرات ناگواری به دنبال خواهد داشت كه عواقب آن به طور يقين، سخت‌تر، دامنگير‌تر و فراگيرتر خواهد بود؛ بنابراین در اين زمینه تذكر و تأكيد بر عناويني خالي از لطف و دقت نخواهد بود:

5. ضرورت توجه به باهم‌بودن، هم‌دردي و همدلى تمام مسؤولان در مقابل نقشه‌هاي داخلي و خارجي مبني بر گسستن اين وحدت و انسجام.6. جلوگيري از برچسب‌زني و گرفتن انگشت اتهام و صدور حكم پيش از تفكر، مجادله و بي‌احترامي ميان گروهي در برابر اين هجوم گسترده و سهمگين استكبار جهاني.يادمان نرود گروهك تروريستي منافقين به دنبال مشاركت ٨٠درصدى مردم در انتخابات سال ٧٦ و پشتيبانى قاطع مردم شريف از نظام مردم‌سالار ديني، بر سياق منحرفانه خويش اقتدا كردند و دست به سلاح بردند و از قماش اين جنايات، بمب‌گذارى در محل مراجعان دادستانى انقلاب در ١٢ خرداد ٧٧ و شهادت جمعى از هم‌وطنان، ازجمله يكي از هم‌وطنان ارامنه و مجروحيت گروه بسياري از مردمان بي‌گناه بود كه به كدام گناه کشته شدند؟! يا خمپاره‌هاى كور در مناطق مسكونى تهران، دانشگاه شهيد چمران اهواز و ترور شهيد صياد‌شيرازى و تصفيه‌حساب‌هاي شخصي و... . تروريست‌ها از روي دست هم سياه‌مشق مي‌كنند؛ متقلبانه و بي‌شرفانه.7. بايد توجه داشت هنگام «آري» ملت به نظام، دشمنان قسم‌خورده، دستپاچه و انگشت به دهان، وارد گود شده و دست به اسلحه شدند. اقدامات تروريستى و تخريبى، آثار تفكر خالي و پوچ ايشان از ابتدا تاكنون بوده است. نه‌تنها آزادگان و جانبازان و اهالي دفاع مقدس بلكه تمام ملت ايران، روح و جانشان زخم‌خورده اين گرگ‌هاي گرسنه است که هر روز با التقاط و تغيير موضع و ايدئولوژي، سر در آخور ابليس مي‌برند.

8. يادآوري دردهاي ديروز، موزه عبرت امروز خواهد بود.

اما ما مانده‌ايم و بايد كاري زينبي كنيم؛ وگرنه يزيدي هستيم؛ و خدايي كه در اين نزديكي است.

با صبا در چمن لاله سحر مي‌گفتم

كه شهيدان كه‌اند اين همه خونين كفنان

1. انقلاب اسلامى و كشور عزيزمان ايران، پيوسته قربانى تروريسم بوده و هزينه‌هاي بسياري برای مقابله با آن پرداخته است.

2. هم‌‌زماني اقدامات تروريستى در خانه ملت و مرقد امام(ره)، شدت عصبانيت دشمن ضدبشري و حاميانش از دموكراسي و انتخابات آزاد است و نشانه‌گيري مستقيم و هجمه جنايت‌كارانه جانيان بي‌هويت، به سمت هدف عالي جمهوري و پيوند جدایی‌ناپذير، صميمى و نزديك مردم با بنيان‌گذار انقلاب و زنده‌بودن آرمان‌ها كه در فرمايش تاريخي امام هم روشن و واضح است كه «مجلس در رأس امور است».

3. مخدوش‌کردن كام شيرين ملت در انتخابات، كم‌رنگ‌كردن حضور ٤٠‌ميليوني و فرافكني يأس و نااميدي از اين حماسه بزرگ.

4. لطمه به وحدت ملى و يكپارچگي اقوام و ايجاد تنش بين ايرانياني كه در تأمين و تضمين مليت و اسلاميت هم‌زمان، زبانزد دوست و دشمن بوده و هستند.

  • مقولۀ تاريخي آتش به اختيار فرهنگي

روزنامه رسالت در ستون سرمقاله‌اش نوشت:

روزنامه رسالت، ۲۳ خرداد

مطلب اول: يکي از مهارت‌هاي مهم يک رهبر سياسي کامل، توانمندي او در «ادبيات» و خلق مفاهيمي است که بتوانند «پروژه‌هاي ناتمام» اجتماعي و سياسي و اقتصادي را سمت و سو بدهند، و طراحي تعبير مهم «آتش به اختيار فرهنگي» يک خلاقيت فرهنگي قابل ملاحظه بود. زماني آيت ا... سيد علي حسيني خامنه‌اي فرموده بودند که: «بنده بيشترِ سنگيني بارم اين است که نگاه کنم ببينم کجا شعله‌ جهاد در حال فروکش کردن است و به کمک پروردگار نگذارم»، و در ادامه: «جهاد هم فقط به معناي حضور در ميدان جنگ نيست؛ زيرا هر گونه تلاش در مقابله با دشمن، مي‌تواند جهاد تلقّي شود. البته بعضي ممکن است کاري انجام دهند و زحمت هم بکشند و از آن، تعبير به جهاد کنند. اما اين تعبير، درست نيست. چون يک شرط جهاد، اين است که در مقابله با دشمن باشد. اين مقابله، يک وقت در ميدان جنگِ مسلحانه است که جهاد رزمي نام دارد؛ يک وقت در ميدان سياست است که جهاد سياسي ناميده مي‌شود؛ يک وقت هم در ميدان مسائل فرهنگي است که به جهاد فرهنگي تعبير مي‌شود و يک وقت در ميدان سازندگي است که به آن جهاد سازندگي اطلاق مي‌گردد» (20/3/1375، بيانات در ديدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول‌الله ص).

پس، دو نکته هست؛ تکليف اصلي رهبر سياسي مسلمان در زنده نگاه داشتن شعله‌هاي جهاد در جاي جاي جامعه است، و نکته دوم اين که جهاد، اقسامي دارد، و منحصر به جهاد نظامي نيست، و حتي آن طور که از سنت اسلامي «کتاب، ترازو، و آهن» بر مي‌آيد، «جهاد فرهنگي» مقدم بر «جهاد دادگستري» و سپس و در نهايت مقدم بر «جهاد نظامي» است. «جهاد فرهنگي» 90 درصد تکليف مسلمان است، «جهاد دادگستري» 8 درصد، و در نهايت، «جهاد نظامي» 2 درصد تکليف. اصل تکليف، «جهاد فرهنگي» است. اين برداشت اصولي، وجه تمايز اصلي بنيادگرايي شيعي از سلفي‌گري انحرافي وهابي است.

پس، برداشت من از مفهوم «آتش به اختيار فرهنگي»، در راستاي خط اصولي حفظ خط «جهاد» اين است که رهبر معظم انقلاب، مشغول فعال‌سازي کار فرهنگي در ميان دانشجويان و طلاب به عنوان سربازان خط مقدم جبهه فرهنگي و فعال‌گرايي اجتماعي است. ايشان آن‌ها را مجدداً و با بياني تازه به انقلابي بودن فراخوانده‌اند. فرض مي‌کنيم، و فقط فرض مي‌کنيم، و منحصراً فرض مي‌کنيم که اين فراخوان، در اين مقطع تاريخي يک وجه بارز داشته باشد ...

مطلب دوم:

آنچه از اين پس مي‌آيد، فقط و فقط و منحصراً يک سناريوي فرضي است. به هر حال مجاهدان راه حق، بايد خود را براي هر شرايطي آماده نگه دارند، و مقدمه لازم براي آمادگي، آگاهي است، و اين آگاهي نمي‌تواند در وسط معرکه ايجاد شود، بلکه بايد پيشاپيش و قبل از وقوع حادثه و معرکه، سناريوهايي در ذهن مجاهدان باشد، تا در وقت تصميم، به چه کنم چه کنم گرفتار نشوند. پس، مجدداً تأکيد مي‌کنم که آن چه از اين پس مي‌آيد، «فقط و فقط و منحصراً» يک سناريوي فرضي است.

براي مدت‌ها، پرسش تحليلگران سياسي در قبال دولت يازدهم اين بوده است که چرا اين دولت با اين ميزان از تجربيات، تا اين اندازه ضعيف و نحيف عمل مي‌کند؟ آيا واقعاً وزير صنعت و معدن و تجارت ايران با اين سوابق مثال‌زدني، نمي‌دانست که امتياز تجاري ايران به ترکيه، يک بي‌کفايتي محض در تنظيم روابط تجاري کشور است، و ترکيه را به چين دومي براي اين کشور بدل مي‌کند، تا حدي که خودش هم بعد از انعقاد امتياز به ضعف‌هاي آن اذعان کرد؟

آيا حرکات عجيب و غريب رئيس کل بانک مرکزي که عملاً شانه دولت را از ساماندهي مؤسسات اعتباري که دستگاه متبوع خودش براي آن‌ها مجوز صادر کرده است را خالي کرد، بايد ناشي از کارنابلد بودن او برآورد و قلمداد کرد و آيا او نمي‌داند که اين اظهار نظر او اگر به طور شايسته توسط سپرده‌گذاران جدي گرفته شود، موجب يک بحران عظيم در اقتصاد ايران خواهد شد؟ آيا رسوايي انصراف از يارانه‌ها و آن تهديدها در صحن مجلس، برازنده وزير امور اقتصادي و دارايي که استاد عالي‌رتبه گروه اقتصاد دانشگاه تهران است، بود؟ آيا بي‌کفايتي‌هاي وزارت مسکن و شهرسازي در ساماندهي اوضاع مسکن به طور کلي و مسکن مهر به طور خاص را مي‌توان فقط يک لج و لج‌بازي ساده با دولت پيشين، قلمداد کرد؟

براي مدت‌ها اين نحو سوء تدبيرهاي شگفت‌آور، حاصل از پيري و کاهش سرعت انتقال و تقليل هوشمندي مديران کهنسال و با سابقه دولتي به حساب مي‌آمد. ولي «بياييد فرض کنيم، و فقط فرض کنيم، و منحصراً فرض کنيم» که آن طور که معقول است و انتظار مي‌رود، اين اقدامات سنجيده باشند و واقعاً اين مديران با سابقه، فهميده و دانسته درگير اين سطح از ناکارآمدي شده‌اند. «بياييد فرض کنيم، و فقط فرض کنيم، و منحصراً فرض کنيم» که اگر بدانند که چه مي‌کنند که منطقاً چنين مديراني با اين سوابق بايد بدانند که چه مي‌کنند، اين تصميم سازي‌ها که فقط وجه ويرانگر دارند، شبيه کدام رويداد تاريخي است؟ مديران کارداني که از کارداني خود براي ايجاد انسداد در سياست کشور بهره مي‌برند، تا خشم مردم را برانگيزند، و از لشکر ناراضيان براي اهداف ديگري استفاده کنند؛ اين، شبيه کدام رويداد تاريخي است؟ در حالت معمولي، سياستمداران از افزوني نارضايتي مردم استقبال نخواهند کرد.

صدارت دولت يازدهم، حجم قابل ملاحظه و مخربي از نارضايتي را در شهرستان‌ها پديد آورد که نمونه آن را در ماجراي معدن زمستان يورت آزادشهر ديديم، ولي مديريت نابغه اجرايي کشور، دکتر محمد باقر قاليباف در شهرداري تهران، اوضاع را به زيان اين سناريوي «فقط و فقط و منحصراً فرضي» يلتسينيزاسيون متوقف کرد. پنج سال از شروع تحريم‌هاي فلج کننده

مي‌گذرد و مردم تهران، «هنوز» احساس نکرده‌اند که در يک شهر تحريم‌زده زندگي مي‌کنند، و حالا، در اثر موج احساسي و هراسي که در تهران به واسطه رقابت‌هاي غيرمنصفانه انتخابات رياست جمهوري برانگيخته شد، شوراي شهر به موازات انتخابات رياست جمهوري، يکسره در اختيار آن‌ها قرار گرفته است. اگر سناريوي «فقط و فقط و منحصراً فرضي» يلتسينيزاسيون درست باشد، پيش‌بيني مي‌شود که يک چهره ناکارآمد به شهرداري تهران گمارده شود؛ چنان که شنيده شده است که يکي از معاونت‌هاي وزارت مسکن و شهرسازي به اريکه شهرداري تهران خواهد رسيد، با اين که کليت اين وزارتخانه طي چهار سال اخير، ابداً عملکرد قابل دفاعي در زمينه مسکن و شهرسازي نداشته است. انتظار معقول آن است که آن‌ها پس از اين همه انتقادهاي غير منصفانه، طوري شهر تهران را اداره کنند که ثابت شود مديران قابل‌تري در مقايسه با دکتر محمد باقر قاليباف هستند، ولي با کمال تعجب، و همان طور که در عملکرد دولت يازدهم هم مشهود بود، آن‌ها اصلاً نخواهند کوشيد که مديريت بهتري را به نمايش بگذارند. آن‌ها به جاي اداره شهر تهران، آن را تخريب خواهند کرد، تا دامنه نارضايتي شهرستان‌ها را به تهران هم بکشانند. با اين شرايط، به ياد چهار سال دوم صدارت محمد خاتمي هم مي‌افتيم که نارضايتي‌هاي عمومي، مسبب جنبش‌هاي دانشجويي و کارگري و معلمان شد، ولي به جاي آن که آماج اين جنبش‌ها به سمت دولت ناکارآمد قرار گيرد، اصل نظام هدف قرار مي‌گرفت. حالا، آن‌ها چهار سال فرصت دارند تا تهران را مانند کشور به نقطه جوش برسانند، و شرايط را طوري پيچيده کنند که مردم ندانند از کجا مي‌خورند. بر مبناي سناريوي «فقط و فقط و منحصراً فرضي» يلتسينيزاسيون، شرايطي که در معدن زمستان يورت آزادشهر پس از چهار سال اداره بد کشور ديديم، قرار است در تهران هم شاهد باشيم.

مطلب آخر:

 اگر طراحي سناريوهاي عمل سياسي را يک مقدمه لازم اقدام مناسب و بموقع بدانيم، آن گاه، طرح تز «آتش به اختيار فرهنگي» را بايد يک اقدام بموقع و معنادار بشماريم. اگر آن‌ها قصد اين را داشته باشند که همان طور که قبلاً شکاف‌هاي اجتماعي دانشجويان و کارگران و معلمان را عليه اصل نظام شوراندند، اين بار نيز چنين کنند، آن گاه بايد پيش‌دستي کرد و جوانان انقلابي را بر تارک مطالبات اجتماعي قرار داد. 

البته شرايط امروز کشور و منطقه، در مقايسه با دولت دوم اصلاحات، دگرگون است، و آن‌ها به سادگي نمي‌توانند کشور را به ناپايداري بکشانند، ولي دو حيطه حساس پديد آمده است که نبايد از آن‌ها غافل ماند؛ متناسب با ظهور جامعه شبکه‌اي، اين دو حيطه حساس، يکي حيطه شبکه اطلاعات و فضاي مجازي است، و ديگري حيطه حمل و نقل شهري. اين دو حيطه، نقاط بحراني آينده خواهند بود.

بي‌گمان، اظهار اين مطلب که در صورت صحت چنين سناريوي «فقط و فقط و منحصراً فرضي» به سادگي مي‌توان در مقابل آن ايستاد، سبکسرانه است. در قياس با رويدادهاي سال 1383، قدري شرايط کشور بهتر است، و توان مديريت بحران‌ها نيز بالاتر رفته است؛ مع الوصف، شرايط پيراموني کشور، سويه‌هاي مغايري از تهديدها و فرصت‌ها را متبادر مي‌کنند، که حکم در مورد مزيت‌هاي کشور در برخورد با اين سناريو را دشوار مي‌سازد. در واقع، اين، يک سناريوي دشوار خواهد بود و روياروي آن بايد بسيار سنجيده عمل کرد. کليد اصلي، پيشتازي در بيان مطالبات اجتماعي و تحرک اجتماعي و شبکه‌اي نيروهاي انقلابي به هدف مطالبه تدبير از دولت و شهرداري تهران است. آن چه بايد صورت بگيرد؛ توليد انبوه راه‌حل‌ها براي مسائل کشور و پايتخت خواهد بود، طوري که مردم بدانند که خط انقلاب براي حل مسائل کشور توان و برنامه دارد، و برخي اغيار هستند که در مسير طرح و اجراي اين راه حل‌ها انسداد ايجاد مي كنند. در چنين فضايي است که صدور فرمان «آتش به اختيار فرهنگي» و «فقط و فقط و منحصراً فرهنگي» مي‌تواند يک استراتژي هوشمندانه تلقي شود.

 

کد خبر 373025

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha